.(JavaScript must be enabled to view this email address)
موافقت آقای خامنهای با توافق برجام در شش سال پیش و حمله حساب شده سپاه به پایگاه نظامی امریکا در واکنش به ترور سردار قاسم سلیمانی دو نشانه مهم از این است که هسته اصلی قدرت به رهبری آقای خامنهای آنگاه که حیات نظام و امنیت کشور در برابر خطر حمله نظامی مطرح است، خود آنقدر حسابگری یا تدبیر دارند تا به تدبیر دولت روحانی احتیاج نداشته باشند.
از سوی دیگر گرچه آقای روحانی برخاسته از میان نیروهای اصلاحطلب نبوده است، اما بهخاطر حمایت اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری یازده و دوازدهم سبب میشود خوب و بد کارنامه دولتش به پای اصلاحطلبان نیز گذاشته شود.
اکنون به جایی رسیدهایم که حتی اصلاحطلبان محافظهکار برای یازدهمین دوره انتخابات مجلس که حدود سه هفته دیگر برگزار میشود، نیز از سوی شورای نگهبان تایید صلاحیت نمیشوند. صحبتهای رئیس جمهور از صدا و سیمای کشور گزینشی پخش میشود. خبر ساقط کردن هواپیمای مسافربری دو روز از رئیس جمهور کشور مخفی نگهداشته میشود و عملا تصمیمات مهم اجرایی کشور نیز باید با موافقت جناج مخالف دولت باشد. بدنامی کارگزاری یا به قول رئیس جمهور “لجستیک انتخابات” شدن قطعا باعث بدنامی بیشتر اصلاحطلبان یا حامیان دولت که در انتخابات پیش روی مجلس شرکت میکنند، خواهد شد.
اگر واقعا حضور آقای روحانی و ظریف در قدرت بود که باعث و بانی برجام و حمله حسابشده و عاقلانه نیروهای نظامی ایران به پایگاه امریکا در عراق شد، واقعا این شرکت در حکومت ارزش داشت. اما شواهد نشان میدهد که توافق برجام با حضور آقای ولایتی و یا شخص دیگری همفکر و هم جناح او نیز کم و بیش به همین شکل به سرانجام میرسید. وزارتخانههای مهم و حیاتی برای نظام که همیشه تحت کنترل رهبر بوده است، واقعا نقش وزارتخانههای دیگر برای اجرای درست امور بر اساس شایستهسالاری، چقدر به اصلاحطلب بودن یا نبودن وزیر مربوطه ربط دارد؟ شایستهسالاری واقعی که حتی در دولت روحانی تحت تاثیر عوامل دیگر به شکل درست صورت نمیگیرد.
اصلاحطلبان واقعی سالهاست که از دایره قدرت حکومتی کنار گذاشته شدهاند. اما حمایت آنها از دولت حسن روحانی یا شرکت آنها در انتخابات مجلس و حمایت از کاندیداهای اصلاحطلبی که به تدریج طی این سالها محافظهکارتر شدهاند و رئیس فراکسیون امیدش در مجلس تنها چیزی که از او دید نمیشود امید و صدای دفاع از سیاستهای اصلاحطلبانه است، کار را بجایی رسانده است که به اعتبار اصلاحطلبان واقعی در پای اصلاحطلبان محافظهکار که در سالهای اخیر آلودگی به فسادهای اقتصادی نیز در کارنامهشان وارد شده، لطمه شدید زده است. سرنوشت سیاسی آنها تاحدودی حکایت آش نخورده و دهان سوخته شده است. به همین دلیل کنار کشیدن کاملا آرام و بیتنش اصلاحطلبان از قدرت یا عدم حمایت آنها از اصلاحطلبان کم رنگ و از صافی شورای نگهبان گذشته، فواِید بسیاری هم برای خود اصلاحطلبان و هم برای بیرون آمدن کشور از بن بست کنونی دارد.
قبل از هرچیز باید تاکید کرد که خروج اصلاحطلبان از نهادهای قدرت به معنای قهر کردن آنها از حکومت یا به معنای پیوستن آنها به براندازان و غیرقابل اصلاح دانستن نظام نیست. همچنین به معنای پیوستن به اعتراضات خشونتآمیز خیابانی و حمایت از چنین اقداماتی نیست. حتی به معنی پیوستن به تحولخواهان غیرسرنگونی طلبی که از به چالش کشیدن حکومت در خیابان و همراهی با مردم در تظاهرات خیابانی با شکل و شرایط کنونی سخن میگویند، نیست. هدف آنها همواره مشارکت واقعی در قدرت است، اگر شرایط فراهم شود و از آنها درخواست کمک با دادن اختیارات لازم شود. هدف آنها قرار گرفتن در نقش واقعی اپوزیسیون اصلاح، دادن مشاورت و پیشنهادات سازنده برای حل مشکلات داخلی و خارجی کشور است. ما در بسیاری موارد شاهد لجبازی و مخالفت اصولگرایان با تصویب قوانین و دیگر اقدامات اجرایی هستیم چون دولت روحانی مطرح کرده و یا اصلاحطلبان از آن پشتیبانی کردهاند. درست مانند دونالد ترامپ که در بسیاری موارد بدون بررسی خوب و بد قوانین یا توافق نامهها، صرفا بخاطر اینکه اوباما آنها را تصویب کرده است با آنها مخالفت میکند. شرکت در حاکمیت یکی از راههای سیاستهای اصلاحطلبانه هست و به محض اینکه زمینه چنین شرکت موثری در نهادهای قدرت فراهم شود آنها فعالانه در این عرصه مشارکت خواهند کرد.
