ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 12.12.2019, 20:35
موسوی و ارکستر سیاه!

احمد پورمندی

میرحسین موسوی پس از ده سال سکوت، با یک بیانیه ۱۵۰ کلمه‌ای، آب در خوابگه مورچگان ریخت و به دنبال آن، جماعتی که تصور می‌کردند موسوی مرده و به تاریخ پیوسته، سازهای بدآهنگ خود را کوک کردند و ارکستر سیاه با هنرنمایی شاه‌الهی‌ها، مجاهدین و اقتدارگرایان و با رقص سربازان گمنام، به غرش در آمد.

بدسگالانی که جنبش سبز را چون خاری در چشم خود می‌دیدند، از احتمال سر برآوردن مجدد این جنبش هراسان هستند. مجاهدین، شاه‌الهی‌ها و نظایر این‌ها که تمام چهل سال گذشته را در آرزوی به زیر کشیدن حکومت به هر قیمت، سپری کرده‌اند، دیری است که از ایران به مثابه میهن، به مثابه کشور و به مثابه خانه مشترک هشتاد و چند میلیون ایرانی، عبور کرده‌اند و در این راه نامبارک، از صدام تا ترامپ و بن‌سلمان، دست‌آلوده‌ای نیست که نبوسیده باشند. کشورمندی به مثابه پایه اصلی سیاست‌ورزی، برای آنها مفهومی بیگانه است. شهوت قدرت و انتقام سیاه، محرک آنها در تلاش برای سرنگونی رژیم است و “خود ناجی‌پنداری” باجی است که آنها به وجدان خویش می‌دهند تا آنها را از سوال آزاردهنده مسئولیت فروپاشی احتمالی کشور و جنگ داخلی رها کند. برای این جماعت، شبح موسوی و جنبش سبز هراسناک است. چرا که این جنبش اگر امروز که آنها خود را به هدف کسب قدرت نزدیک می‌پندارند، سربرآورد، بساط‌شان را جارو خواهد کرد. آنها اما، در هراس از موسوی و جنبش سبز تنها نیستند، بیشتر از آنها، خامنه‌ای، اقتدارگرایان فاسد و دزد حاکم و مافیای نفتی - نظامی - رانتی - امنیتی از احتمال بازگشت و سربر آوردن مجدد “فتنه” هراسناکند. در کنار این‌ها، متاسفانه مدعیان اعتدال و اصلاحی که آبروی اصلاح‌طلبی و اعتدال را حراج زدند و نیز بخشی از چپ افراطی که جز به سرنگونی نمی‌اندیشد، یا با سکوت و یا با هم‌آوایی، ارکستر سیاه را همراهی می‌کنند.

چیست این “فتنه” که احتمال احیای آن چنین هراس بر جان شب‌پرستان افکنده است؟ بیانیه کوتاه موسوی، بر متن آنچه جنبش سبز بود و آنچه در این ده سال بر ایران گذشت، ما را به پاسخ این سوال هدایت خواهد کرد.

در این ده سال:

- طبقه متوسط تا مرز انهدام تضعیف شده است.
- کارد فقر، فساد، تبعیض و تحقیر به استخوان مردم رسیده است.
- دستجات حاکم بیش از پیش در فساد ساختاری، دزدی، آدمکشی و جنایت غرق شده‌اند.
- با شکست پروژه “اعتدال”، اصلاح‌طلبی حکومتی به آخر خط رسید.
- مردم بر سینه حامیان اعمال خشونت و وابستگی به خارج، باز هم دست رد زدند.

و کیست این موسوی که یک بیانیه چند خطی او بعد از ده سال صبر و استقامت و سکوت در حصر خانگی، چنین ولوله در جان این جماعت افکنده است.

او به مثابه مردی که در نقطه تلاقی جنبش‌های اصلاح دینی، ملی، آزادیخواهانه و عدالت‌طلبانه ایستاده، در طول زمان، خود فراگرفت و به نسلی از کوشندگان جوان آموخت که:

الف) مردم یگانه منبع مشروعیت حکومت‌ها هستند.
ب) ایران مال همه ایرانیان است وهمه ایرانیان خودی‌اند.
ج) می‌توان در مبارزه خشونت پرهیز تا پای جان ایستادگی کرد و به پیروزی رسید.
د) عدالت و دمکراسی حاصل برابری، آزادی و همبستگی ملی و ضامن تداوم آنهاست.
ه) برای پیروزی در پیکار، باید دستی بر کتاب قانون و پائی در خیابان داشت.(۱)

او همچنین مردی است که

- هرگز اجازه نداد او را “رهبر” بنامند.
- به غیر از ده هزار جلد کتاب، تمام دارائی شخصیش کمتر از یک معلم در سن و سال اوست. بدترین دشمنان او نیز سلامت مالی و اخلاقی او را انکار نمی‌کنند.
- با تحمل ده سال حبس خانگی، داغ توبه را بر دل خامنه‌ای و اقتدارگرایان گذاشت.
- مرز ایستادگی بر حقوق مردم و خشونت پرهیزی را به دقت ترسیم و رعایت کرد.

