اظهارات چند هفته گذشته برخی مقامها و سیاست مداران در جمهوری اسلامی اگر چه خبرهای خوشی نیستند، اما نشان از وحشت نظام ولایت فقیه از فروپاشی دارد.
جواد امام، رییس بنیاد باران و فعال سیاسی اصلاح طلب روز سه شنبه ششم آبان ماه، نسبت به وقوع اعتراضات در ایران هشدار داد و گفت که «اکنون نارضایتیها از هنگام آبان ۹۸ نیز بیشتر شده و در وضعیت هشدار جدی قرار داریم»، چون: «عدهای از مردم شغل خود را از دست دادهاند، تعدادی درآمدشان کاهش چشمگیر داشته و از سوی دیگر تورم افسارگسیخته باعث افزایش نارضایتیها شده است و دولت هم نتوانسته در خصوص مسئله تحریم، کسری منابع و فشارهای معیشتی اقدام جدی صورت دهد». بنابراین «احتمال بروز واکنش از سوی مردم افزایش یافته و دولت باید کاهش این فشارها را در دستور کار خود قرار دهد.»
یک روز پیش از آن محمدرضا باهنر فعال سیاسی اصولگرا و غلامرضا جلالی رئیس سازمان پدافند غیرعامل هم از خطر انقلاب در آبان ماه سال گذشته و طرحهای دفاعی جدید گفتند.
محمدرضا باهنر روز دوشنبه پنجم آبان، در مصاحبهای با خبرگزاری ایلنا، از خطر انقلاب در آبان ماه ۱۳۹۸، گفت، اگر اعتراضهای آبان ماه ۹۸«جمع» نمیشد، «به سمت انقلاب یا انقلاب مخملی حرکت میکرد و اصلاً قابل جمع کردن نبود.»
غلامرضا جلالی، رئیس سازمان پدافند غیرعامل جمهوری اسلامی هم همزمان با آقای باهنر در روز ۵ آبان ۱۳۹۹ در نشست مشترک کمیته پدافند غیرعامل، وزارت کشور و شورای پدافند غیرعامل استانها با حضور رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشورگفته بود که تهدیدات پیش روی کشور به دلیل تحولات در حوزههای فناوری، الگوی جدیدی به خود گرفته است و«این تغییرات لزوم نیاز به طرحهای دفاعی جدیدی را در برابر تهدیدات ضروری میکند».
رئیس سازمان پدافند غیرعامل «پیشرفت فناوری و به طورغیر مستقیم شبکههای اجتماعی و رسانههای آنلاین را خطر جدیدی» معرفی کرد، «که نیاز به تمهیدات جدیدی دارد». به گفته جلالی: «تهدیدات مردم محور شدند و در هرسناریویی از سوی دشمنان مردم و استفاده از... آنان در محاسبات دشمن به یک مولفه جدید تبدیل شده است. از این رو باید به دنبال یک الگوی دفاع جامع در کشور باشیم».
الگوی مورد نظر رئیس سازمان پدافند غیرعامل هم «یک الگوی جامع دفاعی» است که «نیازمند رویکرد نظامی وغیرنظامی برای اداره مردم» باشد، چون به گفته او: «اداره مردم در شرایط بحران، یک ضرورت است».
به گفته غلامرضا جلالی الگوی جامع دفاعی جدید «بخشی از لایههای دفاعی در دفاع غیرنظامی و پدافند مردم محور خلاصه میشود که در این زمینه ... از ظرفیتها و ساختارهای وزارت کشور در قالب استانداران و فرمانداران پدافند غیرعامل در استانها» استفاده میکند. به زبان ساده، یعنی این که نظام از سوی شهروندان مورد تهدید است و اعتراضها به اندازهای رسیدهاند که موجودیت نظام ولایت فقیه را به مخاطره انداختهاند و به دلیل وجود شبکههای اجتماعی و رسانههای آنلاین، دیگرامکان سرکوب و کشتار پنهانی مردم ممکن نیست. و از آنجا که ضرورت «اداره مردم»، یا سرکوب مردم، در یک شرایط بحرانی احساس میشود، اکنون باید ساختار سرکوب و رویارویی با شهروندان را به گونه نظامی و غیر نظامی سازماندهی کرد. به گفته رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور این سازمان: «با همکاری وزارت کشور و سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور ، برای ۵۲ شهر بالای ۲۰۰ هزار نفر جمعیت، سند جامع پدافند شهری در دست تهیه» دارد که «در ۴۶ شهر، مطالعات و تحلیل مخاطرات شناسایی شده است که با تکمیل آن این سند پدافند شهری میتواند سرفصل برنامههای سال ۱۴۰۰ در شوراهای شهر قرار بگیرد.»
