ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 15.03.2020, 16:30
بحران کرونا و راه‌ حل نظامی

علی آزاد

آیا بحران کرونا راه‌ حلِ نظامی دارد؟

سه روز پیش (۲۲/۱۲/۱۳۹۸)، پس از یک دوره‌ی طولانیِ انکار، نفی، پنهان‌کاری و نیز نا کارآمدیِ ‘ستاد ملی’ و ‏‏’ستاد پشتیبانی’ و ... در مهارِ موثرِ بحران کرونا، رهبری نظام، آقای خامنه‌ای، طی فرمانی از سرلشکر پاسدار ‏محمدحسین باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح خواسته “قرارگاه بهداشتی و درمانی مقابله با کرونا” تشکیل دهد.

اینکه در مبارزه با بحرانی در ابعادی جهانی باید همه‌ی نیرو ها، از جمله‌ی نیروهای نظامی، را بسیج کرد هیچ تردیدی ‏وجود ندارد. ولی پرسش این‌است که این بسیج و بهره‌گیری از سازمانهایی با ساختارِ به نسبت گسترده و مستحکمی مانند ‏ارتش چگونه باید صورت گیرد و به چه هدفی؟

در همین فرمانِ صادر شده از سوی ولی فقیه دست‌کم دو نکته دیده می‌شود که هدفمندی و کارایی ارتش در این امر مهم را ‏مورد تردید جدی قرار می‌دهد. نخست اینکه در این فرمان دستور به تشکیل “قرارگاه ...” داده می‌شود. این کار در ‏خوشبینانه‌ترین نگاه یک موازی کاری‌ست در کنارِ نهادهای بهداشتی و درمانی کشور که می‌تواند مصائب و مشکلات ‏خود را بهمراه داشته باشد. دوم آنکه در این فرمان احتمال “حمله بیولوژیکی” مطرح می‌شود. این نگرش می‌تواند راهبرد ‏و راهکارهای پیشگیری و درمان بیماری را تغییر دهد و آنرا بسوی مبارزه نظامی با دشمنِ خارجی سوق دهد. گمان ‏نمی‌کنم نتیجه‌ی منفی و بی‌حاصلیِ چنین تدبیری بر کسی پوشیده باشد.

بدیهی‌ست که چنین فرمان حکومتی سبب پرسش‌های جدی‌ای در جامعه‌ی بحران زده‌ی ما شده باشد که شد. ولی در این ‏میان از خواندن یک یادداشت کوتاه ( در ادامه به آن می‌پردازم) شگفت‌زده شدم. تا کنون سه بار دیگر آن را خوانده‌ام. و هر ‏بار بر شگفتی‌ام افزوده شد و فهمِ تحلیل ارائه شده در آن، برایم مشکل‌تر.

خانم فرانک چالاک در تازه‌ترین یادداشت خود، “ویروس منحوس و قرنطینه” (۹۸/۱۲/ ۲۴ اینجا۱)، درباره بحران ‏بیماری همه‌گیر ناشی از ویروس کرونا می‌نویسد. او “حضور نظامیان در سطح کشور” را به فال‌نیک می‌گیرد؛ آن را از ‏ملزومات قرنطینه‌ی موثر می‌شمارد و به دیگران هشدار می‌دهد که “این مهم برای برخی ارگان ها نباید تداعی کننده‌ی ‏کودتاییِ حکومت نظامی و بحران های دیگر در پساکرونا گردد”.

توجیه و توضیح او برای پذیرش چنین ‘راه حلی’ در مهار بحران کرونا دو چیز است: نخست آنکه در چنین امر ‏خطیری باید هسته اصلی مرکزی قدرت ورود کند و مسئولیت بپذیرد. دو دیگر آنکه با حضور نیروهای ارتش، با ‏پشتوانه‌ی مردمی‌شان، تابوی قرنطینه شکسته می‌شود. و لابد با رشادت‌ها و شهادت‌هاشان به انهدام “ویروس منحوس” ‏نائل می‌گردند.

