پیشگفتار
در عرض چند ماه اخیر، شرایط کشور دستخوش تحولات اساسی گشته است و صورت مسئله سیاست آن تغییر یافته است. ظهور بحران ژئواستراتژیک هژمونطلبی جهانی و ایرانخواری چین، همه مولفههای سیاست ایران و چارچوب آن را دگرگون کرده است.
خصومت مزمن، همزاد و لازم جمهوری اسلامی با امریکا تا این اواخر در حوزه تنش و درگیری منطقهای جمهوری اسلامی با کشورها متحد امریکا مطرح بوده است. چارچوبی که علیرغم فرسایش منابع مالی، انسانی و معنوی ایران، چارچوبی محدود محسوب شده و با شکست کامل ولایت در منطقه میتوانست فرصتی قابلمدیریت برای حرکت ایران به سوی بازیافت خود و عبور از جمهوری اسلامی را به همراه داشته باشد.
اما طرح ولایت برای انحلال و واگذاری ایران به چین، نخست سیاست داخلی ایران را با خطری اگزیستنشال و وضعیتی اضطراری روبرو نموده و همزمان با آن تنش میان جمهوری اسلامی با امریکا را به چارچوبی کاملا جدید و سنگین، یعنی به چارچوب ژئواستراتژیک جهانی تغییر داده است.
صورت مسئله سیاست ایران اینک در داخل، صورت مسئلهای اگزیستنشال ودر خارج، تماما ژئوپولیتیکال گشته است.
این دو بحران- ولایت فقیه و هژمونیطلبی دولت چین- در همزمانی، در همتنیدگی و همفزایی با بحران سوم ایران، یعنی بحران جامعه سیاسی/ اپوزیسیونی ۵۷ای، اینک ایران را در نیمه راه انحلال و جامعه ۸۰ میلیونی ایرانی را در نیمقدمی بزرگترین فاجعه انسانی تاریخ معاصر خود قرار داده است. ایران اینک با بحران بقا روبروست.
بازتاب مضمون این گزاره را میتوان، به شرط دستیافت به بینش تحلیلی صحیح، در همه وقایع و رویدادهای عجیب و غریب سیاسی کنونی ایران مشاهده کرد.
ولی همان شرط ‘بینش تحلیلی صحیح’ اشاره به یکی از سه بحران و در واقع بحران محوری، یعنی بحران هویت سیاسی اپوزیسیون و یا جامعه سیاسی ۵۷ای ایران دارد.
شرایط ایران و صحنه سیاست امروز آن را میشود با حضور جامعه ایرانی، کنشگری نهاد ولایت فقیه ایرانستیز با هدف انحلال ایران، حکمرانی فروپاشیده، طمع و طرح در حال انجام ایرانخواری چین و خلاء حضور و کنشگری اپوزیسیون/جامعه سیاسی ملی-دموکراتیک ایرانی و طبعا مفید و موثر ان تعریف و ترسیم کرد.
در این نوشته خواهیم دید که چین در عرض همین چند ماه گذشته هژمونیطلبی خود را به عنوان امری اجتنابناپذیر نه تنها فاش بیان و رفتار کرده است بلکه آن را به عنوان امری انجامگشته مطرح کرده است. چین اعلام امپراتوری کرده است!
در همین مدت در مقابل چین با سرعت عجیبی اتحادهای نظامی شکل گرفته است. این تحولات بخشی از تحولاتی هستند که در عرصه سیاسی جهان بهوقوع پیوسته و ما را بهسوی کشتارگاهی بهنام قطب-نظام و امپراتوری استعماری هوش مصنوعی خودآموز چین روان خواهد کرد. در حالی که فضای سیاسی رسانهای ما کماکان در چارچوب سابق، یعنی امریکاستیزی ولایت و سرکوب بیرحمانه مردم ایران محدود مانده است.
این خود بازتاب بحران اپوزیسیون ۵۷ای است که هنوز ایرانی نشده است یعنی به سطح و درجه پیچیدگی خود ایران و سیاستورزی توامان ملی و دموکراتیک لازم در جامعه آن هنوز نرسیده، ولی دموکراسی و ایران را شعار میدهد (حتی خامنهای در عقبنشینی از بابت شکست در منطقه و در پی انقراض تشکیلات سپاه قدس اکنون ‘ملت عزیز ایران’ میگوید) این عدم تشخیص و تحلیل درست از ماهیت کنشگری ولایت، در عدم تشخیص صورت مسئله سیاست ایران و که نتیجه آن ناتوانی در سیاستورزی لازم، یعنی سیاستورزی ملی-دموکراتیک دولتساز است میتوان مشاهده نمود.
کسانی که باید این همه را تامین کنند خود یا در صف مطالبات ایستاده و شعار ‘دموکراسیخواهی’ و ‘حقوق بشر’ سر میدهند و یا در سودای براندازی آسان در جامه انتقامگیری هستیم. در حالی که ما در ایران اکنون هم بهطور مستقیم با خطر چین-ولایت روبرو هستیم و هم از بابت موقعیت نیابتی برای چین از منظر محاسبات کشورهای دیگر قرار گرفتهام. گویی چنین چالش مرگ و زندگی در داخل کافی نبود با عواقب و تبعات واکنش به چین در جغرافیای ایران نیز دست به گریبان خواهیم بود.