نکته درخور توجهی که در گفتههای این باصطلاح سرداربه چشم نمیخورد این است که او و نهاد زیر نظرش اصلا به اصل موضوع، یعنی علل تهدیدهایی که متوجه نظام شده است، کاری ندارد، بلکه وظیفه خود را تنها طراحی راههای مقابله با مردم میداند.
محمدحسین صفارهرندی وزیرتندرو پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی در زمان احمدی نژاد هم در سال ۱۳۹۸ و پس از شورش آبان ماه آن سال برای توجیه دستور تیراندازی خامنهای به سر و سینه اعتراض کنندگان، گفته بود که «اگر رهبری ورود پیدا نکرده و مسوولیت این قضیه را نپذیرفته بود، نیروهای انقلابی هم به صف معترضان میپیوستند.» ترجمه این گفته این است که ظاهرا برخی از بسیجیان به معترضین پیوسته بودند، که فوری کشته شدند. اما حکومت برای فریب مردم و جلوگیری ازانتشار خبر کشته شدن بسیجیها توسط نیروهای حکومتی، کشته شدن این بسیجیان را به گردن معترضین انداخت.
همان زمان فرمانده کل سپاه پاسداران گفته بود که: «باور کنید جنگی که این روزها در خیابانهای ما آغاز شد یک سناریوی جهانی بود. این جنگ تمام شد و شما دقیق عمل کردید» وفرمانده عملیات سازمان بسیج کشورهم ازیک «جنگ جهانی تمام عیاری علیه نظام و انقلاب» گفته بود.
برآیند این گفتهها و اظهار نظرها چیزی جز این نمیتواند باشد که:
۱- فرایند گسست میان حکومت و شهروندان ظاهرا در همه رمینهها به پایان خود نزدیک است و آن چه مهم است این است که شهروندان دیگر نه اعتمادی به این حکومت دارند و نه در آن این توانایی را میبینند تا نیازهای معیشتی و اجتماعی شان را تامین کند.
۲- نظام حکومتی ولایت فقیه، به دلیل در اختیار داشتن اطلاعات و تحلیلهای بسیار، که از سوی نهادهای امنیتی و دانشگاهی وابسته به این نهادها انجام میشود، میداند که نه تنها از پشتیبانی اکثریت جامعه محروم است بلکه موجودیت سیاسی و ادامه حکومتش هم، شدیدا از سوی شهروندان مورد تهدید است و تکیه بی دغدغه حکومت بر نیروهای سرکوب هم دیگر کافی نیست.
۳- نظام ولایت فقیه به رغم در اختیار داشتن دستگاه بزرگ سرکوب، زندان و شکنجه و به رغم دستگاه تبلیغات دروغین خود یعنی صدا و سیما، از فضای عمومی جامعه و آن چه که درزیر پوست شهرها میگذرد بسیار بیم ناک است، و به همین دلیل خودرا ناچار میداند، راهها و ساختارهای تازه سرکوب را طراحی و سازماندهی کند.
۴ – فساد بیحد و اندازه و سراسری در ساختار حکومت و ناتوانی آن از اداره متعارف کشور، بیاخلاقی حاکمین و سقوط ارزشهای اخلاقی در نهادهای اداری و حکومتی و در تمام سطوح جامعه، هم حکومت را بی اعتبار کرده است و هم شهروندان را به رعایت نکردن ارزشها ی اخلاقی واداشته است. علی خامنهای به عنوان رهبر این نظام ضد مردمی از شاخص ترین چهره حکومتی است که بی شرمانه در سخنرانیهای خود دروغ گویی میکند، چه در باره وضعیت در کشورهای دیگر، و چه پیرامون اوضاع غیر قابل تحمل در داخل کشور و در باره فساد منتصبین خود، سکوت میکند.
۵- نظام ولایت فقیه برخلاف وظیفه حکومتی خود برای تامین آرامش و امنیت شهروندان و فراهم آوردن شرایط زندگی درخور کرامت انسانی و رفاه معقول، آن هم در زمانی که با تحریمهای خود خواسته، گرانی و بیکاری را بر مردم تحمیل کرده است و یک زندگی معمولی حداقلی را برای شهروندان غیر ممکن کرده است، به تنها توانایی خود، یعنی سرکوب خونین هر گونه انتقاد و اعتراض، هر اندازه هم مسالمت آمیز باشد، متوسل میشود. این بدان معنی است که مردم بستوه آمده از ناهنجاریهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی با حکومتی روبروهستند که بدلیل بی مایگی تخصصی رده بالای حکومتی وشکست سیاستهای چند دهه خود، چه در حوزه داخلی و چه در زمینه سیاست خارجی، از اداره جامعه ناتوان و بستوه آمده است و با درماندگی برای مردم خط و نشان میکشد.
