عنوان اصلی مقاله:
نامه سرگشاده به چهرهها و نیروهای اپوزیسیون آزادیخواه ایران در پی «پیمان نوین»
مبارزه بی از خودگذشتگی ره به پیروزی نمیبرد.
در ایران ما اما، گذشتن ز جان برای باوری نشسته بر و گاهی به جای خرد آسانتر مینماید تا گذشتن از کینهای بهجای مانده از پیش.
ای بسا مبارزینی که همواره میکوشند و میرزمند، اما چون جهان بهروز را از گوشه کینههای کهنه مینگرند، فرصتها را نمیبینند و ناچار یک به یک همه را از دست میدهند و همچنان ایران را، گرفتار و درمانده، در یکی از سیاهترین دوران تاریخ بلند خود، فرو مینهند.
بیشینه ایرانیان کوچه و بازار، دست کم پس از تجربه ریاست جمهوری سید محمد خاتمی که گمان اصلاحپذیری نظام ولایی را فروپاشاند، نظام ولایی را نمیخواهند و خواهان برون شد از آناند. چگونه میتوان با نظامی سر آشتی داشت که جز تاراج و تجاوز و ترس برای ایرانی نداشته و به جای دزد و شکنجهگر و اسیدپاش شهروند آزاده را به دار و بند میکشد؟
شگفتا که بیشینه ایرانیان ناخرسندند، اقتصاد ولایی فروپاشیده، قدرت حکومتی بر زمین افتاده، اما هنوز نظام ولایی پا برجاست. چرا؟
چون هنوز در دل بسیاری که ای بسا هر روز هم میرزمند، کینه کهنه به جای بهرهگیری از فرصت به دست آمده نشسته که چرا ۷۰ یا ۴۰ سال پیش، آنانیان چنان گفتند و اینانیان چنین کردند؟ مبارزان که برای نجات میهن دست در دست هم ننهند، ایران میسوزد و میسازد.
اما گرفتاری و درماندگی تقدیر ایران زمین نمیبایستی بود!
نظام ولایی سخت سرتر از خلیفه و تورانی و مغول نیست. نظام ولایی فرو پاشیده را توان مقاومت و ماندن در برابر ایرانیان انجمن کرده نیست. ایران را میتوان به آشتی با جهان و پیشرفت بازگردانید.
از همین رو، نگارنده فروتنانه از همه ایرانیان، به ویژه پایوران اپوزیسیون، چه پادشاهیخواه و چه جمهوریخواه، چه چپگرا و چه راستگرا، اما باورمند به مجلس برآمده از رای مردم، در خواست میکند که به جای کینههای کهنه یا ایدئولوژیک، آتش مهر ایران را در دل برفروزند تا دست در دست هم از نظام ولایی در گذریم.
نقطه آغازین انجمن ایرانیان، «پیمان نوین» شاهزاده رضا پهلوی میتواند بود که به جای تخت و تاج رأی آزاد مردم را همچون بالاترین مرجع حکومت پیشنهاد میکند. بر «پیمان نوین» اما، میبایستی اصول ارزشی افزود تا تنها کسانی گردهم آیند که به حقوق بشر و ایران و دموکراسی باور دارند و در پی خودکامگی و تکه تکه شدن میهن نیستند. به باور نگارنده، پنج اصل ارزشی زیر میتواند دعوت «پیمان نوین» را پی گیرد و برای گذار از نظام ولایی ستون پایه انجمنی گسترده از ایرانیان آزادیخواه باشد:
۱. باور به اعلامیه جهانی حقوق بشر
۲. پاسداشت تمامیت سرزمین ایران بر پایه یک ایرانی، یک رای و همه ایران سرای همه ایرانیان
۳. حکومت دموکراسی و وانهادن انتخاب میان پادشاهی و جمهوری به مردم
۴. اقتصاد بازار بنیاد بر پایه پاسداشت مالکیت خصوصی
۵. همخوانی با و پیوستن به پیمانهای بینالمللی و به ویژه نزدیکی به پیمانهای بینالمللی کشورهای دمکراتیک
امید نگارنده آن است که چهرههای اپوزیسیون آزادیخواه، به ویژه جمهوریخواه، برای گذار از نظام ولایی و برساختن دموکراسی در خجسته میهنمان و رهانیدن ایران از دار و بند و نداری پیمان بندند و انجمنی از آزادیخواهان برپا سازند. تنها یک انجمن ملی فراجناحی است که میتواند برای گذار از نظام ولایی بیشینه ایرانیان را گرد آورد. جای و زمان بسیاری از تصمیمهای کشورداری در مجلس موسسان و مجلسهای ملی است که در پی آن خواهند آمد.
