ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 08.02.2020, 19:41
از قلم افتاده‌ها در کارنامه انقلاب

حمید فرخنده

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

با گذشت ۴۱ سال از انقلاب ۵۷ و مصائبی که این انقلاب طی این چهار دهه برای مردم ایران ‏به ارمغان آورد هنوز عده‌ای در جایگاه اپوزیسون نظام، نه تنها از انقلاب به مثابه روش تحول ‏سیاسی دفاع می‌کنند بلکه با نگاه گزینشی کارنامه انقلاب اسلامی را بررسی و داوری می‌کنند.‏

برخی که گاه پیشینه تحصیلات آکادمیک نیز دارند وقت داوری درباره انقلاب ۵۷ ظاهرا تحت ‏تاثیر نوستالژی، نقش خود در انقلاب و یا آرزوی تحول جهشی جامعه، همه موازین داوری ‏علمی و منصفانه یعنی منطق، واقع گرایایی و آمار را کنار می‌گذارند. هرچه خباثت و ‏درجازدگی است را به رژیم گذشته نسبت می‌دهند و هر توسعه اقتصادی و اجتماعی که ‏تحت تاثیر تحولات جهانی بهرحال در جامعه ایران نیز اثر خود را می‌گذاشت و یا هر فن آوری ‏جهانی که خواه ناخواه پایش به ایران نیز باز می‌شد را به دست آوردهای انقلاب یا ‏جمهوری اسلامی نسبت می‌دهند. رژیم شاه را در سال ۵۶ یا ۵۷ فریز می‌کنند و از ‏آسفالت شدن جاده‌های روستاها، کاهش نرخ بیسوادی و افزایش تعداد دانشجویان بویژه ‏دانشجویان دختر، برق رسانی به روستاها و افزایش تعداد چاه‌های عمیق بعد از انقلاب با ‏افتخار سخن می‌گویند. چاه‌های عمیقی که البته بعدا معلوم شد حفرشان به آن شکل ‏گسترده بیش از آنکه نشانه شعور کشاورزی باشد نشانه شور انقلابی بود. گویی اگر ‏انقلاب نشده بود قرار بود جاده‌های روستایی خاکی بمانند و بسیاری دهات همچنان بی ‏برق. و یا بنا بود تعداد دانشجویان و دانشگاه‌های ایران آن هم از سوی نظامی که خود ‏بنیانگذار دانشگاه در ایران بود و هموار کننده راه طبقه متوسط به دانشگاه‌ها، رشد قابل ‏ملاحظه‌ای نداشته باشد. ‏

‏ این درست است که انقلاب جامعه ایران را سیاسی و نسبت به تحولات اجتماعی هوشیار ‏کرد و البته این نیز درست است که انقلاب پای بخشی از زنان و دختران ایرانی که به ‏خانواده‌های سنتی و مذهبی تعلق داشتند و قرار بود در خانه بمانند و روال یک زندگی ‏سنتی را طی کنند به دانشگاه‌ها، زندگی اجتماعی و کار و فعالیت خارج از خانه بازکرد. اما ‏اگر اقشاری از زنان یک گام به پیش رفتند و بخاطر همرنگی و همسویی فرهنگی که با ‏حاکمان جدید داشتند از خانه بیرون آمدند، قوانین و فرهنگ نظام ایدئولوژیک برخاسته از ‏انقلاب بخشی از زنان را دو گام به پس برد و خانه نشین کرد. ورود بخشی از زنان جامعه ‏سنتی به مراکز آموزش عالی و برخی مشاغل اداری همراه شد با خروج اجباری بانوانِ ‏بخش مدرن تر جامعه از فعالیت‌های اجتماعی. تجلی بارز این امر بازگشت به نابرابری زن ‏و مرد در برابر قانون در مهم ترین عرصه‌های زندگی فردی و اجتماعی بود.‏