ورود هسته مرکزی قدرت به صحنه

خانم چالاک برای نکته‌ی نخست، یعنی ورود هسته مرکزی قدرت به صحنه، به موضوع فرمانده کل قوا در راس قوای ‏نظامی اشاره می‌کند تا، تلویحن، نتیجه‌گیری نماید که بدین‌ترتیب شخص اول و تام الاختیار مملکت مسئولیت پذیر شده ‏است ( یا می‌شود). ایا این برداشت درست است؟

برای پاسخ به پرسش بالا باید پرسید در کشور با چه واقعیتی روبرو هستیم؟ بدیهی‌ست که بحران کرونا دیگر بحران ‏نیست بلکه یک فاجعه‌ی ملی‌ست. در این فاجعه‌ی ملی نه فقط جان انسان‌ها ستانده می‌شود بلکه همزمان ته-مانده‌های ‏سنگرهای علم و عقلانیت - دانشگاه و نظام پزشکی و درمانی - نیز به سخره گرفته می‌شوند و بدتر از آن تمام کادر ‏درمانی و بهترین دانش‌آموختگان میهن، با سو مدیریت‌ها و سیاستهای پنهان‌کاری و با کمترین امکانات حفاظتی، در ‏معرض خطر و نابودی قرار داده می‌شوند. و تا کنون بسیاری از ایشان به کام مرگ فرستاده شده‌اند.‏‎

آیا تحلیل و ارزیابی خانم چالاک مبتنی بر این واقعیت‌هاست؟ بگمانم من، نه! باید بر نویسنده‌ی محترم یادداشتِ “ویروس ‏منحوس و قرنطینه” آشکار باشد که این فاجعه‌ی ملی محصول و دست پخت حاکمیت و در راس آن شخص آقای خامنه‌ای ‏است. از این واقعیت آشکار می‌گذرم ولی این پرسش کلیدی را پیش می‌کشم آیا صرف حضور و دخالت ولی فقیه در ‏امری به نشانه‌ی مسئولیت پذیری از سوی ایشان و یا ‘نظام’ بطورکلی می‌باشد؟‎

پاسخ، بدون تردید منفی ست. کافی‌ست به چند نمونه توجه کنیم: در مساله‌ی برجام و یا گرانی بنزین، باوجود انکه در هر ‏دو مورد بر پایه‌ی نظرات و منویات ایشان، تصمیم‌گیری و اجرا شد و حتی کار به دخالت‌های مستقیم و آشکار ایشان هم ‏کشید ( دخالت بیت رهبری در تصویب ۲۰ دقیقه‌ای توافقنامه برجام در مجلس و نیز پشتیبانی از تصمیم‌گیری سران قوا ‏در موضوع بنزین و جلوگیری از ورود مجلس به موضوع) باز هم کوچک‌ترین مسئولیتی متوجه شخص ولی فقیه نشد ‏و نمی‌شود، لاجرم هیچ پاسخ‌گویی هم درکار نیست. ردپای دخالت‌های آشکاری ازین دست را در همین نمایشِ کتمانِ چند ‏هفته‌ای آلودگی به ویروس کرونا نیز دیده‌ایم و هنوز می‌بینیم. لذا دستور ساختن “قرارگاه”، با شرحی که به اشاره در بالا ‏آمده، نه نشانه‌ی مسئولیت پذیری بلکه یک فرافکنی جدیدی بیش نیست.

چشم بستن بر این واقعیت، از سوی هر تحلیل‌گری، ما را از به تصویر کشیدن مشکلات و یافتن ریشه‌ی بحران‌ها، یعنی ‏وجود سیستم حکومتِ ولایت‌مدار مطلقه، دور می‌کند. مادام که به ریشه‌ی دردی نپردازیم لاجرم به درمانِ درستی هم ‏نمی‌رسیم.

ورود نظامیان راهِ حل بحران؟‎

نکته‌ی دوم در تحلیل خانم چالاک این‌است که “می توان از نیروهای ارتش که دارای پشتوانه‌ی مردمی بیشتری است، ‏کمک گرفت تا تابوی قرنطینه شکسته شود و زنجیره‌ی بحران ،با تمهیدات بعدی ...، قطع گردد”.

چنین انتظاری از ارتش و نیروهای نظامی بر چه واقعیت‌های استوار است؟‎

آیا ارتش ایران، با همه‌ی آنچه که در این ۴۰ ساله بر آن رفته است، و با حضور شخص سردار سرلشکر سپاهی باقری ‏در راس آن تفاوت ماهوی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارد؟ جای این بحث اینجا نیست و وارد آن هم نمی‌شوم. به ‏این اشاره بسنده می‌کنم که توجه به ان برای تعریفِ درست از ساختار ارتش و میزان کارایی آن اهمیت دارد.

همانطور که پیشتر اشاره شد در حکم صادره برای ایجاد قرارگاه مبارزه با کرونا، انگشت بر جنبه‌ی احتمال حمله ‏بیولوژیکی دشمن گذاشته می‌شود. اگر این نگاه در شکل‌گیری قرارگاه و تعیین راهبردهای آن دست بالا را داشته باشد ‏می‌توان نتیجه‌ی نهایی کار و دخالت ارتش را حدس زد. این دخالت به نگاه امنیتی و سیاسی به بحرانِ کرونا و تبدیل آن ‏به جنگ با دشمنِ خارجی دامن می‌زند.

