خاورمیانه در این روزها پس از دهها سال سکون و درجازدن، تحولاتی را پشت سر میگذارد، که تاریخساز خواهند بود. کشورهای عربی یکی پس از دیگری اسرائیل را پس از حدود ۷۰ سال برسمیت میشناسند. به رسمیت شناختن اسراییل از سوی امارات متحد عربی، بحرین و سودان، که در گذشتهای نه چندان دور از متحدان جمهوری اسلامی بود، بیتردید پیروزی بزرگی برای اسراییل و دونالد ترامپ و شکستی ننگین برای رهبر جمهوری اسلامی است.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، توافق صلح اسراییل با امارات عربی متحده و بحرین را “توافق ابراهیم” خوانده است و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در گفتههای خود در مراسم امضای توافقنامه میان اسراییل و دو کشور عربی در کاخ سفید، خطاب به آقای ترامپ گفت: “شما شجاعانه در کنار ملت اسرائیل و مقابل مستبدان رژیم ایران ایستادهاید.”
عبدالله بن زاید آل نهیان، وزیر خارجه امارات هم در همین مراسم گفت که این ابتکار بدون آقای ترامپ و تیم وی امکانپذیر نبود و وزیر امور خارجه بحرین هم، روز امضای این توافق را، روز “تاریخی” برای خاورمیانه به ویژه برای جوانان خواند.
گفته میشود که توافق میان اسراییل و دو کشور عرب ۱۲ بند دارد و جزییاتی پیرامون صلح را میان اسراییل و فلسطینیها را پیشبینی کرده است که این جزئیات هنوز منتشر نشده است.
ورای شخصیت لاتمسلک دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا به عنوان شخصی که بسیاری از اتیکتهای دیپلماتیک، عرفی و اخلاقی را رعایت نمیکند، با علم و دانش و رسانههای آزاد میانه خوبی ندارد و نهادهای بینالمللی را تخطئه میکند، سیاستهای او در برابر نظام ولایت فقیه و شخص خامنهای برای او بسیار پربار بوده است. خروج از برجام و اعمال تحریمهای همهجانبه علیه جمهوری اسلامی، این نظام فاسد و ضد مردمی را به زانو در آورده و خامنهای را مجبور کرده است، دخالتهای خود در منطقه را تا اندازه زیادی متوقف کند.
تحریم اقتصادی به خودی خود یک ابزار سیاسی است همانگونه که ترور شخصیتهای نظامی و یا حملات تروریستی به محل استقرار نیروهای غیر خودی و جنگ هم نهایتا به ابزارهای دولتها در برخورد با یکدیگر تبدیل شده است. تردیدی نیست که پیامدهای سنگین و ناگوار تحریم همیشه به شهروندانی که به هر حال از ستم و زور حکومتهای استبدادی مانند جمهوری اسلامی رنج میبرند، بیشتر فشار وارد میکند، تا به خودکامگان گرداننده حکومت. اما تحریمها همانگونه که در مورد جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم، میتواند نظام حاکم را هم به ستوه بیاورد و ادامه سیاستهایش را مختل کند.
نکتهای که شاید یادآوری آن بیجا نباشد، مظلوم نمایی جمهوری اسلامی به خاطر تحریمها و بزرگنمایی پیامدهای این تحریمها برای شهروندان عادی باشد که طرفداران آشکار و پنهان جمهوری اسلامی در خارج از کشور آن را برجسته میکنند و از کنار عامل اصلی شرایط بهوجود آمده آهسته رد شده و سکوت میکنند. این نظرگاه حتی در برخی رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هم گاه گاهی بازتاب پیدا میکند.
تمام تلاشهای جمهوری اسلامی برای کشیدن ترامپ به یک درگیری نظامی، بهرغم این که از آرزوهای دیرین اسرائیل آست، خنثی شده است. حمله به کشتیهای آمریکا در خلیج فارس، سرنگونی پهپاد آمریکایی و حمله به مخازن نفت عربستان سعودی، هیچ کدام نتوانست آمریکا را تحریک به درگیری نظامی کند. چون دولت آمریکا نیازی به درگیری نظامی با ایران ندارد. همین تحریمهای اقتصادی و بانکی میتوانند جمهوری اسلامی را فلج کند و نهایتا به تغییر سیاست، مجبور کند.
دونالد ترامپ با کشتن قاسم سلیمانی، هم ضربهای مهلک بر جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای وارد کرد و هم یکی از زیرساختهای تعیینکننده عملیات جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه را از بین برد، ساختاری که شاید دیگر قابل بازسازی نباشد. با این ضربه، ترامپ دخالت جمهوری اسلامی در منطقه را خطرناک کرد و نشان داد که خامنهای به رغم جار و جنجال و هیاهوهای تو خالیاش زمانی که احساس خطر کند، با خفت عقب نشینی میکند. واکنش فضاحت بار خامنهای به کشتن قاسم سلیمانی را دیدیم که چون عُرضه مقابله با آن را نداشت، خبر پرتاب موشکهای خود به اطراف پایگاههای آمریکاییها در عراق را از پیش به آنان داد، یعنی هیچ غلطی نتوانست بکند. در عوض با شلیک به هواپیمای مسافربری دست به کودککشی زد، چون مطمئن بود که کسی تهدیدش نمیکند.
