قبل از انقلاب که ما در مدرسه درس میخواندیم اصلا نمیدانستیم پنج میلیون ریال چندتا صفر دارد. در حقیقت لازم هم نبود ارقام به این درشتی و تعداد صفرهای آن را یاد بگیریم. اما گویا انقلاب کردیم تا یاد بگیریم. و باید هم یاد بگیریم چون در خبرها آمده است که قیمت خمیر دندان به پنج میلیون ریال رسیده است، و چند روز پیش قیمت مرغ نیز از مرز ٢٦٠ هزار ریال عبور کرد، آن هم برای ملتی که یارانه ٤٥ هزار تومان در ماه دریافت میکند. حتی اگر مبلغ یارانه سه برابر بشود باز هم اکثر مردم هشتشان در گرو نُهشان خواهد بود. جمهوری اسلامی در زمینههای دیگر نظیر نقض حقوق بشر، سوءمدیریت کرونا، اختلاس، فساد مطلق، سیاست خارجی و حیف و میل بیتالمال برای گروههای تروریستی منطقه کارنامهای بس سیاهتر دارد.
اسفاء که کارنامه اپوزیسیون برونمرزی جمهوری اسلامی چندان درخشندهتر و چشمگیرتر از به اصطلاح “پوزیسیون” آن نیست. حتی در شرایطی که ملت ایران در مقابل گلوله بپا خاسته بودند. به عنوان مثال در آبان ٩٨ حدود ١٥٠٠ نفر جان باختند و هزاران نفر زندانی شدند و تنی چند نیز اعدام گشتند، برخی از اپوزیسیون پرمدعا بیش از یک سال وقت صرف کردند، و آن هم برای چانهزنی با یکدیگر بر سر واژهها و هژمونیطلبی جناحی و برترطلبی گروهی یا فردی. چند روز پیش دکتر اسدی از نیروهای مخالف جمهوری اسلامی درخواست همیاری با یکدیگر را طلب کرده و نوشته بود “بیانجمن گسترده ایرانیان آزادیخواه، نظام ولایی میماند، ایران میسوزد و تاریخ ما را نخواهد بخشید”. در جواب ایشان نوشتم که این استمداد جنابعالی، نه اولین است و نه آخرین خواهد بود. این لحاف چهل تکه و پر از کَنِه و ساس اپوزیسیون گوشاش به این حرفها بدهکار نیست. چون از کُن و اساس ناقص است. علت آن هم کاملا مشخص است. بارها در مورد آن نوشتهام و سخن گفتهام. یک مقاله تحقیقی تحت عنوان “زمينهيابی علل ناکامی اپوزيسيون در بستر تاريخ فرهنگ استبدادی و سنتی ايران” را ١٢ سال پیش در سایتهای مختلف منتشر کردم. متاسفانه علیرغم جنبش سبز، قیامهای دی ٩٦ و آبان ٩٨ وضع و ذهنیت اپوزیسیون ذرهای هم تغییر نکرده است زیرا موانع و علل ناکامی بسیار ریشهدار هستند و بهطرز بیمارگونهای در اذهان اپوزیسیون متعصب، ایدئولوژیک و جناحگرا و مطلقاندیش نهادینه شدهاند.
و اما چاره چیست؟ بقول حافظ از پیر میکده پرسیدم که چیست راه نجات، بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن. اما واقعیت تلخ این است که به سادگی نمیتواند عیوب عیان اپوزیسیون را حتی در زیر آن “دلق مرقع ء مندرس” پوشاند. نگارنده همواره بیغم ء غمناک شدن از طعن حسود خودنکویی و نقد اپوزیسیون را در خیرخواهی آن جستهام و به تناوب زمان از شخصیتها، احزاب، سازمانها و فعالان اپوزیسیون درخواست کردهام که بجای بستن چشمها و نفی حقیقت تلخ، باید حوادث تاریخی و بیعملی خویش را مورد نقد و کالبد شکافی قرار بدهیم. و این نقد را باید از درون شروع کنیم. حتی در مقاطع زمانی مشخصی از شکست مفتضحانه اپوزیسیون شدیدا انتقاد کردهام. بیش از ٨ سال پیش در مقالهای تحت عنوان “کارنامه سی ساله اپوزیسیون: یک گام به پیش دو گام به پس” در سایت بیبیسی فارسی، جایگاه تاثیر گزاری و کارایی اپوزیسیون را مورد نقد و بررسی قرار دادم و نوشتم “که اپوزیسیون درون مرزی کارنامهء بهتری در راستای شکلگیری نهادهای مقاومت مدنی و اتحاد عمل بین نیروها، نسبت به اپوزیسیون برونمرزی دارد”. اما در حین حال باید اذعان داشت جمهوری اسلامی از همگرایی و همافزایی نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور و وصل آن با اپوزیسیون داخل وحشت دارد. این ادعای نگارنده نیست، بلکه سخنان وزیر اطلاعات نظام در مجلس شورای اسلامی است که توسط بیبیسی گزارش شده. به همین دلیل شوربختانه معضل نفوذ ”پرستوها” و “کلاغها” و حتی کاسههای به ظاهر داغتر از آش در درون صفوف اپوزیسیون یکی از مشکلات عدیده ماست.
