ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 29.10.2020, 17:29
هم‌زیستی سه فرهنگ

حمید فرخنده

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

از انقلاب ۵۷ بدین سو هرچه از انقلاب فاصله گرفته‌ایم گروه‌های بیشتری از طیف‌های سیاسی جامعه ایران با بازنگری در بنیان‌های اندیشه سیاسی پیشین خود، دموکراسی‌خواه گشته‌اند. بخش عمده نیروهای چپ لائیک و فعال در انقلاب به تدریج از آستانه فروپاشی شوروی به بعد به طیف نیروهایی سوسیال دمکرات پیوسته‌اند. چپ‌های حکومتی نیز دو دهه بعد از انقلاب در قامت اصلاح‌طلبان دموکراسی‌خواه از دل نظام بیرون آمدند.

بخشی مهمی از سلطنت‌طلبان نیز به تدریج مشروطه‌خواه شده‌اند یا به عبارت دیگر به دموکراسی‌خواهان سلطنت‌طلب تحول یافته‌اند. این تحول فکری کثرت‌گرایانه گرچه متاثر از تحولات دموکراسی‌خواهانه سه دهه اخیر در سطح جهانی بوده است، اما نتایج هولناک انقلاب، مصائبی که بر مردم ایران در این چهار دهه رفت و ضربات سخت و خونباری که بر پیکر نیروهای سیاسی ایران از راست تا چپ وارد شد در تسریع پذیرش دموکراسی به عنوان راه حل خروج از چرخه استبداد در کشور، نقش داشته است. هرچند بر سر شیوه رسیدن به این هدف میان نیروهای سیاسی ایران اختلاف نظر وجود دارد، اما تا همین جای کار تحول مهمی در بنیان‌های فکری نیروهای عمده سیاسی کشور از چپ تا راست، صورت گرفته است.

همزمان با این حرکت مثبت در مسیر دموکراسی‌خواهی، شاهد حرکت در جهت مخالف و رشد پدیده افراطی‌گری پرخاش‌گری در فضای مجازی و از سوی اقلیتی از نیروهای سیاسی نیز هستیم. این پرخاش‌گری و عدم مدارا دو دلیل عمده دارد. دلیل اول عدم تطابق زبان و ادبیات دموکراسی با دموکراسی‌خواهی برخی این اقلیت سیاسی است که نفی را به‌جای نقد نشانده‌اند. علت دوم عمدتا گسترش شبکه‌های اجتماعی و آسان‌شدن ابراز نظر است. نفرت خفته و زبان توهین و پرخاش‌گری که در متن جامعه ایران بود اما عرصه‌ای برای عرضه خود نمی‌دید، امروز به برکت آسان و ارزان شدن فن‌آوری‌های ارتباطی، تلفن به دست و اینستاگرام و توییتر بر کف، به صحنه نمایش عمومی پا گذاشته است. تازه‌ترین نمونه این برخوردهای توهین‌آمیز و غیرمنصفانه، رفتاری است که با هنرپیشه سرشناس ایرانی شهره آغداشلو در فضای مجازی شد. کسانی که به قضاوت شتابزده در مورد سخنان وی دست زده‌اند شایسته است به همه صحبت‌های خانم آغداشلو گوش کنند تا قضاوت منصفانه‌تری داشته باشند.

حل این مشکلات در فضای سیاسی و مجازی ایران اما زمان‌بر است چرا که هر دو پدیده‌های فرهنگی هستند. به‌ویژه در فضای مجازی هرگز نباید انتظار داشت این سلوک زشت کاملا از بین رود بلکه در طول زمان تعدیل خواهد شد.

مردم انقلابی و خوشبین ایران به تغییرات سریع جامعه از راه انقلاب در سال‌های ۵۶ و ۵۷ نیز دریافتند نه تنها چنین درک خوشبینانه‌ای از تحولات سریع غیرواقعی است بلکه اوضاع بدتر هم می‌تواند بشود، که شد. پس هرچند آمار واقعی در دسترس نداریم، اما شواهد مختلف از جمله رشد جامعه مدنی به‌ویژه در دو دهه اخیر، استفاده از صندوق رای آنجا که امکانی برای بهبودهایی اندک در زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود می‌دیدند، تظاهرات میلیونی و مسالمت‌آمیز بعد از انتخابات مخدوش سال ۸۸ و عدم اقبال گسترده به اعتراضات هرچند به حق مردم در دی ۹۶ و آبان سال گذشته، همه نشانه‌هایی از تمایل مردم به دموکراسی به مثابه شیوه اعمال قدرت سیاسی است.