دونالد ترامپ برخلاف دولت اوباما، پیش از اعلام تحریمها با بررسی راههای دور زدن تحریمها از طرف جمهوری اسلامی در تحریمهای پیشین، تلاش داشت تا همه راههای دور زدن را ببندد و تا حدود زیادی هم موفق شده است. دولت ترامپ اما همزمان با اعمال تحریمها، زمینههای مانور جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه را هم بست.
در سوریه اسرائیل مرتب پایگاههای سپاه را بمباران و سپاهیان را میکشد، اما خامنهای و نظامیان گندهگو و پَخمه، دست نشانده او، با ادبیات خود خامنهای، هیچ غلطی نمیتوانند بکنند. رویدادهای ماههای گذشته در سوریه هم نشان از آن دارد که فشار علیه جمهوری اسلامی و نظامیان ایرانیان در سوریه به سرعت رو به رشد است. گفته میشود حتی در میان افسران و سربازان سوری حامیان اسد مخالفت با حضور ایران در سوریه در حال افزایش است. بنابراین دور از انتظار نیست که به زودی جمهوری اسلامی بهرغم هزینه دهها میلیارد دلار در سوریه در چند دهه گذشته، با دست خالی از سوریه بیرون رانده شود.
در عراق هم بیش از یک سال است که فرایند مهار نیروهای حشدالشعبی آغاز و این نیروی وفادار به جمهوری اسلامی در حال استحاله است. در لبنان اعتراضهای مردم به اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور بیش از یک سال است که ادامه دارد و حزب اله طرفدار جمهوری اسلامی، نیرویی است که از همه بیشتر در لبنان قدرتش تضعیف شده است.
نمیشود گفت که پشت همه اعتراضها و تغییر و تحولات در این کشورها دستهایی نهفته است، اما سیاستهای دولت آمریکا در منطقه قطعا بیتاثیر نبوده است.
در نتیجه سیاستهای جاهلانه علی خامنهای در سه دهه گذشته که میخواست با تقویت «جبهه مقاومت» اسرائیل را زمین گیر کند و به فلسطینیها کمک کند، از یک سو عملا به ضد خود تبدیل شده است، چون ادعاهای خامنهای برای کمک به فلسطینیها از آغاز هم دروغ بود و در اولین گام خود به تفرقه میان فلسطینیان دست زد. سازمان دست ساخته اسراییل، حماس را، در مقابل جبهه آزادی بخش فلسطین قرارداد و بعد باعث چند دستگیها در حماس هم شد.
از سوی دیگر با ایجاد ایرانهراسی در میان کشورهای عرب خلیج فارس آنان را عملا به آغوش اسرائیل هل داد. کشورهای عرب که هفتاد سال در برابر به رسمیت شناختن اسرائیل مقاومت کرده بودند، حال از ترس جمهوری اسلامی با اسرائیل متحد میشوند. حکایت «کمک» علی خامنهای به فلسطینیان مصداق آشکار این شعر است: «دشمن دانا بلندت میکند، بر زمینت میزند نادان دوست».
در پی عادیشدن روابط سه کشور عربی امارات، بحرین و سودان با اسراییل، گمانهزنیهایی درباره احتمال پیوستن کشورهای عربی بیشتری به توافقهای صلح مشابه به اسرائیل مطرح شده است. در حال حاضر بیش از ۱۵۰ کشور جهان، اسرائیل را به رسمیت شناختهاند. واکنش جمهوری اسلامی به این تحولات چیزی جز گزافگویی و تهدیدهای توخالی نبوده است. سپاه پاسداران با صدور بیانیهای پادشاه بحرین را تهدید کرده است که هدف “انتقام سخت” از سوی “مجاهدان راه قدس” و “ملت غیرتمند” بحرین قرار خواهد گرفت.
بنابراین علی خامنهای رهبر نظام فاسد ولایت فقیه، که در سی سال گذشته با زیر پا گذاشتن منافع ملی ایران و خواستهای شهروندان برای آزادی و رفاه اقتصادی، ایران و ایرانیان را دست مایه ارضا توهمهای ایدئولوژیک و بعضا خرافاتی خود کرده است، اکنون نظارهگر ویرانیهای سیاست خارجی چند دهه خود است که تنها «دستاوردش» نزدیک شدن اعراب و اسراییل به یکدیگرو از هم پاشیدن «جبهه مقاومت» است.