آیا یک فرد یا یک مجله باید همیشه از حقش استفاده کند؟ آیا یک هفتهنامه فکاهی چون حق دارد کاریکاتور پیامبر اسلام را منتشر کند لزوما باید به این کار اقدام کند؟
اخیر به مناسبت محاکمه چندین نفر از متهمان حمله تروریستی سال ۲۰۱۵ به دفتر هفتهنامه طنز “شارلی ابدو” در پاریس به علت انتشار کاریکاتورهای محمد، این هفته نامه مجددا چندین کاریکاتور از پیامبر اسلام را منتشر کرد.
مؤسسهٔ ایفوب در آستانه برگزاری این دادگاه به درخواست هفتهنامه “شارلی ابدو” به نظرسنجی از فرانسویها در این مورد پرداخته و نتایج آن را در روز چهارشنبه گذشته همزمان با برگزاری اولین جلسه این دادگاه منتشر کرد. ۵۹ درصد از فرانسویها معتقدند نشریات کشورشان، با بهرهمندی از آزادی بیان، حق داشتهاند کاریکاتور پیامبر اسلام را چاپ کنند.
از دیگر نتایج این نظرسنجی این است که ۱۷ درصد از کل فرانسویها ارزشهای دینی خود را بر ارزشهای مدنی مقدم میشمارند. حال آنکه این رقم در میان کل مسلمانان این کشور ۴۰ درصد است و در میان مسلمانان زیر ۲۵ سال به ۷۴ درصد میرسد. همین نظرسنجی نشان میدهد که ۷۳ درصد از مسلمانان معتقدند که انتشار چنین تصاویری ایجاد خشم میکند و دو سوم همین افراد باور دارند که شکایت از نشریه به خاطر چیزی که آنها حرمتشکنی پیامبر اسلام میدانند، موجه است.
چند روز پیش نیز در نزدیکی محله مهاجرنشین شهر مالمو سوئد اعضای یک گروه دست راست افراطی دانمارکی قرآن را آتش زدند و فیلم آن را در فضای مجازی منتشر کردند. در پاسخ چند نفر که به کار آنها ایراد گرفتند پاسخ دادند که «در سوئد حق دارند یا از نظر قانونی آزاد هستند این اقدام را انجام دهند.» در پی این اتفاق شهر مالمو و یکی از شهرهای نزدیک آن منطقه شاهد تظاهرات اعتراضی همراه با آشوب و آتش زدن ماشینها و برخی اماکن بودند. در مقابل پارلمان نروژ در اسلو نیز چند روز بعد از این ماجرا عدهای دست راستی افراطی قرآن را پاره و سپس آتش زدند.
هرچند انتشار کاریکاتورهای محمد و قرآن آتشزدن از یک سنخ نیستند، اما چرا وقتی گروه بزرگی از مسلمانان هم در داخل این کشورها و هم در سطح جهانی از این اعمال به شدت ناراحت و برانگیخته میشوند باید چنین کاری را انجام داد؟ منظور عقبنشینی در برابر اسلام سیاسی در کشورهای آزاد نیست، بلکه اشاره به اقدامات افراط گرایانهای است که هم گروه بزرگی را رنجیده میکند و هم عدهای تروریست و آدمکشها را فعال؟ این اقدامات تروریستی یا افراطی نیز به نوبه خود دو دستگیها و خارجیستیزی را افزایش میدهد.
مسافرانی که قصد عبور از جادهای که راهزنان ناامن کردهاند با این استدلال که عبورشان قانونی است و راهزنی غیرقانونی است نمیتوانند بیتوجه به شرایط امنیتی در جاده مورد نظر به راه بیفتند.
این استدلال که چون “شارلی ابدو” کاریکاتورهایی از موسی و عیسی و یا قدیسان دیگر ادیان را نیز منتشر میکند، پس در کشوری که دارای آزادی بیان است کار درستی است که کاریکاتور محمد نیز چاپ کند استدلالی چندان محکمی نیست. چراکه میزان و روند سکولاریزاسیون و تاریخ این ادیان متفاوت هستند. هیچ دینی بهجز اسلام در شرایط کنونی این همه هوادار متعصب و گروههای آدمکش و تروریستی آماده برای عمل ندارد.