اما مزایای چنین خروجی یا چنین عدم حمایتی از کاندیداهای اصلاحطلبی که این نام برای آنها دکان جدید قدرت و ثروت گشته است، برای تجدید حیات و نوعی بازگشت اخلاق به سیاست در این دوران از محتوی تهی شدن گفتههاست. به جایگاه اصلاحطلب منتقد قدرت و خشونت پرهیز که میخواهد در چهاچوب قانون اساسی موجود برای اصلاح کشور هرگاه حاکمان بخواهند یا دست یاری به سوی آنها دراز کنند وارد دایره قدرت حکومتی شوند. یعنی رفتن به جایگاه جبهه ملی یا نهضت آزادی قبل از انقلاب در برابر شاه، البته با برخورد فعالتر و سازنده تر و آمادهتر برای پذیرش مسئولیت و بازگشت به قدرت.
اما فواید مهم چنین خروج مستقیم یا غیرمستقیم از حاکمیت برای اصلاحطلبان و منافع ملی کشور:
۱. بازگرداندن اعتبار به واژه اصلاحطلبی و تجدید حیات اعتبار خدشهخورده اصلاحطلبان در افکار عمومی.
۲. افزایش احتمال گشایش در رابطه با امریکا و غرب. چون اصولگرایان یا هسته اصلی قدرت خود سکاندار یا پرچمدار این تشنجزدایی با خارج میشود، از مقاومت آنها برای گشایش در روابط خارجی نظیر آنچه اکنون در برابر دولت میبینیم بسیار کاسته میشود.
۳. پیوستن به معاهده اف.ای ت. اف هم احتمالا مانند مورد ۲ با مخالفت کمتری روبروی میشود و چه بسا زودتر تصویب شود.
۴. یکدست شدن حاکمیت از جنگ فرسایشی دو جناح در حاکمیت میکاهد. نیروهایی که حداقل در امور اجرایی عادی همدیگر را خنثی نمیکنند و بدین وسیله شاید کمی از فشار بر زندگی مردم کاسته شود.
۵. وقتی امور اجرایی کشور در دست همانها که قدرت اصلی هم دارند باشد، مسئولیتپذیری آنها بیشتر میشود و پاسخگوتر خواهند شد. و در صورت پاسخگو نبودن هزینهها را خودشان پرداخت میکنند، نه مانند الان که بخشا از جیب دولت یا اصلاحطلبان حامی دولت پرداخت میشود.
۶. احتمال واقعبینتر شدن هسته اصلی قدرت یا بیرون آمدن یک جناح معقولتر از میان آنها بیشتر میشود.
لازم به ذکر است که نکات مطرح شده در بالا قبلا از سوی بخشی از اصلاحطلبان و آقای احمد زیدآبادی مطرح شده است و این نوشته تنها تاکیدی بر آن نکات است.
یکی از مزایای حضور اصلاحطلبان در حاکمیت روشنگری درباره بیقانونیهایی که سوی نهادهای انتصابی و دیگر اقداماتی بوده و هست که علیه منافع ملی کشور از سوی جناح مقابل صورت میگرفت و میگیرد. اکنون اما گسترش شبکههای اجتماعی و تسهیل گردش خبر حتی از دل فضای بسته حکومت، امکان رسیدن آسانتر اخبار به مردم را فراهم کرده است و لزوما نزدیکان به دولت و یا نمایندگان مجلس برای امر اطلاعرسانی، حداقل در همه جا، ضروری نیستند.
آقای مصطفی تاجزاده اخیرا برای دفاع از حضور اصلاحطلبان یا نزدیکان آنها در قدرت استدلال کرده است که “اگر آقای روحانی نبود که تهدید به استعفا کند سپاه ماجرای سرنگون کردن هواپیمای مسافربری را بعهده نمیگرفت و اعلام نمیکرد”. اگر در مورد افشاگری پیرامون قتلهای زنجیرهای در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی چنین استدلالی قابلقبول باشد، اما آیا واقعا در جریان ساقط کردن هواپیمای اوکراینی نیز صادق است؟ چطور ممکن است که حتی بدون وجود آقای روحانی در پست ریاست جمهوری ماجرایی که از چشم تکنسینهای مخصوصی که برای کاوش به ایران میرفتند [چنانکه رفتند و اولین کاشفان واقعیت این ماجرای هولناک تکنسینهای هواپیمایی اوکراِین بودند] و از دید ماهوارههایی که آسمان ایران را زیر نظر داشتند و دارند اینکه علت سقوط هواپیما چه بوده و منبع شلیک موشک به هواپیما چه نیرویی بوده است، پنهان بماند؟