و اما باز هم سوال همیشگی: راه چاره چیست؟
اپوزیسیون و به خصوص شخصیتهای دردمند و مستقل باید از ناکامیهای گذشته خود بیاموزند و سود ببرند و طناب قایق خود را از ساحل عافیت باز کنند و با پشتکار و عزم راسخ و همت بلند به سوی آبهای عمیق برانند. زیرا “در سد سکندر بتوان رخنه فکندن، گر داعیه همت مردانه زند موج”. بزرگترین ضعف ما در تسلیم شدن ماست زیرا نه بلوطها یک شبه بزرگ میشوند و نه الماسها یک شبه شکل میگیرند. نمیدانم این جمله از گاندی است یا از ماندلا که میگوید “پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی”. به همین دلیل اکنون زمان برخاستن دیگری است. نباید اجازه داد جمهوری اسلامی اپوزیسیون را به مشتی نظاره گر و تحلیلگر رسانهای و یا امضاءکننده عریضه و یا مظلوم تظلمخواهی از نوع بیانیه و دادخواستنامهنویس بکند.
زمان آن فرارسیده که دهها شخصیت شناخته شده اپوزیسیون درونمرزی و برونمرزی (شخصیت؛ و نه حزب و سازمان و جبهه و گروه و تشکل و غیره) فراخوان ملی بدهند. فراخوان برای یک همگرایی و همافزایی تحت هر عنوانی، برای آغاز یک جنبش یا حرکت یا فوروم ملی آن هم با پیشنهاد حداقل مخرج مشترک خواستهها که مورد اجماع و تائید اکثریت قاطع ایرانیان باشد. یعنی آغاز کار باید با شفافیت و عمومیت یک فراخوان ملی از همه ایرانیان شروع شود، و نه از طریق جلسات خصوصی با رفقا و همفکران خویش. حرکت ملی اراده ملی میطلبد و نه کارگروه حزبی و جناحی. دریغا که با توجه به تجربههای تلخ گذشته شوربختانه بسیاری از شخصیتهای شناخته شده از شکست هراس دارند و تلاش میکنند خود را از نظر سیاسی منزه نگه دارند و هرگز داوطلب انداختن زنگوله بر گردن ”گربه” نخواهند شد. و چنین خواهد بود که گربه شرور به یکه تازی خود ادامه خواهد داد و ما مثل موشهای محجوب (اگر نگویم خائف) در حاشیه امن (comfort zone) خود، به قول شاملو در مردگان خویش نظر میبندیم و نوبت خویش را به انتظار میکشیم.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان لندن
دوشنبه ٢٨ مهر ١٣٩٩
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
■ عالی بود. اما آقای دکتر دوشوکی باید رهنمود خود را با پا به پیش گذاشتن در عرصه عمل اجرایی کنند و خودشان پیشقدم شوند.
محسنی
■ امثال دکتر دوشوکی و دکتر اسدی باید بنیانگزار این همگرایی و هم افزایش اپوزیسیون بشوند. یا وگرنه چه فرقی بین این دو و بقیه تئوریسینهای اپوزیسیون است. دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
هموطن داغدیده شما مهران
■ جناب دوشوکی، ۴۲ سال از حکومت نکبت بار و جنایتکار و ایران برباده میگذرد؛ و این به اصطلاح اپوزیسیون که منظور اشخاص شناخته شده و سران احزاب و سازمانها میباشند، با سیاست گذاری های بغایت نادرست خود، ثابت کردهاند که صلاحیت لازم را برای آنچه از آنان انتظار میرود را ندارند. ازاینرو، ازنظرمن چنانچه بخواهیم همچنان به امید این اشخاص محوری و انتظار اصلاحپذیری اینان بنشینیم، همانند این خواهیم بود که بخواهیم خامنهای را اصلاح کنیم.