چرا باید در سطح فردی یا اجتماعی و یا مطبوعاتی چون برای انجام کاری یا انتشار کاریکاتور یا مطلبی حق داریم یا چون قانون ما را از آن اقدام منع نکرده باید حتما از آن حق استفاده کنیم؟ میشود هم از حق استفاده نکرد، یا برای جلوگیری از خشونت و نفرت و ندمیدن در جنگ تمدنها یا فرهنگها فعلا استفاده نکرد.
■ سلام
به اعتقاد من اگر حرفى که بار منفى آن چنان بآشد که عده زيادى از مردم يک جامعه و يا ملت و يا کشورى را ناراحت کند، نزدنش صد البته بهتر است بويژه آنکه اگر چنين حرفى زده نشود خسارت بزرگى هم نباشد. بهر حال در کنار آزادى بيان، احترام به عقايد ديگران هم خود حقى است. هنگامى که بشود همان مطلب را در قالب بهترى ارايه کرد چه اصرارى هست که حتما در قالبى تحريک ديگران باشد.
فقیهی
■ آقای فرخنده
مگر در همین کشورها انواع و اقسام گروههای اسلامی و تجاوزگر و تروریسم لانه نکردهاند که در جهاد داعش و القاعده سر از پا نمیشناسند و شرکت میکنند یا در محلههایی در لندن مزاحم زنان بیحجاب میشوند. اینان اگر شهروند اروپایی هستند باید تا به حال یاد گرفته باشند که کجا زندگی میکنند و قوانین چیست. پس با این حساب سلمان رشدی هم باید دهانش را می بست و خود سانسوری میکرد تا یه عده نرنجند فرمان قتلش را صادر نکنند. به جای خود سانسوری به مهاجران متعصب باید یاد داد و آموزش تا آدمکشان نتوانند از بینشان یارگیری کنند. مثل این میماند که بگوییم چون اکثر ایرانیان مسلمان هستند نباید اسلام و طرفدارانش را نقد و لاییسه و حکومت غیر دینی را تبلیغ کرد. نقد دین همیشه عدهای را میرنجاند.
با درود صانعپور
■ اینکه گفته میشود به عقاید دیگران باید احترام گذاشت حرف بیربطی است. این عقاید نیستند که محترمند بلکه انسانها هستند که احترام دارند. انسانها از حق آزادی بیان برخوردار هستند ولی همین عقاید را باید با سختترین شیوه نقد و پیرایش کرد. با کامنت آقای فقیهی تا حدی موافقم ولی شرطی را که ایشان گذاشتند برای در گذشتن از حق آزادی بیان را روی آن تاکید میکنم و آن را شرط لازم برای این در گذشتن به شمار میآورم.
کامران
■ کامران گرامی، عقاید در هوا وجود ندارند بلکه در ذهن انسانها وجود دارند و انسانها نیز با ایدهها و نظراتشان معنی مییابند و نشان دادهاند که گاه عقایدشان چنان برایشان مهم است که حاضرند جان خود را برای آن فدا کنند. در ایران ما خود بویژه در قبل و بعد از انقلاب شاهد بودیم که چگونه خداباوران یا خداناباوران جان و جوانی خود را بر سر عقاید خود می گذاشتند. این ایدهآل است که همه بتوانند تحمل نقد آرا و عقاید خود را داشته باشند، اما متاسفانه ما در چنین دنیایی زندگی نمیکنیم.
جناب صانعپور ، میگویید چون بخش بزرگی از این تروریستها یا متعصبین مذهبی در لندن، پاریس یا دیگر شهرهای اروپایی بزرگ شدهاند پس باید فرهنگ این کشورها را آموخته باشند. همه مشکل این است که نیاموختهاند بلکه برعکس اسلام سیاسی و هوادار خشونت و ترور در دودهه گذشته بویژه در سالهای اخیر در کشورهای اروپایی رشد نیز کرده است. این “باید تا به حال یاد گرفته باشند” شما که در کامنت آقای کامران نیز به نوعی دیده میشود، از کجا می آید؟ اگر با تذکر به آنها موضوع حل میشد که شاهد این وضعیت نبودیم.
