عنوان اصلی مقاله:
جنگ در منطقه و مسلح کردن مبارزه، زنگ خطر جنگ داخلی است
متاسفانه در هفتهی اخیر ما شاهد درگیری نظامی امریکا با نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در عراق شدهایم و عراق میدان جنگ امریکا با جمهوری اسلامی گردیده است. این بازی با آتش از سوی جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران خطرات سهمگینی برای تمامیت ارضی ایران با ایجاد زمینه برای جنگهای داخلی در ایران میتواند داشته باشد.
حمله جنگندههای امریکا به چند مقر گردانهای حشدالشعبی در عراق که توسط سپاه پاسداران جمهوری اسلامی حمایت و تجهیز میشوند در چند روز پیش نزدیک پنجاه کشته از جمله یکی از فرماندهان آن و دو معاون وی همراه سی و پنج تن مجروح باقی گذاشت. این حمله در برابر حمله حشدالشعبی، به یکی از مراکز نظامیهای امریکا در عراق با حمایت سپاه پاسداران صورت گرفت که در آن یک غیر نظامی امریکائی کشته شد. بدنبال آن نیروهای وابسته به حشدالشعبی به سفارت امریکا در بغداد حمله بردند و بخشی از آن را ویران کردند. بدنبال این کنش و واکنشها رئیس جمهور امریکا و وزیر خارجه ایشان از یکطرف و خامنهای و سپاه پاسداران در پشتیبانی ازحشدالشعبی و حق “انتقام” از سوی سپاه پاسداران و خامنهای و از طرف دیگر تهدیدهای امریکا به خطرات بیشتر برای ایران ادامه یافت.
هر دو طرف به مخاصمهای که امروز خشونتآمیز شده ادامه میدهند. ترامپ انتخابات رئیس جمهوری را در پیش دارد و نمیخواهد به قولی که پیش از انتخابات به مردم داده، که سربازان امریکائی که در جنگهای منطقهای حضور دارند را به خانه باز گرداند سر باز زند. بهعبارتی خیال دارد و اعلام میکند که میخواهد از جنگهای منطقهای افغانستان، عراق و سوریه بیرون بکشد و به مخارج سرسامآور پایان بخشد. و به شدت دنبال انجام آن است. ترامپ با این قول و قرارها انتخاب شد. ولی جنگ در افغانستان حتی با کمک متحدین امریکا بجائی نرسید و ثابت شد که پیروزی بر طالبان در جنگ غیرعملی است. لذا نگهداری پر مخارج سربازان امریکا در افغانستان در حالی که هیچ پیشرفتی در کار نیست باید پایان پیدا نماید. حال در زمانی که مذاکرات امریکا با گروههای معتدلتری از طالبان بجائی نرسیده است، باز گرداندن سربازان امریکا به کشور بیمعنی است. که باز در استراتژی انتخابات برای ترامپ مسآلهساز است.
ترامپ امروز جنگ افغانستان را نمیتواند پایان دهد و اجباراً با طالبان دشمن تمدن و همانهائی که جنگ به خاطرشان شروع شد به مذاکره پرداخته است. مذاکره نه برای پایان بخشیدن به خصومتها بلکه برای پیدا کردن راهی برای همکاری با ایشان، که احیاناً گروههای بیشتر مساعد ایشان امور برخی از وزارتخانههای دولتی را با شرکت در دولت حاضر در افغانستان قبول نمایند. و تا کنون به نتیجهای نرسیدهاند. در سوریه هم با وجودی که آشکار بود داعش سر علم میکند، ترامپ بیشرمانه با بیرون بردن نیروهای امریکا در مرز ترکیه کردها را که در پشتیبانی از نیروهای امریکا، با جنگیدن علیه داعش چندین هزار کشته داده بودند را در مقابل ارتش متخاصم ترکیه تنها رها کردند که منجر به کشتار کردها توسط ارتش مجهز ترکیه شد. و امروز هم جای امریکا را روسیه، ایران و ارتش اسد پرکردهاند. این امر با مخالفت شدید در امریکا، از جمله از سوی رئیس مجلس سنا که خود جمهوریخواه است روبرو شد. لذا ایجاد جبهه جدید جنگ برای امریکا، از جمله در عراق در مقابله با نیروهای نیابتی ایران در منطقه از استراتژی ترامپ برای مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۲۰ بیرون است.
