ایران در یکی از بزرگترین شوربختیهای تاریخ معاصر خود قرار دارد. محاصرهی بیسابقهی اقتصادی و تهدید جنگ از خارج و استبداد و فساد و فلج سیاسی از داخل مردم ما را محاصره کرده است. هیچ داوری منصفانهای نمیتواند انکار کند که در ایجاد این وضعیت زیادهخواهی و تعرض قدرتهای زورگوی جهان و بهطور اخص دولت آقای ترامپ نقش اصلی را دارند. سیاست دولت آقای ترامپ، تا آنجا که پیش برود، معطوف به مغلوب و تسلیم کردن هر ایستادگی در برابر برتریجویی این دولت است. آقای ترامپ آشکارا میگوید که حد رشد و استقلال و حضور جهانی و منطقهای هر کشوری را تعیین و محدود میکند و برای این کنترل همهی گزینهها را روی میز دارد. آقای ترامپ با دیگر دولتها و حتی با متحدان نزدیک خود با چنان زبان تحقیرکننده و نادوستانهای سخن میگوید که نمونهی آن در تاریخ معاصر یافت نمیشود. حکومت عربستان سعودی همچون مطیعترین و پولرسانترین مستعمرهی دولت کنونی آمریکا با تحقیرآمیزترین برخوردها روبروست، چیزی که نمیتواند نزد آن حکومت و از چشم غرور خاورمیانهای نهان و یا پذیرفتنی باشد.
متأسفانه دولتهایی هستند که این گرایش پرخاشگرانهی دولت آمریکا را تشدید میکنند و میکوشند منافع مردم و دموکراسی آمریکا را فدای آمال حکومتی خود کنند. دولت آقای پوتین و دولت آقای نتانیاهو بهزیان مردم و دموکراسی ایالات متحدهی آمریکا از این وضعیت حمایت میکنند و در ترغیب این سمتگیری دولت آقای ترامپ از هیچ کاری دریغ نمیکنند.
چرا در مسیر این تعرض جهانی کشور ایران به کانون عمدهی ستیز بدل شده است و بیش از هر کشور دیگری به ویرانی تهدید میشود؟ علت روشن است. نگرش و روش و رفتار ستیزهجویانهی جمهوری اسلامی عامل آن است. علت تلاش این رژیم برای ایستادن در صف مقدم جریان ضدآمریکایی و ضد غربی در تمام ابعاد سیاسی و فرهنگی و مذهبی است. در حالی که کشور ما به بیشترین تلاش جهت حل مشکلات در مناسبات با ایالات متحدهی آمریکا، اسرائیل و جهان عرب نیاز دارد حکومت ایران، حتی آنجا که امکان هیچ اقدامی را ندارد، سیاست خود را بر ستیزه با آمریکا و سایر این دولتها بنا نهاده است.
حکومت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی چرخش از ستیز به دوستی و همکاری با ایالات متحدی آمریکا و اسرائیل را باطل کنندهی جهانبینی خود میداند. برای حکومت آقای خامنهای سیاست نه یک وسیلهی منعطف جهت حل مشکلات کشور، بلکه یک باور متعصبانهی مذهبی است که در سرشت خود با جهان معاصر ناسازگار است. شوربختی این است که همهی لجاجتها و سیاستهای متعصبانهی نظام با ادعای دفاع از حق و حقوق مردم ایران اسلامی، یعنی مردمی که در دایره تفکر آنها قرار میگیرند پیش میرود.
در این روزگار هراسانگیز که فرافاجعهی زیستبومی کلیت تمدن بشری را به انهدام تهدید میکند، در این آشوب مناسبات جهانی و وضعیت کشورها و قدرتها، سخن از حق و حقوق کشور و ملت به خودی در خدمت تأمین حق و حقوق کشور و ملت نیست. مهمترین و دشوارترین مسأله در این دوران نه بیان حق و حقوق بلکه نجات این حق و حقوق است. میتوان بهراستی از یک حق صحبت کرد اما طوری از آن دفاع کرد که حتی به سلب حقوق دیگر هم منجر شود، همانگونه که در رابطه با ایران اتفاق افتاده است.