از شاهزاده رضا پهلوی نیز انتظار میرود که از فراخوان و پشتیبانی گفتاری پیشتر رود و در پیوند زدن و هماهنگی و همکاری میان نیروها، در کنار مبارزانی باشد که «پیمان نوین» ایشان را پاس میدارند و پی میگیرند.
سخن پایانی این که این نوشته برای دعوت به حزب و جبههای تازه نیست که نگارنده پرچم دار و سرآمد آن باشد. اگر انجمنی برای گذار از نظام ولایی و برپاکردن دموکراسی در ایران تشکیل شد، نگارنده یکی از بیشمار پیروان آن خواهد بود. وی در پی هیچ مقام و جایگاهی نیست و بلکه از آن میپرهیزد.
بیانجمن گسترده ایرانیان آزادیخواه، نظام ولایی میماند، ایران میسوزد و تاریخ ما را نخواهد بخشید.
■ جمشید گرامی، این اولین باری نیست که فراخوانی شبیه “پیمان نوین” داده شده است. تا آنجا که من بخاطر دارم رضا پهلوی از هیچکدام از فراخوانهای گذشته حمایت نکرده است. آیا بهتر نبود که او به جای نوشتن یک فراخوان جدید، یکی از فراخوانهای قبلی را میپذیرفت؟
حسین جرجانی
■ جناب آقای اسدی گرامی
نامه سرگشاده جنابعالی را خواندم. بسیار دقیق و متین بود و هر انسان عاقل و دردمندی که عشق مردم ایران در سینه و سودای آزادی در سر دارد باید به دور از هر نوع منیّت و خودمحوری به آن پاسخ مثبت بدهد. اما این استمداد جنابعالی, نه اولین است و نه آخرین خواهد بود. این لحاف چهل تکه و پر از کَنِه و ساس اپوزیسیون گوشش به این حرفها بدهکار نیست. چون از کُن و اساس ناقص است. علت آن هم کاملا مشخص است. بارها در مورد آن نوشتهام و سخن گفتهام. این مقاله تحقیقی تحت عنوان “زمينه يابی علل ناکامی اپوزيسيون در بستر تاريخ فرهنگ استبدادی و سنتی ايران” را ١٢ سال پیش در سایتهای مختلف منتشر کردم. متاسفانه علیرغم جنبش سبز، قیام های دی ٩٦ و آبان ٩٨ وضع و ذهنیت اپوزیسیون ذره ای هم تغییر نکرده است زیرا موانع و علل ناکامی بسیار ریشهدار هستند و به طرز بیمارگونهای در اذهان اپوزیسیون متعصب، ایدئولوژیک و جناحگرا و مطلق اندیش نهادینه شدهاند.
با آرزوی آزادی ایران و سلامتی جنابعالی
دوشوکی
■ دوست گرامی، حسین جرجانی من نمیتوانم به پرسش شما پاسخ دهم چون در خلوت شاهزاده نیستم. پیشنهاد من در این نوشته پیروی از وظیفه اخلاقی برای هر ایرانی است. شاهزاده نیز اگر پیرو وظیفه اخلاقی باشند بیش از فراخوان میبایستی کرد.
اسدی
■ دوست گرامی، سرور دوشوکی، داستان پر از دردی است حکایت اپوزیسیون. با شما موافقام. ما میبایستی کار خویش کنیم و مردم را به شهادت بخوانیم. با امید این که این نسل سیاسی پر از کینه جای خود را به نسلی بلند نظرتر بدهد. از شما هم تقاضا می کنم که خسته نشوید و ادامه دهید.
با گرامی داشت / اسدی
■ جناب دکتر اسدی گرامی, متن نامه شما بسیار کوتاه ولی دقیق و پر مغز بود باشد که مورد توجه ایرانیانی که حقیقتن و نه فقط در “سخنرانی” عاشق دارا بودن کشوری ازاد و حافظ منافع ملی همه ایرانیان قرار گیرد و مسئولان و سران سازمانها و احزاب خود را به تائید و اعلام پشتیبانی از دعوت شما فراخوانند تا بدینوسیله چهره واقعی عوام فریبانی را که در ظاهر دم از ایران دوستی و عشق به ازادی و دموکراسی ولی در اصل حافظ منافع این رژیم میباشند را برملا کنند.
