آگاهانه نوشته کنونی را با بهره گیری از واژه نوساخته لاییکار (LAÏCARD) آغاز میکنم، که این خود بهانهای است برای گشایش موضوع. و اما موضوع چیست؟ کمتر کسی در کشورهای مسلماننشین است که ذهناش این روزها گرفتار ماجرای کاریکاتور اهانتبار و بدنبال آن حرکتهای تروریستی و بویژه سربریدن وحشیانه یک دبیر فرانسوی به بهانه نمایش آن کاریکاتور در کلاس درس نباشد. از این میان، کسانی که درباره چرایی رخدادها و برخوردهای پیرامون این ماجرا پرسوجو میکنند، به احتمال زیاد در جریان کارزار نظری برسر درستی یا نادرستی چاپخش کاریکاتورهای طنزآمیز یا هجوآلود درباره مقدسات هستند. با این حساب، و به پیروی از پند «ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا» از تکرار جزییات ماجرای رخ داده پرهیز میکنم، و به سراغ این بحث میروم که موضوع گفتوگو و جدل نه تنها در محیط روشنفکری فرانسه است، بلکه جامعه روشنفکری ایران نیز گرفتار کشاکش نظری برسر آن است.
بررسی این موضوع و گفتوگو درباره آن را باید از دو سو دنبال کرد؛ یکی به میان آمدن بحث لاییسیته است که این خود عنوان لاییکار را توضیح میدهد، و دیگری بحث آزادی بیان است که به اعتبار آن واکنشهای تروریستی به انتشار کاریکاتورها را محکوم میکنند. این نوشته در پاسخ به درخواست دوستانی که پرسشهایی پیرامون این ماجرا داشتند، و درپی تاکید آنها مبنی بر اینکه جامعه روشنفکری ایران تحلیل روشن و همدوسی از آنچه به راستی در فرانسه میگذرد، ندارد، فراهم میشود.
دو روز پیش ژان فرانسوا بایار سیاستشناس فرانسوی که در سوییس درس میدهد، در روزنامه لوموند به انتقاد از موج سنگین اسلامگریزی یا اسلامستیزی در دستگاه حکومتی و در رسانههای فرانسه پرداخت، و بیآنکه اصل لاییسیته را در مجموع زیر پرسش نهد، به انتقاد از «لاییکار»ها پرداخت. یعنی کسانی که به بهانه اصل جدایی دین از سیاست و بهتر است بگویم به بهانه اینکه قرارداد اجتماعی کشور فرانسه از سال ۱۹۰۵ بدینسو بر بنیادی غیر دینی استوار است، به تخطئه ادیان، آن هم نه همه ادیان، بلکه مشخصا دین اسلام میپردازند. بهعنوان نمونه، وزیر کشور فرانسه با بیان این جمله (چرا فروشگاههای فرانسه قفسه گوشت حلال دارند) از سویی آزادی فروش گوشت حلال را در این فروشگاهها مورد تردید قرار داد، و از سوی دیگر جامعه مسلمان فرانسه را به لحاظ روحی و با تخطئه گوشت حلال نقره داغ نمود.
میبینیم که جبههبندی خطرناکی در جامعه فرانسه شکل گرفته است، در یکسو نیروهایی که رواج و حیات اسلام را در نفی دیگر ادیان و کشتار وحشیانه پیروان آنها میجویند، یعنی اسلامستایان، و در سوی دیگر نیروهای اسلامستیز که هر از چند روز، موضوع تازهای را در جریان کارزار خود علیه مسلمانان اختراع میکنند. باید روی این موضوع کمی بیشتر تمرکز کرد تا خواننده ناآشنا را بیشتر در جریان زمینه شکلگیری شرایطی قرار دهم که چنین ماجرایی را موجب شد، و وضعیت تنشآلود کنونی را در فرانسه بوجود آورد، بگونهای که فضای وحشت، نفرت و نگرانی بر متن یورش همهجانبه کرونا (بیش از ۵۰ هزار بیمار و چند صد مرگ در اثر کوید در روز) همه جا را فراگرفته است.
سویه دیگر بحث تاکید بر اصل آزادی بیان، مشخصا آزادی هنرمندان در بیان طنزآمیز و در این رابطه تمسخر باورها و بویژه شخصیتهای مقدس است. برخی از مقامهای حکومتی فرانسه از جمله وزیر کشور و رییس جمهور ماکرون (در مصاحبه با تلویزیون الجزیره) طرح کردند که آزادی بیان حدومرز ندارد. دارمنن وزیر کشور روز گذشته در پاسخ به رییس گروه راست سنتی فرانسه در مجلس سنا که گوشزد کرده بود؛ نباید به بهانه آزادی بیان کاریکاتوریست به مقدسات دیگران توهین کرد، با لحن شماتتآمیز گفت: «آزادی بیان (در فرانسه) تمام عیار است» یعنی آنکه حدومرز ندارد.