ما به زودی شاهد کارگذاری ۱۵ میلیون دوربین چهره و صداشناس در پلاتفرم ۵ جی چینی برای تحت نظر داشتن ۲۴ ساعته شهروندان شهرهای بزرگ و میانی ایران خواهیم بود. نظارتی که از طریق فید مستقیم و زنده این دوربین و میکروفونها به مرکز سیستم کنترل و امنیت جمعیت، با استفاده از رایانه خودآموز هوش مصنوعی در چین انجام خواهد پذیرفت. سیستمی که در آوریل ۲۰۱۷ در عرض یک هفته بیش از ۱۶ هزار ایغور مسلمان ایالت سینجینگ را به دلیل اقدامات ‘پیشگیرانه’ به کمپهای شکنجه، ‘بازسازی روانی دارویی’ و عقیمسازی فرستاد.
چین در همین پنجره زمانی (چند ماهه) پروژه دیوار کشی کامل اینترنتی را انجام خواهد داد(اینترنت ملی!).
در صورت عملیشدن فاز اول، نیروهای پرسنل و تخصصی نظامی چین در سر تا سر خلیج فارس مستقر گشته و در چاه بهار و جاسک پایگاههای پدافندی، و جاسوسی تجسسی الکترونیک با شعاع ۵ هزار کیلومتری علیه نیروهای ناتو و امریکا بهوجود خواهد آورد. فاز اول برای عبور از مرحله ‘اجتناب ناپذیری‘ خواهد بود.
هماکنون از قتل عجولانه نوید افکاری که به خاطر دریافت همان واکنش لغو سفر ظریف توسط اروپاییها انجام گشت (خنثیسازی تلاش بخش دیگر نظام منجمله شبکه فرماندهان روسیهمحور سپاه، برای مذاکره و تعدیل تنش و اوضاع) تا حرفهای وعدهدار علیه حجاب اجباری و یا رییس جمهور زن و بهخصوص بحث تغییر پایتخت و تمامی لوایح معطوف به بازسازی ساختار جمهوری اسلامی (حذف ریاست جمهوری، انتخابات، کنترل شورای نگهبان بر نمایندگان و ... ) همگی در این چارچوب صورت مسئله دگرگون شده سیاست ایران، یعنی طرح صاحبخانگی چین در ایران قابل توصیف و توضیح میگردد.
از همین منظر، مکانیسم ماشه ترامپ و حمله مستقیم او در سخنرانی اجلاس سازمان ملل، هشداری به چین و پیامی برای متحدین خاورمیانهای امریکا در مورد تصمیم و اراده دولت ترامپ در استفاده از اقدامات سخت و نظامی برای جلوگیری استقرار پدافندی چین در خلیج فارس در پنجره زمانی بحران انتخاباتی امریکاست! به رخ کشیدن ناکارآمدی شورای امنیت سازمان ملل در چنین شرایطی که چین از وجود آن با حق وتو از اهرم آن سوء استفاده آشکار میکند و بیهودگی نقش اروپا در چنین مواردی، آن نشانه دوم یک تیری است که با چکاندن این ماشه و سخنرانی او به سوی چین و ولایت شلیک شده است. (منظور ما در اینجا توصیف و نه تحلیل کلان از سیاست ترامپ و یا پیشبینی از اقدامات بعدی اوست).
طبعا هر بحثی در مورد شرایط کشور و سیاست ایران موضوعات زیادی را در بر خواهد داشت. اما میبایست از جایی آغاز کرد و آن آغاز جز از چالش پیش رو و پاسخ به خطری که به صورت اضطراری ما را تهدید میکند جای دیگری نمیتواند باشد.
بنابراین ما بحث بحران ایران را از مبحث چین آغاز میکنیم، و عدم انعکاس اخبار مربوط به ظهور چین در قامت یک امپراتوری خودپنداشته جهانی و توهم ایرانخواری آن را و بهخصوص ابهام و کژ فهمی در مورد نقشی که شبکه ولایت و خامنهای در انحلال کشوریت و تاریخ ایران به عنوان رسالت خود اکنون پیگیری میکنند را همچون بازتابی از بحران ۵۷ای جامعه سیاسی محسوب کرده و این نوشته و نوشته بعد از آن را، نه لزوما فقط به تحلیل بلکه صرفا گزارش در این دو مورد اختصاص میدهیم.
از نوشته سوم بحث ایران، بحران بقا و محوریت دولت ایرانی (دموکراتیک و ملی) را بر اساس بحث در مورد خود مقوله ایران به منظور تشخیص رویکردهای راهبردی، دنبال خواهیم نمود.
به این لحاظ بخش اول به چین و بخش دوم به ولایت میپردازد.