دکتر عبدالکریم سروش در کتاب “روشنفکری، رازداری و دینداری” مطلبی دارد تحت عنوان “سه فرهنگ”. در آنجا او مطرح می‌کند که فرهنگ ایرانی دارای سه بخش در هم تنیده است. این سه بخش به ترتیب، فرهنگ ایرانی [ملی-باستانی]، فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی است. هم در جامعه ایران به‌طور اعم و هم در فرد فرد ایرانیان بطور اخص به درجات مختلف شاهد حضور این سه عنصر فرهنگی هستیم. یکی از علل مهم اینکه جامعه ما نتوانسته تاکنون به دموکراسی و تعادل دست پیدا کند همین برتری‌طلبی یکی از این سه فرهنگ بر فرهنگ‌های دیگر در مقاطع مختلف تاریخی است. تسلط کم و بیش یکی از این فرهنگ‌ها در قدرت سیاسی و تحقیر و سرکوب دو بخش دیگر از سوی فرهنگ غالب، واکنش عکس‌العملی دیگر فرهنگ‌ها را در طول تاریخ معاصر ما در پی داشته است.

در آغاز مشروطیت دسته‌ای از روشنفکران غرب‌گرا علت مشکلات و عقب‌ماندگی‌های ایرانیان را فرهنگ اسلامی دانستند و مبارزه با دین را وجهه همت خود قرار دادند. ناسیونالیسم و ملی‌گرایی افراطی نیز در این دوران به عنوان میوه‌های مدرنیته پروبال یافت تا در دوران رضا شاه به اوج خود برسد. تجدید عظمت ایران باستان با اسلام‌ستیزی و حتی عرب‌ستیزی در آثار نویسندگان و محققان اوج گرفت که نمونه‌های بارز آن در آثار صادق هدایت و احمد کسروی یافت می‌شوند.

با اندکی تساهل و تسامح می‌توان گفت در دوران محمدرضا شاه نیز فرهنگ اسلامی و فرهنگ ملی ایران در سایه گسترش فرهنگ سطحی غربی قرار گرفت. نشانه بارز این دوران احساس بیگانگی بخش سنتی و مذهبی جامعه ایران و بخشی از تحصیل‌کردگان و دانشگاهیان داخل و خارج کشور با حکومت شاه بود.

ضدیت با فرهنگ غربی یا ستیز با مدرنیته و ضدیت با فرهنگ ملی-باستانی ایران نیز ارمغان انقلاب اسلامی بود و بیش از ۴۰ سال است که با افت و خیزهایی از سوی جمهوری اسلامی کم و بیش در همه ارکان جامعه اعمال شده است که نتیجه آن سانسور، حذف دگراندیشان، تلاش برای اسلامی کردن دانشگاه، ترویج خرافات، جلوگیری از آزادی اندیشه و تولیدات فرهنگی متنوع و تحمیل شیوه خاصی از زندگی بر مردم، زندان، شکنجه، کشتار و مهاجرت گسترده از کشور بوده است.

چنانکه عبدالکریم سروش می‌گوید دسترسی ایرانیان به آزادی و دمکراسی جز از راه تعادل میان این سه بخش فرهنگی عملی نخواهد بود. اکنون که گفتمان دموکراسی و حقوق بشر جای گفتمان انقلاب را گرفته است، جامعه ایران خوشبختانه در عرصه اندیشه سیاسی به این مهم نزدیک شده است. هنوز اما خطراتی این دستاوردهای فکری و تجارب گران‌بهای سیاسی را تهدید می‌کند. در میان اپوزیسیون سکولار خطر مهم پیدایش نوعی سکولاریزم دین‌ستیز در سال‌های اخیر است. گویی ریشه همه مشکلات ما دین و دینداری است و اینکه اصولا ریشه‌کن کردن دین از جوامع، آن هم از جامعه‌ای مانند ایران امکان‌پذیر است. حاملان چنین نگاهی جدایی دین از حکومت که خواست سکولارها از جمله سکولارهای دیندار نیز هست را ساده‌انگارانه و اراده‌گرایانه به جدایی دین از سیاست تعبیر و تفسیر می‌کنند.