۱. لاییسیته، شبهبحث یا پوشش بحثی دیگر
پیش از ادامه مطلب باید توضیح دهم که نویسنده همواره در نوشتههای خود از اصل جدایی دین از سیاست بخ طورکلی دفاع میکرده است و مشخصا در چند نوشته منتشره در ایران امروز، حدود ۱۵ سال پیش به انتقاد از درک نادرست برخی از سیاستپیشگان از اصل لاییسیته و از مفهوم لاییک پرداخته بود. بههرحال نیازی به گفتآوری از آنها نیست، و با تاکید بر اینکه رعایت این اصل و تامین سازش و تفاهم بین اهل دین و دستگاه حکومتی ضامن تامین صلح و آرامش سیاسی اجتماعی در یک جامعه است، به سراغ بحث اصلی میروم.
مردم فرانسه این روزها روزگار سختی را همراه با تلخکامی در شرایط حصر و قرنطینه ناشی از کوید سپری میکنند، درحالی که هر روز خبر گرفتاری چندین هزارنفر و مرگ بیش از دویست نفر در اثر کرونا میرسد، در عین حال خبر حرکتهای تروریستی آن هم به صورت وحشیانه به گوش میرسد؛ یا یک دبیر را در خیابان سر میبرند، یا دعا کنندگان بیگناه و بیپناه یک کلیسا را با کارد قصابی تکه پاره میکنند. بخش دیگری از همین مردم که کیش اسلامی دارند، هر دو روز یکبار یا شاهد تحقیر شیوه زندگی خود در رسانهها به صورتهای گوناگوناند، یا اینکه کشف میکنند که حساب کارهای تروریستی و وحشیانه گروهی فناتیک را به پای چند میلیون مسلمان فرانسوی میگذارند. نتیجه آنکه فضایی تیره، شوم و وحشتانگیز جامعه را فراگرفته، و روابط بین اقلیت مسلمان با دیگر گروههای جامعه بس تنشآمیز و آبستن خشونت است.
در مدت چند روز پس از اقدام وحشیانه سربریدن، موجی یکدست و یکسویه در انتقاد به اسلامگرایی بالا گرفت، بیآنکه توجه شود که آن حرکتهای تروریستی را نمیتوان به کل جامعه مسلمان نسبت داد. ولی بلافاصله پس از آنکه امواج احساسی فروکش کردند، صداهای اعتراض به این فضای مغشوشکننده بالا گرفت، و نوشتهها و گفتههایی در انتقاد به جو غالب اسلامستیزانه، جرات بروز و بیان یافتند. رویاروییهای نظری سیاسی که این روزها در فضای سیاسی و رسانهای فرانسه پدیدار شدند، حاکی از این نیستند که برخی با اصل لاییسته سازگاراند، و برخی دیگر سرناسازگاری با آن دارند. دستکم به لحاظ رسمی و نظری سیاسی چنین صفبندی در فرانسه شکل نگرفته که طرفداران لاییسیته در یکسو و مخالفان آن در سوی دیگر قرار داشته باشند. میتوان گفت که اساسا ماجراهای پدید آمده و فضای تنش و خشونت و وحشت موجود همپیوندی (correlation) ناچیزی با آن اصل دارد، بویژه از نظر علّی.
اثبات این مدعا نیازمند توضیح نکتههای بسیار است که در حوصله این نوشته نیست، ولی دستکم برای کسانی که دستی از دور برآتش دارند، بیفزایم، جریانهای راست سنتی فرانسه از جمله ژاک شیراک که حدود دو سه دهه حزب راست سنتی فرانسه را رهبری میکرد، از اصل لاییسیته دفاع میکردند و میکنند. چپها که به لحاظ تاریخی پشتیبان فاصله گرفتن اهل دین از دستگاه سیاسی بودند، نیز از این اصل دفاع میکرده و میکنند. پس چه کسی مخالف آن است؟ نمیتوان گفت؛ هیچ نیرو یا کسی در فرانسه نیست که به مخالفت با لاییسیته برخیزد، ولی بار سیاسی و اجتماعی این کسان یا نیروها آنچنان ناچیز است که پرداختن بدانها همانا تلف کردن وقت است.