م.ب
■ جناب آقای اسدی در رابطه با درخواست شما من فقط نکتهای را یادآوری کنم. در طول چهل سال گذشته گروههای چپ و راست برای اتحاد، اقدامات و گردهماییهای گوناگون تشکیل دادند و در نهایت نشست اتحاد به انشعاب منجر شد. مثلا نمونه تشکل جمهوری خواهان و اتحاد چپ به هیچ کجا رسید؟ تشکلهای طرفدار رضا پهلوی نیز چنین تلاشهایی داشتهاند و هر چند سال یک بار که پروژه قبلی شکست میخورد با شکل و شمایل جدید وارد میشوند. دلیل آن هم ساده است. تمامی این تلاشها بر پایه کینه استوار است. یعنی موقعی که قرار است اتحادی برقرار شود بحث بر سر این نیست که همه بیایند، بحث بر سر این است که چرا فلان گروه و یا حزب و یا شخصیت وارد این جمع شده است و در نهایت به هیچ کجا نمیانجامد. بعد هم تعداد زیادی گروه و فرد و حزب سیاسی ورود پیدا میکنند و در جریان بحثها و برنامهها و موضع گیریها به جان هم میافتند و بر علیه هم شمشیر میکشند. نمونهها بسیار زیاد و شما از آن اطلاع دارید. در طول ۴۰ سال گذشته اتحادی صورت نگرفته و در آینده نزدیک هم بعید است چنین اتفاقی بیافتد. باید یکی دو دهه بگذرد تا نسل سیاسی که متعلق به گذشته است از صحنه خودبه خود حذف بشود یعنی به دلیل کهولت سن و پیری.
اما در مورد بیعت با رضا پهلوی باید گفت نیروی سیاسی وابسته به ایشان و سازمان مجاهدین از معدود سازمانهای سیاسی هستند که برای به قدرت رسیدن به شیوههایی متوسل میشوند که در عرف سیاسی مقبول نیست. مثلا روابط نزدیکی که این دو گروه سیاسی باهارترین جناحهای سیاسی در آمریکا، اسراییل، عربستان و جز اینها دارند بر کسی پوشیده نیست. اینها حاضرند تمامی مملکت و ملت نابود شود تا بلکه اینها به قدرت برسند. این دو گروه سیاسی در حال حاضر که به قدرت نرسیده اند از مردم گریزان هستند چه برسد به دورانی که به قدرت برسند. شما فقط یک نمونه و فقط یک نمونه برای من بیاورید که رضا پهلوی در جایی حضور داشته باشد و رودرو با مردمی که گزینشی نشده باشند سوال و جواب برگزار کند. مجاهدین که حتی مصاحبه گزینشی هم نمیکنند اما این آقای پهلوی هر چند وقت یک بار در رسانههای فارسی خارج از کشور همچون بی بی سی و صدای آمریکا و ایران اینترنشنال حضور به هم میرساند و با کلیگویی به سوالات از پیش تعیین شده جوابی میدهد و راضی میآید و راضی هم میرود.
خمینی هم قبل از انقلاب همین حرفهای قشنگ را میزد و در نهایت به آنجایی انجامید که همه میدانیم. ایشان حتی هنوز مدافع دوران سلطنت پدر و پدر بزرگش میباشد. اتحاد سیاسی دمکراتیک نیازمند تکیه به مردم است. اگر ایشان واقعا اعتقاد دارد و همچنان که به وسیله بی بی سی و دیگر رسانهها در بلندگوهای خود اذعان میکنند مردم در شعارهای خود به طرفداری از سلطنت شعار دادهاند و ما هم این را قبول کنیم باید گفت بسم الله این گوی و این میدان. بگویید مردم اعتصاب کنند. تظاهرات کنند و بر علیه رژیم بشورند. خمینی دستور تظاهرات میداد میلیونها نفر در خیابان بودند. این را که نمیشود منکر شد.
در ثانی ایجاد اتحاد و جبهه نیازمند برنامه است. همین خود شما در چهار تا جمله خلاصه کردهاید و میگویید برویم بیعت کنیم. بر فرض محال که این کار صورت گرفت چه تضمینی است که مردم به حرف ما گوش دهند. بالاخره روانشناسی تودهها به آنان تلقین میکند که جان و زندگی خودشان را فدای جریانی که در نهایت مدافع آنان نیست نکنند. مردم ما به دلیل عملکرد مخرب گروههای سیاسی و سرکوب شدید حکومت اصولا سیاسی نیستند و گرایشات سیاسی موجود به دلیل مشکلات اقتصادی است. چنانکه این معضل رفع یا تعدیل شود همین دو تا شعار به نفع سلطنت هم محو میشود. حتی اگر چنین وضعیتی هم ادامه پیدا کند به معنای فروپاشی حکومت نخواهد بود. معنای آن فروپاشی اجتماعی است که نشانههای آن از مدتی پیش آغاز شده است.
