.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در دهه پنجاه (قبل از انقلاب ۵۷) مارکسیسم گفتمان مسلط جریان روشنفکری بود. ایدئولوژی ماتریالیسم-دیالکتیک چپ پاسخ صریح و راهحل قاطع برای همه معضلات جامعه ایران داشت. در آن دوره بزعم روشنفکری چپ، ماتریالیسم تاریخی بساط مذهب را جمع کرده بود و سوسیالیسم “علمی” پنبه بورژوازی را زده بود. به محصولات فکری که توسط دستگاه روحانیت شیعه پرورده و تولید میشد با طعن و تمسخر نگریسته میشد.
به نوشتهها و سخنرانیهای دکتر علی شریعتی نیز اگر توجهی میشد بخاطر گرتههای مارکسیستی اندیشه وی بود. تمام تولیدات علمی غرب نیز با برچسبهای نظیر “تاریخنگاری بورژوایی”، “جامعهشناسی بورژوازیی” و یا “روانشناسی بورژوایی” اصولا قابل اعتنا و خواندن شمرده نمیشد. به هرکس که نقش فرهنگ در توسعه و تحولات اجتماعی اهمیت میداد با نگاه عاقل اندر سفیه چنان نگریسته میشد که گویا رابطه اساسی زیربنا و روبنا و ترتیب مهم این دو مقوله را درنیافته است. ماتریالیسم تاریخی هم از راه رفته بشر در همه جوامع رازگشایی کرده بود هم مسیر آینده را مشخص میکرد. صفت علمی هم به این بحث و استدلالهای ایدئولوژیک اتلاق میشد که دهن مخالف را ببندند و منتقد از ترس متهم شدن به مخالفت با علم یا ضدیت با آن جرئت مطرح کردن نظر مخالف خود نکند. حلالمسائل ایدئولوژی تکلیف همه چیز را معین کرده بود.
بعد از انقلاب نیز استدلال “دفاع از اردوگاه سوسیالیسم در مقابل اردوگاه امپریالیسم” که گفتمان یا سیاست چپ مسلط بود، تکلیف همه را روشن کرده بود. در حلالمسائل این نگاه ایدئولوژیک به مسائل سیاسی داخلی و جهانی نوشته بود که باید از جبهه ضدامپریالیستی در مقابل جبهه امپریالیسم به سرکردگی امریکا، حمایت کرد. کسانی که با وجود پاسخ حلالمسائلی ایدئولوژی دچار اما و اگرهایی میشدند نیز در یک نشست و برخاست پرسش و پاسخ، قانع یا منکوب میشدند که اصل مبارزه ضد امپریالیستی از اوجب واجبات است و بقیه امور که فرعی یا پرانتزی بیش نیستند نباید در انجام این مهم و مبارزه با توطئههای امریکا خلل وارد کند.
بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود و پذیرش حقوق بشر ، دمکراسی و دیگر الزامات واقعی موجود در رابطه دولت-ملتها و روابط بینالملل نگاه کلیشهای و فلهای یا ایدئولوژیک به مشکلات پیچیده جهان که معضل حفظ محیط زیست نیز به آن اضافه شده، کم رنگ شد اما به حیات خود در قامت مبارزه با نئولیبرالیسم ادامه داد. بخشی از چپهایی که چهار دهه پیش با لیبرالیسم پیاده نشده در اقتصاد و سیاست ایران جنگیدند و بر سر نعش آن برای مبارزه با امپریالیسم امریکا با سرکوبگرترین نیروی سیاسی تاریخ ایران معاصر متحد شدند و فاتحه آزادی و حقمداری خواندند، اکنون باز میخواهند نئولیبرالیسم [که در حقیقت همان لیبرالیسم است] هنوز پانگرفته در اقتصاد و سیاست ایران را افشا کنند و به زیر بکشند. حتی در سطح جهانی، اقتصاد دولتی اصولا هرگز لیبرالیسم نبود تا کوتاه کردن نقش دولت در اقتصاد، اتفاقی نو در حیطه لیبرالیسم یا “نئولیبرالیسم” باشد.
نظام سرمایهداری جهانی پر از عیب و اشکال، بیتوجهی به محیط زیست و بیعدالتی است هم در حوزه داخلی هم در عرصه جهانی، اما سرکوبهای سیاسی، فرهنگی یا سرکوب اعتراضات اقتصادی یک نظام ضدلیبرال و دینی را بر گردن دنیای کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم انداختن رجوع مجدد به همان نگاه حلالمسائلی برای تحلیل مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران است. نگاه ایدئولوژیک با گچ گرفتن اندیشه و زنده به گور کردن تفکر نقاد به ساده کردن معضلات پیچیده جوامع بشری بطور عام و مشکلات ایران به طور خاص میپردازد.
در حالی که که بنا بر نظر اکثر کارشناسان اقتصادی داخلی و بینالمللی اصولا حذف سوبسید و تلاش برای نزدیک کردن قیمت بنزین و دیگر حاملهای انرژی به نرخ جهانی اگر به شیوه درستی انجام میشد یا بشود، بهسود عدالت اقتصادی در کشور و حذف رانتخواری و دیگر تبعات منفی پرداخت سوبسید از طرف دولت است.
نهایتا ربط دادن اعتراضها به افزایش قیمت بنزین که جرقهای بر خواستها و اعتراضات عمیقتر و انباشته شدهی مردم در ایران است به سیاستهای نئولیبرالی و همانند دانستن آن با دیگر اعتراضات در کشورهای پیشرفته سرمایهداری نظیر فرانسه قیاس معالفارق است.
اما نگاه ضدسرمایهداری و تحلیلهای سطحی طبقاتی با پاسخِ فلهای خود علت مشکلات مردم از شیلی تا عراق و از ایران تا هنگ کنگ را نئولیبرالیسم میداند. این گونه است که به آسانی پیراهنهای قرمز به خاکافتادگان در خیابانهای ایران را به جلیقههای زرد معترضان در خیابانهای پاریس گره میزند.