iran-emrooz.net | Fri, 26.05.2006, 16:26
خطر جنگ و تلاشی ایران را جدی بگیرید!
علی اعتمادی – استهکلم
٢٣ ماه مه ٢٠٠٦
پیشگفتار
یکشنبه ٣١ جولای ٢٠٠٥ مقالهای تحت عنوان «جنگ علیه تروریسم فقط یک آزمون مقدماتی» اثر پرفسورمیکائی لهاردت استاد دانشگاه دوک در امریکا، دریکی ازپرتیراژ ترین روزنامههای سوئدی روزنامه داگنزنیهترمنتشر شد. بر آن شدم تا این مقاله را ترجمه کرده تا در معرض مطالعه و قضاوت شما قرار دهم. این مقاله دربرگیرنده دیدگاههای لژیونرهای نظامی آمریکا پیرامون استراتژهای جدید نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه میباشد. در این مقاله پرفسورهاردت تلاش میکند بطورمختصر دو استراتژی نظامی مهم و مطرح در دستگاههای نظامی آمریکا را شرح دهد. از سویی دیگر به واسطه تحولات سیاسی اخیر در حوزه خلیج فارس و دریای خزر، و رقابت قدرتهای بزرگی چون چین و روسیه با آمریکا جهت تسلط برمنابع انرژی این مناطق خصلت بحران موجود در خاورمیانه کاملاً جهانی است. بیشک یکی ازبازیگران اصلی بحران در خاورمیانه دولت جمهوری اسلامی است که در طی بیست و هفت سال اقتدارتروریستی اش بر ایران و حمایت آشکارش از تروریسم اسلامی، کشور را تا آستانه یک جنگ ویرانگر در مقابل ابر قدرت آمریکا پیش برده است. تا زمانیکه جمهوری اسلامی بر اریکه قدرت لمیده است خطر جنگ علیه امنیت کشور یک تهدید جدی است. و با توجه به بحرانهای موجود و آرایش نیروهای سیاسی در داخل کشور وقوع جنگ خطر تلاشی کشور را بیشتر محتمل میکند. با توجه به وجود خطرهای گوناگون علیه استقلال و تمامیت ارضی ایران ضروری است اپوزیسیون ترقیخواه با طرح شعارهای حداقل سیاسی زمینه یک اتحاد ملی را پی ریزد. تنها یک اپوزیسیون دمکرات، منسجم و مقتدر قادر است مشروعیت سیاسی جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی را به چالش بکشد و از وقوع جنگی خانمانسوزعلیه استقلال کشورممانعت بعمل آورد.
«جنگ علیه تروریسم فقط یک آزمون مقدماتی»
همانگونه که پرفسورهاردت در مقاله خود تحت عنوان «جنگ علیه تروریسم فقط یک آزمون مقدماتی» اشاره میکند نو محافظه کاران رادیکال آمریکا بنا دارند با بهره جستن از پیشرفت ترین تکنولوژی نظامی، رژیمهای یاغی در خاورمیانه را از سر راه برداشته و جغرافیای جدید سیاسی برای منطقه ترسیم کنند. و همچنین این امر قطعی بنظر میرسد علیرغم برآورده نشدن انتظارات این دسته ازسیاستمداران آمریکایی در عراق، آنان حاضر نیستند در استراتژی خود تجدید نظر کنند. از این رو پرفسور میکائیلهاردت قصد دارد با مقاله خود به افکار عمومی دنیا نسبت به انقلاب نظامی در آمریکا و پیآمدهای سیاسی آن هشدار دهد.