خامنهای این موضوع را بخوبی میداند و مقابله با امریکا در عراق بر اساس همین واقعیات و آگاهی از بنبست ترامپ در ایجاد جنگ پیش از انتخابات سال آینده امریکا پایهریزی شده است. ترامپ هم مثل کشتیگیرها به سگک نشسته است و دست از تحریمهای حداکثری بر ایران بر نمیدارد. این تحریمها اگرچه مایه فقر مردم فرو دست ایران شدهاند ولی سبب تنگدستی شدید دولت جمهوری اسلامی نیز گردیدهاند. دولت روز بروز شاهد پائین رفتن زندگی مردم و افزایش قیمتها بدلیل سقوط ارزش ریال است. این شرایط “آچمز” مثل بازی شطرنج، قضیه را لاینحل قرار داده است. نه امریکا میتواند یا بهتر بگوئیم میخواهد وارد جنگ منطقهای جدید شود و نه مستبدین جمهوری اسلامی کاری برای تحمل یا کم کردن تحریمهای حداکثری میتوانند انجام دهند. و لذا این کشمکش، که امروزه متاسفانه خشونتبار و همراه نوعی آغاز جنگ منطقهای شده است، با ادامه سیاست کجدار و مریز، هر دو سوی دشمنی، به نوعی بنبست برخورد نموده است. هرچند هرگز نمیتوان به جنگطلبان هر دو سو که بیشک در همه امور دست دارند اعتماد نمود و خطر حضور جنگطلبان در صحنه باقی است.
مبارزات صلحجویانه مردم ایران علیه استبداد حکومتی از مدتها پیش آغاز شده است و در آبان ماه با شرکت نسبتاً گروههای وسیعی از مردم علیه حکومت در چندین شهر بزرگ و کوچک مملکت و مقابله نیروهای نظامی و امنیتی حکومت به دستور مستقیم خامنهای ولی فقیه در کشتار بیرحمانه مردم، مرحله جدیدی از مبارزه مردم شکل گرفت. امروز مردم آگاهانه و شجاعانه خود را در سپر بلا در مبارزه قرار دادهاند و از کشتهشدن هراسی نشان نمیدهند. تیراندازی به قصد کشتار مردم، خونین شدن درگیریها، نمای مبارزه مردم را بیش از گذشته مصمم به براندازی حکومت استبداد مذهبی ساخت. تا جائی که اصلاحطلبانی مانند میرحسین موسوی صحنه درگیری را با کشتار در میدان ژاله در زمان شاه مقایسه نمودند، که آن درگیری در زمان حکومتی غیردینی و به دستور شاه و این دیگر در حکومتی “دینی” و به دستور “ولی فقیه” صورت گرفته است. این وضع نماینده شکلگیری استوار مبارزه به دلیل شهامت مبارزین و درماندگی حاکمین استبداد است. که شاهد اوضاعی هستیم و امروزه وضع و احوال بجائی رسیده که افراد جرآت میکنند به این صراحت علیه اوضاع و ولی فقیه اعلامیه بدهند. بسیاری از روحانیون با اظهار نظرهائی به نوعی در پشتیبانی از اعتراضات مردم خود را از جمع حاکمین در حمله بیمحابا به مردم کنار کشیدند. و اخیراً عدهای از اصولگرایان که از قهر مردم از حکومت سخت ترسیدهاند، که در آینده سبب تلاشی نظام شود، آشکارا از خامنهای خواستند که برای حفظ نظام در آینده کاملاً تغییر سیاست بدهد و به خواستهای مردم توجه کامل نماید. و افرادی نظیر محمد خاتمی که اعمال جنایتآمیز خامنهای را در “حفظ نظام جمهوری” تائید نمود بسیار کم بودند.
دنباله بحث چگونگی شکل مبارزات مردم، مشاهده میکنیم که گروهها وعناصر مختلفی با پشتیبانی از سوی دولتها و نیروهای طمعدوخته به ثروتهای ایران، در تهیه و ترتیب برنامههای خود برای ازهم پاشیدن تمامیت ارضی ایران، از هر سو بدست و پا افتادهاند. مهمترین استراتژی این عناصر و گروهها برای اجرای مقاصد پلید خود مسلحانه کردن مبارزه بوده و میباشد. حکومت استبدادی با بکار گرفتن نیروهای امنیتی خود در این امر سهیم است، چه، کوشش دارد با خشونتبار کردن مبارزه توسط مبارزین بتواند بهانهای برای درهم شکستن مقاومتها با اشد خشونت بپردازد. به آتش کشیدن بانکها و دفاتر تجاری، کشتن نظامیها و مامورین امنیتی با سلاحهای گرم و سرد زمینهساز خواست حکومت برای بکار گرفتن خشونت بیشتر و از سوی دیگر عملاً کمک به قدرت گرفتن عناصر پلید با پشتیبانی دولتها و نیروهای ضد استقلال ایران است.