۶- سیاست خارجی نظام ولایت فقیه به رهبری علی خامنهای هم، در تمام زمینهها با شکست روبرو شده است. در افتادن کودکانه خامنهای با آمریکا، گردن کشیهای توخالی و گزاف گوییهایش او را در بن بست گرفتار کرده است. تحریمهای اقتصادی که مرتبا گفته میشد که بی تاثیراست، اقتصاد ایران را زمین گیر کرده است. دخالتهای مبتنی بر توهم وباورهای ایدئولوژیک در کشورهای منطقه، که هزینهای دهها میلیارد دلاری را به ایران و شهروندان تحمیل کرده است، همه خود را بی حاصل نشان میدهند. امنیت و تمامیت ارضی ایران اکنون به مراتب بیشتر مورد تهدید است تا زمان روی کار آمدن خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی. ایران امروز از جنوب (حاشیه خلیج فارس) و شمال غرب (جمهوری آذربایجان) در محاصره اسراییل است. در جنوب شرقی مرزهای خود با پاکستان هم گروههای نزدیک به اسراییل فعال هستند. دیری نخواهد پایید که عراق هم تن به صلح با اسراییل بدهد و ایران از مرزهای عراق هم تهدید شود. بنابراین نتیجه سیاستهای احمقانه و ضد ملی علی خامنهای رسیدن اسراییل به پشت مرزهای ایران ووحدت با اعراب علیه ایران است. اسراییلی که پیش از این هم نشان داده است که میتواند به چندین تُـن اسناد بسیار سِّــری تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی در ایران، دسترسی و این اسناد را به اسراییل منتقل کند. سیاستهای خامنهای در عراق، لبنان و سوریه شکست خورده است. اما رهبر جمهوری اسلامی موذیانه و بدروغ سیاستهای خانمان سوز خود را با ادعا ی «سوریهای شدن» توجیه میکند و این که اگر این سیاستها نباشد، داعش به ایران میآید! ادعایی که توسط هواداران پنهان و آشکار آقای خامنهای در خارج از کشور هم تکرار میشود.
در حالی که هدف این ادعاها و این ترفندهای خامنهای ایجاد وحشت و توجیه سیاستهای خود است. چون این شخص خامنهای است که با سیاستهای سرکوبگرانه خود علیه شهروندان و نادیده گرفتن منافع ملی و مطالبات معیشتی و رفاهی مردم، آرامش و اطمینان از شهروندان را گرفته و هروز بیش از پیش به تفرقه و چند پارچگی در جامعه دامن میزند و زمینه پیدایش گروههایی مانند داعش در ایران را فراهم میآورد.
۷- بنابراین ایران و شهروندان در یک وضعیتی دشوار و خطرناک دچار آمده اند: حکومت پس از چهل سال حکمرانی،عملا ناتوان از اداره کشوراست و هیچ چشم اندازی هم حتی برای ماههای آینده کشورندارد. همزمان اکثریت بزرگی از شهروندان اعتماد به حکومت و مدیران حکمران را از دست دادهاند. حکومت اما به جای تلاش برای بازگرداندن اعتماد شهروندان، فشار بر آنان را در تمام زمینههای زندگی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امور شخصی، هرروزبیشتر میکند و ناتوان از ارائه چشم اندازی بهتر از وضع موجود، آگاهانه و با نادیده گرفتن تمام حقوق شهروندی تصریح شده حتی درقانون اساسی ناقص جمهوری اسلامی، شهروندان را در برزخی سخت گرفتار آورده است. پیام و یا بهتر بگوییم نهیبی که حکومت به شهروندان میزند این است که تنها انتخابی که شهروندان دارند، تمکین بی چون و چرا از حکومت است ولاغیر. حکومت از موضع قدرت و با تکیه برارگانهای سرکوب خود، ازهرگونه دیالوگ با شهروندان و دراز کردن دست آشتی بسوی آنان پرهیز میکند و پاسخ و واکنشش به حتی پند واند رزهای تخصصی برای اداره کشور از سوی «غیرخودیها» هم، پرخاش و خشونت شده است. حکومت و شخص علی خامنهای فضایی را بر جامعه تحمیل کرده است که در «پارلمان» دست نشانده اش، خواستار اعدام رئیس جمهورش میشوند! حال تکلیف شهر وندان که معلوم است.
