سلام، آقای تاجزاده!
آقای تاجزاده عزیز! به چند دلیل تصمیم گرفتم که به شما نامه سرگشاده بنویسم.
اول- به این دلیل بی ربط که ما هر دو متولد شهریوریم. شما در ۹ شهریور ۳۶ و من در ۱۵ شهریور ۳۲ به دنیا آمدهایم و با این حساب، اگر چه من چهار سال از شما بزرگترم، اما هر دو، دهه هفتم عمرمان را سپری میکنیم. شما در آغاز دهه هستید و من در میانه آن.
دوم- ما اشتراکات زیادی داریم. یکی- دو سالی پیش از آنکه شما با موتور گازی به خواستگاری فخری خانم بروید، من کت مشکی دوستی را قرض کردم تا ظاهرم شبیه یک داماد معمولی باشد. پیش از آن، من در سودای انقلاب، برق فنی را رها کردم و روانه قصر و اوین شدم و شما تحصیل مکانیک در آمریکا را نیمه کاره گذاشتید تا به استقبال انقلاب بروید. ما هیچ دورهای را به پایان نرساندیم و ظاهرا پرونده آموزشی هر دوی ما هنوز بسته نشده است و میتوانیم با هم به مثابه دو دانشجو گفتگو کنیم. ما هر دو ایده آلیستهای ناب و آرمانخواه بودیم. رویای جامعه بی طبقه من با آرمان جامعه بیطبقه توحیدی یا جامعه عدل علی شما، زیبا یا نازیبا، حدودا به یک اندازه خیالبافانه بودند. اما هر چه بود، ما یک رویا داشتیم.
سوم- ما، پیش از آنکه بفهمیم سیاست را با کدام س مینویسند، در بیست و چند سالگی، در نتیجه امواج سیل آسای انقلاب و «قحط الرجال» آن روزها، به مرکز گرداب سیاست پرتاب شدیم و شمای ۲۴ ساله معاون وزیر شدید! اگر من به جای دانشکده فنی، به حوزه علمیه میرفتم، شاید من و شما در مناسباتی متفاوت قرار میگرفتیم. و یا اگر شما بجای مجاهدین انقلاب، به مجاهدین خلق میپیوستید، شاید تا امروز صد کفن پوسانده بودید و یا یکی از اسیران اردوگاه آلبانی میبودید. من به نقش تصادف باور دارم و میدانم که تصادفات در اینکه امروز زندهام و در گوشهای در اروپا، دوران تبعید خود خواسته را سپری میکنم، نقش زیادی داشتهاند. در مورد شما هم همینگونه میاندیشم.
چهارم- ما مرتکب اشتباهات بزرگی شدیم و گرچه در طول زمان، در جریان دردناک «آزمون وخطا» چیزهایی هم آموختهایم، اما شاید تناقض ناشی از سطح دانش و تجربه ما و بزرگی مسئولیتهایی که خواسته یا ناخواسته بر سرمان آوار شدند، سبب شدند که اینجا و آنجا، خادمان خوبی برای مردم و کشورمان نباشیم. در این نامه قصد پرداختن بیشتر به تلخ و شیرین - و عموما تلخ - این ۴۰ سال را ندارم و هدفم گفتگو پیرامون مهمترین مسایل روز است و بدین منظور گفتگوی اخیر شما با روزنامه اعتماد و مناظره شما با آقایان حجاریان و علوی تبار را بهانه کردهام تا بر محور آنها، گپی با شما و شاید هم گپ و گفتی با هم داشته باشم /باشیم.
مصاحبه شما با اعتماد را از آخر به اول میخوانم و در سه مورد درنگ خواهم داشت.
