iran-emrooz.net | Mon, 29.05.2006, 21:28
گل سرسبد ایران (بخش سوم)
شکوه محمودزاده
دوشنبه ٨ خرداد ١٣٨٥
پیشگفتار
مدت یکماه از بازداشت رامین جهانبگلو، فیلسوف و اندیشمند ایرانی میگذرد. اما هنوز از او هیچ خبری در دست نیست. جمهوری اسلامی، که از آغاز انقلاب تاکنون از تعریف "جرم سیاسی" طفره میرود، تا بدینوسیله بتواند آزادیخواهان ایران زمین را هر روز به یک بهانه و مستمسک واهی و پوچ دستگیر کند، در آغاز بازداشت رامین جهانبگلو "جرم" او را جاسوسی قلمداد کرده و ظاهرا چون این اتهام واهی مانند دیگر حناهای این رژیم نزد مردم رنگی ندارد، اینبار از طریق بلندگوهای گوناگونی که در دست دارد، "جرم" او را ارتباط با بیگانگان اعلام کرده و ظاهرا تاریخ مرگ این اندیشمند تراز اول را هم به خیال خود مشخص کرده و از اینکه او احتمالا بمدت سی سال دیگر زنده و سازنده بماند، ابراز تاسف میکند. اما همگان میدانند که رژیم جمهوری اسلامی دیگر نه میتواند و نه مردم به او اجازه میدهند، که چنین روشنفکران برجستهای را از میان بردارد. موج اعتراضهای سراسری در کشور و بویژه در دانشگاهها این رژیم را غافلگیر کرده است و بنظر من ما بزودی شاهد بحرانهای ژرفتر و گستردهتری در سراسر ایران خواهیم بود، که کل هستی رژیم جمهوری اسلامی را به چالش میطلبد.
دلیران اندیشه و فکرناشدنی
فوریه سوسیالیست فرانسوی در سده نوزدهم میلادی میگفت: "درجه آزادی زنان در هر جامعه درجه آزادی در آن جامعه را بطورکلی مشخص میکند." صرفنظر از اینکه باید به این جمله خردمندانه فوریه آفرین گفت، اما من بعنوان یک روشنفکر ایرانی باید به آن این نکته را بیفزایم و به نظر من این امر حتی مهمتر است، که بگوییم درجه آزادی اندیشه و اندیشمندان در یک جامعه بطور کلی هم سطح تکاملی آن جامعه را نشان میدهد و هم درجه آزادی بطورکلی را در آن جامعه. زیرا بزرگترین مشکل جامعه ایران هم در طول تاریخ و هم در دوران کنونی نبود آزادی اندیشه و اندیشمندان در این جامعه است، که حاکمین مستبد آن جلو رشد و پیشرفت و آگاهی و اندیشه را میگیرند و نمیگذارند روشنفکران و اندیشمندان این جامعه به اوج باروری اندیشگی خود برسند و آنان را در نیمه راه خویش یا از بین میبرند و یا سترون میکنند؛ و البته جمهوری اسلامی گوی سبقت را از همه حاکمان مستبد ایرانی در این زمینه ربوده است، زیرا این حکومت بطور نسبی و مطلق بیشتر از مجموعه کل تاریخ ایران با روشنفکران و اندیشمندان به ستیز برخاسته است و در این زمینه کارنامه سیاهی دارد.