بنابراین بحث بر سر مخالفت با لاییسیته نیست، بحث بر سر مسائل دیگر و تاحدودی درباره برداشتی است که در اثر رشد پدیدههای نوین از آن میشود. این پدیدههای نوین کداماند؟ پدیدههای نوینی که جامعه فرانسه با آن ناآشنا بود، و از چند دهه پیش کمکم گسترش یافتند، در ظاهر عبارتاند از:
ـ زنان و دخترانی که یا سراپا پوشیدهاند، یا اینکه موهای سر خود را میپوشانند، و روسری به سر مینهند، بهزبانی پدیده حجاب اسلامی.
ـ افزایش شمار قصابیهایی که گوشت حلال میفروشند.
ـ سربر کشیدن مساجد در شهرهایی که نمیدانستند مسجد چیست.
ـ صف کشیدن مسلمانان در خیابان پیرامون مسجدها برای ادای نماز جمعه و غیره.
ـ فراوان شدن مردانی که لباسشان همانند پوشش عربهای عربستان سعودی است، در برخی محلهها.
ـ افزایش شمار دانشآموزانی که به بهانه رعایت قواعد اسلام، سامان کلاس درس و مقررات آموزش و پرورش را به چالش میکشیدند.
ـ بوجود آمدن استخرهای زنانه در اثر خواست گروهی از مسلمانان به جداکردن دختران و پسران در برخی مکانها، از جمله در استخرها.
برخی از این پدیدههای نوین و کلا حضور مسلمانان در کشور فرانسه به عنوان یک گروه اجتماعی به دوره پس از جنگ جهانی دوم و بهویژه پس از جنگ الجزایر بر میگردد، و برخی دیگر در دوسه دهه اخیر پدیدار شدند. ولی آنها در مجموع از دو سه دهه پیش رو به گسترش نهادند، و از حالت حاشیهای بهدر آمده، و سیمایی متفاوت از گذشته به زندگی و روابط اجتماعی در برخی محلهها و شهرها دادهاند. درست است که این پدیدههای نوین در همه محلهها و همه شهرها و بویژه در مناطق روستایی به چشم نمیخورند، ولی بازتاب آنها در رسانهها و پدیده زبان به زبان آنها را در فرانسه همهجاگیر کرده، و مردم فرانسه را در جریان آنها قرار داده است. حال اگر پدیده مهم زیر را که آن هم نوین است به فهرست بالا بیفزاییم، در خواهیم یافت که چرا جامعه فرانسه با چشمی گشاده و خیره شده به آنها مینگرد:
ـ کنشها و حرکتهای تروریستی اسلامی در ابعادی بسا بیشتر از دیگر کشورهای اروپایی
راست اینکه پدیدههای بالا در دیگر کشورهای اروپایی نیز نمودار شدند، حتا حرکتهای تروریستی اسلامی در دیگر کشورهای اروپایی مانند انگلیس و غیره نیز رخ دادند، ولی واکنش آن کشورها گرچه نشان از نگرانی و نادلخوشی و گاه بیزاری از گسترش نمایههای اسلام در کشور خود داشت، ولی در اساس با واکنش جامعه فرانسه یا بهتر است بگویم بخشی از جامعه فرانسه متفاوت بود، و بویژه آنکه پدید آمدن نمایههای اسلامی در جامعه، بازار بحث رابطه دین و سیاست را در آن کشورها برنیانگیخت. چرا گسترش نمایههای مسلمانی و رواج دین اسلام در جامعه فرانسه موجب شد تا بحث لاییسیته به میان آید؟
بیفایده نخواهد بود اگر دوباره تاکید کنم، بحث لاییسیته به صورت پدید آمدن کشاکش و جبههبندی بین مخالفان و موافقان آن شکل نگرفت، بحث این نیست که کسان و یا نیروهایی در فرانسه دعوی آن را داشته باشند که مرز جدایی دین و سیاست درهم شکسته شود، و اصل لاییسیته کنار نهاده شود. به هیچوجه چنین نیست. حداکثر میتوان گفت که بحث برسر برداشتهای متفاوت از آن است. نویسنده بر آن است که حتا کمترین بحث پیرامون لاییسیته بیشتر یک شبه بحث است تا گفتوگو یا جدلی واقعی برسر برداشتهای متفاوت از آن. بهزبانی میتوان گفت که بحث لاییسیته و کشاکش و چالش نظری که ظاهرا در این راستا صورت میگیرد، بهانهای است برای پنهان کردن بحث پیرامون نگرشها، برداشتها و برخوردهای دیگر.