خیر جناب دوشوکی، راه رهایی و نجات هرچه سریعتر ایران و ایرانی، در عبور از این اشخاص محوری و با ایجاد مجموعه جدیدی است که دچار مشکلات این اشخاص و جریانات نباشد. این مجموعه جدید میتواند در قالب ایجاد جبههای وسیع از آزادیخواهان و دمکراسیخواهان که دغدغه مردم و کشور را دارند، صورت گیرد. جبههای که نه خود را قیم مردم و نه نماینده مردم میشناسد و حق انتخاب آزادانه مردم را در تمامی انتخابات آزاد و سالم و منصفانه و برای همیشه به رسمیت میشناسد. جبههای که وظیفهاش، تنها برقراری تضمین شده آزادی های سیاسی در فردای ایران در هر شکل از نظامهای سیاسی منتخب مردم است. جبههای که اساس اتخاذ و اقدامات خود را منطبق با اصول و مبانی سیاست و مبارزه و در راستای تأمین منافع ملی قراردهد.
بله، راه نجات هرچه سریعتر ایران و ایرانی درایجاد چنین جبههای توسط اشخاص صدیق (شفاف و پاسخگو)، آگاه به مسئولیت و وظایف خویش در راستای تأمین منافع ملی، مسئولیت پذیر و مصمم است. این مشخصهها، حداقل مشخصه اشخاصی است که دل نگران مردم و کشور هستند و چنین مشخصههایی درهیچیک از اشخاص محوری بهیچوجه وجود ندارد. اگربواقع میخواهید کاری برای رهایی و نجات هرچه سریعتر ایران و ایرانی بنمائید، فقط لازم از اراده کنید و از سد این اشخاص محوری عبور کنید.
گاندی میگوید: جمعی کوچک با ارادهای مصمم، خواهد توانست دگرگونیهای بزرگی را بوجود آورد. به خود ایمان بیاوریم و دست یاری به سوی اشخاصی دراز کنیم که بواقع دل نگران ایران و ایرانی هستند. من دست چنین اشخاصی را به گرمی میفشارم. شما چی؟
ناصر پاک نژاد
■ آقای دوشوکی، لطف کنید نام چند تن از این افرادی که مدّ نظر شما می باشد و درضمن مورد قبول جامع مردم ایران هستند را نام ببرید.
فردی هستم کنجکاو / میرملک ثانی
■ در رابطه با نوشتار جناب دوشوکی، باید گفت که مقاله، نه عملی است و نه دارای راهکارهای روشن برای امری که اصل نوشتار بر آن استوار است و آن، ایجاد یک درک مشترک مخالفین رژیم و از این دید، در مجموع، فاقد ارزش علمی است.
آقای دوشوکی میگوید که “زمان آن فرارسیده که دهها شخصیت شناخته شده اپوزیسیون درونمرزی و برونمرزی (شخصیت؛ و نه حزب و سازمان و جبهه و گروه و تشکل و غیره) فراخوان ملی بدهند” اولین پرسش این است که این شخصیتها چه کسانی هستند؟ آیا در ایران شناخته شدهاند، آیا اصولا پایگاهی در ایران دارند؟ باورهای آنان چیست؟ پرسش دوم این است که چرا آقای دوشوکی، احزاب را از این موضوع کنار میگذارد؟ حل فرض کنیم که افرادی باشند که فراخوان بدهند و بر اساس دید آقای دوشوکی، به مخرج مشترکی برسند. پرسش این است که از دید آقای دوشوکی، این مخرج مشترک چیست؟ آیا ایشان تعریفی برای آن دارد؟
نوشتار ایشان چنین کلی گویی است که اشارهای به این موضوع نمیکند. ایشان به یک رشته نکات اصلی توجه نمیکند. فرض کنیم که مخرج مشترک، تغییر رژیم باشد. پرسش این است که از چه طریق؟ آیا از طریق اجبار به اصلاحات زیر فشارهای داخلی یا خارجی، یا تغییر سرنگونی است؟ اگر چنین است با چه روشی؟ نافرمانی مدنی و مسالمتآمیز، یا توسل به قهر؟ چه کسانی باید این کار را انجام دهند؟ در همین دو مورد، دهها باور و دیدگاه مختلف وجود دارد. چه روشی باید بکار برده شود تا هم باوری ایجاد شود؟ جلسات، همایشها، گردهم آییها؟ نوشتن مقاله در روزنامهها؟