جامعه ایران در حال حاضر دستخوش التهابی بیسابقه است. فقر و کرونا و محدودیتهای حقوق شهروندی و از بین رفتن اعتماد اکثریت شهروندان به حکومت از یک سو و فساد، استبداد، زورگویی حکومت و شکافی که میان مردم و حکومت دهان باز کرده است، از سوی دیگر هیچ چشم انداز نزدیکی و توافق میان حاکمیت و مردم را نمیدهد. از همه بدتر فساد، ریا، فریب و دروغگویی حاکمین و به ویژه شخص رهبر جمهوری اسلامی و بیتفاوتیهای او در برابر خواستهای معیشتی و سیاسی شهروندان عملا هیچ امیدی به تغییر شرایط حاکم به مردم نمیدهد.
علی خامنهای که برای جورج فلوید سیاه پوست آمریکایی که توسط پلیس کشته شد، اشک تمساح ریخت و آن را “جنایتی آشکار” خواند و گفت شعار «نمیتوانیم نفس بکشیمِ حرف دل همه ملتهای تحت ظلم جهان است». هنگامی که چند ماه بعد مهرداد سپهری ۲۸ ساله در پی بدرفتاری یک مامور نیروی انتظامی در شهرک حجت در مشهد، جان خود را از دست داد، هیچ واکنشی نشان نداد. خامنهای با نوشتن نامه به جوانان اروپا از آنان میخواهد به دولتهای خود اعتراض کنند، اما هنگامی که جوانان ایرانی معترض به اوضاع کشور به خیابان میآیند، دستور تیراندازی و کشتن آنان را میدهد.
خامنهای اگر شعور سیاسی میداشت، در فرصتی که هنوز هم دارد، میتوانست با اعلام عفو عمومی و برگزاری یک همه پرسی، دست آشتی به سوی مردم درازکند و از دچار شدن خود و همراهانش به سرنوشت صدام و دیگر دیکتاتورها پیش گیری کند. اما روحیه خودخواه، کینه جو، خود بزرگ بین و متوهم او همراه با اعتقادات بی پایه ایدئولوژیک، بیخبریاش از علم، دانش و خرد و بستن چشم خود بر واقعیتهایی که درجهان امروز میگذرد، به او اجازه پی بردن به شرایط خطرناک در جامعه و درک نفرت اکثریت شهروندان از خود را نمیدهد.
بنابراین در شرایطی که «ناامیدی ملی» حاکم شده، جامعه در حال جوشش است و اکثریت شهروندان جانشان به لب رسیده، دیگراعتمادی به حکومت ندارند و امید و آرزویی برای آینده خود نمیبینند، احتمال شورش و یا شورشها بر حاکمیت هرروز بیشتر میشود.
در جریان شورش ساکنین برلین در آوریل ۱۸۴۷ که در تاریخ به نام «انقلاب سیب زمینی» ثبت شده است، ساکنین این شهر که به دلیل گرانی و کمبود مواد غذایی، توان تامین خوراک خود را نداشتند، از گرسنگی و برای دست یابی به سیب زمینی، مهمترین ماده غذایی زمان، دست به شورش زدند و با هجوم به مغازههای شهر، خود را از مرگ ناشی از گرسنگی نجات دادند. اگر چه این شورش سرکوب شد، اما پی آمد آن انقلاب مارس ۱۸۴۸ در آلمان بود.
بنابراین با توجه به شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در ایران بروز شورشهای خودجوش غیر قابل انتظار نیست. پرسش اساسی این است که این شورشها تا چه اندازه میتوانند دربرابر سرکوب پایداری کنند و به کجا میتوانند بیانجامند؟ درجه پایداری شورشهای احتمالی بستگی به گستره آن در سطح کشور خواهد داشت، همان گونه که مهار شورش آبان ماه ۹۸، به گفته خود مقامات حکومتی، میتوانست از کنترل خارج شود. پرسش دیگر این است که پی آمدهای یک شورش کور احتمالی چه خواهد بود، پرسشی که هیچ کس نمیتواند پاسخی قاطع برای آن داشته باشد. نمونههای زیادی در تاریخ اما داریم که برخی جنبشهای خودجوش در فرایند شورش رهبران خود را پیدا میکنند.