من، اخیراً، زیر تصویر پروفایل شبکههای اجتماعی خود، عبارت “ترامپ / پنس ۲۰۲۰”، و در سربرگ (بنر) بالایش هم «به جمهوریخواه رای بدهید» را گذاشتم. لازم به توضیح است که این نوشتهها به زبان انگلیسی بود و در ضمن آنها را در تایم لاین خود نگذاشته بودم. اما بههر حال این کار من نشاندهندهی آن بود که، به عنوان یک تبعهی امریکا، طرفدار کدام حزب و کاندیدا هستم.
دیری نکشید که برخی دوستان و فامیل، زیر عکسهای پروفایل، یا از طریق پیامک شبکه اجتماعی و یا پیامک تلفن موبایل، برایم پیامهای سرزنش آمیز فرستادند. عکس العمل اولیه من به برخی، تنها یک ایموجی لبخند بود و یا احوالپرسی از آنهایى که سالها بود سراغى هم از من نگرفته بودند، حتی در حد یک لایک یا پیام ساده تبریک و تسلیت. اما ناگهان نگران شده بودند که چرا به ترامپ رای خواهم داد!
البته اگر به همین بسنده كرده بودند، حرفی نبود، اما بیشتر پیامها سرزنشآمیز و خودبرتربینانه بود. پیامهایى مانند “برایت متاسفم” و غیره. اگر یک غریبه مرا اینگونه سرزنش میكرد، برایم تعجبآور نبود، اما چگونه است، دوستی یا فامیلی که میدانم هیچگاه سیاسی نبوده و سرش به کار و زندگی خودش بوده، است حال بدون شروع حداقل یک احوال پرسی ساده، پابرهنه وارد شده و حتی نظر خود را هم نمیگوید، بلكه برای من احساس تاسف میکند و یا خود را با دیدن سی.ان.ان و ان.بی.سی آگاهتر میداند و به خود حق امر به بایدن و نهی از ترامپ، میدهد. چند تن آنچنان حرفهای کلیشهای که چهار سال است در رسانهها جاری است را بلغور میکردند که انگار اینجانب دیروز از کما و یا گوشهی غاری پیدایم شده و از این مواضع و تبلیغات کاملا بیخبرم.
احیاناً استنباط نشود که ادعا دارم از این «دلواپسان بایدنی» دانشمندترم، اما چند ماهی است كه من (و بسیاری مانند من) «کپیپیست»های اینها بر ضد ترامپ و یا به نفع نانسی و جو را دیدهام. اما نه تنها انتقاد و سرزنش و نصیحتی نكردهام، بلكه حتی پیش خود گفتم که چه خوب، آزادی بیان وجود دارد و جایی برای اظهار آن وجود دارد.
در این میان دو دوست جمهوریخواهم هم با من تماس گرفتند و متعجب بودند که من در پروفایل خود تبلیغ ترامپ را کردهام. از آنها دلیل تعجبشان را پرسیدم، گفتند راستاش را بخواهی این روزها ما جرات نداریم در عموم به کسی بگوییم طرفدار ترامپ هستیم، چون با ما بد رفتار میشود. در نتیجه سکوت کرده و رأی خود را خواهیم داد.
به یکی از این دو دوست كه ایرانی بود، گفتم، نمیدانم چرا تظاهرات چند ماه پیش در امریکا و اروپا برایم باعث تداعی سال ۵۷ ایران شد. آن روزها هم بسیاری میدانستند که شاه و نظام عاری از عیب نیست، اما مردم چنان جو گیر تبلیغات جهانی شده بودند که کسی جرأت نداشت ذرهای حمایت از شاه و بختیار کند و یا با رسانههای آن روزها مانند بی.بی.سی، رویترز، خبرگزاری فرانسه و غیره همخوانی نداشته باشد. اگر هم کسی چنین نظری میداد برادران و خواهران و رفقای عاقل و انقلابی او را ارتجاعی میخواندند.
به دوستِ «دهان زیپ شده»ی امریکایی خود هم، مثال دوران انتخابات و ریاست جمهوری هنرپیشهی هالیوودی، «دونالد»، را (ببخشید منظورم رونالد ریگان بود) زدم که آن زمان هم امثال من را که به او رأی میدادیم، بیسواد و طرفدار جنگ و رقابت اتمی و دشمن محیط زیست میدانستند. انواع تظاهرات جهانی ضد ریگان در امریکا و اروپا را به یادش انداختم و اینکه او را به جنگطلبی و عدم مماشات با شوروی متهم میکردند. البته با انتخاب ریگان و پافشاری وی، بالاخره نه تنها دیوار برلین فرو ریخت، بلکه اتحاد جماهیر شوروی، که از جنگ اتمی با آن میترسیدند، نیز از هم پاشید. به دوستم گفتم: امروز همان سیاستمداران و رسانهها و افرادی که ما، رای دهندگان به هنرپیشهی هالیوودی را مسخره میکردند، خود تبدیل به ذوبشدگان پرزیدنت فقید ریگان شدهاند.
در پایان به هر دو دوست گفتم که اگر آن روز بسیاری روشنفکران و اندیشمندان خطر مماشات با اتحاد جماهیر شوروی را درک نکرده بودند، اگر قبل از آن بسیاری از همین نوع روشنفکران و اکادمیسینها خطر مماشات با اسلام سیاسی را ندیدند، شاید امروز نیز خطر ادامهی وجود جمهوری اسلامی و رشد سیاسی چین کمونیست برای جهان آزاد را درک نمیکنند.
البته امروز، به علاوهی رسانههای غالب، گردانندگان شبکههای اجتماعی، مانند تویتر و گوگل و فیس بوک و شرکتهایی هچون آمازون، نه تنها در فرم دادن به باورهای مردم نقش مستقیم دارند، بلکه مدارک نشان میدهد که دست به سانسور هدفمند هم میزنند.
در پایان باید توضیح دهم که من این مطلب را برای تغییر نظر کسی در بارهی ترامپ و بایدن ننوشتهام. در میان برخی ذوبشدگان ترامپ نیز رفتارهائی شبیه رفتار طرفداران بایدن را میتوان مشاهده کرد. اما، به هر حال، و به نظر من، شایسته است که همزمان با اینکه در هر کشورى، و در هر زمانی، به هر کسی رأی میدهیم، به نظرات متفاوت دیگران نیز احترام بگذاریم، شاید روزى تاریخ نشان دهد که گزینهی ما اشتباه بوده است. در آن زمان تنها چیزی که همچنان میتواند ما و شخص مقابل را به هم پیوند دهد، همان درود و سلام و احترام متقابلی است که اکنون از آن صرفنظر کردهایم.