پرفسورهاردت در آغاز مقاله خود مینویسد:
این شانس با من همراه بود که یکبار در کنفرانسی که در آن برخی از متخصصان امور امنیتی آمریکا شرکت داشتند حضور پیدا کنم تا از نزدیک شاهد یک سری مباحث آکادمیک در خصوص مسائل «جنگ علیه تروریسم» باشم. پرفسورهاردت اشاره میکند که کنفرانس چندان هم مورد توجه ام واقع نشد چرا که بعد قرار شد شرکت کنندگان در کنفرانس در باره علل سقوط امپراطوریهای بزرگ جهان از جمله امپرطور روم، آزتاک، چین و بریتانیا سخنرانی کنند. منظوراز این سخنرانیها این بود که کنفرانس بتواند طرحی جهت جلوگیری از اضمحلال یگانه قدرت بزرگ امروز جهان آمریکا تدوین کند.
پرفسورهاردت در ادامه مینویسد:
از مهمترین اتفاقی که در این کنفرانس رخ داد گفتگوی خصوصی من با یکی از محققان دانشگاه جنگ آمریکا درباره استراتژیهای نظامی آمریکا در عراق بود که به انقلاب نظامی معروف شده است. او مینویسد؛ اما بیش از هر چیز انگیزه من از این گفتگو این بود که متوجه شوم طرح و ایدههای نظامی رهبران و متخصصان نظامی آمریکا پس از جنگ در عراق دستخوش چه تغییراتی شده است. آیا این یک واقعیت است که پارادیگمهای استراتژی نظامی آمریکا که بیش از آغاز جنگ در عراق تدوین شده بود کماکان استراتژی امروز ماشین نظامی آمریکا را تشکیل میدهند؟ اینکه در حقیقت چه نیروهای سیاسی و ایدئولوژیکی در دستگاه سیاسی و نظامی آمریکا، علیرغم تمامی رخدادهای تأسف انگیزدر عراق پس از صدام حسین، هنوزبه این استراتژی فکری وابسته میباشند؟ پرفسورهاردت در ادامه نوشتار کوتاه خود مینویسد: در واقع بنوعی من نیز در پی یافتن پاسخهای خود بودم که چه کسی میخواهد به همه ی این ناتوانیهای غیر متغییر دراندیشه نظامیان آمریکا اعتراف کند؟
پرفسورهاردت در ادامه مقاله خود تأکید میورزد:
هدف از انقلاب نظامی تغییرات در استراتژی نظامی آمریکا در پایانه دهه قرن بیستم و آغاز هزاره سوم میباشد. این تغییرات در درجه اول شامل تحولات تکنولوژی نظامی، تولید بمبهای دقیق، مدرن تر کردن سیستم نظامی آمریکا و بالا بردن امکانات عملی سازمانهای جاسوسی و سربازان آمریکایی میباشد که نه فقط پیروزی بر دشمن را مد نظر دارند بلکه در حفظ جان نیروهای نظامی آمریکا میبایست کوشا باشند. تکنیک جدید به سرباز آمریکایی این امکان را میدهد که دشمن را از فاصله دور هدف قرار دهد. منظور از این استراتژی کاهش آمار کشته شدن سربازان آمریکایی است.
در ادامه این مقاله پرفسورهاردت اشاره میکند:
از دیگر ویژه گیهای انقلاب نظامی بهره جستن از تعداد کمتر افراد نظامی اما تند و چابک که از چگونگی استفاده تکنولوژی مدرن نظامی آموزشهای لازم را دیده باشند. در یک کلام منظور از انقلاب نظامی پایان بخشیدن به تحرکات نظامی گسترده و جلوگیری از قربانی شدن نیروی انسانی بیشتر در میدان جنگ میباشد. سپس او مینویسد؛ اما در مورد این استراتژی جدید نظامی در بین رهبران نظامی آمریکا اختلاف نظرهایی وجود دارد که در طول جنگ عراق این اختلافات بقوت خود باقی مانده است. قوی ترین سخنگوی انقلاب نظامی کنونی آمریکا وزیر دفاع این کشور آقای رنالد رامسفلد میباشد. بسیاری از ژنرالهای و تئوریسینهای نظامی آمریکا مخالف استراتژی نظامی جدید آقای رامسفلد میباشند و تردید دارند که این استراتژی نظامی بتواند با موفقیت جایگزین طرحهای نظامی قدیمی شوند که جنگ در میدان وسیع و اقدامات گسترده نظامی را تئوریزه میکنند.