از چین آغاز میکنیم زیرا طرح انحلال ایران- آن چنان طرحی شگفت آور، بیسابقه و متوهمی است که باور کردن آن سخت است، و بنابراین لازم است که آن را در چارچوب بزرگتر، یعنی شرایط داخلی چین و چرخش تاریخی اخیر آن در حوزه سیاست خارجی و جهانی مورد بررسی قراردهیم تا تصویری منسجم و واقعی تر از این طرح و جایگاه آن داشته باشیم.
چین در چین
چین کشوری با جمیعت یک میلیارد و چهار صد میلیون نفر است. به جز هندوستان هیچ واحد سیاسی اقتصادی اجتماعی دیگری دارای چنین شمایلی از فرصت و چالش در جهان امروز ندارد. اما این جمعیت به لحاظ بافت اجتماعی، تباری، زبانی، تاریخی، دینی و تراکم جغرافیایی یکدست و همگن نیست. همین دوگانه (کثرت جمعیت و تکثر در بافت هویتی) آن دو عاملی است که رهبری حزب کمونیست چین از ابتدای به قدرت رسیدن به عنوان محور چالش حکمرانی چین تعریف کرده و سیاستهای کنترل حداکثری و سرکوبگرایانه حزب را بر این مبنا توجیه کرده است.
اگر در گذشته عدم حضور مسئولانه چین در امر تامین امنیت و مدیریت جهانی و در پاسخ به انتقادات امریکا، از بابت عقب ماندگی و نیاز چین به تمرکز درونی توجیه میشد، امروز چرخش شگفتآور و غافلگیرانه سیاست خارجی چین، یعنی جهانگشایی و در محور آن ایرانخواری، باز بر مبنای شرایط چین و با تز و تئوری ‘ارتقا برای بقا’ توضیح داده شده و توجیه میگردد. اینبار از قرار چین برای بقای خود نیازمند ارتقا یعنی جهانگستری است.
حزب کمونیست چین با ۹۰ میلیون عضو که ۷ در صد جمیعت چین را در بر میگیرد و باسلسله مراتبی مخروطی که زیر نظر و کنترل کمیته مرکزی ۴۰۰ نفری (عضو و علیالبدل از ۳۷۵ تا ۴۰۰ نفر) کشور و این جمیعت را کنترل و اداره میکند. کمیته مرکزی ۴۰۰ نفری تحت رهبری دفتر سیاسی (پولیت بورو) ۲۵ نفری و این کمیته ۲۵ نفری (عضو و علیالبدل) تحت رهبری کمیته اجرایی پولیتبورو ۷ نفری قرار دارند.
یک نفر یعنی شی جین پینگ در صدر این هرم قرار گرفته است! بنابراین حزب کمونیست چین، ۷ در صد جمیعت چین، با سیستم ۴۰۰/۲۵/۷/۱ نفری یک میلیارد و چهار صد میلیون نفر را اداره و و با تکیه بر سیستم هوش مصنوعی و سیستم ‘اعتبار اجتماعی’ کنترل میکند.
بیش از یک سوم بودجه دولت چین خرج سیستم امنیتی انتظامی داخلی چین میگردد. این سیستم امنیتی اکنون بر پایه سیستم هوش مصنوعی خودآموز توسط بیش از ۶۲۶ میلیون دوربین چهرهشناس و میکروفونهای صداشناس رفتوآمد این ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون نفر را در سطح شهر تحت نظارت و کنترل خود دارند.
این سیستم، که قرار است همتای آن در عرض چند ماه دیگر در تعداد ۱۵ میلیون دوربین در ۲۰ شهر بزرگ ایران به صورت علنی و مخفی نصب گردند، اکنون در چین و به خصوص استان سین جینگ (ایغورها)، این استان را به یک زندان بزرگ تبدیل کرده است. به این سیستم شهری، دیوار اینترنتی، رصد تمامی رفتوآمد جی پیاس، تلفنهای هوشمند، ذخیره اقلام خریداری شده و ... و اطلاعات کامل دیانای افراد را نیز میتوان افزود.
برای مثال در آوریل ۲۰۱۷ در عرض یک هفته بیش از ۱۶۰۰۰ ایغور مسلمان صرفا بر مبنای تشخیص رایانه این سیستم به کمپهای ‘باز سازی’ فرستاده شدهاند. طبق تشخیص هوش مصنوعی خودآموز این رایانه، ۵ وعده نماز در روز نشانه از تعلق خاطر به داعش و تروریسم در آینده است. بهقول گزارش پروژه دانشگاه استانفورد که پیگیر این موضوع بوده است کمپهای مزبور، کمپهای شکنجه، عقیمسازی و ‘بازسازی افکار’ با استفاده از داروهای اعصاب و روان بودهاند.
آنچه که همزمان تحت عنوان ‘چین در چین’ دانستن ان برای ما مهم میگردد در سه حوزه قرار میگیرد.