تأمین حق در این دوران نه از طریق تکیه بر تضاد و ستیز با عمدهترین نیروهای تهدیدکنندهی آن حق بلکه از طریق متمرکز کردن همهی تدابیر برای کاهش و رفع تضاد و ستیز با آن نیروها ممکن میشود. تضادها را باید حل کرد تا راه رفع ستیز و جنگ فراهم شود. ایران نمیتواند با حفظ تضادهای موجود تولیدشده توسط جمهوری اسلامی با آمریکا و جهان غربستیز را رفع و صلح را تأمین و شرایط امنیت و پیشرفت را فراهم کند.
جمهوری اسلامی ایران آنجا که میگوید آمریکا به استقلال و به حق و حقوق کشور ایران احترام نمیگذارد و میخواهد به زور امر خود را پیش ببرد راست میگوید. دولت آقای ترامپ به عیان این قصد را در باره بسیاری از کشورها فاش کرده است. اما از این گفتهی حکومت برای ایران چه حاصل شده است؟ کدام سیاست و برنامه کارساز را حکومت برای خنثی کردن این برخورد دولت آمریکا طرح کرده و به اجرا گذاشته است؟ مسألهی اصلی تأمین حق و حقوق مردم و کشور است نه هیاهوی حق و حقوق.
سوریه یک نمونه بارز راه و روش جمهوری اسلامی است. در سوریه، جمهوری اسلامی در قیاس با دیگر بازیگران صحنه موضع بهتر و سیاست بدتر را داشت. جاگیری فعال علیه داعش و تعرض برنامهریزی شدهی آن برای به خون کشیدن منطقه یک اقدام مثبت و انسانی بود. اما، شرقیتر کردن سیاست در این مسیر و عدم استفاده از برخی همسوییها برای نزدیکی با آمریکا و سرانجام قرار گرفتن در صف نخست مقابله با آمریکا در صحنهی سوریه تمام سود دخالت را به زیان خالص برای ایران تبدیل کرد. همینگونه است در رابطه با مساله فلسطین و غیره.
این روشها اساسا از ایدئولوژی مایل به قطب شدن در برابر تمدن غرب ناشی میشود. حکومت اسلامی به این علت راه تبدیل شدن ایران به نقطهی بحرانی ستیز جهانی را هموار کرده است که رسما خود را قطبی متضاد و رقیب با ساختار سیاسی و تمدن و فرهنگ آمریکا و اروپا معرفی میکند. این فکر نه تنها در میان نیروهای تندرو بلکه در برخی سران جنبش اصلاحات، خاصه در نظریات رفسنجانی و خاتمی نیز به عیان دیده میشود. طرح گفتگوی فرهنگها توسط خاتمی قبل از هر چیز طرح اثبات تضاد و تفاوت فرهنگهاست. تضاد و تفاوتی که آقایان خود را یک قطب آن در یک مقیاس جهانی میدانند.
جمهوری اسلامی موجودیت خود را به ایفای نقشی چنین قطبی در برابر غرب گره زده است و کمتر از هر دولت دیگری در جهان برای نجات حق و حقوق مردم ایران آماده عقب نشینی از حق و حقوق مطلقهی ایدئولوژی و حاکمیت خویش است. تبدیل هرگونه عقبنشینی از آنچه آماجهای انقلاب اسلامی نامیده میشود به امری ناموسی یک رکن اصلی شکلدهی به این وضعیت است. در چنین وضعیتی، هر قدم انعطاف سیاست با دیوار مقاومت ایدئولوژیک روبرو میشود و هر گام رهبری دولتی با مراکز قدرت ملایان روبرو میشود.
جمهوری اسلامی مسئولیت اصلی مهار خطر جنگ را بر عهده دارد. این حکومت وظیفه دارد برای نرفتن ایران به کام ویرانی و جنگ روش سیاسی خود را تغییر دهد. برای حفظ آن چه غرور ملی نامیده میشود نیز باید راه پیدا کرد و پیشنهاد داد و مذاکره کرد. حفظ غرور ملت نباید به قیمت گرفتن جان ملت تمام شود. خوشبختی و امنیت و شادابی مردم تمام هدف سیاست باید باشد. آمیختن خدا و دین و تعصبات عقیدتی با سیاست، بنیان خوشبختی و امنیت مردم را بر هم زده است. جمهوری اسلامی حتی در این شرایط حاظر نیست از خرد اصلاح طلبان خودی هم برای شور و مشورت استفاده کند. حتی نخست وزیر دوران جنگ گذشته را، که دارای تجربهای عظیم در چنین بحرانی است حاظر نیستند از حصر آزاد کنند و به دایرهی مشاوران بیفزایند.