آنچه این نیروهای وابسته به دولتهای سودجو تبلیغ میکنند آنست که مردم با یک حکومت تا دندان مسلح مواجه است، و این حق مردم است که از خود دفاع نمایند. این استدلال نیمی از واقعیت را بیان میکند. بله مردم حق دارند که از خود دفاع نمایند. یک زمان این دفاع در شرایط عادی است، در خانه هستید داخل منزل شما میشوند. در خیابان جلوی شما را میگیرند و شما از خود اجباراً دفاع میکنید. شما از هر وسیلهای که در اختیار دارید استفاده میکنید تا رفع خطر بشود. در حالیکه در شرایط اعتراضات عمومی بنفع مبارزه نیست که شما ازهروسیله ایکه دراختیار دارید برای دفاع از خود استفاده نمائید. چه مثلاً اگر شما از تپانچه دستی استفاده نمائید حریف روبروی شما به احتمال زیاد منکوب میشود ولی نه تنها خود شما بلکه باقی مبارزین در کنار شما با این عمل خشونتآمیز در خطر خشونت بسیار شدیدتر قرار میگیرند. لذا شما در یک مبارزه باید استراتژی لازم و یا معمول آن مبارزه را کاملاً رعایت نمائید. صحبت عدم خشونت الزاماً همه مقاومت و دفاع از خود را از شما نمیگیرد. مثلاً اگر زنی یا مردی را دستگیر کردهاند و میبرند، همانطور که در مبارزات امروز هم رایج است اسیر را از دست مهاجمین نجات میدهند. و بسیاری از این قبیل عملیات بدون بکار بردن خشونت عملی است. حق دفاع از خود در همه مجامع مورد قبول است ولی در شرایط مبارزه باید همراه استراتژی مبارزه باشد.
در زمان ملی شدن نفت هنگامی که دکتر مصدق رهبری نهضت ملی ایران را داشت لحظات بسیار حساسی بود. مبارزه میبایست ادامه پیدا کند، خلع ید از انگلیسیها شود ولی هیچ حربهای برای بهم زدن اوضاع نمیبایست بدست انگلیسیها داده شود. مصرعی از یکی از اشعار شعرای ملی آن زمان وضع را نشان میدهد: “مکی امروز نگفته است بزن!” (حسین مکی از جانب دکتر مصدق برای مشاهده و بازرسی اوضاع همراه مهندس بازرگان به آبادان فرستاده شده بود.)
حق مبارزه، حق دفاع از خود، حق شورش علیه یک حکومت ستمگر و متعدی، از حقوق شناخته شده در همه کشورهای متمدن و مبادی رفتار عادلانه است. این حق شورش میتواند بر حسب قانونی مدون باشد نظیر آن در انگلیس موجود است، یا به صورت طبیعی پذیرفته شده باشد که بیشتر “حق طبیعی” انقلاب یا شورش است که دراجتماعات کشورها پذیرفته شدهاند. در برخی موارد حق دفاع از خود تا آنجا قانونی شده است که در امریکا هر شخص حق دارد کسی را که بدون اجازه او وارد خانه یا حتی حیاط بیدیوار او شده باشد با گلوله بکشد. استفاده از این قانون کوبوئی ( (Cow Boyسبب شد که چند سال پیش صاحبخانهای یک نو جوان ژاپنی را بکشد. این جوان در پی رسوم خود امریکا در شب معینی از سال درب خانهها را میزنند تا به ایشان شکلات و شیرینی یا چیزهای شبیه آن را بدهند. او وارد راهروی خارج خانه شد و چون زبان خوب نمیدانست به دستور صاحبخانه که خواسته بود جلو نیاید گوش نداد و با شلیک تپانچه کشته شد که سر و صدای زیادی در امریکا و ژاپن را ایجاد نمود. استفاده از سلاح گرم و همراه داشتن آن اصل دوم متمم قانون اساسی امریکا است. و سرمایهداران برای فروش اسلحه و استفادهجوئی، با هرقیمتی ازآن دفاع کردهاند که مشکلات و خطرات زیادی را در سالهای اخیر در جامعه امریکا ایجاد نموده است. در ایران تا چندین سال پیش مطابق قانون اگر پدر، برادر یا شوهر همسر یا خواهر یا دختر خود را در رختخواب با مردی میدید حق داشت او را بکشد و دستگیر نمیشد. این قانون در زمان شاه با فعالیت سالیان دراز زنان مدافع حقوق زنان از قوانین کیفری بیرون آمد. در کشورهائی مانند اردن بدون آنکه مثل ایران در قانون باشد اجرا میشود و کسی هم نمیتواند قاتل را مجازات نماید!