در سمت حکومت و حامیان آن خطر ادامه و پافشاری بر همان سیاست‌های ضد فرهنگ ایرانی و ملی و مبارزه با ارزش‌های حقوق بشری فرهنگ غربی است. در بین ملی‌گراها اما خطر نوعی ملی‌گرایی افراطی، اسلام‌ستیزی و عرب‌ستیزی وجود دارد.

بر روشنفکران ایران از هر سه خانواده فرهنگی ایرانی، اسلامی و غربی است که با گفتارها، بحث‌ها و نقدهای خود جلوی این تفکرات افراط‌گرایانه بگیرند تا گذار جامعه ایران به دموکراسی با صدمات و آفت‌های هرچه کمتری عملی شود. ایرانیان از افق‌های فکری مختلف به دستان دراز شده به سوی یکدیگر احتیاج دارند نه به دستانی که بعد از این همه تجارب تلخ و خونبار هنوز در پی قطع یا ریشه‌کن کردن یکدیگر باشند.

زبان و نحوه گفتگو با مخالفان یا رقبای فکری و سیاسی البته همه چیز نیست و با آن لزوما به دموکراسی نمی‌رسیم، چرا که برای رسیدن به دموکراسی شرایط دیگری نیز باید فراهم گردد. با زبان پرخاشگری و حذف اما قطعا به دموکراسی نخواهیم رسید. کسانی که امروز به دور از قدرت در اپوزیسیون قلم در دست با خشونت کلام با مخالفان فکری و سیاسی خود برخورد می‌کنند اگر فردا به قدرت برسند، تفنگ در دست معلوم است چگونه با مخالفانشان رفتار خواهند کرد.

سخنان شهره آغداشلو
https://www.instagram.com/tv/CGqcCXxKHkf/


نظر خوانندگان:


■ این گفتار باید یادمان باشد که چه بخواهیم یا نخواهیم در آینده کشور با سونامی طرد دین روبرو خواهیم بود.
بدون از میدان بدر کردن دین از روح و روان جامعه و شخصی‌ کردن آن و تضمین آزادی و امنیت دیندارن در محدود ه شخصی‌ هیچ تصوری برای فردای بهتر نیست.جمهوری اسلامی و حکومت دینداران یک فرصت تاریخی‌ در اختیار مردم و نیروهای پاک اندیش قرار داده که مذهب و خرافات رو عقب زده و کار آن را یکسره کنند. قطع دست دین در دخالت سیاسی و قوانین مدنی شرط اولیه است.
فرهنگ باستانی ایران مهم است زیرا اگر نگوییم ایران تنها کشور که یکی‌ از نادر کشورهای جهان است که شهروندانش با برگشت به تاریخ کهن خود به شکرانه کوروش بزرگ هوادار حقوق بشر میشوند و رواداری را پیشه می‌کنند. این بهترین بستر برای هرگون دگرگونی بزرگ و آینده ساز خواهد بود.
با احترام بهروز فتحعلی