اول: انقلاب و انقلاب بهمن
دوم: نافرمانی مدنی
سوم: انتخابات و انتخابات آزاد
انقلاب
شما در این مصاحبه میگویید:
«ممکن است (مردم) مانند کشورهای منطقه به این نتیجه برسند که بالاتر از سیاهی رنگی نیست و بگویند به سیم آخر میزنیم؛ هرچه بادا باد! فقط اینها بروند. ابنزیاد هم جایگزینشان شود ما مشکلی نداریم. همان حرفی که ما سال ۵۷ زدیم و بعد فهمیدیم اشتباه کردیم. چراکه شما در هر شرایطی باید ببینید جایگزین آن رژیمی که ساقط میکنید، چیست.»
مشابه این سخنان را پیشتر از زبان همراه و همرزم تان، بهزاد نبوی شنیده بودم، اما از زبان تاجزاده وبه این شکل، حداقل برای من تازگی داشت. شما میگویید که
۱- در ۵۷ اشتباه کردید
۲- در این سال نمیدانستید که چه رژیمی دارد جایگزین رژیم شاه میشود - و پس- اگر میدانستید، به سیم آخر نمیزنید و نمیگفتید که هرچه بادا باد و...
آقای تاجزاده عزیز! شما در این عبارت کوتاه وارد بحثی حیاتی شدهاید که نمیتوان از آن استقبال نکرد. راست این است که من به عنوان یکی از چپهای رادیکال آن روزگار، تا به مواضع سوسیال دموکراتیک امروز برسم، ر اه پر درد و رنجی را پشت سر گذاشتهام. کمرم زیر بار سنگین شکستهای سیاسی، برنامهای و ایدئولوژیک تا حد شکستن خم شد و در نتیجه درد زایمان یک روشنفکر دموکرات از رحم یک تفکر مبتنی بر ولایت فقیه را درک میکنم و به هیچ وجه قصد آزردن شما را ندارم، اما در عالم مباحثات دانشجویی سوالاتی هست که باید مطرح بشوند:
در ۵۷، دقیقا مرتکب چه اشتباهی شدید؟ آیا اشتباه شما فقط این بود که متوجه نبودید ممکن است نتیجه انقلاب، استقرار ولایت فقیه و حکومت دینی باشد و یا متوجه نشدید که نتیجه هر انقلاب قهر آمیزی چیزی جز رها شدن دیو خشونت از شیشه و جایگزینی استبدادی بجای استبداد موجود نخواهد بود؟
من به این نتیجه رسیدهام که هر انقلابی، به دلیل آنکه ذاتا قدرت محور و ویرانگر است، پیش از آنکه جامعهای را آزاد و آباد کند، آنرا گرفتار چرخه خشونت و ویراگری میکند و انقلاب گر چه بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، حق مردمی است که از ظلم و ستم حکومت به جان میآیند، اما نومیدانهترین واکنش ممکن از سوی آنهاست که فرجام تلخی خواهد داشت. شما چه فکر میکنید؟
- شما با اشاره بر اینکه رژیم بر آمده از انقلاب بهمن، بدتر از از رژیم سابق بود، وارد یک میدان بزرگ مین شدهاید. بند ناف جریان شما، تا امروز به انقلاب بهمن وصل بوده است و شما هویت و موجودیت خود را با آن تعریف کرده بودید. شما فرزند و صاحب انقلاب بهمن بودید که برای به فرجام رساندن آن، نه فقط فداکاریها کردید، بلکه خلافهای بزرگی هم انجام دادهاید. امروز اما، شما در این مصاحبه، ظاهرا رابطه دیگری را با انقلاب بهمن بر قرار کردهاید، هویت جدیدتان را چگونه تعریف میکنید؟ تاجزاده اصلاحطلب و گسسته ار انقلاب بهمن چه نسبتی با جمهوری اسلامی، میراث آیت الله خمینی، میراث خاندان پهلوی و دوران طلایی دارد؟
اجازه بدهید تا این بحث را همینجا متوقف کنیم و به سراغ موضوع دوم یعنی نا فرمانی مدنی برویم.