در نوشته نخست خود در باره رامین جهانبگلو توضیحی در باره رمان سیمون دوبوار به نام "ماندارین پاریس" داده بودم، که اینک باید آن را تکمیل کنم، زیرا بنظرم برای این بحث بسیار مهم است. "ماندارین" در زبانهای اروپایی به سه معنی متفاوت بکار میرود. این واژه برابر برخی واژه نامههای اروپایی ریشه چینی و برابر برخی دیگر ریشه سانسکریت دارد و یک معنی آن "نارنگی" است. اما معنای دوم و مهمتر آن به نخبگان و دیوانسالاران برجسته چینی اطلاق میشده و معنای سوم آن هم زبان چینی به اصطلاح سره و رسمی بوده است. سیمون دوبوار البته معنای دوم را در نظر دارد و آن طبقه روشنفکری و ممتاز و برجسته اندیشگی فرانسه مانند سارتر و کامو و آندره ژید و دیگران است و او در این کتاب به قدرت ادبیات و همچنین به بی قدرتی آن نظر دارد ولی تمثیل "نارنگی" هم مانند همان که من در زبان فارسی پیدا کردهام یعنی "گل سرسبد" را دوبوار نیز در نظر میگیرد. بنابراین هنگامی که ما از "ماندارین" یک جامعه سخن میگوییم، هم به ممتازان و نخبگان و سرآمدان سیاسی آن جامعه نظر داریم مانند خواجه نظام الملک و خواجه نصیرالدین طوسی و بزرگمهر و برزویه پزشک و محمدعلی فروغی و مشیرالدوله و مصدق و قوام السلطنه و دیگران و هم به ممتازان و سرآمدان اندیشگی و فرهنگی مانند فردوسی و ابن سینا و حافظ و مولانا و آخوندزاده و طالبوف و دیگران. از اینجا میتوان تفاوتی را که میان روشنفکران و دانشگاهیان از یکسو و سیاستمداران برجسته و در واقع دولتمرد یک کشور وجود دارد، به کناری گذارد و از همه آنان بعنوان "ماندارین" یک کشور و یا "گل سرسبد" یک کشور نام برد.
اگرچه درجه اهمیت این دولتمردان و اندیشمندان با یکدیگر یکی نیست و تفاوتهای اندیشگی و بینشی و سیاسی و روشی آنان با یکدیگر نیز کاملا پیداست، اما روشن است که میتوان از آنان بطورکلی بعنوان ممتازان و نخبگان و سرآمدان و "ماندارین" و یا "گل سرسبد" ایران نام برد.
بازداشت رامین جهانبگلو که یک روشنفکر برجسته ایرانی است و اگرچه جمهوری اسلامی میخواهد او را یک "آدم متوسط" جلوه بدهد؛ خود نمایانگر این است که این "گل سرسبد" ایران تا چه اندازه در روح و ذهن روشنفکران ایران اثر برجای گذارده است. رامین جهانبگلو با چندین کتابی که در زمینه فلسفه و اندیشه سیاسی نوشته است، در واقعیت امر منطق بیمنطقی و جنون آمیز جمهوری اسلامی را به چالش گرفته است و روشن است که آنانی که از مردم تنها تعبد و بردگی اندیشگی میخواهند و مردم را صغیر و نابالغ میپندارند، از این روشنگر علوم اجتماعی به هراس بیفتند و او را به زندان بیفکنند و او را مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار بدهند تا یا بقول خودشان "توبه" کند و از این روشنگریها دست بردارد و "به راه راست" بیاید و یا هر چه میبیند از چشم خود میبیند. اما جمهوری اسلامی غافل از آن است که دیگر در ایران نه تنها یک رامین جهانبگلو وجود دارد و نه حتی این رژیم میتواند بلایی را که بر سر مختاری و پوینده و سعیدی سیرجانی و میر علایی و دیگران آورد بر سر او بیاورد.
کانت میگوید: "روشنگری بدرآمدن از نابالغی خودخواسته است" و مردم ما اکنون دیگر از این "نابالغی خودخواسته" بدر آمدهاند و این دستاورد دلیران اندیشه بزرگی مانند جهانبگلو و بسیاری دیگران است، زیرا اینان در اندیشه خود دلیرند و "فکر ناشدنی" را میاندیشند یعنی آنچه را نمیتوان به آن اندیشید، میاندیشند و راه آن را نیز به دیگران میآموزند.