.(JavaScript must be enabled to view this email address)
اخیرا یکی از فعالان سیاسی اپوزیسیون اعلام کرده است که بعد از ۴۰ سال از فعالیت سیاسی کناره گیری میکند. هم لحن عصبانی و ادبیات خشم آلود او در اعلام این کناره گیری و هم دلایلی که ایشان برای این اقدام خود بیان کرده است گویای نگاه خاصی به نقش و جایگاه اپوزیسیون است. این نوع نگاه که خود میتواند یکی از دلایل نتیجهای باشد که این فعال سیاسی را به این نتیجه رسانده است، منحصر به طیف سیاسی ایشان نیست و از همین رو بررسی آن مهم است.
برخی از فعالان سیاسی چه در میان سلطت طلبان و دیگر سرنگونیطلبان یا طرفداران گذار از جمهوری اسلامی و چه در میان تحول خواهان دلیل اصلی عدم وجود اعتراض گسترده علیه حکومت، علیرغم وجود نارضایتیهای گسترده، را نه خواست کنونی جامعه ایران بلکه نبود یک اپوزیسیون متحد میدانند. در اینکه اصولا اتحاد نیروهای سیاسی اپوزیسیون، چه در ایران چه در هرجای دنیا، و بوجود آمدن یک تشکل متحد و معتبر در اپوزیسیون برای دلگرمی دادن به مردم جهت شرکت در حرکات اعتراضی یا تشویق شدن برای فعال کردن خیابان موثر است، شکی نیست. اما اصلی دیدن این اتحاد اغراق در مورد نقش و توان اپوزیسیون در ایجاد حرکت اعتراضی است، آن هم اپوزیسیونی که برآیند اتحادش در بهترین حالت باز هم چند تشکل مختلف خواهد بود.
این نگاه و یا توقع از گروههای اپوزیسیون واژگونه دیدن رابطه جنبش اعتراضی و نقش رهبری کننده اپوزیسیون است. گذشته از نمونههای جهانی مختلف، مثال انقلاب ایران خود بهترین گواه رابطه علت و معلولی در جریان انقلاب یا شروع حرکتهای اعتراضی است. آیتالله خمینی بعد از ۱۴ سال تبعید زمانی در حرکت انقلابی ورود کرد و رهبری انقلاب را به تدریج طی سال ۵۷ در دست گرفت که از حداقل شش ماه قبل از آن حرکات اعتراضی اینجا و آنجا شروع شده بود. منابع معتبر حتی میگویند آیتالله خمینی حدود دو سال قبل از پیروزی انقلاب، خسته از تبعید در نجف و ناامید از تحول سیاسی در آینده نزدیک در ایران قصد تماس با سفارت ایران در عراق داشته تا ترتیب بازگشت او به ایران را بدهند.
باز هم نقل است که چند سال قبل از انقلاب آقای خمینی در پیامی احساسی و با لحنی ناامیدانه به نشست انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی خارج کشور میگوید: “زندگی من که نتوانست اثر مثبتی در نهضت و مبارزه داشته باشد، شاید مرگ من منشا اثر باشد.” [نقل به مضمون].
در جریان جنبش سبز نیز بعد از شروع اعتراضات خیابانی بود که آقایان موسوی و کروبی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری به رهبران جنبش تبدیل شدند.
این هم داستان غریبی است که چطور شخصی که از میان این همه گروه سیاسی هیچ کدام را شایسته و لایق حتی وجود داشتن نمیداند چون نتوانستهاند در ایران حرکت اعتراضی ایجاد کنند، به جای به زیر سوال بردن همه اپوزیسیون و دوستان و همکاران دیروز خود [خارج از داوری درمورد راهبرد سیاسی آنها] نیم نگاهی به طرح مسئله از سوی خود نمیاندازد؟
میگویند شخصی درحال رانندگی مرتب میگفت چرا دیگران دارند خلاف رانندگی میکنند و از طرف مقابل میآیند، متوجه نبود که خود وارد جهت خلاف در اتوبان شده است!
■ با سلام
نوشته شما به ویژه مثالی که زدهاید هیچ ارتباطی با نوشته آن شخصی که میگویید و دردی که او آن را برزبان آورده ندارد. این مثال شاید تنها برای کارهای روزمره جزیی مانند شاگردان یک کلاس درس دورۀ دبستان کاربرد داشته باشد. فزون بر آن، گاه این سخن بسیار بجا و درست است که: “حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز”. سازمان سیاسی تا جایی یک بایستگی اجتماعی و سودمند است. اما پرشماری و بیخاصیتی آن، یک آفت است. اکنون بیشتر سازمانهای به اصطلاح چپ، یک آفت شدهاند و بهتر است خود از میان برخیزند.
بهرام خراسانی
■ آقای بهرام خراسانی گرامی، آن فعال سیاسی دردمند بیشتر فعالیتهایش با سازماهای غیر چپ بوده است و ایشان در هرحال با کل “اپوزیسیون” مشکل دارد. اما به گمان من سازمانهای راست هم آفت نیستند. هیچ نیروی سیاسی چه چپ و چه راست بیعیب و ایراد نیست اما این متاسفانه یک حرف عوام پسندانه هست که بجای رفع ایرادها با نفد سیاستها و راهبردها، ناگهان خواستار انحلال آنها شویم و آنها را نه راه حل که مشکل هم بدانیم. این نوع نگاه پوپولیستی که یک روز یقه روشنفکران را میگیرد و همه کاسه کوزههای انقلاب را بر سر آنان می شکند و روز دیگر سازمانهای اپوزیسیون را مانع ایجاد حرکت اعتراضی گسترده در داخل کشور می داند راه حل نیست، بلکه بن بست است. بن بستی که ایشان به آن رسیده است. تشکلها را منحل شوند شاید برخی دلهای زخم خورده و خشمگین را خنک کند اما نه ایدههایی که اساس آن تشکلها بودند از بین می رود و نه سیاستهای آنها محو می شوند. چراکه چه بخواهیم چه نخواهیم سازمانهای موجود کم و بیش هرکدام نماینده تفکر یا خواستی در جامعه ایران هستند. در مورد شعر حافظ نیز تفسیر درستی متاسفانه ارائه نکردهاید. حافظ برعکس تفسیر شما توصیه به محو شدن یاد به محاق رفتن نمیکند، او تشویق به نمایانتر شدن یا با تفسیر مربوط به متن، به صحنه آمدن بیشتر میکند.
حمید فرخنده
■ فکر کنم جناب خراسانی متوجه کُنه نوشته آقای فرخنده نشده است. آنچه من از مقاله وی برداشت کردم این بود که: اصل جنبش است که باید سر گیرد تا سپس در ادامه آن رهبری شکل گیرد یا ظهور کند. به عبارت دیگر، تا جنبشی در کار نباشد، رهبری واقعی شکل نخواهد گرفت.
شاهین خسروی
■ با درود
متاسفانه تا زمانی که اپوزیسیون در جستجوی “رهبری” است. ادامه همان دور و تسلسل چهل سال گذشته است. اگر برای اپوزیسیون حرف اول و آخر «آزادی» نباشد... نظام دموکراتش هم .... جمهوریهای دموکراتیک خلقی است که در مسکو بذر آن کاشته و نهالش را جاهای دیگر کشت داده و نتایج آن بازگوئی ندارد.... اپوزیسیون ایران نخست باید آزادیخواه شود و تعامل را فرا گیرد ...بعد قادر است پیوند و یا ائتلاف با دگر اندشان را در دستور کار قرار دهد!
با احترام / یاسائی