خلاصه کلام اینکه به جای توصیه برای اتحاد با رضا پهلوی من از شما درخواست میکنم خطاب به آقای رضا پهلوی بنویسید و یا بگویید که لااقل و برای یک بار هم شده در جمع مردم حضور بیابند و صادقانه با افردای که گزینشی نیستند به بحث و بررسی مسایل گذشته و حال بپردازند. میگویند شخصی برای خواستگاری به خانه پدری عروس رفت. وقتی برگشت دوستان پرسیدند چطور شد؟ گفت پنجاه درصد کار درست شد و پنجاه درصد کار مانده است. گفتند پنجاه درصد که درست شد، چیست؟ گفت من خودم به این کار راضی هستم. گفتند پنجاه درصد که درست نشده، چیست؟ گفت که خانواده عروس را راضی کنم. آقای اسدی راضی کردن خانواده عروس با یک پیام ویدیویی و چند تا مصاحبه تحقق پیدا نمیکند. باید با مردم بود. باید در میان مردم بود. این دو گروه سیاسی اصلا از مردم وحشت دارند آن وقت شما میگویید بیایید “اتحاد نوین” ببندید.
دیدار
■ درود یرجناب اسدی که از اتحاد برای آزادی ایران ونجات ایران برای ایران دوستان نوشتند ....... دریغ از یک پاسخ درخور چنین فراخوانی ..... دریغ از لحن دلسوزانه برای ایران درحال خاکستر شدن ..... پاسخها نا امید کننده و نفاق افکنانه ، و کوچک شمردن تنها گوش شنوت و تنها صدای مردم دردمند ایران که ازنوجوانی تاکنون فقط یک آرزو داشت « نجات ایران و رهایی ایرانیان دربند »..... شما مدعیان پارسی زبان ؛ صدای ما را نشنیدید ولی ما شمارا فهمیدیم .... درد ما را نفهمیدید ولی ما درد شما را میدانیم ...... صدای درد آلود ما از ۱۳۵۷ تاکنون است اما صدا و درد شما از ۵۳ سال قبل از ۵۷ سال است ...... بروید و خوش باشید که کامتان همچون ۴۲ سال گذشته شیرین است .... لطفا از زبان و فکر و باور ما مردم نشسته بر سوگ ایران و ایرانی هیچ نگویید که صدایشان را هرگز نشنیدید و هرگز نفهمیدید و هیچ نمی دانید ..... تاریک اندیشان خودپرست و پرگو و لاف زن ؛ دربین ما و درسرزمین ما و در خاک گلگون از خون عزیزان ما، جای شما نیست.
دوستدار ایران
■ جناب اسدی، نامه سرگشاده شما را خواندم. آنچه که میتوانم دراین ارتباط عرض کنم، این است که: نگاه شما برای حل موانع و مشکلاتی که مدعیان مخالف رژیم گرفتارش هستند، کارساز نیست.
زیراکه، یکی ازبزرگترین مشکلاتی که درمیان این به اصطلاح مخالفان رژیم دیده میشود، الویت ندادن به تأمین منافع ملی است؛ که میتواند ناشی از عدم آگاهی شان نسبت به مسئولیت و وظایفی که به عنوان فعال سیاسی بعهده گرفته اند، یا به دلیل داشتن اهداف دیگر که در راستای تأمین منافع ملی نمیباشد، باشد.
کسانی که آگاه هستند و به مسئولیت و وظایف خود واقف میباشند، تأمین منافع ملی را در الویت تصمیمات و اقدامات خود قرار میدهند. براین اساس هم، قطعاً به این نتیجه خواهند رسید که رژیم حاکم برایران و ایرانی، تاکنون برخلاف تأمین منافع ملی عمل کرده است و ادامه حیات هرچه بیشترش نیز موجب نابودی هرچه بیشتر منافع ملی مان خواهدشد. ازاینرو، قطعاً میبایست به این نتیجه برسند که برای جلوگیری از نابودی هرچه بیشتر منافع ملی مان توسط رژیم، میبایست اتحاد فراگیرملی بوجود آید.
باتوجه به این توضیحات، معتقدم اگر این اشخاص آگاه بودند، احتیاج به نامه سرگشاده شما نداشتند و خودشان به مسئولیت و وظایفی که داوطلبانه بعهده گرفته اند، عمل میکردند و اگر چنین میکردند، نه این رژیم میتوانست برمسند قدرت بیاید، و اگرهم به هردلیلی برمسندقدرت می نشست، نمی توانست تابه امروز برمسند قدرت باقی بماند.