نافرمانی مدنی
برای آنکه نقطه عزیمت مشترکی داشته باشیم، تعریف ویکی پدیا از نا فرمانی مدنی را مبنای گفتگو قرار میدهم. در این تعریف آمده است:
«نافرمانی مدنی روشی خشونتپرهیز برای اعتراض به سیاستهای حکومتها میباشد. دراین روش با بیاعتنایی به قوانین حکومتی، سعی در تضعیف قابلیت اجرای قانون که یکی از مهمترین پایههای قدرت هر حکومتی است، میشود.»
بر خورد شما با این مقوله، مرا گیج کرده است. شما در حالی که خودتان به اتفاق رهبران و دیگر کادرهای جنبش سبز دست به نافرمانی مدنی زدید و بهایش را هم پرداختید و در حالی که نا فرمانی مدنی در زمینه ماهواره و تلگرام را تایید میکنید و این نکته مهم را مورد تاکید قرار میدهید که در هر دوی این جنبشها، قوانین مورد بی اعتنایی قرار گرفتهاند، اما در ارتباط با حرکت دختران خیابان انقلاب، به ناگاه زمین بازی را عوض میکنید و مینویسید: «پیشنهاد کردم وقتی یک اعتراض مدنی انجام میدهیم آن را در چارچوب قانون انجام دهیم!» این یک تناقض آشکار به نظر میرسد و امیدوارم که از شما توضیح قانع کنندهای بشنوم.
شما البته در مقام پدری که نگران فرزندان خویش است، دختران جوان را از رفتن بر بالای سکو و شکستن مسالمتآمیز قانون حجاب اجباری بر حذر میدارید. تا اینجا، نگرانی شما قابل درک است و اگر آنرا به سطح تئوری و رد این شیوه نافرمانی انکشاف نمیدادید، مشکلی شاید وجود نمیداشت. شما نه تنها این کار را کردهاید، بلکه، راستش را بخواهید، شما دارید بر آتش مبارزات مردم آب میپاشید و بن درختی را میبرید که بر سر شاخ آن نشستهاید! اگر زنی تصمیم میگیرد که رو سری بر سر چوب کند و بهایش را هم بپردازد، شما چگونه، در این سرای بی کسی که کس به در نمیزند و روحیه ایستادگی افت شدید کرده است، با مبالغه و بریدن ده سال و بیست سال زندان، ته دل جوانان را خالی میکنید؟ من ملاحظات شخصی شما را درک میکنم و گاه حتی نسبت به برخی از برخوردهای شجاعانه شما احساس نگرانی میکنم و لزوما، توقع ندارم که شما هم روی سکو بروید، اما تخطئه را هم نمیتوانم درک کنم. شما در این راه تا محکوم کردن کامل خیابان و دفن کردن میراث جنبش سبز جلو میروید و مینویسید: «از تظاهرات استقبال نمیکنیم چون یا به شدت سرکوب میشود... یا تظاهرات خیابانی ادامه پیدا میکند و سر از هرج و مرج در میآورد.» و «به خیابان آمدن مردم میتواند به سرعت تبدیل به خشونت شود و این خشونت میتواند پیامدهای وحشتناکی برای کشور داشته باشد.»
بگذریم از اینکه که دهها تظاهرات کارگران، مالباختگان، بازنشستگان و فرهنگیان در دو سال اخیر نه به شدت سرکوب شدند و نه به هرج ومرج راه بردند، شما دارید یکی از دستاوردهای مهم خودتان را هم انکار میکنید! مگر نه این است که شاهکار جنبش سبز این بود که دستی بر کتاب قانون و پایی در خیابان داشت؟
بسیار بعید است که در ایران کار به خیابان نکشد و بدترین «تدبیر» برای به خشونت کشیده نشدن خیابان، دوری جستن از آن و سپردن آن به خشونت طلبان است. رهبران و مردم ایران، هم در جنبش سیز و هم حتی در روندی که به انقلاب بهمن ختم شد، خیابان را به خوبی مدیریت کردند و نگرانی رهبران دلواپس خشونت، منطقا باید به تمرکز بر مدیریت خیابان راه ببرد و نه انکار خیابان! مصاحبه شما در مجموع این برداشت را به من منتقل نمیکند.