نخست، سیستم کنترل شبانهروزی هوش مصنوعی است (زیرا تا دو ماه دیگر قرار است در ایران جاسازی شده و بخش اساسی از طرح امنیت حاکمیت جدید است) چین مدتی است بر مبنای سیاست ‘اگر شدنی است حاشیه مهم نیست’ عمل میکند. در داخل چین مقولهای چون افکار عمومی اهمیتی ندارد. کارآیی سیاست مهم است. رهبری حزب به این نتیجه رسیده است که همین تز را در سطح جهان هم اعمال کند بر این اساس که اعتراض به عمل انجام شده پس از مدتی فروکش میکند.
اما دو حوزه دیگر را نیز باید مد نظر داشت که با هم مرتبط میباشند. این دو حوزه تحولات در ساختار رهبری حزب کمونیست چین و پل اتصالی آن به سیاست خارجی جدید این کشور میباشند.
شی جین پینگ (یا جی جین پینگ) در نوامبر ۲۰۱۲ به عنوان رهبر حزب کمونیست و رییس کمسیون ارتش حزب انتخاب گشته و با پلاتفرم کمپین ضدفساد بیش از ۲ میلیون نفر اعضا حزب را تا به امروز پاکسازی کرده است. به گفته بسیاری از ناظران از همان ابتدا، کمپین ضد فساد شی جین پینگ شمشیر دو لبه ضدفساد و ضدمخالفان سیاسی بوده که لبه سیاسی آن در طی گذشت زمان، تیزتر از لبه ضدفساد آن گشته است. در دو سال اخیر جوانب سیاسی این کمپین (به مانند جمهوری اسلامی) بر جوانب اعلام گشته آن کاملا غلبه نموده و اکنون مبارزه با فساد ابزاری برای تحکیم و تثبیت قدرت درون حزبی شی گشته است. بیش از ۶۰ درصد اعضای کمیته مرکزی اکنون افرادی منسوب به خود شی میباشند.
در مارچ ۲۰۱۳ شی جین پینگ به عنوان رییس جمهور چین انتخاب میشود. از این سه مقام، مقام ریاست جمهوری از کمترین قدرت و اهمیت برخوردار است اما کسب آن به شی اجازه نمایندگی چین در عرصه جهانی را میدهد.
در سپتامبر ۲۰۱۳ شی جین پینگ طرح کمربند و جاده را اعلام میکند. از ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۰، یعنی در این ۷ سال، جهان شاهد همزمان تکوین این طرح به استراتژی جهانگستری چین و تحکیم بیسابقه قدرت شی جین پینگ (بیسابقه از زمان مائو ) درون حزب و همچنین پیوند سیاست داخلی با سیاست خارجی چین در وجود رهبری شی جین پینگ بوده است.
در ۲۰۱۷ ‘افکار شی جین پینگ’ (در حرکتی مخالف روند سابق) در قانون اساسی چین ثبت و جزو مانیفست حزب میگردد. وقایع بعدی، به مانند حذف محدودیت دو دورهای، بهعلاوه پاکسازی کادرهای کمیته مرکزی زیر نام کمپین ضدفساد، ما و جهان را امروز را با یک رهبری منسجم و ارادهمند و دائمالعمری که در صدر یک هرم حزبی، و با کمک هوش مصنوعی خودآموز، قدرت یک میلیارد و چهار صد میلیون نفر را در دست خود دارد مواجه کرده است.
بنابراین چین در چین برای ما بهمعنای تمرکز قدرت این کشور در دستان حزب کمونیست و تمرکز قدرت این حزب در دستان شی جین پینگ است. عصای دست هر دو، سیستم امنیتی کنترل هوش مصنوعی و سیاست سرکوب غیرقابل تصوری که تخیلات هالیوودی را نیز منفعل نموده است.
این پدیده اکنون در خاک ایران حضور دارد. شبکه ماهان خامنهای، یا در واقع همه آنچه برای او از سپاه قدس سلیمانی پس از انحصار وراثت با سید حسن نصرالله باقی مانده است، در دستان این پدیده قرار دارد. خود خامنهای، هم از بابت نگرانیهای داخلی و هم تهدیدات ترامپ امریکا اکنون تحت اختیار و محافظت دستگاه دولت چین در خود خاک ایران است!
خامنهای را اکنون نمیتوان عاملیتی با اراده مستقل سیاسی محسوب کرد. او اطلاعات خود از شرایط داخل نظام را به قول خودش از “منبع مطمئنی” کسب میکند و دم از “دوستان قدرتمند بینالمللی” خود میزند. خامنهای با تکیه بر امکانات چین و با ترس از حمله امریکا، و نگرانی از بابت شبکه روسیه و فرماندهان مستقل رده بالای سپاه در امید ‘انعقاد’ این قراداد و اسبابکشی چین به ایران گذران دوران میکند! این صورت وضعیت قدرت در عرصه امروز سیاست ایران است و طبعا امکان استمرار نخواهد داشت.