براین اساس، ازشما میپرسم: آیا خودشما حاضرید سکان رهبری را به اشخاصی بدهید که دچارمشکل اساسی هستند و میتوانند درفردای ایران، باز همان آش و همان کاسه همیشگی را بخورد ملت ایران بدهند؟ اگرپاسخ تان منفی است، آنگاه لازم است بدانید: مردم با تمام مخالفت ها و نارضایتی های شدیدی که نسبت به رژیم دارند، حاضرنمیشوند رهبریت این اشخاصی که ثابت کرده اند، دچارمشکل هستند، بپذیرند.
راه حل برون رفت ازاین موضوع، ایجاد مجموعه ایی جدیدی است که حداقل صادق (شفاف و پاسخگو)، آگاه به مسئولیت و وظیفه خویش در راستاس تأمین منافع ملی، مسئولیت پذیر و مصمم برای تحقق اهداف ملی – مردمی باشد. این مجموعه را کسانی میتوانند بوجود آورند که بواقع دغدغه رهایی و نجات هرچه سریعتر ایران و ایرانی و خواهان استقرار تضمین شده آزادی و دمکراسی در فردای ایران باشند و برای تحقق آن برنامه تضمین شده اجرایی داشته باشند.
پاکنژاد
■ با درود به ایرانیانی که دلشان برای ایران می تپد , اقای اسدی نامه سرگشاده خوبی را نوشتید و انتشار دادید , با سپاس از انجام این مهم, ولی پیشنهاد میکنم که در اینده اگر چنین نامه سرگشاده ای را میخواهید بنویسید خطاب به ملت ایران بنویسید , درست همان کاری را که شاهزاده رضا پهلوی بنا به عملکرد همین افراد خود رهبر خوانده مثلا در اپوزیسیون مجبور شد پیمان نوین خود را مستقیم با ملت ایران در میان بگذارد, دلیلش واضع است , نگاه کنید به برخی از پاسخ ها به نامه سرگشاده شما , باید بگویم متاسفانه بسیاری از این افراد در اپوزیسیون هنوز در انجماد فکری شش دهد پیش بسر میبرند, فسیل مغزی شدند, و هرگز قابل تغییر نیستند , اگر اخوندهای مافیای اخوندی عوض شدند اینگونه افراد شاید بخواهند و یا بتوانند تغییر پیدا کنند, این افراد فراموش میکنند که خود کی هستند و چه اندازه مردم ایران برایشان اعتبار قایل هستند , کم نیستند در میان همین افراد که گروهی تشکیل دادند و هنوز چمد صباعی نگذشت فراموش شدند , دلیل ان هم مشخص است بی اعتبار بودن تمام اینگونه افراد نزد مردم ایران , نمونه اخرش همین شورای گذار است که اقای شریعتمداری به همراه برخی دیگر تشکیل دادند , مردم دیگر نمی پذیرند و باورش برایشان سخت است , مثلا حرف کسی را که پدرش از مسببین وصعیت کنونی ایران است به قبول کنند , با این ادعا که او میخواهد مردم ایران را از دست کسانی مانند پدرش نجات دهد , در صورتیکه همین اقا پس از اعدام و کشتن زنده یاد هویدا بر روی جسد هویدا طاهر میشود و تا بنا گوش می خندد, مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد , حکایت مردم ایران و مدعادیان ازادی در اپوزیسیون ایران در داخل و خارج است , اما در سوی دیگر ملت ایران شاخت نسبتا خوبی از تمامی خاندان پهلوی از رضا شاه بزرگ و شاهزاده رضا پهلوی و شهبانو فرح دارند, که کارنامه قبولی با نمرات بسیار خوبی نرد ملت ایران دارند.
با احترام محمدرضا صفایی دانمارک
■ از جناب اسدی خواهش میکنم مقاله آقای حمید فرخنده که با عنوان “پیمان نوین، ذهنیت کهنه” نوشتهاند را مطالعه نمایند شاید در نوشتار خود تغییراتی دهند.