■ ۱ـ تا انجا که به یاد دارم چند سال پیش سروش هویت ایرانی را ایران باستانی اسلامی و غربی تعریف کرد و زنده یاد مصطفا رحیمی نیز دراین باره بحثی گشود البته این تعریف ایراد اصلی اش این است که ایرانیان ناخدا باور و غیر مسلمان را از هویت ایرانی کنار می‌گذارد.
۲ـ اسلام دین است و فرهنگ نیست اسلام نه فلسفه دارد نه علم نه معماری و غیره. برخی خاور شناسان غربی و اسلامیان ایرانی و عرب همه چیز را به اسلام چسباندند.
۳ـ شما همریستی را با تسلیم و سازشکاری یکی گرفته‌اید همزیستی به این معنا ست که مسلمانان و خدا ناباوران یا پیروان مذهب های دیگر از نقد و انتقاد یکدیگر تهراسند و به آن تن دهند. متاسفانه اسلام هنور به این رواداری و بردباری نرسیده است و اشد من الکفار و فتوای قتل و .... راکنار ننهاده است. ما هنگامی می توانیم با مسلمانان همزیستی کنیم که اگر گفتیم دین افیون تودها ست اسلام دینی تبعیض بنیاد سرشار از خرافات و احکامش برای این دوره نابهنگام است و .... تکفیرمان نکنند و سرمان را نبرند اگر گفتیم ماتریالیست هستیم کافر ملی نشویم و حکم مرگمان را ندهند. انها نیز تا می‌خواهند ماتریالیسم و خدا ناباوری ما را را به نقد کشند. خود سانسوری و دم فرو بستن و ار نقد خرافات دینی و احکام و باورهای ارتجاعی دست کشیدن نه همزیستی بلکه تسلیم و اپورتونیسم است.
۴ـ اندک شماری از روشنفکران دلیر ایرانی در سده‌ی نوزدهم و اغاز سده ی بیستم به نقد اسلام و خرافات دینی دست زدند ارانی با انتشار گاهنامه ی دنیا کوشید اندیشه‌ها و نقد ماتریالیستی زا ذز ایران رواج دهد روشنفکران و پژوهشگرانی تاریخ گذشته‌ی ما را با کمک ایرانشناسان غربی کشف و مارا با هخامنشیان و تمدن گذشته ی خود اشنا کردند. قدرت سیاسی دست ملایان را از نظام اموزشی و قضایی و... کوتاه کرد و امزش علوم مدرن در پس رانی خرافات نقش بازی کرد پس از جنگ ملایان و مسلمانان فکلی در واکنش به توجه به افکار مدرن غیر دینی به برخاستند. و با دریدن شکم کسروی نشان دادند که با منتقدان چه خواهند کرد یعنی یا سکوت یا بازی در زمینی که ما اجازه می‌دهیم.
۵ـ در سالهای چهل نیروهای چپ و سکولار و نه تنها به نقد اسلام و دین و خرافه ستیزی دست نزدند بلکه اسلام سیاسی خمینی و مجاهدین و نهضت ازادی را همرزمان خود در پیکار با دیکتاتوری شاه دانستند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بخش مهمی از چپ مارکسیست لنینیست (حزب توده و اکثریت و رنجبران) به دفاع از رژیم و ولایت فقیه برخاستند و ضربه‌ی مهمی به مارکسیسم و سکولاریسم زدند و تیغی را تیز کردند که دیرتر دژخیم برگردن‌های خم شده‌ی خودشان فرود آورد.
۶ـ اینک پس از این همه کابوس، درجامعه‌ی ایران نقد و هجو و افشای دین اسلام و مذهب شیعه بویژه در شبکه های اجتماعی به گستردگی براه افتاده است و اکنون هنگام آن است که مسلمانان و شیعیان با بازنگری به اسلام این دین بحران زده را که از خاور تا باختر جهان تروریسم و جنگ و خشونت می پراکند با مدرنیته و جهان مدرن سازگار گردانند در این راه باید اغوش باز به روی نقد و انتقاد برون دینی بگشایند و از خشونت ورزی بپرهیزند و با بردباری نقد و طنز و کاریکاتور را تاب آورند تا بتوانیم متمدنانه همزیستی کنیم.
۷ـ مارکس در سال ۱۸۴۸ نوشت که کمونیستها از اعلام مواضع خود نمی هراسند و با بانگ بلند باورهای خود را می پراکنند متاسفانه چپ و بخشی سکولارهای ما نقادی دین را رها کرده‌اند و زیر نقاب احترام به باورهای توده‌ها از نقد اسلام می‌گریزند  روشنفکر ماتریالیستی که به سبب مصالح روز یا سیاسی بازی از تقد دین می‌هراسد و می‌گریزد روشنفکر نیست اپورتونیست است.
آذرمینا