جالب اینکه همان نیروهایی که به لحاظ تاریخی پشتیبان اصلی امر جدایی دین و سیاست بودند، و رنج بسیار در راه انتقاد از دخالت اصحاب دین در امر حکومت بردند، یعنی نیروهای چپ (چه سوسیالیستها و چه چپهای افراطی) هم اکنون بهوسیله همان جریانی که بهلحاظ تاریخی مخالف جدایی دین و سیاست بود، متهم میشوند که اصل لاییسیته را بهدرستی رعایت نمیکنند. پس باید دید که اختلاف اصلی در کجاست که در قالب بحث ظاهری لاییسیته نمودار میشود.
نکته طنزآمیز دیگر در این رابطه دفاع جریان راست افراطی فرانسه از اصل لاییسیته است. این جریان که مدت چند دهه مخالفت خود با حضور مسلمانان در کشور فرانسه را با تاکید بر اینکه هویت فرانسه همانا مسیحی بودن آن است، همراه کرده بود، اینک زیر قالب دفاع از اصل لاییسیته کارزار مسلمانستیزی خود را دنبال میکند.
اصل لاییسیته یا دقیقتر بگویم؛ اصل جدایی کلیسا از حکومت که در قالب قانون سال ۱۹۰۵ تحقق یافت، احترام به آزادی آگاهی یا وجدان (فکر و باور دینی، غیر دینی و حتا ضددینی) و عمکرد آزاد آیینهای دینی را تضمین کرده است. جالب آنکه قانون ۱۹۰۵ به هیچوجه یادی از لاییسیته نمیکند و حتا آشکارا درباره جدایی دین از سیاست بحثی نمیکند، و موضوع مشخص آن جداکردن کلیسا از حکومت (state, état) و ممنوع کردن استفاده مالی کلیساها از بودجه اندامهای مختلف حکومتی است. البته باید درنظر داشت که بحث بیشتر دراین باره به یک بحث تخصصی تبدیل خواهد شد، و از چارچوب مقاله کنونی تجاوز میکند، همین کوتاه بگویم که بحث برسر درست یا نادرست بودن جدایی کلیسا از حکومت و به زبانی جدایی دین از سیاست نیست. بحث جای دیگر است، و کسانی که در جریان مشخص و جزیی کارزارهای سیاسی حزبی فرانسه در ۲۰ سال اخیر نبودهاند، گمان میکنند که دشواریهای سیاسی کنونی فرانسه به مدل لاییسیته آن بر میگردد، گمانی نادرست.
بررسی قانون ۱۹۰۵ که بهطور رسمی لاییسیته را در فرانسه بنا نهاد، و بهویژه بررسی عواملی که زمینهساز پدیداری آن شدند، یک موضوع جالب تاریخی و سیاسی است. در فرانسه کتابهای زیادی در این باره چاپخش یافتهاند، نمیدانم که از آن میان، کتابی به فارسی ترجمه شده است یا نه. این بررسی بویژه از آن رو اهمیت دارد که قانون ۱۹۰۵ بیانگر سازش و هم آوایی گروههای مختلف جامعه بود، گروههایی که در گذشته پیوسته برسر موضوع رابطه حکومت و کلیسا در چالش و ستیز با هم بودند. این قانون توانست صلح و آرامش را در این زمینه بین آن گروهها برقرار سازد. اگر امروزه میبینیم که بحث لاییسته به ظاهر وارد میدان شده است، به راستی باید بدین واقعیت توجه نمود که صلح و آرامش اجتماعی دراثر کشاکش اسلامستایان و اسلامستیزان بههم ریخته است.
واقعیت این است که به دنبال گسترش پدیدههای نوین یادشده در بالا و دگرگون شدن سیمای زندگی در برخی مناطق فرانسه به سود اسلامی شدن، کم کم یک گرایش نیرومند ضد مسلمانی شکل گرفت. این گرایش به سادگی با جریان دیگرگریز و ضدخارجی، مشخصا نیروهای ضدمهاجر آمیخته شد، و یک جریان سیاسی اجتماعی نیرومند بهوجود آورد. همین پدیدههای نوین و کلاً گسترش اسلام را در دیگر کشورها نیز مشاهده میکنیم. شمار مسلمانان انگلیس و آلمان نیز میلیونی است. ولی چرا رواج اسلام و زندگی مسلمانی در این کشورها بحران بهبار نیاورد، به صلح اجتماعی خدشه وارد نیاورد؟ چرا این امر سبب نشد تا وضعیت ناگوار فرانسه در آن جاها تکرار شود؟ برای شناخت بهتر فرایند بالا و توضیح تفاوت حسب و حال فرانسه در همسنجی با دیگر کشورهای اروپایی باید به پرسشهای زیر پرداخت:
- چرا اسلام تندوتیز و دیگرستیز در فرانسه پدیدار شد و رشد کرد؟
- چگونه اسلامستیزی در فرانسه رشد کرد؟
- چرا تروریسم اسلامی در فرانسه پدیدار شد؟
- چرا جامعه سیاسی فرانسه نتوانست مانع از شکل گرفتن و فراگستری اسلام دیگرستیز گردد؟
- چرا کشور فرانسه در جذب مسلمانان و همزیستی با آنان بر خلاف دیگر کشورهای اروپایی دچار بحران است؟
پاسخ به این پرسشها نیازمند توضیح مسائل دیگری است که نوشته را به درازا میکشاند و خواننده را خسته میکند. بویژه آنکه هنوز به سویه دوم بحث پیرامون آزادی بیان پرداخته نشده است. بنابراین، ادامه بررسی را به هفته آینده وامیگذارم.