م.ز. شهاب
■ دوست گرامی آقای اسدی، طوری حرف میزنید که انگار تازه از راه رسیدهاید و خبر از ماجرا ندارید! متحد شدن و بیعت کردن حرف تازهای نیست و اتفاقا خود این آقای رضا پهلوی ظرف چهار دهه گذشته آن را به شکلها و زبانهای مختلف تکرار کرده است. دیگران هم کردهاند. وقتی تکرار و تکرار چنین پیشنهادی در طول بیش از چهل سال - و در شرایطی که همه کنشگران سیاسی و مردم عادی کوچه و بازار از حاکمان بر کشور متنفرند و مرگ و نیستی آنها را میخواهند - نتیجه نداده چرا بجای طرح مجدد آن به علت و دلیل عقیم ماندنش نمیپردازید؟ شما باید تا به حال این را دانسته باشید که ما ملت، چه عامی و عارف و چه نامی و بینام، در سرزمینی پرورش (؟!) یافتهایم که در طول تاریخمان - و به ویژه همین دوران صد ساله معاصر خودمان - جز با شمشیر و خنجر و تپانچه و گلوله گفت و گوئی با هم نداشتهایم و آموختهایم که «پهلوان زنده را عشق است!» و پهلوانان ما همیشه زورمدارانی بودهاند و هستند که «چکمه» و «هیبت» و «جبروت» و «جنم» داشتهاند و دارند. هر پهلوان تنها به قصد هلاک پهلوان قبلی به صحنه درآمده و نخستین کارش هلاک رقیب و مخالف خود بوده است. در سرزمینی که شاهان از ترس فرازآمدن فرزندان خود پسرانشان را سر بریده و وزیران و مشاوران خودشان را بیرحمانه از میان برداشتهاند، احزابش نان به نرخ روز خورده و پیروان صادق و جان بر کف خود را به دشمن فروختهاند، قدیسانش از خلوت حوزه ندای حقطلبی سر داده و مومنان را به شورش و مقاومت علیه ظلم فرا خوانده و آنگاه، به هنگام نشستن بر فراز منبر قدرت، فرمان قتل عام مخالفان را دادهاند، و در سرزمینی که خاندانهای مستبد ستمگر پس از فروافتادن از تخت مردم ساده حقطلب را «ناسپاس» دانسته و نفرین کردهاند، رهبران سیاسی دسیسهها بکار برده و یکدیگر را در نزد حاکم روز خوار و خفیف کرده و به مسلخ برده یا خود سلاخی کردهاند، و بسیاری دیگر از این وقایع... آیا شما هنوز انتظار دارید، چنین ملتی با چنین تجربیات هولناک و سهمگین و خونین و زخمهائی که بر تن و جان و ترسها و نگرانیها و دلهرههای ناشی از بیاعتمادی و فریبهای پی در پی خورده در دل و سینه و روان خود دارد، دوباره و چندباره با طناب پوسیده وعده و وعید آشکارا فریبکارانه به ته چاه برود؟ کدام پیمان؟ کدام عهد؟ ضامن این پیمانهای لفظی پیچیده در زرورق ریا و تزویر چیست؟ تضمین اجرای پنج ماده پیشنهادی شما را چه کس کرده است و میکند در حالی که خشم و نفرت پنهان در سینه هر گروه و هر جناح در فردای فروپاشی حکومت نکبت اسلامی و در شرایطی که واهمه هر گروه از گروه دیگر بیانتها خواهد بود و فضائی که در آن سنگ روی سنگ تاب نخواهد آورد، مدعیان به ظاهر همپیمان ممکن است پیشدستی کرده و سر یکدیگر را زیر آب کنند؟ «جای و زمان بسیاری از تصمیمهای کشورداری در مجلس موسسان و مجلسهای ملی است که در پی آن خواهند آمد» یعنی چه؟ با کدام ایمان و اطمینان این وعده را میدهید؟ این که من و شما صادقانه به این حرف وفادار باشیم آیا ضامن وفاداری همه گروهها و مدعیانی است که امروز ما را سیاهی لشکر میخواهند و فردا که زمینه فراهم شد بر سر گذرگاهها یا ورودی فرودگاهها هر که را که سخنی مخالف آنها بگوید یا عملی مخالف میل آنها انجام دهد بازداشت و سرکوب و زندانی و شکنجه و اعدام خواهند کرد؟ خیلی دلم میخواست این پیشنهاد شما عملی میبود و توان اجرائی داشت، اما متاسفانه نیست و تا در بر این پاشنه میچرخد نمیتواند باشد. پس، اگر مهر ایران به دل دارید ابتدا فکر درمان این بیماری بکنید و راهی نشان دهید برای التیام زخم عمیق ترس و بیاعتمادی؛ راهی بیخطر - یا با کمترین خطر - برای رفع تردیدها و بدگمانیها و ترسهای تاریخی یک ملت.