نکته دیگر انکه تاکید بر ” دارای پشتوانه‌ی مردمی بیشتر” بودن ارتش به چه معنی‌ست؟ به این معنی که دیگر بخش‌‌های ‏نظامی هم از پشتواته‌ی مردمی برخوردارند ولی قدری کمتر؟ اساسا این نکته تامل برانگیزداست که چرا این فرمان برای ‏سپاه پاسداران صادر نشده‌است؟

شواهد نشان می‌دهند که فرمان به دخالت ارتش، بدنبال عقیم ماندنِ ‘ستاد ملی’ و ‘ستاد پشتیبانی’ بدون توجه و پرداختن به ‏علت یا علت‌های ناکارآمدی این ستاد ها، هیچ ضمانتی برای موفقیت این ستاد جدید نخواهد داشت.

فرهنگ نظامی-عقیدتی در برابر فرهنگ علمی-عقلانیِ درمان‎

سپردنِ حل اَبَربحرانِ کرونا - با ابعاد فاجعه ملی - به نهادِ نظامی، بویژه در شرایط امروز ایران، چالشِ بزرگی در سر ‏راه سامانه‌ی بهداشتی و درمانی کشور قرار می دهد.

فرهنگِ نظامی-سپاهی که تا بن دندان امنیتی شده، با آمیزش ان با ایدئولوژی دینی، نهاد درمانی و بیمارستان را به ‏جبهه‌ی جنگ بدل می‌کند و کادر درمانی را به سرباز. و مانندِ استراتژی‌ست‌های دوران جنگ، جنگ را نعمت و برکت ‏می‌شمارد؛ سربازان را فوج فوج گوشتِ دم توپ می‌انگارد و به شهادت دعوت می‌کند. و در نهایت با اعطای درجه‌ی ‏شهادت به آنان برای نظام افتخار می‌آفریند و به زعم خویش پایه‌های آنرا استحکام می بخشد.

سامانه‌ی بهداشتی و درمانی کشور، از وزارت بهداشت گرفته تا دانشگاههای علوم پزشکی و موسسات تحقیقی مربوطه، ‏از یکطرف بر پایه‌ی دانش های نوین پایه‌گذاری شده‌اند (از دوره‌ی امیر کبیر تا به امروز). و از طرف دیگر در ۴۰ ‏ساله گذشته با نیروها و فرهنگ خرافه پرور و علم ستیز، چه در ساختار درمانی موجود و چه در نهاد های اجتماعی و ‏دینی درگیرند. این دو رویکردِ متضاد بی‌تردید آثار مخربِ خود را بر شالوده و نهالِ جامعه‌ی درمانی کشور بر جای ‏گذاشته است.

با اینهمه و علیرغم همه‌ی نابسامانی‌ها و ندانمکاری‌ها و کمبودها، جامعه‌ی پزشکی کشور، در چند هفته‌ی بحرانی ‏جاری، نشان داده است که در نهادِ بهداشت و درمان کشور هنوز هم نگاه علمی- عقلانی و اموزه‌های دانشگاهی حرف ‏اول را می‌زند و نهاد درمان بر همین پایه به چاره‌ و رفعِ بحرانی در ابعاد فاجعه ملی مشغولند. بحران و فاجعه‌یی که در ‏اثر سیاست‌های نادرست و پنهان‌کاریهای غیر قابل گذشتِ حکمرانان بر ملت و جامعه پزشکی تحمیل گردیده است.

جامعه پزشکی ایران، به شمول همه‌ی کارکنان ان، امروز، در چند عرصه درگیراند. در یک عرصه، بمثابه‌ی یک فرد ‏با عامل بیماری مواجه‌اند، با کمترین امکانات محافظتی در برابر آن. آنها حتی با موضوع خطر آفرینی برای بستگان و ‏نزدیکان خویش نیز درگیراند.

در سطحی دیگر، بنا بر مسئولیت شغلی، وظیفه‌ی خطیر محافظت از جامعه و درمان آنان را بعهده دارند. در عرصه‌ی ‏سوم، نهاد بهداشت و درمان باید تلاش کند تا دامان خویش را از جهل و خرافه بپالاید. حال درگیر ساختنِ نهاد درمانی با ‏ارگانِ مقتدر نظامی-سپاهی، با نگاهی امنیتی و فرهنگ دینی - از بنیاد مخالف علوم نوین- یک بار اضافی است بر ‏دوش‌های آن، اگر نخواهم بگویم که شاید سمتسمِ مهلکی است برای آن.