■ آقای فتحعلی گرامی، دین در حوامع غربی هم که سکولاریسم پیش رفت گسترده‌ای داشته هنوز وجود دارد و نقش و اثر خود را در سیاست بجا می‌گذارد. اینکه موضوع سقط جنین تاثیر مهمی در رای دادن بخش مهمی از امریکایی‌ها، ایرلندی‌ها یا لهستانی‌ها به این یا آن کاندیدای ریاست جمهوری یا مجلس دارد، گواه مداخله دین در سیاست است. اینکه موضوع انتخاب یک قاضی کاتولیک محافظه کار در دیوان عالی قضایی امریکا چنین موضوع داغ سیاسی می شود نیز از بخشا بخاطر تاثیر دین در سیاست است. حال شما چطور انتظار دارید دین از جامعه‌ای مانند ایران و از عرصه سیاست آن ناپدید شود؟ لزوم و عملی بودن جدایی دین از حکومت را با جدایی دین از سیاست یکی نگیرید.
با احترام، حمید فرخنده


■ آذرمینای گرامی، هنگامی که در حوزه علمیه قم از رساناهای اینترنتی برای پاسخ دادن به سوال‌های شرعی به مقلدان استفاده می‌شود یا وقتی که آقای هاشمی شاهرودی به کلینیک مجهزی در هانوفر آلمان را برای درمان بیماری خود می‌رود، انگ و‌ اثر فرهنگ غربی را در فرهنگ اسلامی یا پر آداب و رسوم و‌ دستگاه دینی اسلام می‌بینیم. به همین ترتیب هنگامی که یک آتئیست یا خداناباور ایرانی در خانواده‌ای مسلمان زاده می‌شود، با آداب و رسوم فرهنگ اسلامی-شیعی تربیت می‌یابد یا شاهد آن در جامعه خود است، معنای روز عاشورا می‌فهمد و علیرغم عدم اعتقاد دینی، در آن روز قرمز نمی‌پوشد یا با صدای بلند موسیقی شاد گوش نمی‌کند، متاثر از فرهنگ اسلامی جامعه خود است. به همین ترتیب هنگامی که چنین فرد خداناباوری به مراسم ترحیم نزدیکان یا دوستان خود به مسجد می‌رود به نوعی اثری از فرهنگ اسلامی را در خود به نمایش می‌گذارد. اینکه ما چیزی را دوست نداریم یا باور نداریم دلیل عدم حضور آن در جامعه ما نیست. این نوع نگاه کم دیدن وزن حضور دین در جامعه بیشتر از روشنفکری چپ می‌آید. همین نگاه باعث شد حدود دو سال مانده به انقلاب روشنفکری ایران به جز استثناهایی (جلال آل احمد، بیژن جزنی و علی شریعتی) قدرت نهفته در دین و قدرت گرفتن دین و مهم شدن نقش آن در جامعه و سیاست در آن سال ها را نبینند. آقای خمینی از طریق مطهری و‌ دعائی خبر داشت در جامعه روشنفکری ایران چه بحث‌هایی مطرح است، اما چپ‌ها و روشنفکرها اهمیتی به نوشته‌ها و تحرکات حوزه علمیه و اسلام سیاسی رو به رشد نمی‌داد. همین اشتباه را عمده چپ ها با محدود کردن تحلیل‌های خود به مبارزه و تحلیل طبقاتی درمورد تروریسم اسلامی دارند و نقش و اثر آن را کم اهمیت می‌شمارند و حتی گاه از کاربرد عبارت تروریسم اسلامی پرهیز می‌کنند. طبیعتا همانطور که شما اشاره کرده‌اید مسلمانان متعصب و سرکوبگر ایران نیز باید بخش‌های فرهنگی ملی و غربی ایرانی را پاس بدارند، آن را بپذیرند و حداقل با آن مدارا کنند، وگرنه صحبت از هم زیستی در میان نخواهد بود.
با احترام/ حمید فرخنده


■ جناب فرخنده
فکر نمیکنم ملی گراها چندان تضادی با غرب‌گراها داشته باشند اما این اسلام‌گراها هستند که با هر دو مشکل دارند و بسیار بیشتر از وزن و جایگاه خودشان طالب قدرت هستند و به هیچ وجه حاضر به ائتلاف با گروهای دیگر نیستند. تضاد این گروهها هم به این سادگی قابل حل نیست به همین خاطر است که ما به یک انسداد سیاسی رسیده‌ایم. من بر ابن باورم که دین جایگاهش را در اجتماع داشته باشد که خواهد داشت ولی جامعه ایران باید بر اساس قوانین سکولار اداره شود و قوانین شرعی نباید مبنای اداره جامعه باشد.
با تشکر پیروز