عنوان اصلی مقاله:
نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران ما در کدام سو ایستادهاند؟
اگر “نویسنده، هنرمند و روشنفکر” را به معنای متعارف و عامش بگیریم؛ یعنی کسانی که تولید اندیشه میکنند و خود را نسبت به آنچه که میگویند، مینویسند و میآفرینند، متعهد میدانند، سقراط نخستین روشنفکر جهان بود که به ”جرم” فاش کردن حقیقت جام شوکران را نوشید و زبان سرخ حلاج که “اسرار” هویدا میکرد، در زمانی و نقطهای دیگر از جهان، سر سبز او را بر باد داد.
در سدهها و دهههای گذشته تأثیر کوششهای امیل زولا نویسندهی فرانسوی در ارتباط با روشن شدن جریان محاکمهی نژادپرستانهی دریفوس افسر یهودی در فرانسه (در دههی نود سدهی هژدهم میلادی) و تبرئهی او و سهم ژان پل سارتر نویسنده و فیلسوف فرانسوی در افشاگریها وروشنگریهایش علیه سیاستهای تجاوزکارانه و جنایتکارانهی آمریکا در ویتنام و کوبا (در دههای ۶۰ و ۷۰ سدهی بیستم میلادی)، تأثیر آلکساندر سولژنیتسین نویسندهی روسی در آگاهگری علیه نظام اقتدارگرای استالینیستی (در دهههای ۴۰ و ۵۰ سدهی بیستم میلادی) و نیز آخرین دفاع خسرو گلسرخی نویسنده و روزنامهنگار (در سال ۱۳۵۳ خورشیدی) در دادگاه رژیم محمد رضاشاهی و بیش از همه حضور و نفوذ مؤثر روشنفکران و حتی روحانیان (چه مثبت و چه منفی) در جنبش مشروطه و انقلاب ۵۷ و دهها و صدها مورد دیگر نشانگر نقش بارز و مؤثر نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران در جامعه و تحولات سیاسی- اجتماعی است.
آنچه که در این میان تعیینکننده است، این است که نویسنده، هنرمند و روشنفکر در میدان رویارویی میان حکومتگران و مردم، میان روشنگری و گمراهگری در کدام سو ایستاده است. نویسنده، هنرمند و روشنفکر وقتی - به هر شکل و اندازهای - وارد عرصهی سیاسی و اجتماعی میشود، چه بخواهد و چه نخواهد، در برابر هر عمل و نظر خود مسئول و متعهد است. ازاین رو هر کلمه و کلام او، هر ایما و اشارهی او وزنی و ارجی دیگر دارد و به او جایگاه ویژهای میبخشد که نقش و تأثیر او را در و بر جامعه برجستهتر میکند. البته این حق هر نویسنده، هنرمند و روشنفکر است که جایگاه خود را مشخص کند. در جایگاه مردم زبان گویای آنهاست و در جایگاه حکومتگران توجیه گر اهداف و منافع آنها. اما میان دو صندلی نمیتوان نشست؛ نمیتوان هم برای قربانیان اشک ریخت و هم جلادان را ستود؛ هم عشق را ستایش کرد و هم در کنار عاشقکُشان ایستاد.
از سوی دیگر میدانیم که نظامهای استبدادی و اقتدارگرا دل خوشی از نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران ندارند و همواره روشنفکرستیزند؛ اما با این همه از نقش و تأثیر آنها نیز آگاهند. از این رو استفادهی ابزاری از آنها را در دستور کار خود قرار میدهند. در رژیم فاشیستی هیتلر و یا نظام اقتدارگرای استالین در حالی که هزاران نویسنده، هنرمند و روشنفکر سر به نیست و یا مجبور به ترک وطن میشوند، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران دیگری نیز هستند که زبان و قلم خود را در خدمت قدرت و حاکمیت قرار میدهند و در این راستا از نهایت “آزادی” نیز برخوردارند.
نمونهی برجستهی استفادهی ابزاری از روشنفکران در سرزمین خودمان از جمله رفتار رضا شاه با آنهاست. تا جایی که آنها در خدمت او و سیاستهای او بودند، حق حیات و ابراز وجود داشتند. اما به محض اینکه نظری متفاوت، و نه حتی مخالف با سیاستهای او ابراز میکردند، بیهیچ ملاحظهای از سر راه برداشته میشدند. این چرخه در دستگاهِ سیاسیِ استبدادی و اقتدارگرای معاصر نیز همچنان ادامه یافت و در نظام کنونی حاکم بر ایران نیز در بر همین پاشنه میچرخد.