با احترام/ حمید فرخنده
■ جناب فرخندی گرامی، عقاید خارج از انسانها وجود ندارند این درست است ولی احترام به انسان لزوماً نباید احترام به عقاید را هم به همراه داشته باشد. احترام به انسان به خاطر انسان بودن او و اینکه این حق را داشته باشد که عقاید خود را آزادانه بیان کند است. خود عقیده میتواند مخرب باشد در نتیجه احترامی برایش قائل نمیشویم شما نمیتوانید عقاید خوب و عقاید بد را یکجا در یک سبد بریزید و به آنها احترام بگذارید. به عنوان مثال داعشیان هم عقایدی دارند در راه آن جان خود را هم فدا می کنند ولی آیا من باید به عقاید آنها احترام بگذارم.
با احترام کامران
■ آقای حمید فرخنده
به نکتهی بسیار بحث انگیزی اشاره کردید: «در ایران ما خود بویژه در قبل و بعد از انقلاب شاهد بودیم که چگونه خداباوران یا خداناباوران جان و جوانی خود را بر سر عقاید خود می گذاشتند» وحشتناک است! در هیچ کشور چنین نبوده و نیست! البته نکته ای اساسی در بطن این گزاره وجود دارد که حکومتهای تمامیتخواه در ایران دگر اندیشان را تحمل نکرده و نمی کنند. بسیاری را شکستند. بسیاری را وادار به «توبه» کردند. بسیاری را وادار به همکاری کردند. بسیاری را برای مصاحبه به تلویزیون آوردند که ندامت خود را به مردم ابراز کتند. از حکومت تعریف و تمجید کنند. در کجای دنیا چنین تجاورزهائی به حقوق اساسی انسانها وجود دارد؟ آنها که نه گفتند از جان مایه گذاشتند. هزاران نفر جان خود را از دست دادند و حکومت جوابگوی هیچکس نیست.
۱. آیا این حکومت اسلامی و شبیه آن نیروی محرکه برای مخالفت با ایدئولوژی اسلامی به اشکال مختلف نشده است.؟
۲. چرا در قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و در دوران جنگ سرد اسلامستیزی به این شدت وجود نداشت؟
با احترام آ- بزرگمهر
■ کامران گرامی! آدمکشی ها و دیگر فعالیتهای تروریستی داعش و القاعده و گروههای مشابه البته محکوم و مذموم است و هیچ انسان آزادیخواه و یا همنوع دوستی در نکوهیدن این اعمال تردید بخود راه نمیدهد. صحبت اما بر سر توهین نکردن به پیامبر اسلام و قرآن است که برای مسلمانان مقدس هستند. البته بخشی از مسلمانان از این کاریکاتورها ناراحت نمیشوند. ظاهرا بخش بزرگتر مسلمانان ناراحت میشوند ولی موافق روی آوردن به خشونت و تروریسم بعنوان پاسخ به انتشار کاریکاتورهای شارلی ابدو یا مشابه آن نیستند.
موفق باشید/حمید فرخنده
■ جناب بزرگمهر گرامی، فدا کردن جان الان آنچنان مطرح نیست ولی در دهه های ۵۰ تا ۷۹ میلادی تمام جنبشهای رهایی بخش و حتی جنبشهای چپ افراطی در اروپا مانند بادرماینهف در آلمان، بریگادهای سرخ در ایتالیا، ارتش آزادیخواه ایرلند شمالی و بسیاری نمونههای دیگر مانند جنبشهای چریکی در میان فلسطینیها و مبارزان ظفار وجود داشتند. فدا کردن جان مخصوص ایرانیان نبود. اینکه درجه پایمال کردن حقوق بشر در ایران متاسفانه زیاد است حرف درستی است ولی در همین زمان نیز حقوق بشر از چین تا عربستان و بلاروس و بسیاری دیگر از کشورها به درجات مختلف پایمال میشود. طبیعتا به خاطر سرکوبهایی که به نام دین از سوی حاکمان جمهوری اسلامی انجام میشود، دین اسلام و متولیان اصلی آن یعنی روحانیون ضربات زیادی از نظر حیثیت و اعتبار در ایران خوردهاند. اما به خاطر تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی نمیتوان کار دین را در ایران تمام شده دانست.