تقی مختار
■ با درود به شما آقای دکتر اسدی جهت این نوشتار ارزشمند برای نجات ایران از برزخ حکومت جنایتکار اسلامی در ایران. نوشتار شما بسیار نغز و به جا میباشد، مشکل اما متأسفانه «اپوزیسیون جهان سومی» ماست. اپوزیسیونی که پر از کینه و عقده و خود پرستی و دگر اندیش ستیزی و منم منم میباشد. جای هیچ گونه تعجبی هم نیست، به قول معروف « از کوزه همان برون تراود که در اوست» . متأسفانه اپوزیسیون جهان سومی، جهان سومی میاندیشد و جهان سومی هم رفتار میکند. در شرایط حاضر که ایران هر روز بیشتر ویران میشود.
برای هر انسان آزاده و اندیشمندی باید «نجات ایران» اولویت داشته باشد و نه هیچ چیز دیگری. اما متأسفانه اپوزیسیون جهان سومی ما «منافع گروهی» خود را میبیند و نه ایران و مصالح ایران را. در طول ۴۱ سالی که ملا های جنایتکار در حال جنایت و غارت و ویران کردن میهن ما هستند، اینها از تاریخ یاد نگرفته اند. شما کافی است نگاهی به هزار تکه شدن «سازمان چریکهای فدایی خلق» پس از انقلاب کنید. آیا مسخره نیست؟ بقیه ی گروهها هم کمابیش در همین مسیر حرکت کرده اند. از خودشان که حرکت مثبتی دیده نمی شود، و متأسفانه حالا که آقای رضا پهلوی پیشقدم شده اند هم انها به رفتار جهان سومی خود ادامه میدهند. هنوز مثل کودکان تو سر و کله ی هم میزنند و شرایط ایران را درک نکرده اند. به همین جهت هم ، بیشتر هوادارانشان از انها بریده اند، به قول معروف «علی مانده است و حوضش»!
من به عنوان یک فعال سیاسی چپ گرا ، این انتقاد را به خصوص به گروهها ی با گرایش چپ و نیز ملی دارم. نمیدانم چه بلایی باید سر مردم ایران بیاید تا انها از خواب خوش خرگوشی بیدار شوند. پیشنهادهای شما کاملا منطقی به جا و حد اقلی هستند، که قاعدتا باید مورد پذیرش هر انسان و هر حزب و گروه مترقی باشد. امیدوارم که گروه های سیاسی اپوزیسیون پاسخی منطقی جهت این همه احمال و خطا یشان و نیز سکوتشان به درخواست آقای رضا پهلوی و مقاله ی شما بدهند.
من رفتار آنها را خیانت به ایران و ملت ایران میدانم. به عنوان یک چپ گرای آزادیخواه، رفتار آقای رضا پهلوی را بسیار مسئولانه تر ارزیابی میکنم تا رفتار حزب چپ و..را!
درود برشما. به امید ازادی ایران وایرانی از چنگال خونین حکومت جنایتکار اسلامی
رسول رضوی
■ جناب اسدی، من طرفدار مشروطه سلطنتی و ادامه سلطنت خانواده پهلوی هستم. در فردای سرنگونی حکومتک اسلامی من هیچ نگرانی ندارم که با جمهوریخواهان در فضای باز سیاسی به رقابت سیاسی برای برای گرفتن رای آگاه و آزاد ملت ایران تحت هرگونه نظارت بین المللی بپردازم. هیچ!!! من به هر تصمیمی که ملت ایران در انتخاباتی تحت نظر بیطرفانه ناظران بین المللی با رای آگاه و آزاد بگیرند گردن مینهم. جمهوری خواهان، برای من کمال افتخار خواهد بود که در فضای باز سیاسی با شما به رقابت سالم بپردازم. در فردای تصمیمگیری ملت ایران اگر ملت سیستم حکومتی که شما ترویج میکنید را انتخاب کرد من دست شما را میفشارم و در آن سیستم برای بزرگی ایرانزمین و ایرانیان هر خدمتی که از دستم برآید دریغ نخواهم کرد.
اردلان پیروزی
■ جناب مختار
ایراد گیری و منفی بافی و بی عملی یکی از ویژگیهای ماست لطفا درمان بیماری را که به درستی تشخیص داده اید، با تجربیات روزنامه نگاری و جامعه شناسی و.......که دارید ، راه حل مورد پسند و عملی همگان را نشان دهید ، تا هم برای التیام زخم عمیق ترس و بیاعتمادی؛ و هم برای عبور از راه پر خطر - یا کم خطر - و هم برای رفع تردیدها و بدگمانیها و ترسهای تاریخی یک ملت ....کارساز باشد و مشکل گشا. و نهایتن لتفن اگر شما بهتر میزنید کام پیش بگذارید و بستانید و بزنید تا کنشگران و دگراندیشان رنگارنگ لااقل بتوانند راه و روش شما را بپذیرند و شما را دنبال کنند.
