ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 20.02.2020, 15:15
درباره‌ اصلاح پذیری یا اصلاح ناپذیری نظام‌های سیاسی

آذرخش ایرانی

درباره‌ اصلاح‌پذیری یا اصلاح‌ناپذیری نظام‌های سیاسی یا چگونه اصلاح‌پذیری یک نظام سیاسی تعیین می‌شود؟

اصلاحات سیاسی یا رفرم سیاسی معمولاً در برابر انقلاب یا براندازی به کار می‌رود و به معنای اقدام برای بهبودی و تغییر ‏در ساختار و عملکرد نظام حاکم از درون یا بیرون از آن نظام است. اصلاحات سیاسی به مفهوم عام، به عنوان یکی از شیوه‌های دگرگونی و تحول سیاسی- اجتماعی پیشینه‌ای بس دراز دارد و قدمتش به یونان و روم باستان می‌رسد. اصلاحات ‏سیاسی به معنای خاص و با پشتوانه‌ی نظری سیاسی و اجتماعیِ معین از سده‌ی شانزدهم میلادی، با جنبش اصلاح دینی در ‏اروپا آغاز می‌شود.

اصلاحات بسته به وضعیت، ساختار و عملکرد یک نظام سیاسی، گاه موردی است و بخشی از ساختار و ‏عملکرد آن را در برمی گیرد، مانند اصلاحات ارضی، اصلاحات آموزشی، اصلاحات اقتصادی و جز آن و گاه فراگیر و همه ‏جانبه است و به تحولی بنیادی می‌انجامد. گاه اصلاحات بنابر ضرورت‌های سیاسی و اجتماعی از بالا و درون حکومتی، ‏یعنی از سوی زمامداران صورت می‌گیرد و گاه با فشار از پایین، یعنی برون حکومتی، توسط مردم طرح و خواسته می‌شود ‏و پیش می‌رود.

به هر رو، اصلاحات در هر دوره‌ای و در هر نظام سیاسی یکی از روش‌های مؤثر و گاه ناگزیر برای ‏بهبودی و بهسازی جامعه و نظام سیاسی حاکم بوده و هست. در برخی نظام‌های استبدادی، اقتدارگرا و تمامیت خواه که یا تن ‏به اصلاحات نداده‌اند و یا بسیار دیر به ضرورت آن پی بردند، جنبش‌های تحول خواهانه به انقلاب و براندازی آن نظام‌ها ‏منجر شده و می‌شوند.

اما اصلاحات نیز انواع گوناگون دارد و با درجه‌ها و کیفیت‌های متفاوتی صورت می‌گیرد: اصلاحات از بالا یا اصلاحات ‏آمرانه و اصلاحات از پایین یا اصلاحاتِ مردم بنیاد، اصلاحات با طرح و برنامه یا بدون طر ح و برنامه، اصلاحات بنیادی یا ‏سطحی، اصلاحات موردی یا فراگیر و حتی اصلاحات نمایشی یا شبه اصلاحات. آنچه که در این میانه تعیین کننده است، ‏پاسخ به این پرسش‌های سه گانه است:‏

‏۱) چرا اصلاحات؟ (دلایل، انگیزه‌ها و ضرورت‌های آن)
۲) چه نوع اصلاحات؟ (محتوا و هدف‌ها و کیفیت آن)
۳) ‏اصلاحات به چه شیوه ای؟ (روش‌های پیشبرد و پیاده کردن آن).

پیشنیاز و شرط نخستینِ پاسخ به این پرسش‌ها، تعیین اصلاح پذیری یا اصلاح ناپذیری یک نظام سیاسی است. چرا که، همان ‏گونه که دیدگاه جزمی و از پیش تعیین شده‌ی “انقلاب به هر قیمت” خطرآفرین است، نظرگاه جزمی و افراط گرایانه‌ی ‏‏”اصلاحات به هر قیمت” نیز می‌تواند خطرآفرین باشد. سیاست واقعگرایانه می‌کوشد با تحلیل مشخص از شرایط مشخص ‏شاخص‌های تعیین کننده‌ی اصلاح پذیری یا اصلاح ناپذیری نظام حاکم سیاسی را روشن کرده و آن گاه دست به عمل سیاسی ‏بزند. بر پایه‌ی تجربه‌های تاریخی می‌توان شاخص‌های زیر را برای تعیین اصلاح پذیری یا اصلاح ناپذیری نظام سیاسی ‏حاکم برشمرد: ‏

۱) ماهیت و ساختار نظام: آیا ماهیت و ساختار نظام به او اجازه و امکان بازنگری و اصلاح خود را می‌دهد؟ برای مثال یک ‏نظام سیاسی دین بنیاد و اقتدارگرا تا چه اندازه ظرفیت دگرگونی و تحول دارد؟ آیا نظامی که هر گونه تلاش مسالمت آمیز ‏برای بهبودی شرایط سیاسی-اجتماعی جامعه را دشمنانه می‌داند و آن را “براندازی نرم” نام می‌نهد، جایی و راهی برای ‏اصلاحات باقی می‌گذارد؟