با احترام/ حمید فرخنده
■ با درود. احترام به عقاید، اگر در قالب نقد باشد، نباید نکوهش شود. اصولا، انسان خردمند، با لودگی، با عقاید و خود افراد، برخورد نمیکند. کاریکاتور، لودگی نیست. شکلی از بیان اعتراض و یا آگاهی رسانی است. در عمل، نقد است بشکل مخصوص خود. همزمان، اگر به علت کثرت و واکنش های افرادی که بویی از تعقل نبرده اند، بخواهیم نقد را کنار بگذاریم، در عمل، آزادی را به مسلح بردهایم. این یعنی زور را قبول کردن. قدرت یک زنجیر به قدرت ضعیف ترین حلقه آن بستگی دارد. سکوت در برابر کردنکشی و باج خواهی عدهای که نه خود تحمل عقاید دیگران را دارند و نه درکی از دموکراسی و آزادی برده اند، همان ایجاد حلقه ضعیف در رشته زنجیر است.
کسانی که امروزه، در کشور های اسلامی، بر علیه نشریه فرانسوی شارلی ابدو فریاد می زنند، آیا خود به عقاید، آرا و ایمان کسی احترامی می گذارند که از ترس آنها، سکوت اختیار شود؟ آیا اینان همان افرادی نیستند که دستور کشتن مخالفین خود را بر اساس احکام اسلامی می دهند؟ آیا اینان کسانی نیستند که هر جا قدرت یافتند، به آزار دگر اندیشان پرداختنند؟ آیا در قاموس چنین افرادی، اصولا احترامی به دیگران و باور های آنان وجود دارد که حتی، به آنان احترام گذاشته شود؟
در ایران، خامنهای، و عدهای که خود را علمای شیعی می دانند، و دستها شان تا آرنج در خون جوانان ایرانی فرورفته است، امروزه، بر علیه نشریه فرانسوی، صدای اعتراض خود را بلند کردهاند. آیا همین جنابان نیستند که خون بهائیان ایرانی را در شیشه کردهاند، مغازه های آنان را پلمب می کنند، جوانان آنان را از دانشگاه های اخراج میکنند و باور مذهبی آن ها را “ضاله” مینامند؟ آیا باید در برابر چنین افرادی، بخاطر کثرت تعداد، کوتاه آمد؟
اکثر کسانی که بر علیه نشریه فرانسوی، صدای اعتراض بلند کردهاند، همه خود؛ از بیطاقتترین مردمان در برابر باور های دیگر هستند. نباید در برابر آنان کوتاه آمد. امروزه، بخاطر این افراد، کسی دیگر جرئت نقد اسلام، بررسی جنایات اسلام از همان صدر آن، خرافه های اسلام و امان شیعی را ندارد. هر کجا قدرت یافتهاند، هر نقدی را بنام توهین به پیامبر اسلام، امامان شیعه و مقولاتی این چنینی، با خشونت ، مجازات کردهاند. کجای دنیا، این افراد به دیگران احترام گذاشته اند که حتی در قالب انسان، به آنان احترام گذاشته شود؟
نادر آمریکا
■ ظاهراً با نحوه طرح این سوال، آقای فرخنده راه را برای جوابهای گوناگون باز میگذارند. اما خود ایشان هم جواب صریحی ارائه نمیدهند. اصولا محتوای این سوال پاسخی به غایت محدود کننده در ارتباط با حق آزادی بیان میطلبد که خود آقای فرخنده هم از آن اجتناب میکنند. جای بسی تعجب است که برای ما ایرانیان که ۴۰ سال شاهد تاخت و تاز روحانیون بد خیم بودهایم که چطور از ملتی سر بزیر و مطیع که کوچکترین اهانتی به اسلام و دین نکردند اما کماکان قربانی انتقامجویی مشتی جنایتخوی اسلامی شدند هنوز انتظار خویشتنداری از ملتهایی داریم که ۲۰۰ سال پیش آزادی نوشتن و بیان را کسب کردند. تجربه تاریخی نشان میدهد که محرومیت داوطلبانه از حقوق ابتدایی بشر نه تنها منجر به آرامش اجتمایی نمیشود، بلکه باعث پیشروی، زیاده طلبی، و گستاخی هر چه بیشتر اسلام گرایان افراطی خواهد شد.