موسوی به مثابه کسی که در هشت سال جنگ، نخست‌وزیر بود، در قلب صد‌ها هزار پاسدار، بسیجی و نظامی جای ویژه‌ای داشته و دارد. در عین حال او به مثابه یک رجل سیاسی محصور در ساختار قدرت نظام ولایت فقیه، مرتکب خطاهایی نیز شده است. در دوران نخست‌وزیری او، اسدالله لاجوردی و جنایتکاران همراه و همسو با او، در اوین حمام خون به پا کردند و به فرمان خمینی، دهه سیاه شصت، با قتل عام بیش از چهار هزار زندانی محکوم و بی‌گناه به پایان رسید.

برای ما، هم‌نسلان پنجاه و هفتی موسوی، که در آن سالهای سیاه، در دفاع از ” انقلاب” سر از پا نمی‌شناختیم و در جهان تنگ و خودساخته مبتنی بر دوگانه‌های “انقلاب- ضدانقلاب” و “امپریالیسم- ضد امپریالیسم” هر مخالفی را “ضد انقلاب” و مستحق سرکوب می‌پنداشتیم، فهم “بغرنج موسوی” به مراتب آسان‌تر از نسل‌های بعدی است که از آن دوران حتی خاطره‌ای هم ندارند. او یکی از ما بود که مثل بقیه، در طول زمان متحول شد و از نگاه تمامیت خواه مسلط بر فضای سیاسی آن دوران، دور و دور تر شد تا در منشور جنبش سبز، چهره‌ای به کلی متفاوت را به نمایش بگذارد. فهم این بغرنج بر بستر فهم پیچیدگی ساختار قدرت سیاسی در ایران، نقش محدود نخست‌وزیر در این ساختار و بندبازی توام با ریسک زیاد روشنفکران مسلمان، می‌توانست حداقل در نزد هم نسلان او بستری از گذشت و پذیرش ایجاد کند، اگر او خود نیز به اندازه کافی همراهی می‌کرد.

گرچه موسوی، اینجا و آنجا (۲) به اشاره یا صراحت، بر فاصله خود با جنایت‌های آن دوران و قتل عام زندانیان تاکید کرده است، اما این اشارات بر بستر تاکید بر “طلائی بودن دوران سیاه خمینی” برای کسب اعتماد آزادیخواهان و بویژه خانواده‌های جانباختگان کفایت نمی‌کند. امروز  “دوران طلائی” و “فاجعه ملی” دو ترجیع بند تصنیف‌های ارکستر سیاهی است که به قصد حذف “موسوی امروز”، “موسوی دیروز” را علم می‌کنند. سیاهی این نغمه‌ها اما، نباید یک لحظه ما را دچار این توهم کند که حقانیت جنش دادخواهی خانواده‌های قربانیان را مورد تردید قرار بدهیم و موسوی اگر بخواهد، به مثابه یک مهره استراتژیک که موقعیت اجتماعی امروزخود را تنها مدیون قابلیت‌های شخصی خود نیست، نقشی ماندگارتر در تاریخ ایران ایفا کند، باید در گام نخست با آن دوران سیاه به صراحت تسویه حساب کند و به شیوه زنده یاد، آیت‌الله منتظری که او را به حق پدر معنوی جنبش سبز نامیده‌اند، در پیشگاه خانواده‌های جانباختگان و ملت ایران- به سان ویلی برانت، صدر اعظم فقید آلمان- زانوی ادب و احترام بر زمین بزند و به خاطر مسئولیت مشترک در حکومت، طلب بخشش کند.

پس از این اقدام شجاعانه و با عبور قاطعانه از میراث خمینی، او می‌تواند سرانجام به فریاد “رای من کو؟” ملت ایران پاسخ در خور بدهد و دوشادوش و پیشاپیش نیرو‌های جمهوریخواه، ملی و دموکرات کشور، پرچم برگزاری انتخابات آزاد، بدون دخالت نهاد‌های حکومتی برای تشکیل مجلس موسسان را بر افراشته کند و به مردم بگوید: رای تان اینجاست! در صندوق گزینش نمایندگان مجلس موسسان!

بیانیه درخشان موسوی (۳) را می‌توان سر آغاز گذار از محدودیت‌های جنبش سیز، عبور از قانون اساسی و حرکت در طراز جنبش‌های کنونی مردم ایران دانست و امیدوار بود که موسوی این راه را تا به آخر بپیماید.

و این همه وقتی شدنی است که همه آزادیخواهان کشور، در داخل و خارج، با تمام قوا خواستار رفع حصر، تامین امنیت و حق فعالیت سیاسی آزادانه او بشوند. آیا می‌توانیم از تله‌های فکری و احساسی، زخم‌های چرکین گذشته و دام‌های سربازان گمنام رها شویم و جز به سرنوشت مردم و میهن نیندیشیم؟

——————————-
(۱) منشور جنبش سبز
(۲) مقاله امین بزرگیان در بررسی برخورد موسوی با گذشته خود
(۳) بیانیه موسوی