باید منتظر ماند و دید که این فرمان حکومتی و این جایگزینی نهادِ نظامی- عقیدتی در امر سترگ مدیریت بحرانِ الودگیِ ‏کرونایی جامعه را به کدام سو می‌برد و چه به ارمغان می‌آورد؟ خوشبختانه همین امروز هم جامعه به این راهبرد ها ‏واکنش نشان میدهد(برای نمونه یک یادداشت را در اینجا۲ می‌آورم). جامعه نه جبهه انگاشتنِ بیمارستان را می‌پذیرد و نه ‏به درجه‌ی شهادت نایل رساندن کادرهای درمانی انرا. بخش بزرگی از جامعه به این نگرشِ ایدئولژی-نظامی همین ‏امروز هم《نه》 می‌گوید. من هم با نگاه همین مردم هم دلم. راهِ چاره‌ی واقعی یافتنِ علت والعللِ عقیم ماندنِ ستاد ملی، ‏ستاد پشتیبانی و بطور کلی تمامی ناکارآمدهایِ مدیریتی کلان کشور است.

و هنوز یک پرسش باقی‌ست. خانم چالاک می‌گویند مردم نگران کودتای نظامی و شرایط پسا کرنایی نباشند. جا دارد که ‏ایشان به این بحث بپردازند و به خواننده بگویند که از کجا و با چه منطقی این حکم را می‌دهند؟

نکته‌ی پایانی اینکه روزنامه‌نگاران، تحلیل‌گران و کنش‌گران مردمی - از آنجمله خانم چالاک - چشمِ اسفندیارِ جامعه ‏هستند. چشمِ اسفندیار جامعه باز و بیدار باد و از هر گزندی در امان!‏‎

و با امید به رهایی هر چه زودتر کشور از چنگ هیولای مرگ!‏

‏۲۵/۱۲/۱۳۹۸‏
علی ازاد

————————-
پا نوشت:‏
۱- کانال تلگرام @FaranakChalak‏ ‏
‏۲-”ده مرحله مواجهه و مدیریت جمهوری اسلامی در بحران‌ها” (کانال تلگرامی) ‏
https://t.me/MHMohaqeqMoein/4460‎


نظر خوانندگان:


■ محاصره اقتصادی ایران بدون تردید مسبب آسیب بزرگی به اقتصاد ایران است. این عمل دو لت آمریکا که به بهانه تغییر روش حکومت ایران صورت گرفته بیش از همه به بخش خصوصی، طبقه متوسط و بخش های ضعیف جامعه صدمه میزند و بطور نسبی مردم را تضعیف و حکومت را در برابر مردم قو یتر میکند. رشد بخش خصوصی و حضور طبقه متوسط پویا زمینه ساز اصلی آزادی های مدنی و رشد دموکراسی ست. آیا زمان آن نرسیده که آزادیخواهان و طرفداران دموکراسی در ایران اقدام به ایجاد حرکتی جهانی بر علیه محاصره اقتصادی بخش خصوصی درایران بکنند؟ سیاست فعلی آمریکا متضمن تضعیف بخش خصوصی و جنبش دموکراسی در ایران و تقویت نسبی سپاهیان در برابر مردم و تداوم وضع موجود است. وقوع فاجعه کرونا و مشکلات ناشی از آن دلیل مضاعفی ست برای اتحاد برای اعتراض به این سیاست غلط دولت آمریکا.
مسعود