اما حوزه سوم از عنوان چین در چین آن چیزی ست که هم برای ما و هم برای جهان امروزه مهم و نگرانکننده گشته است. برای جهان نگرانکننده، ولی برای ما مهلک گشته است. و آن پوشش و چتر هویت و روایت-ایدولوژیکی است که این سیاست جهانگستری و هژمونیطلبی جدید چین را توضیح، توجیه و آن را تغذیه و ممکن میکند.
چین در جهان
چین در این چند ماه پیش با چرخشی غیر منتظره در گفتار و رفتار به یک باره تقریبا تمامی ناظران و کارشناسان چین را غافلگیر کرد. حالت زامبیگونه مقامات و سفرا و کادرهای وزارت امور خارجه و گفتمانی که به ناگهان در رسانههای چینی و رسانههای دولتی آن حالت عمومی یافت، صحنه عجیبی را در کنفرانسها، مصاحبهها و در فضای سیاسی جهانی به نمایش گذاشت.
این گفتمان جدید که ملغمهای از ناسیونالیسم خودساخته و کنفوسیونیسم افراطی است و بر یک ساختار کمونیستی استوار شده است توسط خود شی جین پینگ حمایت و ترویج میگردد، و همه مقامات مجبور به اجرا و تکرار مشتقات آن در حوزههای خاص خود میباشند.
سر فصلهای این گفتمان را میتوان به طور خلاصه چنین باز شناخت: چین همیشه تمدن اصلی و محوری تاریخ بشری بوده است و بس! از قرار همیشه چنین بوده، به جز یک دوران صد ساله که آن را دوران صد ساله شرم مینامند. (البته روشن است در این برداشت عنصری از حقیقت در این که چین تمدن چند هزار ساله مهمی بوده است وجود دارد) ولی اکنون این به همراه تکیه کلام “هرگز تکرار نخواهد شد” همه جا، در حالتی عصبانی تکرار میگردد. چین، در زیر رهبری کنونی حزب کمونیست به یکباره به تمدنی عصبانی، با بیادبی نسبت به دیگر تمدنهای تاریخی بشر که آنها را ‘خرده تمدنهای میرا’ میخواند برخورد میکند.
بر اساس این گفتمان (که شنیدن تکرار لغت به لغت آن از زبان مقامات و دانشگاهیان حزبی چین هم ملالآور و هم ترسناک گشته است)، همه عوامل و هر چیز تاریخ بشریت و کهکشان در یک نقطهجوش تاریخی کنونی به هم رسیده و ناقوس هژمونی و سلطه اجتنابناپذیر و از ابتدای تاریخ تعیینشده و طبیعی چین بر جهان را به صدا در آوردهاند.
طبق این روایت از قرار همه چیز به یکدیگر متصل گشته است. هژمونی و امپراتوریگری چین هم نیاز بقا خود چین است و هم رسالت تاریخی آن و هم نیاز بشریت است! این نیاز بشریت است که چین جایگاه خود را از امروز و هم از اکنون هم در صدر و هم در محور جهان آینده تثبیت کند.
موضوع بشریت مدیریت و حکمرانی است و چین مدل ثابتشده بهتری از لیبرال دموکراسی در اختیار دارد. و این خصوصیات، خصوصیات مختص چین و تمدن چینی کنفوسیوسی است. از این منظر لیبرالیسم، لاابلیگری را ترویج و دموکراسی شایستهسالاری را نفی میکند! زیرا افراد بدون توجه به لیاقتشان هر یک دارای یک رای مساوی در انتخاب و تصمیمگیری میشوند.
نه افراد و نه جوامع، هیچکدام با هم برابر نیستند. برای ایجاد نظم جهانی و حل مشکلات جهانی بشر، کشورها باید که جای خود را بشناسند. و در جای خود بنشینند.(برای مثال گفته سردبیر گلوبالتایمز، روزنامه انگلیسیزبان حزب کمونیست چین در مورد استرالیا که آدامس چسبیده به ته کفش چین است، از این اصل استخراج گشته است)
تعدد کشورها در جهان امروزی، حاصل مدیریت لا ابالی امریکاست. بسیاری از اینها نمیبایست استمرار مییافتند و اکنون میباید در تمدن و سیستم مدیریت جهانی چین جذب گردند.
ما برای جلوگیری از اطاله کلام این بخش را با اشاره به این موضوع به اتمام میرسانیم که این نکات بهطور گزافه گزارش نگشتهاند حتی تحلیل هم نیستند. این رفتار و کردار آشکارا در مقابل ماست. باید دانست این صداقت چند ماه گذشته، و تحکم و نژادپرستی معصومانه روستایی، و فاشگویی این چنینی، بر پایه یک عقلانیت کنفوسیوسی مبتنی بوده است! و آن این انتظار که همگان با رویت این حقیقت برملا گشته به یکباره آرام و مطیع گشته و در نتیجه از تنشهای غیر لازم پیشگیری خواهد شد.
فضای سیاسی رسانهای اطاقهای فکر و سیاست خارجی دو ماه گذشته دو چیز عجیب را ثبت نموده است. یکی همین رفتار چین که ابتدا همگان را حیرتزده و سپس به واکنش سریع و تند کشانده است. و دومی، بیخبری کامل فضای سیاسی رسانهای ایرانی از وقوع این تحولات.