حق طبیعی شورش یا انقلاب (شورش زمانیست که مردم بدون رهبری معینی علیه تعدی یا امری خلاف اعتقادات خود بپا خواستهاند و به حرکت آمدهاند و رفتارشان گاه بیتناسب با دلیل شورش میباشد. در حالیکه در انقلابات رهبری وجود دارد و هدفها کاملا روشناند.) انقلاب مورد قبول جوامع در کشورهای جهان است. من سالها پیش در دبیرستان کتاب “نگاهی به تاریخ جهان” نهرو نخست وزیر و از رهبران دوران استتقلال هند را میخواندم که نوشته بود، این درست است که در انقلابات خرابی و کشتار فراوان است ولی نتایجی که از انقلابات حاصل میشود به این خرابیها و از میان رفتن بسیاری از مردم میارزد. این نظر کسی است که خود دنبال گاندی مبارزه غیرخشونتآمیز را دنبال نمود. این حق بیشتر به صورت طبیعی و گاه قانونی به مردم داده شده است. در ایران سالها مردم به انقلاب فکر میکردند. حزب توده از مدافعین انقلاب بود. از جمله میگفتند هر ده شاهی که به گدا میدهید یک روز انقلاب را عقب میاندازید. من نمیخواهم به جزئیات موضوع ایده انقلاب در ایران به پردازم چون خارج از موضوع بحث در مقاله است. مثلآ میرزاده عشقی از شعرای ملی و بزرگ ایران در راه حل ستمگریها و فساد پیشنهاد ”عید خون” را میکند که پنج روز از هر سال خون افراد فاسد و گناهکار اجتماع را بریزیم: عید خون گیر پنج روز از سال/ سیصد و شصت روز راحت باش!
ولی این ایدهها مربوط به قبل از قرن بیستم میشود. چه در قرن نوزدهم انقلابات آزادیبخش و رهائی بخش زیادی در جهان صورت پذیرفت و انجام انقلابات در شرایط حضور حکومتهای استبدادی و ستمگر و مردم در زیر فشار چنین حکومتهائی یا حکومتهای استعماری، یک فرمول مورد قبول همگان در جهان بهشمار میرفت. ولی در عمل نشان داده شد که در کشورهای روسیه، چین، کوبا، ویتنام، و... حتی انقلاب جنگل در ایران انقلابات پیروز شدند ولی متاسفانه رهبری انقلابات جای رهبران مستبد قبلی را گرفتند و هیچ چیز از نظر آزادی مردم عوض نشد. حتی در انقلاب کبیر فرانسه، تندروها مانند روبسپیر کار را در دست گرفتند و به اعدام آزادیخواهان نظیر دانتون پرداختند و بالاخره ناپلئون تاج امپراطوری را بر سرنهاد.