با احترام امینپور
■ آقای دکتر اسدی: پیام شما را باید با دل و جان پذیرفت و کینه را کنارنهاد. گروههای زیادی مخالف رژیم میباشند ولی ریاست طلبی و ایدئولوژی مانع از یک دست شدن انان میباشد. باید این پیام را به ان رساند که رمر موفقیت اتحاد و وحدت میباشد. شاهزاده رضا پهلوی در ایران بیشتر از دیگران طرفدار دارد و وی میتواند این وحدت را به عنوان سمبل و پرچم برای دمکراسی و برگذاری همه پرسی در ایران بوجود آورد . اکنون بخش وسیعی از مردم ایران به زحمات رضا شاه و محمدرضا شاه برای مدرنیزه کردن ایران اگاه شدهاند و از تیلیغات چپزدهها و قاجارزدهها و ملاها برای علیه ان بیزارند.
محمود نراقی
■ جناب دکتر اسدی گرامی،
از شما بابت انتشار این نامه بینهایت سپاسگزارم. همه «ما» مسئولیم از هیچ تلاشی برای جلب نیروهای سیاسی و اجتماعی فعال جامعه ایرانی به فراخوان شاهزاده رضا پهلوی به «پیمان نوین» برای ایجاد یک ائتلاف ملی و فراجناحی برای نجات میهنمان ایران فروگذاری نکنیم و همانند جنبش ملی ماهستیم در این مسیر نه تنها در گفتار بلکه در عمل بکوشیم. تمامیت ارضی میهنمان ایران در خطر است!
با مهر و ارادت، خشایار وکیلی
■ آقای اسدی کوشش شما برای همکاری اپوزیسیون ایرانی قابل شتایش میباشد, لیکن شما خوب میدانید که انچه بعنوان فعالین سازمانه و یا شخصییتهای فعال سیاسی مطرح هستند: ۱ـ پا به سن بازنشستگی گذاشتهاند ۲ـ و در کار سیاست مردود شدهاند.
بنابراین بهتر است دست از سر اینها بردارید چون اینها بلدند بیعملی خویش را با انواع بهانه توجیه کنند.
جعفر خسروی
■ آقای اسدی، نوشته شما متین است. دو فرم اتحاد ممکن است:
۱- اتحاد سازمان یافته نظیر انجمن خواستاران دموکراسی که شما به آن اشاره کردهاید.
۲- اتحاد در عمل و اقدام سیاسی تجربه سیاستمداری نشان میدهد که رسیدن به نوع اول اتحاد از دروازه نوع دوم میگذرد. یعنی وقتی شعارهایی بین مردم پا گرفت و تبدیل به خواسته اقشار وسیع اجتماعی شد، حاکمان هم مجبور میشوند عقب بنشینند. مشکل بزرگ تحول طلبان این است که دست به اقدام مشترک در عمل نمیزنند. این یعنی چه؟
یعنی گرد آوری مردم حول شعارهای معین و محدود - ما در ایران میلیون ها ناراضی داریم که هر یک فکری در سر دارند. تیکاش یک میلیون ناراضی داشتیم که چند خواسته مشترک و مشخص را مطالبه میکردند.
ضعف بزرگ حاکمیت فعلی مسیله نظارت استصوابی است که امکان کاندیدا شدن را از دگر اندیشان میگیرد. خوب باید در مورد محدود کردن نظارت استصوابی فعالیت کرد. شما به درستی به رفع قوانینی که با حقوق بشر در تناقض هستند اشاره کرده اید. موارد بسیاری در این زمینه هست که باید در خصوص آنها مطالبه گر باشیم. دادگاه انقلاب هم یکی دیگر از مواردی است که حتی پایه قانونی مستحکمی ندارد و باید تعطیل شود.
اگر حتی بخشی از این اهداف محقق شوند، تصور کنید چقدر چهره و وضعیت سیاسی کشور تغییر خواهد کرد.
متاسفانه اغلب نیروهای سیاسی ناشیانه عمل میکنند و بجای اتحاد در عمل بدنبال انتقاد عهدنامه و قرار داد و تشکیل انجمن و از این قبیل هستند و البته کار جبهه خواستاران تغییر و تحول به این ترتیب پیشرفت زیادی ندارد و متاسفانه همه میگویند اوضاع خراب است و این حکومت دوام نمی آورد و منتظرند تا اتفاقی بیفتد ولی هیچ اتفاقی نمی افتد زیرا تشکلی که باید کم کم بوجود آید بوجود نمی آید.
فرانک فولادی