این وضعیت باید پایان یابد. شما نمیتوانید ایران را در بنبستی نگهدارید که در آنجا یا خفه شود یا طبق سناریو شما عمل کند. بگونهای متمدنانه راه آزادی ملت برای اندیشیدن به سرنوشت خود را باز کنید. به جای لجبازی و رجزخوانی سیاست را پیش بیاورید و نشان دهید که کدام برنامه را برای حل بحران دارید. مسایلی هستند که انجام یا رعایت آنها شرط هر عمل مؤثر برای رفع بحران جاری است.
یک: نباید برجام را رها و یا تضعیف کرد. باید قویأ به برجام وفادار بود. نقض برجام در خدمت بسط اتحاد برای تعرض به ایران است.
دو: مذاکره مهمترین وسیله حل دموکراتیک و صلحآمیز مسایل است. باید پیش شرط گذاشتن را انتقاد و رد کرد اما به اصل حل مسایل با مذاکره وفادار بود، چه مذاکره مستقیم و دو طرفه، چه مذاکرهی چند جانبه.
سوم: برای سازنده و مؤثر کردن مذاکره میتوان پیشنهاد ناظر یا پیشنهاد مذاکره چند جانبه را داد. دو شکل عمده، یکی ادامه مذاکره در همان ترکیب پیشین پنج به اضافه یک است و دیگری مذاکره زیر نظر سازمان ملل متحد است. چنین پیشنهادهایی نباید استقبال از مذاکرهی مستقیم را نفی کنند.
چهارم: حادترین مساله در مذاکره تأمین امنیت کشور است. تأمین امنیت قبل از متمرکز شدن روی ابزار و امکانات دفاعی، بهسازی مناسبات با تهدیدکنندگان امنیت ایران و دستیابی به نوعی توافق با آنهاست. امروزه امنیت کشورها امری مستقلانه و انفرادی نیست. هیچ امنیتی جز از طریق تأمین امنیت طرف تهدید کننده تضمین نمیشود.
پنج: جمهوری اسلامی باید مانع حوادث تحریککننده شود و نگذارد دیگران به نام ایران دست به خرابکاری بزنند. نیروی که قصد حمله داشته باشد خود بهانهی آن را تولید میکند. یک راه این است که یک نیروی ناظر بینالمللی برای جلوگیری از چنین تخلفات و توطئههایی به منطقه دعوت شود.
ششم: دولت باید اختیار تام بگیرد و دخالت دیگر نهادها در این امر منع شود.
هفتم: ورود به دستهبندی و بلوک سازی جهانی متضاد با غرب مجموع سیاستهای دیگر در رابطه با غرب را بیهوده میکند. ایران یا دوست غرب میشود و یا توسط غرب زیر شدیدترین فشارها قرار میگیرد. مهمترین عاملی که سبب این تهاجمات علیه ایران است جاگیری استراتژیک ضد غربی جمهوری اسلامی است. این جاگیری با خواست مردم ایران متضاد است.
مردم ایران از دولت آقای ترامپ میخواهند به تهدید و تعرض علیه کشور ما پایان دهد. ایران نه دشمن آمریکا است و نه خواهان ستیز با آن. ایران آمریکا را دوست و یاری دهنده به خود میخواهد. سخن از جنگ با ایران هولناک و بیدادگرانه است. جنگ برای همه هولناک خواهد بود. هر نیرویی باید فضیلت خود را در جلوگیری از جنگ نشان دهد. کشاندن بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی تاریخ بشر در ستیزهجوییهای خشن منطقهای دون شأن تمدن و فرهنگ ایالات متحدهی آمریکا است. ترغیب کنندگان منطقهای چنین رفتاری برای مردم آمریکا و نیز برای آیندهی خود مشکل میسازند و روزی آوار بر سر خوشان فرو خواهد ریخت. خواست مردم ایران از دولت آمریکا تغییر فضای جنگی، یافتن راهی معقول برای مذاکرهای واقعی و مبتنی بر حرمت متقابل است.