لذا کوشش برای مسلحانه کردن مبارزه هم بهنفع حاکمین ستمگر است چه دستشان برای سرکوبی خشونتآمیز حداکثری قیامها کاملاً باز میشود و هم به منفعت گروهها و عناصر وابسته به دولتهای سودجوی خارجی است که حرکت صلحآمیز مردم را به خشونت و مسلحانه میکشانند تا راهی برای ایجاد جنگ داخلی و تجزیه ایران فراهم شود. آنهائیکه با عناصر تجزیهطلب مانند حزب دمکرات کردستان، که بر حسب اوضاع و احوال هر روز نغمهای سر میدهد و از طرف امریکا و اسرائیل حمایت مالی و نظامی میشود که هم از راه خارج از کشور و هم به شکل ستون پنجم از داخل تجزیه ایران را فراهم کند. “شاهزاده” رضا پهلوی هم در تائید تقسیمبندی مملکت بر اساس فدرال “قومی” نه منطقهای با حزب دمکرات کردستان به تبادل نظر برای وحدت نشست. ایجاد فدرال قومی سر منشاء جنگهای داخلی است. و نیز آنهائی که “معصومانه” و از راه “خیرخواهی” مدیریت گذار از جمهوری اسلامی را ترتیب دادند، بدلیل روندهای در باطن تجزیهطلبانه ایشان، در شکل دادن ایالتها بر مبنی قومی، نیامده بجائی نرسیدند. ایشان حتی نام خوزستان را برای خرسندی تجزیهطلبان عرب ناحیه “عربستان” اعلام کردند. در حالیکه نام خوزستان و زبان خوزی از پیش از هخامنشی وجود داشته است. این نام نه تنها در دوران اشکانیان و ساسانیان بلکه در کتاب جغرافیدانان بعد از اسلام نیز خوزستان عنوان میشده است. پایتخت یعقوب لیث صفار، اولین مدافع با ثبات حقوق ایرانیها بعد از حمله اعراب در شهر گندیشاپور (بهجای شوش) از شهرهای معروف خوزستان قرار داده شده بود. گندیشاپور در زمان شاپور اول مرکز دانشگاهی دنیای کهن بود.
در زمان شاه اسماعیل صفوی خوزستان در زیر سلطه ایران بود. ولی عثمانیها به حرکت طوایف عرب از مناطق عربی به خوزستان کمک میکردند و برخی از ایشان مانند بنی کعب و بنی لام نام عربستان را به جای خوزستان در منطقه کوچک فرامانروائی خود قرار میدادند، هرچند ایشان شیعه بودند. در میان ایشان مشعشعان از همه با قدرت تر بودند و این طوایف کوچکتر در برابر ایشان و به جای خود از حکومت ایران فرمانبرداری داشتند. شاهان صفوی و قاجار موضوعات زبان و قومی مورد توجهشان نبود، ایشان تنها به مسائل سیاسی، اقتصادی و سلطنتی اهمیت میدادند. و زمانیکه بنظر صفویها رسید که ایشان از گلیم خود پا را فراتر نهادهاند. به خوزستان ارتش فرستادند و اوضاع را آرام کردند. اینگونه صداها که با پشتیبانی عثمانیها ایجاد شده بود را خاموش نمودند. البته بعدها انگلیسیها دنبال کار را در زمان ضعف حکومت قاجارها گرفتند و مثلاً از شیخ خزعل دفاع کردند که او هم سرانجام تسلیم شد و تا زمان جنگ ایران و عراق که صدام حسین دنبال “عربی” کردن خوزستان شد، خوزستان همان خوزستان بود. عجیب است که مدیریت گذار از جمهوری اسلامی کاری که صدام حسین از عهدهاش بر نیامد را دوباره بهزعم خودش برای خوشنودی تجزیهطلبان عرب منطقه عنوان کرده است. زهی دشمنی آشکار با مردم ایران بهنام دوستی!
حکومت استبدادی دو جور میتواند برچیده شود. یا با شکل مسلحانه که شرح مبارزات رهائیبخش و آزادیخواهانه مسلحانه را در بالا دیدیم که سرنوشتش یک دیکتاتوری از نوع رهبران مبارزه است. از میان بردن رهبری حکومت استبدادی قبل از اینکه مبارزات مردم شکل مؤثری برای پیروزی در مبارزه را پیدا کرده باشند، که معمولاً با یک کودتا و یا حمله از خارج از کشور یا با کمک ستون پنجم دشمن در داخل مملکت میتواند انجام شود، از آنجا که رشد نیروهای آزادیخواه جامعه تکامل لازم را پیدا نکردهاند، نتیجهاش میشود آنچه در لیبی پیش آمد یا برداشتن صدام حسین با نیروی خارجی پیدا شد. در آن صورت مملکت دستخوش اغتشاشات و جنگهای داخلی میشود. و نتیجه کار را در لیبی و عراق امروز مشاهده مینمائیم. لذا باید دنبال پرورش و نیرومند کردن مبازات صلح آمیز مردم بود، چه حاصل پیروزی اینگونه مبارزات نه تنها به سرنگونی رژیم و رهبری استبداد میانجامد بلکه بهراحتی میتواند خود بخود جانشین حکومت استبدادی گردد و نظام دمکراتیک را برقرار سازد.