این چرخش در شمایل چین به دیپلماسی “گرگ جنگجو” معروف گشته است. ‘گرگ جنگجو’ نام فیلمهایی است که به سفارش و با بودجه حزب کمونیست و دولت چین همان فیلمهای هالیوودی را اینبار با قهرمانان چینی (نیروهای ویژه ارتش چین) و سناریو آزادسازی قربانی اسیر (زن چینی) در آن سر دنیا تکرار میکنند. ولی تفاوت این فیلمهای دولتی با فیلمهای هالیوودی بازار آزاد در این است که قصد از پخش آن، تبلیغ و توضیح دیپلماسی جدید چین است.
رابطه چین با کشورهای دیگر در عرض چند ماه گذشته جایگاه و اهمیت جغرافیای سیاسی این چرخش را روشن میکند. چین با تقریبا تمامی کشورهای مطرح اقتصادی سیاسی نظامی جهان درگیریهای استراتژیک داشته است. چین در این چند ماه اخیر با استرالیا، ژاپن، کره جنوبی، ویتنام، فیلیپین، درگیری دیپلماتیک ولی استراتژیک داشته است. با هندوستان دو درگیری مرزی با چندین تلفات داشته است.
استرالیا، ژاپن، هندوستان، بهعلاوه ویتنام، و کره جنوبی با چتر حمایتی امریکا اکنون در یک اتحاد استراتژیک نظامی مقابل چین آرایش یافتهاند. کره شمالی هم حتی در مقابل چین بهطرف امریکا حرکت کرده است. این قطببندی هفتههای پیش میان چین و اروپا در حوزه تکنولوژی و اقتصاد و بازار مشاهده میشود. انگلستان، فرانسه، و اکنون آلمان ایتالیا و اسپانیا و یونان اینک در فرایند جداسازی این حوزه به سوی قطب مشترک با امریکا حرکت کردهاند.
حتی کشورهای آفریقایی هم از این نوع واکنش به دور نماندهاند. زامبیا بخشش بدهی خود توسط چین را شرط حمایت خودش از مقوله ‘یک چین‘ (تایوان) نموده است.
چین با تمامی ۱۴ کشور همسایه زمینی و ۴ کشور با حوزههای مشترک دریایی درگیریهای جدی با ادعای سرزمین مرزی، منجمله ۴۵ در صد خاک تاجیکستان را داشته است. برقراری مناسبات میان امارات متحده عربی و بحرین با اسراییل نیز بعنوان بخشی از ارایش نظامی جنوب اسیا، از شرق تا غرب، و ادامه زنجیره اتحاد نظامی کواد (هندوستان، ژاپن، وییتنام، کره جنوبی، استرالیا) از این منظر قابل فهم است.
چین در ایران
حال با این شرایط دوباره به قرارداد باز گردیم. این قرار راهبردی است اما قرارداد نیست. زیرا در لحظه ‘انعقاد’ آن طرفین خود بهخود تغییر هویت و ماهیت میدهند! چین با حضور نیروی نظامی خود در خاک ایران و با حق دفاع مستقل از این نیروها حق حاکمیت در خاک ایران را مییابد. همزمان با چنین واقعیتی حق حاکمیت سرزمینی ایران منقرض و حق حاکمیت حقوقی سیاسی خود جمهوری اسلامی نیز در عمل ساقط میگردد. اگر در ظاهر آنچه به جای تمامی ایران در ساختار حقوقی سیاسی به رسمیت شناخته شده در نظام بینالمللی باقی میماند در عمل حاکمیت دوفاکتو چین به همراه سرایداری دستگاه ولایت و شبکه ماهان است.
سید علی خامنهای در پندار خود به عنوان ولی امر مسلمین مرز نمیشناسد. مرزهای ایران را نیز به رسمیت نمیشناسد. ایران هم اکنون از این بابت در حالت مبهمی بهسر میبرد. ایران در خزر مرز دریایی ندارد. روسیه حق تراتزیت خاکی از خزر به خلیج فارس را در توافقی نامعلوم بر مردم، از جمهوری اسلامی دریافت کرده است. در این قرار داد ایران به یک جغرافیای غیر سیاسی و تقسیم گشته تبدیل خواهد گشت.
دولت امریکا سال گذشته حاکمیت شاخه ولایت فقیه در ایران را رسمیتزدایی نمود. تحریم خامنهای و زیر مجموعه این دستگاه همین معنی و منظور را دارد. بنابراین این قرار را بهرسمیت نخواهد شناخت. مکانیسم ماشه امریکا هشدار و پیام مستقیم به جمهوری اسلامی و چین در مورد همین موضوع است.