مهرداد
■ سلام، در ادامه کامنت ها این مطلب رااضافه میکنم که دوستان بدانند آزادى نقد و آزادى بحث در هیچ شرایطى قاپل سرپوشى نیست. این حق محترم و واجبى است که نادیده گرفتنش لگد مال کردن حق میشود. سخن در این نیست. در جهان متمدن اگر فاشیستى، تروریستى و یا شخصى از روى کینهتوزى خصوصى بیاید و بر روى دیگران اسلحه بکشد و کشتار کند، این جامعه متمدن با او چگونه باید سلوک کند؟ صحیح است او را دشنام دهند، تمسخرش کنند، در روزنامهها او را به شکل یک حیوان ترسیم کنند، او را دربازداشت کتک بزنند و از قضات حکم اعدام او را طلب کنند؟ البته که نه، جامعه متمدن این اخلاقیات عهد فئودالى و عهد فاشیسم را رد میکند. آنچه در عهد آزادى و حقوق اجتماعى مقبول است برخورد انسانمنشانه نسبت به هر کس و هر حزب و هر آیینى است. خواه آیین هاى به اصطلاح الهى باشد، خواه آیین ارایه شده آدم ها و انسانها باشد. با این نظر که انتقاد ـ نه تمسخرـ تحت هر شرایطى مجاز است بدون ادنى شرط و اضافاتى!!
با تشکر فقیهى
■ آن آزادی بیانی که دوستانی چون جناب حمید فرخنده داشته باشد، احتیاجی به دشمن ندارد!
آرمین لنگرودی
■ آقای فرخنده گرامی شما انگار فراموش کردید که ترور از جانب اسلام گرایان همیشه بوده از زمان خلفای عباسی تا کنون چه مقدسات اسلام مورد تمسخر و انتقاد قرار بگیرد و چه نگیرد. بخش بزرگتر مسلمانان از هر انتقادی یا شکی به مقدساتشان ممکن است ناراحت شوند که اشکالی هم ندارد با بستن دهان و شکستن قلم منتقدین اسلام به چه خواهیم رسید جز تایید نظرات و خرافات مسلمین. باید به آموزش و رشد آنان همت گماشت تا تروریستها نتوانند سرباز بگیرند و بیلشکر شوند. کشیدن کاریکاتور محمد نوعی تقدسزدایی هست پس بگویید صادق هدایت هم کارش درست نبوده و باید توپ مرواری - کاروان اسلام - افسانه آفرینش و حاجی آقا را نمینوشت تا “بخش بزرگتر مسلمانان” ناراحت نشوند.
با درود صانعپور
■ آقای فرخنده عزیز!
نقدِ نظر، ایدئولوژی و دین را که نمیتوان تا سطح و اندازهی اذهان عقبمانده تنزل داد؛ اگر چنین است پس نباید به برخی قبایل آفریقایی که دختران را اخته میکنند ایرادی گرفت چون به آیین و «عقیده»شان توهین میشود!... این هم که ادیان میلیونها طرفدار دارند نمیتواند ملاک باشد، اگر نه (در مثل مناقشه نیست) نمیبایست کسی میگفت بالای چشم هیتلر ابروست، چون میلیونها نفر طرفدار داشت. انسان کرامتی و حقوقی دارد که باید از آن نگهداری کرد و نه از ذهنیت و باورهایی که با «زیباترین» آنها جنایتها شده است. انسان را ورای ذهنیت و باورهای او ببینید، تمامی منشور حقوق بشر توجه به جوهرهی انسانی است و نه «دیدگاهی».