***
پیوستی به مقاله زنگ خطر جنگ
همانطور که در مقاله خطر جنگ اشاره نمودم خبر ترور قاسم سلیمانی درآخرین لحظه بدستم رسید و پاراگرافی براین مبنی به مقالهام اضافه کردم. ولی در دنباله کار اخبار و اطلاعاتی که در این باره بدستم میرسد یا رسیده افزودن مطالب بیشتری را در این مورد ایجاب میکند.
اول اینکه مهمترین بخش موضوع ایجاد جنگ در منطقه و مسلح کردن مبارزه است. همانطور که شرح آن به تفصیل در مقاله آورده شد خطر آتش فراگیر جنگ در منطقه، ایران را در خود خواهد گرفت و عملاً پایه و مایهای برای ایجاد جنگ داخلی درکشور و در نتیجه خطر تجزیه ایران را به بار خواهد آورد.
دوم تحلیل مسآله از بابت امریکا در مورد ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران و در عمل مهمترین فرد سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی در منطقه و عملاً نفر دوم در سلسله مراتب جمهوری اسلامی بعد از خامنهای میباشد. چه قاسم سلیمانی حتی در تصمیمات سیاسی و نظامی خود به دولت کاری نداشت و تنها موافقت ولی فقیه منظور نظرش برای انجام کار بود. شواهد در این زمینه بسیار است از جمله شخصاً به مسکو رفت و با ولادیمیر پوتین ملاقات نمود و او را قانع کرد که در جنگ سوریه به شکل هوائی شرکت کند و از پیاده نظام ایران و اسد محافظت نماید.
او بسیاری تصمیمات عمده دیگر را که بدون خبر دادن یا شرکت دادن دولت ایران در منطقه انجام داد. ترور چنین فرد عمدهای آنطور که در امریکا مخالفین ترامپ اعلام کردهاند نظیر ترور وزیر دفاع امریکا محسوب میشود. و با این شکل امریکا سطح درگیری با ایران را ناگهان تا این اندازه بالا برده است و اگر عملیات تلافیجویانه ولی فقیه را در نظر بگیریم خطر جنگ منطقهای بهمراتب بالا رفته است.
رهبران حزب دمکرات امریکا ترور مقام بالای نظامی و سیاسی ایران در منطقه را بهشدت مورد انتقاد قرار دادهاند که امریکا را بدون جهت وارد یک جنگ منطقهای با خطرات تروریستی شدید جمهوری اسلامی مینماید. ایشان اضافه میکنند که اینگونه اقدامات محتاج اجازه یا اطلاع کنگره امریکا که مجلس نمایندگان امریکا است میبوده و ترامپ خود سرانه با اینکار امریکا را وارد جنگی ناخواسته در منطقه نموده است.
در بخش پیشین مقاله من استراتژی ترامپ در خودداری از جنگ در پیش از انتخابات را شرح دادم. معلوم نیست این اقدام مخالف با استراتژی خود را ترامپ بر چه اساسی اتخاذ نموده است؟ موضوعات و مسائل مطرح درانتخابات برای دو حزب جمهوریخواه و دمکرات تا قبل ازاین اتفاق موضوعاتی از قبیل “سلامتی”، بیمهها و دارو که بسیار گران شدهاند، اقتصادی، که مالیاتهای ثروتمندان چگونه وضع شوند، حداقل مزد کارگران، کمکهای اجتماعی، موضوع محیط زیست، موضوع مهاجرین بامریکا و اقدام در برابر افراد غیر قانونی در مملکت که سالهاست در این کشور اقامت دارند و خانوادههایشان و... بوده است ولی امروز موضوع “سیاست خارجی امریکا” مهمترین موضوع انتخاباتی برای دمکراتها قلمداد شده است که با توجه به تخلف ترامپ در اقدام به چنین اقدام آتشافروزی در منطقه بسیار موضوع مهمی است. ترامپ دنبال این را گرفته است که سردار سلیمانی از سپاه پاسدارن حملات عدیدهای را برای امریکا برنامه ریزی نموده بود که ظرف هفتهها یا ماههای آینده بهکار گرفته شوند و این اقدام برای حفظ جان صدها سرباز امریکائی روبرو با این خطرها صورت گرفته است. که در برابر آنچه درآینده نزدیکی امریکا و منطقه با آن مواجه خواهد بود دلیل ضعیف و بدون سندی است.