پرسش بعدی این است که به فرض همه بر روی سرنگونی قهرآمیز و با هر وسیله، هم باور شوند. آیا این مشکلی را حل میکند؟ پرسشی که میشود این است که حال رژیم سرنگون شد. جایگزین آن چه سیستمی است؟ در همین بخش، باز دهها باور و دیدگاه وجود دارد. سلطنت، جمهوریت، سیستم پارلمانتاریستی، کدام؟ آیا سلطنت، موروثی است یا شاهی که در پایان عمر، به انتخاب شاهی دیگر، از خاندانی دیگر، بنا بر رای مردم انتخاب میشود و نقش سمبولیک دارد و نه قدرت اجرایی و یا موروثی است و آنگاه این دید مطرح میشود که چرا یک خاندان، که هیچ تفاوتی با خاندانهای ایرانی دیگر ندارند باید برای ابد، از چنین امتیازی برخوردار باشند؟ اگر جمهوریت، چه نوع آن؟ ساختار اقتصادی رژیم آینده چیست، سرمایهداری بر اساس بازار آزاد و اجازه دادن به بازار برای تحول خود؟ یا سرمایهداری محدود با نظارت دولت؟ آیا بخش عمده زیر بنای اقتصادی در دست دولت است یا نهادهای مردمی؟ نقش سرمایه خصوصی در آن چیست و چه اندازه، اجازه تحول را دارد؟
اینها بخش کوچکی است در باورهای ایرانی امروز. هر کس سازی میزند و هرکش عقیده ویژه خود را دارد. بیتوجهی آقای دوشوکی به این نکات و تکیه بر مفهوم عام مخرج مشترک، نه راهکاری است و نه اینکه اصولا نوشتار ایشان، اندک پرتوی بر این مسیر تاریک امروز، میاندازد. قلم زدن در نشریههای خارج و یا داخل، لزوما، مبنایی بر مقبولیت در بین مردم نیست و همچنین داشتن شرایط رهبری و مدیریت نیست.
آقای دوشوکی، با خارج کردن احزاب، بخش بزرگی از این تلاش را از همان آغاز، ویران میسازد. حال اگر آنها را نیز دخیل کند، آنگاه اختلافات بزرگتر میشود. اگر پای حزب توده در میان باشد که صدای خیانت، خیانت، از بخشی از مردم و گروهها بلند میشود. اگر از فدائیان صحبت شود که کارنامه رهبری آن در سالهای ۶۰ سند خیانت خواهد بود و آنها نیز طرد میشوند، احزاب داخل هم که همه هوادار قانون اساس رژیماند و آنها نیز از گردونه خارجاند. جبهه ملی هم که سازشکار است و نهضت آزادی هم که همان وضع را دارد. بقیه گروهها هم که در باور مخالفین آنها، به شکلی یا افراطی هستند و یا سازشکار و خود محور.
در همین نشریه ایران-امروز، ما شاهد نوشتارهای متعددی هستیم که هر ماه، در ردّ دیگران و در جهت باور خاصی نوشته میشود. یکی در نوشتاری، همواره، چپ ایران را میکوبد. یکی از بازار آزاد حرف میزند و دیگری در ردّ آن. سلطنتطلبان، در هر کنکاشی در مورد آقای رضا پهلوی، اول باید عنوان “شاهزاده” را مطرح کنند تا بعدا سیل ناسزا، نثار مخالفین او کنند و کسانی که در سرنگونی شاه پیشین دست داشتند را مورد لعن قرار دهند. مخالفین او نیز، از نیت واقعی او سخن میگویند. رضا پهلوی هم، که همان حرفهای دو پهلو را میزند تا ایجاد سردرگمی نماید و از پاسخهای مشخص دوری میکند. آیا شرایطی که بر شمرده شد، واقعیت اجتماعی امروزه ایران نیست؟ آیا با این وضعیت، اولین کار این نیست که احزاب را بر اساس باورها و گرایشان امروزی آنها در رابطه با رژیم در نظر بگیریم و نه اینکه ۴۰ سال قبل چه کردند و چه بودند؟ ایا افراد را باید بر اساس باورهای کنونی، نقد کرد یا بر اساس گذشته آنها؟ آیا باید همچنان به گذشته چسبید یا آن را رها کرد و بر اساس بینشهای نوین و تصحیح شده، با آنها روبرو شد. شاید باید این باورها را درست کرد تا بعدا به مقولههای دیگر پرداخت و از مخرج مشترک حرفی زد. شاید آنچه مطرح شد، سیاه نمایی قلمداد شود اما آیا این شرایط کنونی اجتماعی ایران نیست؟
نادر هژبری آمریکا بیستم اکتبر ۲۰۲۰