موقعیت چین در طی همین مدت کوتاه با تحولات شگفتآوری که همگی از چشمان ۵۷ای امریکامحور (ستیز یا امیدوار) به دور مانده است، در همان یک رفت و برگشت میان چین و جهان، به شدت نزول کرده است. هندوستان با عزیمت و مهاجرت شرکتهای غربی از چین به مقصد تولید بسیاری از آنها تبدیل گشته است. شرایط همین فرصت را برای ویتنام بوجود آورده است. اما این نزول در موقعیت چین بهجای تقویت متقابل موقعیت ایران، به جهت حضور علی خامنهای در صحنه سیاست و در صدر حکمرانی جمهوری اسلامی، نتیجه معکوسی برای ما داشته است. چون طرف مقابل چین رسالت و انگیزه خود را انحلال ایران قرار داده است.
بنابراین نزول موقعیت جهانی چین بهخاطر حضور خامنهای با واگذاری ‘مفت’ ایران قرار است جبران گردد. خامنهای ایران را در چنان موقعیتی قرارداده است که بدون تغییری در صورت وضعیت سیاست ایران، ایران به همان مرغ عزا و عروسی تبدیل شده با خطر انحلال روبرو خواهد گشت. حتی اگربا فشار جهانی چین عقبنشینی کند. آنگاه ما با سناریو از چین انکار و از ولایت اصرار مواجه خواهیم شد. رسالت خامنهای و حلقه ماهان تغییر نخواهد کرد.
به همین لحاظ در نوشته بعدی به مقوله نهاد ولایت مطلقه فقیه و چیستی، چرایی و چگونگی این پدیده در مناسبات ماحصل صفر آن با ایران و جامعه ایرانی خواهیم پرداخت.
ادامه دارد
■ نویسندگان محترم
حقیقتا جای این بحث خالی بود.تمرکز بیش از پیش به حمله به امریکا و ترامپ در ایران به واسطه کشتن سلیمانی و خروج از برجام از یک سؤ و تشدید کارزار ضد آمریکایی جانب مجموعه دشمنان سنتی آمریکا و بخش قابل توجه اصلاح طالبان و نیروهای چپ آنچنان گوشخراش بوده که برای من توجیه منطقی نداشته به این معنی که در پس بیشتر آنها عملیات ضد امنیتی و هدایت شده دیدم با مقاله شما حقیقتا دید بهتری از مجموعه کارگردانی فضای سیاسی اجتماعی ایران بدست میآید. در مدیریت درخشان موجهای سیاسی - اجتماعی ایران اتاق فکر حکومت اساسا در ظاهر بازی را به سوی باخت- باخت تمام میکند اما با کمی دقت برنده است مثلا در قتل نوید افکاری این سیاست کامل است نوید کشته شد(باخت جامعه) ایران محکوم شد(باخت حکومت) اما هدف تقویت اعتماد به نفس مجریان سرکوب و ترساندن مردم و خسته و مستاصل کردان آنها و ایجاد موج ناامیدی گستره برای حکومت، بدست آمد. اعتراضات جهانی هم امری است گذرا و در پیچدگی سیاست خاورمیانه به ویژه اتفاقی روزمره! و گذرا اما ایجاد موجهای پی در پی در باره زندانیان سیاسیامنیتی، جنگ و غیره بیشک با این مقاله معنای دیگری پیدا میکند. جامعه ما اکنون بیش از هر زمان دیگر با بهره گیری از همه امکانات بالقوه خود در سطح ملی بدون حب و بغضهای جاری باید بیدرنگ به سمت ایجاد حرکتی ملی پیش رود و جلوی تخریب روابط میان کنشگرن داخل و خارج را گرفته و یک هم صدایی بزرگ و سراسری ایجاد کند معرکه گیران چپ ضد امپریالیست را به حال خود رها کرده و از نفوذ مردمی چهرههایی مثل رضا پهلوی برای ایجاد اجمأع ملی -مردمی بهره برداری کند. ظرفیتهای موجود و واقعی ما در نفوذ سراسری برای جلوگیری از فروپاشی ایران زیاد نیست و ابزار زیادی در این ۴۰ سال مورد آزمایش قرار گرفت که هیچ کدام اقبال ملی نیافت و در بهترین حالت به آکادمی ایجاد تحلیل و بیانیه کشید. آیا شکستن سدهای سنتی برای ایجاد یک حرکت بزرگ و مردمی با در نظر گرفتن مطالب این مقاله و شناخت از اهداف اقلیتی امتی مسلک - چینی زده حاکم ! ایرانی را ترغیب به برداشتن گامهای شجاعانه خواهد کرد ؟ به زودی خواهیم دید.