همایون
■ دوستان گرامی صانعپور و همایون، من هرگز نگفتهام اسلام و فرهنگ یا آموزههای آن را نباید نقد کرد. در یکی از کامنت ها نوشتم که بخشی از مسلمانان ناراحت نمیشوند، بخش بزرگی ناراحت میشوند ولی موافق پاسخ خشونتآمیز و تروریسم نیستند. نمیدانم انصافا کجای نوشته من یا کامنتهای من چنین نتیجهای گرفتهاید که گویا من گفتهام چون مسلمانان ناراحت میشوند نباید دین شان را نقد کرد؟! بحث من فقط در مورد کاریکاتورهای محمد و آتش زدن قرآن بود. کتاب و پیامبر هر دینی مقدسترین محدوده هر دینی است. همانطور که همه میدانند فقط اقلیت بسیار بسیار کوچکی از مسلمانان مانند تروریستهایی که به هیئت تحریریه شارلی ابدو حمله کردند، عمل میکنند. حرف من ناخواسته فعال کردن تروریسم بود که گذشته از گرفتن جان عدهای نویسنده و روزنامهنگار فضای سیاسی اجتماعی کشوری که اتفاقات تروریستی و خشونت بار از نوع شارلی ابدو در آن اتفاق میافتد را علیه مسلمان و مهاجران تحریک و دوقطبی میکند. ضمنا صادق هدایت نویسنده بزرگی است اما رگههایی از راسیسم علیه عربها را در نوشتههایش میتواند دید. متاسفانه جامعه ما و از جمله جامعه فرهنگی ما آنقدر غرق در مشکلات سیاسی و یا سیاست زده هستند که فضا و فرصت نقد نویسندگان قدیمی خود با توجه به درک حقوق بشری امروز را ندارند. این درحالیست که در جوامع پیشرفته به بازخوانی متون نویسندگان هرچند بزرگشان و بازبینی مجسمههای شخصیتهای تاریخیشان پرداختهاند.
با احترام/ حمید فرخنده
■ آقای حمید فرخنده ، چه کسی “حق” دارد به من حکم کند که من از کدام یک از “حقوق” خودم میتونم استفاده کنم؟ اگر کسی برای “حق” مرز بکشد آن چه میماند دیگر “حق” نیست بلکه “امتیاز” است.
داریوش و میترا
■ داریوش و میترای گرامی، هیچ کس و هیچ مقامی حق ندارد به شما حکم کند. من هم تنها نظرم و نهایتا توصیهام در این مورد خاص را مطرح کردم.
موفق باشید، حمید فرخنده
■ آقای فرخنده عزیز شما با لگد زدن لفظی به هدایت از کنار موضوع رد شده و به آن نمیپردازید. ما باید از این شرمنده باشیم که آن موقع آن نوشتههای هدایت را نخواندیم و یا نفهمیدیم و در غائله ۵۷ چشم بسته ماندیم. برخلاف خیلیها من به هدایت را ضد عرب نمیدانم آن نیشهای تلخش هم به علت آمیختگی غلیظ عرب و اسلام بود اسلامی که به قول آرامش دوستدار به عرب زور داده بود. کاش این چپهای ما در ۵۷ کمی عرق ملی هدایت را داشتند تا در چاه وحدت امت و انترناسیونالیسم نیفتند تمسخر مقدسات نوعی نقد دین است و خندیدن به مقدسات آزاد و حق انسان مدرن. هدایت به نقد ما ایرانیها و خرافاتمان نیز پرداخته و انصافا جلو تر از ما و احیانا شارلی ابدو بود. یادش گرامی
با درود صانعپور
■ جناب صانعپور من مخالف نقد مذهب و نقش مثبت آثار صادق هدایت در مبارزه با خرافات نیستم. برای جلوگیری از وقوع انقلاب ۵۷ اما اقدامات اساسی دیگری هم از سوی حکومت شاه و هم از سوی نیروهای اپوزیسیون لازم بود که به موقع انجام نشد. یکی از اشتباهات ابن بود که شاه کتابهای آقای خمینی را ممنوع کرده بود درحالیکه نه تنها نباید این کار را میکرد بلکه میبایست در مدرسه و دانشگاه آنها را تدریس می کردنذ تا مردم بویژه جوانان دریابند با چه افکار و برنامهای روبرو هستند. چپها و دیگر نیروها فعال و تعیین کننده هم که دمکرات نبودند در آن زمان.
موفق باشید، حمید فرخنده