نقش روشنفکران و هنرمندان پیش و پس از انتخابات کاملاً متفاوت است. گاه هنرمند محبوبی در کنار سیاستمداری قرار میگیرد تا شاید با محبوبیت خود، مردم را به صحنهی سیاست بکشاند؛ با این امید یا توهم که با حمایت از جریانی به گمان خود اصلاحگر، به تحولات اجتماعی یاری برساند، غافل از آن که، پیش از آنکه او بتواند با رفتار خود در سیاست مؤثر واقع شود، ملعبهی دست سیاستمداران شده است. رفتارها و روشهای تخریبی و ضدفرهنگی سیاستمردان و کارگزاران سیاسی و فرهنگی نظام پس از انتخابات با نویسنگان و هنرمندان گواه این مدعاست.
در چنین شرایطی و در جهانی که سرنوشت همهی کشورهای دنیا بههم گره خورده و سیاستهای داخلی و خارجی آنها بر یکدیگر و بر خود آن کشورها تأثیر مستقیم و غیرمستقیم میگذارند، در دنیایی که سیاستهای پوپولیستی و مردمفریبانه به کمک رسانههای واقعی و مجازی که آن هم غالباً در انحصار قدرت حاکم هست، پیش میتازد، در شرایطی که در نظامهای سیاسی استبدادی و تمامیتگرا سازمانها و احزاب سیاسی و رسانههای آزاد و مستقل وجود ندارند و در اوضاعی که رهبران و فرماندهان جنگافروز و اقتدارگرا برای رسیدن به اهداف سیاسی و ایدئولوژیک خود، به نام دفاع از مرزهای کشور، مرزهای سرزمینهای دیگر را درنوردیده و دنیا، منطقه و سرزمین خود را به خطر میاندازند، نقش نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران مردمی بیش از پیش مهمتر، حساستر و تعیینکنندهتر میشود. چرا که در چنین شرایطی سکوت، بیتفاوتی و یا کوچکترین ایما و اشاره و یا حتی یک حرکت نمادین نسنجیده و اشتباه میتواند به توهم تودهها دامن بزند و مسیر تحولات اجتماعی را به بیراهه بکشاند، در حالی که یک نویسنده و روشنفکر متعهد و مستقل، اگر که بخواهد، بیگمان این توانایی را دارد که بتواند با جا به جا کردن واژهای و یا کم و بیش کردن نشانهای و یا حرکتی نمادین، بسیار ناگفتهها را بگوید، نهانها را آشکار کند و شفاف و روشن نظر خود را ابراز نموده و جایگاه خود را روشن نماید.
و در آخر، بار دیگر این پرسش همیشگی: نقش و وظیفهی روشنفکر در این میانه، بویژه در لحظههای تاریخی و سرنوشتساز چیست؟ او در کدام سو ایستاده است؟ این پرسشی است که هر نویسنده، هنرمند و روشنفکری باید به آن پاسخ دهد.
آذرخش ایرانی، دی ۱۳۹۸
■ آذرخش ایرانی گرامی! تعیین تکلیف برای روشنفکران و هنرمندان کردن یادآور بحث های کهنه هنر متعهد و “هنر برای هنر” است. هنرمندان را نباید در حد بیانیه احزاب سیاسی یا نقاشان کبوتر صلح پایین آورد. هنرمند بنا به ماهیت هنر دور از جامعه و مردمش نیست. از روشنفکر ان نیز نباید توقع داشت در قامت فعالان سیاسی ظاهر شوند، هرچند روشنفکر بنا به تعریف پرسشگر است و میتواند فعال سیاسی نیز باشد. در یک جامعه همبسته هر فرد و یا هر هنرمندی که با جنبش مردم اعلام همبستگی میکند را قدر میدانند و همدلی و همبستگیاش در هر حدی که باشد ارزشمند تلقی می شود. در یک جامعه دو قطبی یا عاصی برعکس برخی در پی حساب کشی هستند. بجای احترام به هنرمندی که همدلی خود را با مردم دردمندش نشان داده، یقه اش را می گیرند که چرا دیر آمدی! گویی یک عده متصدی این هستند که تعیین کنند کی دیر آمده و کی زود. بگذاریم زمان، مکان و نوع ابراز همبستگی، آشکار یا نهان، را خود هنرمند یا روشنفکر با توجه به امکانات، ویژگیها و سلیقهاش تعیین کند.
با احترم/ حمید فرخنده