۲) زیرساخت سیاسی- اقتصادی: آیا نظام حاکم از یک زیرساخت استوارِ سیاسی- اقتصادی برای پیشبرد اصلاحات برخوردار ‏است؟ آیا حکومتی که در چنبره‌ی باندهای سیاسی- اقتصادی گرفتار است، فساد و رانت خواری سراپایش را فراگرفته و ‏مهمتر از همه، از تعدد قدرت و قدرت‌های موازی رنج می‌برد، توان و امکان بهسازی و دگرگونی را دارد؟

۳) ساز و کار (مکانیسم) اصلاحات: آیا در این نظام، ساز و کاری (مکانیسمی) برای انجام اصلاحات وجود دارد؟ یکی از ‏ساز و کارهای بنیادی و مهم، راه قانونی است. آیا در قانون اساسی کشور، این سازوکار پیش بینی شده و در آن گنجانده شده ‏است؟ آیا مجراها و امکانات قانونی، همچون انتخابات آزاد مجلس و یا برگذاری همه پرسی در اختیار مردم قرار دارد؟ ‏سازوکار ضروری دیگر، وجود اپوزیسیون (چه درون حکومتی و چه برون حکومتی) و احزاب مستقل است که می‌توانند ‏به عنوان موتور اصلاحات عمل کنند و ضامن اجرایی آن باشند. آیا چنین اپوزیسیونی وجود دارد؟

۴) کارایی و عملکرد نظام: آیا نظام همچنان کارایی لازم در اداره‌ی کشور را دارد؟ آیا وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و نهادهای ‏تحت اداره‌ی دولت، کاملاً و مستقلاً تحت اراده‌ی او نیز هستند؟ آیا عملکرد نظام در چند دهه‌ی گذشته نشانی از اصلاحات ‏واقعی، بنیادی و پایدار را در خود دارد؟ ‏

۵) مشروعیت و مقبولیت نظام: آیا نظام همچون دهه‌های پیشین از مشروعیت و مقبولیت عمومی برخوردار است؟ آیا پایگاه ‏اجتماعی دارد؟ آیا سیاست‌های نظام در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، چه در داخل و چه در ‏خارج، عقلایی و موجه است؟

۶) رهبری و اقتدار سیاسی: صرف نظر از اینکه آیا رهبری حاکم، رهبری بلامنازع و کاریزماتیک و مقتدر است یا نه، نقش ‏و سهم او در جنبش اصلاحات چه بوده و هست؟ آیا نظام از چنان اقتدار سیاسی (نه نظامی و سرکوبگرانه) برخوردار است که ‏بتواند همه‌ی اقشار جامعه را به تحولات سیاسی و اجتماعی در آینده رهنمون کند؟

۷) زمان: آیا برای اصلاحات باید تا ابد منتظر بود و یا باید بازه‌ی زمانیِ میانگینِ معینی برای آن تعیین کرد؟ میانگین ‏تحولات و اصلاحات سیاسی-اجتماعی از سده‌ی بیستم به این سو بین ۲۰ تا ۳۰ سال است. آیا گرایش‌ها و عملکرد غالب در ‏چند دهه‌ی گذشته در راستای اصلاحات بوده یا در ادامه و پیشبرد هر چه بیشترِ سیاست‌های تمامیت خواهانه‌ی پیشین؟ ‏تجربه‌های شکست خورده در این راستا را تا چه اندازه باید تکرار کرد و آزمود؟

۸) اعتماد عمومی و حمایت ملی: آیا اعتماد عمومی و حمایت ملیِ لازم برای انجام اصلاحات از سوی نظام وجود دارد؟ آیا ‏مردم اصلاحات نظام از سوی خودِ کارگزاران کنونی نظام را باور دارند؟ آیا اساساً کسانی که مسئول و پدیدآورنده‌ی اوضاع ‏کنونی هستند، می‌توانند پرچمدار اصلاحات باشند؟

طبیعی است که روی دیگر اصلاحات و اصلاح پذیریِ یک نظام سیاسی، مردم هستند که در جای خود باید بررسی شود که آیا ‏مردم نیز خواست، آمادگی و توان اصلاحات را دارند؟ مشخصه‌های اصلاح گری و اصلاحات خواهی در مردم چه هستند؟ ‏این موضوعی است که باید جداگانه به آن پرداخت. ‏

آذرخش ایرانی، اسفند ۱۳۹۸‏


نظر خوانندگان:


■ من منتظر پاسخ به سوال های اساسی شما هستم. امید وارم مقاله ادامه داشته باشد. ممنون از طرح سوالات.
زرگریان