‏ می‌گویند از ثمرات انقلاب است که زنان به عضویت شوراهای شهر رسیده‌اند و یا اینجا و ‏آنجا فرماندار زن داریم. انگار رژیمی که چهار دهه پیش پلیس و سپاه دانش زن داشت قرار ‏بود در همان حد درجا بزند یا به ذهن هچکس در آن نظام نرسد برای ورود بخش‌های ‏سنتی جامعه به دانشگاه‌ها و سایر فعالیت‌های اجتماعی دوش به دوش مردان اقدامات و ‏اصلاحاتی انجام دهد. ‏

در دنیای مدرن و در هر جا که عقل نقاد یا خرد حاکم است امتیازات حتی یک پروژه ساده ‏که در زندگی مردم اثر می‌گذارد با بدی‌های آن و با مزایا یا اشکالات آلترناتیو یا انتخاب‌های دیگر بررسی و سنجیده می‌شود. چطور است اما در بررسی پروژه عظیم انقلاب که ‏با زندگی میلیون‌ها نفر و با هست و نیست بسیاری از مردم سرو کار دارد چند دست آورد ‏برجسته می‌شود اما هزاران آسیب وارد آمده دیده نمی‌شود یا بعنوان “تلفات ناخواسته ‏انقلاب” چندان در کارنامه انقلاب مورد بررسی قرار نمی‌گیرد؟ چطور است که چند زن عضو ‏شورای شهر یا فرماندار بعنوان گل‌های محصول انقلاب نشان داده می‌شوند اما از هزاران ‏گل پرپر شده یا نشکفته در نتیجه انقلاب و صدها محصول گندیده آن سخنی گفته نمی‌‏شود؟ بگذریم از اینکه در باغچه کوچک انقلاب اخیرا یکی از همین زنان که قرار بوده گل ‏باشد با فرمان آتشش نشان داد خاری بیش نیست.‏

‏ در نگاه کسانی که سخاوتمندانه در کارنامه انقلاب اسلامی علامت مثبت می‌گذارند آیا ‏روزی قرار نیست تعداد جان‌های از دست رفته، شلاق‌های فرود آمده، زندانی‌های ‏کشیده شده، دق مرگ شده‌ها، مهاجرت‌های ناخواسته، مغزهای متلاشی شده یا ترک ‏وطن کرده، افسردگی‌ها و خودکشی‌های انقلاب آورده، سکته‌های زودرس، زنان تن ‏فروش، جوانان معتاد یا ناامید و کودکان خیابانی در این کارنامه درج شود و بحساب بیاید؟ آیا ‏میزان خسارت‌های مادی و معنوی بزرگی که درپی انقلاب به توسعه کشور وارد شده، ‏تلفات و پیامدهای جنگی که بیش از شش سال آن نه دفاع مقدس که حمله نامقدس و ‏ناموفق بود و دشمن تراشی در سطخ منطقه‌ای و بین المللی در بررسی بیلان انقلاب ‏بحساب بیاید؟ بخش بزرگی از مردم ایران مدت‌هاست به برکت انقلاب دیگر زندگی نمی‌‏کنند بلکه فقط زنده‌اند یا تلاش روزانه شان برای زنده ماندن است و بس. آیا کیفیت‌های ‏زندگی فنا شده قرار نیست چون رقم سیاهی در گوشه‌ای از این کارنامه سیاه نوشته ‏شود؟

در جنگ‌ها نیز در حاشیه ویرانی‌ها و کشت و کشتارهایی که صورت می‌گیرد نیروهای ‏نظامی کارکشته و با تجربه می‌شوند و جراحان و اورتوپدها نیز حاذق می‌شوند، اما ‏پرواضح است که هیچ عقل سلیمی تنها بخاطر این تجربه‌ها یا دست آوردهای جنبی، جنگ ‏را صحیح نمی‌داند.