پرفسورهاردت تأکید میکند:
این اختلاف نظرها در بین مقامات عالیرتبه آمریکایی تا پیش از آنکه پنتاگون در دهه اخیر در ایامی که ارتش آمریکا را آماده میساختند تا خاک عراق را اشغال کند، وجود داشته. در یک پلمیک آشکار ژنرالهای بزرگ آمریکا به آقای رنالد رامسفلد هشدار میدهند که او قادر نیست با طرح نظامی خود تمامیت خاک عراق را به اشغال در آورد.اما بهار ٢٠٠٣ وقتیکه آقای رامسفلد و ارتش آمریکا پیروزی بر ارتش صدام حسین را جشن گرفتند همگان شاهد بودند که بالاخره آقای رامسفلد و دوستانشان این جدل نظامی را بردند. اما وقتیکه مقاومت نیروهای شورشی عراقی پا گرفت و گسترش یافت برداشتها و تصاویر علیه استراتژی نظامی آقای رامسفلد تغییر یافت.
در همین رابطه پرفسورهاردت مینویسد:
اما با گسترش فعالیتهای گسترده نیروهای تروریستی در خاک عراق پس از سرنگونی صدام حسین بار دیگر انتقادات از دکترین انقلاب نظامی آقای رامسفلد از سر گرفته شد. استراتژی نظامی آقای رامسفلد اگرچه موجب یک پیروزی سریع در عراق شد ولی باعث نگردید که تمامیت خاک کشور عراق تحت کنترل ارتش آمریکا در آید. امروز ارقام کشته شدن سربازان آمریکایی افزایش یافته است و تا کنون رقم کشته شدگان سربازان آمریکایی به بیش از ٢٠٠٠ تن رسیده است. و از سوی دیگر مشاهده میشود که ارتش آمریکا ناتوان از برقراری یک امنیت جدی در عراق میباشد. خشونت در خاک عراق چندین برابر شده است تا جائیکه ناظرین میگویند یک جنگ داخلی تمامیت ارضی این کشور را تهدید میکند. و همچنین امروز بحث در بین محافل گوناگون رهبری سیاسی آمریکا بالا گرفته است مبنی بر اینکه پس کی ارتش آمریکا میبایست خاک عراق را ترک کند؟ در همین رابطه مشاهده میشود در بین سربازان و افسران آمریکایی در عراق این مباحث آغاز شده است که انقلاب نظامی منجر به برقراری امنیت و پیروزی کامل بر دشمن نشده است. آنان از خود این پرسش را میکنند چرا شورش نیروهای آشوبگر در خاک عراق باعث نگردید که رهبران نظامی آمریکا در استراتژی نظامی خود تغییراتی را بدهند؟
پرفسورهاردت مینویسد:
در همین ارتباطات از چند متخصص نظامی پاسخهایی را دریافت کردم که هیچکدام از آنها توجه ام را جلب نکرد. پاسخ مشترک تمامی آنان یکسان بود که رانالد رامسفلد شخصاً با نفوذ گستردهای که در سازمان نظامی آمریکا دارد استراتژی جدید نظامی خود را پیش میبرد. آنان میگویند رامسفلد در دور دوم ریاست جمهوری آقای بوش کماکان قدرت نظامی را در اختیار دارد. این بدین معنا است که او بتنهایی تغییرات نظامی را پی خواهد گرفت. و از سویی دیگر هواداران طرحهای نظامی آقای رامسفلد میگویند که استراتژی نظامی آقای رامسفلد و انقلاب جدید نظامی در عراق شکست نخورده و با چند اشتباه نظامی در دوران تسلط بر عراق اهداف و استراتژی انقلاب نظامی آمریکا از بین نخواهد رفت.