■ جناب مسعود بیآییم صورت مسئله را روشن تعریف کنیم. یک جمهوری اسلامی داریم که ۴۰ سال است بی‌وقفه بر طبل “مرگ بر آمریکا” کوبیده و لفظ دشمن(دُژمن) یک لحظه هم از زبان رهبر و دیگر مقامات بلندپایه آن نیفتاده است. حال پس از ۴۰ سال یک رئیس جمهوری ُپرگو و پررو و رجز خوان در آمریکا بر سر کار آمده است که برخلاف روسای جمهوری قبلی(از کارتر تا اوباما) به جمهوری اسلامی می گوید: مگر ۴۰ سال نیست که به من می‌گویی “دشمن”؟ خب، من از این ببعد می خواهم عملاً با تو “دشمنی” کنم. پس بگرد تا بگردیم! و تا سر دارم سر می‌شکنم!
تازه، مگر همین ترامپ ِ دشمن تا یکسال و نیم پس از روی کار آمدن، از این رژیم ابله و ضد بشری دعوت نمی کرد که به پای میز مذاکره بیآید تا یک قرارداد جامع درباره همه موضوعات مورد اختلاف دو کشور ببندند؟ آیا رژیم جز تحقیر و تمسخر ترامپ کار دیگری کرد؟ یکی می‌گفت ترامپ ۱۵ بار برای ما پیام مذاکره فرستاده و ما محل سگش نگذاشتیم. آن یکی می‌گفت نه، ۲۵ بار تماس گرفت!! کار را با همین لودگی‌ها ادامه دادند تا اینکه تحریم‌های کمرشکن از راه رسیدند. تازه بعد از وضع تحریم‌های حداکثری آمریکا بود که رژیم آخوندی دردش آمده و می‌گوید تحریم‌ها را رفع کنید تا مذاکره کنیم!!
اما، در اینکه مردم ایران(بخش خصوصی، طبقه متوسط و فقیر) تاوان اصلی این تحریم‌ها را می‌دهند، تردیدی نیست. اما مگر، خود ما مردم هم در این میان کم تقصیر داریم؟ مگر ما مردم و پدران و مادران مان کم دشمن دشمن کردیم و مرگ بر آمریکا گفتیم و رژیم را تشویق به ادامه سیاست‌های ویرانگر خود کردیم؟ خب، حالا داریم پس از ۴۰ سال توفان ِ بادی را که کاشتیم درو می کنیم. نتیجه اینکه ما نمی توانیم از آمریکای دشمن بخواهیم که با ما دشمنی نکند، چرا که از دشمن انتظاری جز دشمنی نمی رود. تازه آیا واقعاً فکر می‌کنید که اگر به فرض محال تحریم ها برداشته شود، چیزی از سود آن نصیب این مردم بخت برگشته می شود؟ زهی خیال باطل!
بنابراین به شما جناب مسعود و ایضاً به همه مردم ِ دررنج ایران پیشنهاد می شود که همگی هر روز، سه سه بار نه بار، جلوی آینه بنشینیم و با صدای بلند بگوییم: از ماست، که بر ماست!!
شاهین خسروی


■ جناب شاهین درود بر شما که صورت مساله را روشن تعریف کردید. این مسئله‌ای ست که گروهی جنگ‌افروز بوجود آورده‌اند و سالهاست که افکارو زندگی میلیونها مردم و آینده کشور و بلکه منطقه را بر سر آن تباه کرده‌اند و به همین بهانه خود بر سر کارند. حل صحیح این مسئله اما ازراه تفکری که آنرا بوجود آورده ممکن نیست. علت اصلی اینکه این بازی شرم‌آور توانسته ادامه پیدا کند ضعف جامعه مدنی و نا آگاهی گروهیست که در این دام افتاده راه را برای سوء استفاده جنگ افروزان باز گذاشته‌اند. میلیونها تحصیلکرده ایرانی در خارج از کشور هم، علیرغم انقلاب ارتباطات که سانسور را تقریبا بی‌اثر کرده، نتوانسته‌اند متشکل شوند و با اتحاد با آزادیخواهان داخل کشور مانع از ادامه این حیله و این جدال خانمانسوز شوند. منافع مشترک مردم دو کشور و بخصوص حیات اقتصادی بخش خصوصی در ایران ایجاب می‌کند که سیاستهای آمریکا در جهت تقویت بخش خصوصی (مستقل از حکومت) و کمک به رشد جامعه مدنی و طبقه متوسط، تعدیل شود.
تعمیق و تشدید دشمنی ها بین دو کشور به زیان اکثریت مردم دو کشوراست. راه درست محدود کردن حوزه عمل جنگ افروزان و گسترش امکان حضور و رشد جامعه مدنی ست. تحریمهای همه جانبه فعلی بخش خصوصی را نابود می‌کند، سرمایه های مالی و انسانی را فراری می‌دهد، حکومت را به آغوش چین و روسیه هل می‌دهد، حیات مدافعان دموکراسی و حقوق بشر و جنبش دموکراتیک را به مخاطره می‌اندازد، و بله ممکن است به فروپاشی رژیم و تقسیم ایران هم منجر شود، اما بیشک به گسترش دموکراسی و حقوق بشر راه نمی‌برد. هدف شوم آنها که شعار شرم آور “مرگ بر” سر می‌دهند معلوم است اما آینده روابط دو ملت مهمتر و پیچده تر از آنست که بر محور مجازات آنها بنا شود. اما آیا آزادیخواهان در داخل و خارج از ایران می‌توانند بحران‌های موجود را به فرصتی برای ایفای نقشی تعیین کننده تبدیل کنند؟
با احترام / مسعود