آنچه جمهوری اسلامی یا بهتر بگوئیم خامنهای ولی فقیه در سر دارد که “انتقام” سردار قاسم سلیمانی را بگیرد هنوز آشکار نیست. امید است که ولی فقیه کمی کوتاه بیاید و موضوع را عملاً کش ندهد. چه دولت امریکا اعلام کرد که در صورت به مخاطره افتادن جان امریکائیها در ۵۲ منطقه مواضع ایران در منطقه مورد حمله نظامی امریکا قرار خواهد ګرفت. اگر یادمان باشد چندین سال پیش امریکا در برابر اقدام مقابلی در برابر جمهوری اسلامی، نیمی از نیروی دریائی ایران را زیر آب برد و یک چاه نفتی در خلیج فارس متعلق به جمهوری اسلامی را متلاشی کرد.
خامنهای باید از نخوت بیرون بیاید و ایران را با شاخ گاو در نیاندازد. تا به امروز فکر آقا این بود که ترامپ بخاطر قول به طرفدارانش پیش از انتخابات امریکا وارد جنگ نمیشود ولی امروز برنامه ترامپ بنظر میرسد که عوض شده یا شاید عوض شده باشد و میخواهد منکوب کردن “دشمن” جان سربازان امریکائی را موضوع انتخاباتی برای خودش قرار دهد. ترامپ اعلام کرد که ترور قاسم سلیمانی اعلام جنگ با ایران نیست و او مانند گذشته دنبال تغییر رژیم در ایران نمیباشد بلکه این اقدام را برای جلوگیری از جنگ انجام داده تا شروع جنگ. عاقلانه است که خامنهای مانند خمینی جام زهر را سربکشد و بهشکلی “نرمش قهرمانانه” انجام دهد و گرنه آتش جنگ بزودی به ایران خواهد رسید و مملکت و مردم ایران در این آتش افروزی نابود خواهند شد.
اینکه این طرف دعوا را “محکوم” کنیم یا آن را طرف دعوا مهم نیست. هر دو طرف سهمی برای محکوم نمودن ایشان وجود دارد. مهم این است که جان و مال و هستی مردم منطقه بخصوص ایران بخطر افتاده است. امریکا مانند سایر کشورهای سودجوی جهانی سالها است در مناطق مختلف جهان با فشار روی کشورهای ضعیف منافع ایشان را به تصاحب گرفته است. باید یاد گرفت و هشیار بود که شاخ گاوی در منطقه هست و با آن در نیافتاد. ایران باید همانند کشورهائی نظیر هند با پشتیبانی مردم خودش توانسته باشد حاکمیت خود در کشورش را حفظ نماید و کسی فکر حمله به ایران را هم به سر راه ندهد. و مانند هند حتی مخاصمات مرزی با چین یا پاکستان خطری برای استقلال هند ایجاد ننماید.
جمهوری اسلامی که پشتیبانی مردمش را ندارد استراتژی خود را در ایجاد پایگاههای نظامی و کمک به تروریستهای منطقه قرار داده است. این استراتژی با هزینههای سرسامآور مالی از سرمایهها و ذخائر مردم ایران پیاده شده است. و همانطور که در مقاله پیش اشاره شد، هم مردم بیچاره ایران به فلاکت و فقر کشانده شدهاند و هم امروز با برقراری تحریمهای حداکثری امریکا حاکمین نمیتوانند استراتژی سابق را در منطقه ادامه دهند. با این دادهها، تنها راهی که باقی میماند آن است که جمهوری اسلامی پای خود را از کشورهای منطقه بیرون بکشد و در گلیم خود باقی بماند و راهی را انتخاب نماید که مردم پشتیبان او باشند، چه درآنصورت نیرومند است و به هیچ نیروی دیگر و یا به اقدامات تروریستی امروزیاش احتیاجی ندارد. ولی بقول خواجه عبدالله انصاری: خدا یا آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه را عقل ندادی چه دادی؟
بهامید آنکه هردو طرف مقابل هم بهعقل آیند و مردم ایران و مردم منطقه و در نهایت مردم امریکا در امان بماند.
محسن قائم مقام
۴ ژانویه ۲۰۲۰