با احترام بهروز فتحعلی
■ نویسندگان گرامی. با اشتیاق منتظر قسمتهای بعدی این پازل سیاسی هستم. از طرفی هم ما شاهد تقلاهای لابیهای رژیم هستیم. امیدوارم به این دوگانگی که از یک طرف به چین تکیه میکنند و از طرف دیگر در تلاش برای انتخاب شدن بایدن هستند بپردازید. در همین سایت ایران امروز مقالهای تحت عنوان برنامه ترامپ تا زمان انتخابات برای ایران چیست؟ از آقای مهدی نوربخش هست که مینویسند: «کشور ما میبایست از هر حرکتی که فرصتی برای ترامپ ایجاد میکند تا وارد تنشی با کشور ما شود، بپرهیزد.» که البته به جای فرستادن نوشتهشان به بیت رهبری به ایران امروز فرستادند. باید از ایشان پرسید کشور چه کسی هست؟ اگر به حاکمان درس دیپلماسی میدهند خوب روشنتر بیان کنند و از کشور سخن نگویند زیرا خوب هم میدانند که صاحب این کشور فعلا مردم ایران نیستند. اگر هم رژیم را نماینده واقعی مرم ایران میدانند نباید تعارف کنند. لابی گری آشکار حداقل نشانه شجاعتشان خواهد بود. حال و روز ما را ببین توی ایران کم بود که باید حالا در اون سر دنیا هم میان بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم. فکر نکنم این تلاشها برای جلوگیری از نفوذ چین و روسیه باشد بیشتر به این توهم آغشته هست که با آمدن بایدن نقش اصلاح طلبان حکومتی در سیاستهای حکومت و سهم بری از اقتصاد بیشتر خواهد شد.
با درود پرهام
■ دولت ترامپ که دارد در عمان با جمهوری اسلامی مذاکره میکند. برای چاپ این مطلب کمی صبر می کردید. به نوشتۀ الجریدۀ کویت ترامپ حتی گفته است حاضر است با علی خامنهای پیمان همکاری ببندد. چین بخش اعظم آفریقا را زیر نگین خود گرفته است، ایران در استراتژی جهانگیری آن چندان وزنی ندارد. اگر چین با آمریکا به نوعی توازن استراتژیک برسد. به آسانی میتواند از ایران بگذرد. ایران با توجه به شمار متحدان آمریکا در منطقه بیشتر برای آمریکایی ها اهمیت دارد. جمهوری اسلامی با ترامپ راحت تر میتواند به توافق برسد تا با بایدن. دموکرات ها هرگز در برابر ماجراجویی های جمهوری اسلامی در منطقه کوتاه نخواهند آمد. حساب اوباما را کمی باید جدا کرد. جمهوری اسلامی از خدا میخواهد که ترامپ برندۀ انتخابات آینده شود. جمهوری اسلامی تاکنون بیشترین مغازله را با ریگان و بوش پدر و پسر کرده است نه با کلینتون و اوباما.
مهرداد کاشانی
■ با سپاس از این آقایان و نگاه دانش فزون و راهگشایشان، البته که باید نحوه نگاه میان سال۵۷ و ۹۹ دگرگون شود. و نگاه بارز ، متمایزِ، پیشرفته و تغییر یافته این است که جهانخوار و طبیعتأ “ایرانخوار” سال ۹۹ جایگزین گونۀ سال۵۷ شود. آنچه که این نظریه را جذاب و علمی میکند لزوم وجود یک جهانخوارِ ایرانخوار است. البته پابرجائی و تاکید بر این که جهانخواری باید وجود داشته باشد، نکته ای است در دوران گلوبالیزاسیون به غایت مدرن. اگر نظر این نویسنگان محترم را درست دریابیم، یکی از ویژه گی های ایران این است که همیشه ایرانخورانی هستند که به خوردن ایران تمایل دارند: ایرانخوار ۵۷ و اکنون ایرانخوار ۹۹ و ظاهرأ ایران برخلاف مثلأ پاکستان یا ترکیه گوشت لذیذی دارد برای این درنده گان. در ضمن ایران که نمیتواند بدون دشمن بسربرد و صد البته که مشکل ایران را معمولأ جهانخواران، هرازگاهی هم به یاری ایادیشان، ایجاد میکنند وگرنه نخبه های ایرانی پاک سرشت اند و گناه همیشه متوجه دیگران است که ایراخوارند. صد آفرین بر این نوشته سرشار از اطلاعات آماری دقیق. و این آقایان درست میگویند: این چینی ها چه مردمان عجیبی هستند. مرتب تکرار میکنند“هرگز تکرار نخواهد شد” و از این لحلظ شباهتی دارند به آلمانی ها زیرا که آلمانی ها نیز میگویند “هرگز تکرار نخواهد شد”. شاید هم بدین سبب است که دوست ژاپنی من میگوید شی جین پینگ دست کمی از آدولف هیتلر ندارد. در ضمن شباهت دیگری هم وجود دارد میان ایرانخوار پیشین و ایرانخوار کنونی: ایرانخوار ۵۷ میگوید کشورهای افریقائی یک چاهِ کثافتاند و ایرانخوار ۹۹ میگوید استرالیا آدامس زیر کفشاش است. دومی البته قساوتش بیشتر است زیرا پای روی آن میگذارد و له اش میکند و اولی تر تمیز است و بعید است که پایش را با قساوت روی کثافت بگذارد. باز هم آفرین به این تحلیل! مشتاقانه چشم براه بخش دوم سریال تان هستم.
کرمی