کوتاه سخن اینکه بحران کنونی جامعه فرانسه ریشه در تضاد برخوردها پیرامون اصل لاییسیته ندارد و عوامل بنیادی دیگری در کار هستند که نه تنها رابطه مسلمانان فرانسه با جامعه فرانسه را خدشهدار میسازند، بلکه خود جامعه فرانسه را نیز دچار بحران کردهاند. پدیده جلیقه زردها نمونه جالبی در این زمینه است. در مقاله آینده ضمن کوشش در پاسخ به پرسشهای بالا برای دسترسی به درک ریشههای بحران، به بحث آزادی بیان و گرفتاری آن بین دو شاخه انبر اسلام ستایی و اسلام ستیزی خواهم پرداخت.
مهدی رجبی
۱۱ آبان ۱۳۹۹
——————————-
(۱) اسلامستیزی معنایی فراتر از واژه (islamophobie) دارد که بهطور رسمی در فرانسه برای تبیین پدیده مخالفت با مسلمانان بهکار میرود. به لحاظ واژگانی باید آن را به اسلامگریزی برگردانید، ولی آنچه در واقعیت به چشم میخورد، بسا فراتر از اسلامگریزی است، و بههمین رو من واژه اسلامستیزی را به کار میبرم که آشکارا در برخی رسانهها و محیطهای سیاسی جریان دارد. به همینگونه و با همین استدلال اسلامستایی را به کار گرفتم، تا آن را از گرایش ساده به اسلام که لزوماً متضمن دشمنی با دیگر ادیان نیست، متمایز سازم.
آقای رجبی, ممکن است توضیح دهید چرا وقتی خود مسلمانان با بدترین شکل بیکدیگر توهین میکنند. جشن عمر کشان که شیعه یان بد ترین توهین را نسبت به او ابراز میکنند این هیاهو کنان صدایی ازشان بلند نمیشود , آیا میتوان باور داشت اون مسلمانیکه در پیشاور ویا در جای دیکر زندکی میکند اصولا خبر های این ور اب را مطالعه میکند.
ج. خسروی
با سلام جرالد دارمنن صحبت از گوشت حلال نکرد. او گفت تعجب میکند از اینکه در فروشگاهها بخشهای غذا برای این گروه و آن گروه وجود دارد. کسانی که در فرانسه زندگی میکنند میدانند که منظور او غذای مجاز برای مسلمانها - و - یهودیها بود. این نکته بسیار مهمی است اگرچه کل صحبت او به حق مورد انتقاد قرار گرفت. بویژه از طرف سخنگوی دولت. لطفاً تصحیح کنید تا نوشته شما جانبدار محسوب نشود. نکتههای دیگری هم در مقاله شما هست که در صورت تمایل شما برای روشن شدن موضوع گوشزد خواهم کرد.
لینک صحبتهای جرالد دارمنن
alain.curieux
■ در پاسخ به آقای خسروی
آقای خسروی عزیز من هم با دلزدگی ضمنی شما نسبت به توهین مسلمانان به همدیگر، ان هم به بدترین شکل، همراهم و از بروز آن بیزار. این برخوردهای توهینآمیز بازتاب روحیه دیگرستیزی است که به دوره تاریخی پیش از دمکراسی بر میگردد. با افسوس باید گفت که بخش اصلی جامعه مسلمانان در فضای روانی ـ فکری غیردمکراتیک زندگی میکنند. بروز دیگرستیزی تنها به توهین بسنده نمیشود، ما با پدیدههایی مانند کشتار مسلمانان بوسیله داعشیها یا طالبان روبرو هستیم، آن هم در ابعادی گسترده که هنوز ادامه دارد. ولی پرداختن به این موضوع ربطی به نوشته بالا ندارد، و توضیح ان خود نیازمند نوشتن مقالهای دیگر است.
مهدی رجبی