پرفسورهاردت در بخشی دیگر از مقاله خود مینویسد که ما بین هواداران انقلاب نظامی جدید و ایدئولوژی نومحافظه کاران آمریکا ارتباط مستقیمی وجود ندارد. بلکه بر عکس بین هواداران انقلاب نظامی و سخنگویان نومحافظه کار ان آمریکایی که به یک استراتژی ژئوپلیتیک جدید معتقدند نقاط افتراق بسیاری مشاهده میگردد. آنان به لایههای گوناگون دستگاه سیاسی آمریکا وابستهاند که یک چیز آنان را به یکدیگر نزدیک میکند: همسوئی انقلابی آنان. پرفسورهاردت معتقد است نو محافظه کاران آمریکایی ایده آلیستهایی هستند که تصور میکنند که آنان میتوانند نقشه جغرافیای سیاسی جدیدی را برای جهان ترسیم کنند. آنان نمیخواهند از طریق سرنگونی رژیمها بلکه از طریق انتقال و جابجائی مرزهای سیاسی کشورها، آزادی و دمکراسی را بر جهان حاکم سازند. در اندیشه این دسته از نو محافظه کاران آمریکایی یک گزینش تحقیر آمیز علیه "محافظه کارانی " که با آنان همساز نیستند مشاهده میشود از جمله علیه تمامی دستگاهها و سیاستمداران آمریکایی که سخنگویان همکاریهای بین ملل میباشند، و یا علیه کسانی که به حقوق بین الملل و راه حلهای متعارف دیپلماتیک معتقدند. در ضمن این اندیشه سیاسی مشکلاتی را هم در وزارت امورخارجه آمریکا و در دیگر حوزههای سیاسی آمریکا فراهم آورده است.
پرفسورهاردت در ادامه مقاله خود مینویسد؛ در گفتگوهایم با نظامیان متخصص در کنفرانس با یکدنگی اظهار داشتم که تمامی تئوریهای شما پاسخگوی واقعیتهای امروز جهان نمیباشند. بر اساس دیدگاههای ایدئولوگهای نومحافظه کاران آمریکایی و تئوریسینهای نظامی امریکا تهدیدی دیگری وجود دارد که همه چیز را تحت الشعاع قرار میدهد و آنهم تهدید از سوی کشورچین در ده سال آینده است. بر اساس دیدگاه نومحافظه کاران آمریکایی منظوراز انقلاب نظامی تقویت کردن هر چه بیشتر قدرت نظامی امریکا در مقابل قدرت برتر نظامی چین به لحاظ عددی در آینده میباشد. نومحافظه کاران آمریکایی باور دارند که درطی ده تا بیست سال آینده چین از حیث نفرات و تکنولوژِی جنگی از آمریکا پیشی خواهد گرفت. نومحافظه کاران آمریکایی میگویند در ترم عددی آمریکا قادر نیست با چین رقابت کند از این رو دولت آمریکا میبایست کیفیت و تکنیک نظامی خود را در مقابل این غول نظامی آینده جهان توسعه دهد.
از سویی دیگر بر اساس اشارات پرفسورهاردت در این مقاله نومحافظه کاران آمریکایی میگویند؛ هم اکنون ما ده سال فرصت داریم تا به جایی برسیم که در مقابل غول نظامی چین بتوانیم به مقابله برخیزیم. نو محافظه کاران آمریکایی در عصر انقلاب نظامی اظهار میدارند هدف این نیست که فقط شکستهای نظامی را کاهش دهیم و یا جنگ را انسانی تر کنیم بلکه سازمان نظامی آمریکا میبایست متدهای جنگی خود را پیشرفت دهد. نو محافظه کاران آمریکایی معتقدند بدون یک استراتژی انقلاب نظامی و بدون بالا بردن کیفیت تکنیکهای نظامی، آمریکا درآینده در مقابل قدرت نظامی چین به زانو در خواهد آمد و امپراطوری آمریکا به گور سپرده خواهد شد.