تحولات مثبتی که محصول انقلاب بود می‌توانست با شیب ملایم تر در رژیم پیشین اگر با ‏انقلاب ساقط نشده بود نیز صورت بگیرد، چه به دلیل تحول درونی نظام یا فشار اجتماعی و ‏یا ترکیبی از ایندو. از اواسط تابستان ۵۶ با آغاز نخست‌وزیری جمشید آموزگار تا رفتن شاه ‏در دیماه ۵۷ و تلاش‌های بی فرجام دولت ۳۷ روزه شاپور بختیار، رژیم پیشین برای اصلاحات ‏چندین اقدام انجام داد. جامعه آن روز ایران اما به کمتر از انقلاب راضی نبود.‏


نظر خوانندگان:


■ دوست عزیز، من بی‌آنکه بخواهم مقاله‌تان را ارزیابی کرده باشم، فقط می‌گویم: “تاریخ را از پیش نمی‌نویسند” و تجزیه و تحلیل سیاسی-اجتماعی با اما و اگر صورت نمی‌گیرد. به جای سرزنش یک ملت در تحول‌خواهی، باید ریشه‌های این تحول‌خواهی در رژیم گذشته و دلایل شکست آن در جمهوری اسلامی روشن شود. همین.
آذرخش


■ دوست گرامی. از مقاله نگارش شده شما فقط به جمله آخرتان که گفته‌اید: جامعه آن روز ایران اما به کمتر از انقلاب راضی نبود، می‌پردازم.
تاریخ را و جامعه را باید تاریخ‌نگاری و جامعه شناسی بیطر ف و آگاه بنگارد و تحلیل کند که از نظر آگاهی و خرد اندوزی مورد وثوق همگان باشد. حقیر سر آن ندارد که چنین نظری دارد اما می‌توانم به عنوان شاهدی بر آنچه بر ما و جامعه ما رفته است و تا آنجا که مقدور است بیطرفانه به اظهار نظر بپردازم.
۱- دلایل سقوط رژیم شاه بیگمان بیشمار است اما نخستین دلیل به گمان من بیماری سرطان لنف ایشان بود که توانایی اراده و تصمیم گیری را در ایشان فرو گرفته بود.
۲- بر آمد دیگر سترون بودن سیاسی رژیم شاه بود که راه تعامل و گفتگو بین گروهها و احزاب داخل را با یکدیگر و نیز با قدرت حاکم سلب نموده بود و این ضعف و نارسایی سیاسی هنوز که هنوز است دربین ما وحکومت وجود دارد.
۳- نا رضایتی ایالات متحده و اروپا و برخی کمپانیهای نفتی از روش مستقل شاه در تعیین بهای نفت و افزایش بهای هر بشکه از ۱۲ دلار تا ۳۶ دلار بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ بود بویژه ژیسکاردستن رییس جمهور فرانسه.
۴- خبرگی حریفی سرسخت و سترگ چون خمینی که درس سیاست را یک تنه به عنوان رابط روحانیت مستقر در قم با دربار آموخته بود و به رموز و کارکرد قدرت سیاسی آگاهی داشت و از تیمی فداکار چون موتلفه و شریعت بهره می‌برد و قدرتهای مسلط خارجی را به خوبی می‌شناخت. ایشان با رفتارهای سیاسی و بخردانه خود توانست گام به گام پا پیش بگذارد و حریف را گام به گام به عقب براند تا پیروز گردد و اسب سرکش قدرت را تصاحب کند.
در اثر فرو پاشی ارکان قدرت رژیم شاه مثل دولت بختیار و ارتش و ساواک و رخداد اعتصابات تقریبن سراسری روند باز تولید قدرت جدید با ساختاری مشابه ولی با پسوند اسلامی آن پا میگیرد بدون هیچگونه تجدید نظری در ساختار قدرت سیاسی چرا که نه گروه بازرگان شیوه کارکردی دموکراتیک را با دیگران آموخته بود و تاریخ این فرصت را به او نداده بود و نه ولی جدید از این کارزار سترگ. شما می‌توانید نام این ضعف بزرگ جامعه آن روز ایران را که منجر به جمهوری اسلامی شد، انقلاب بگذارید، ولی من به عنوان شاهدی بر آن رویدادها بر آنم که نام آن تحول و جابجایی قدرت انقلاب نبود. انقلابش کردند تا راه پیش رو را برای خودشان هموار کنند.
م. حقیقی