انتخابات آزاد
بر خورد شما با انتخابات و انتخابات آزاد هم برایم گیج کننده است. تاجزاده در کدام زمین بازی میکند؟ در زمین انتخابات آزاد یا در زمین استصوابی؟ شما چهل سال و در بیست انتخابات، در زمین استصوابی بازی کردید. بهترین مجلس حاصل از این بازی، مجلس ششم بود که شما و همراهانتان در سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت، اکثریت بالای ۶۰ در صد آن را قبضه کردید. بهترین نتیجه انتخابات ریاست جمهوری هم گزینش آقای خاتمی بود. اوج پیروزی جریان شما هم زمانی بود که مجلس و دولت را – نمیگویم قوای مجریه و مقننه را، چون واقعیت ندارد- در اختیار داشتید. آیا نیازی وجود دارد که من پیرامون مسلوب الاختیار بودن مجلس ششم و زمینگیر شدن دولت آقای خاتمی، سوالی طرح کنم و شما را به پاسخگویی فرا بخوانم؟ به باور من، نه! شما هم سوالات را و هم پاسخها را بهتر از من میدانید و شگفتی من این است که از بازی در این زمین خاکی و پر سنگلاخ استصوابی چه خیری دیدهاید که دست از آن بر نمیدارید؟
شما میگویید:
«برای آنکه سوریه نشویم باید انتخابات را آزاد کنیم، فعالیت آزاد مطبوعات و احزاب و اتحادیهها را به رسمیت بشناسیم، فضا را غیرامنیتی و باز کنیم، ایرانیان خارج از کشور را به ایران دعوت و سبک زندگی را آزاد کنیم و مقدمه اصلاح قانون اساسی را فراهم آوریم. اگر این اصلاحات انجام شود، دیگر نباید نگران آن باشیم که ایران سوریه خواهد شد.»
در اینجا با شما احساس نزدیکی بسیاری کرده، شجاعت شما را تحسین میکنم که علی رغم همه ناملایمات و زندان کشیدنها، در عبور از خطوط قرمزی که حکومت به دور جریان شما کشیده، تردیدی به خود راه نمیدهید. متاسفانه اما، شما فرصت لذت بردن از شیرینی این همنوائی را نمیدهید و به زمین منحوس استصوابی بر میگردید! شما در همان گفتگو میگویید «ما نباید به هر قیمت در انتخابات حاضر شویم یعنی اگر نامزدهای اصلی را رد صلاحیت کردند باید به مردم اعلام کنیم ما با این لیست میخواستیم در انتخابات شرکت کنیم اما چون نامزدهایمان رد صلاحیت شدند در انتخابات شرکت نمیکنیم.» خب، تاجزاده عزیز! اگر لیست شما تایید شد، تکلیف شعار انتخابات آزاد و معنی دار و نماندن پشت در شورای نگهبان و مجمع تشخیص چه میشود؟ آیا همه را کنار میگذارید و با تکرار بازی باخت-باخت در زمین استصواب، به سیاستورزی در مجلسی که به قول آقای رضا خاتمی، در قعر امور است، خواهید پرداخت؟
سوال درد ناک دیگر: شما میخواهید با اصلاح طلبانی ائتلاف انتخاباتی تشکیل بدهید که به گفته خودتان، به هر قیمت در انتخابات شرکت میکنند و اگر لیستهای ۱، ۲، ۳ و ۴ هم رد صلاحیت شوند، با لیست پنجم راهی مبارزه انتخاباتی خواهند شد و حریف اقتدارگرا هم به این نکته آگاه است. آیا ته داستان برای شما روشن نیست؟ مرغ شما که یک پا ندارد و بده-بستان با موتلفین را رد نمیکنید، پس ناچارید به لیست دوم و شاید هم سوم، رضایت بدهید و - زبانم لال - یک بار دیگر مردم را برای رای دادن به ریشهری و دری نجف آبادی پا ی صندوقها بکشانید و ناخواسته در نقش کبوتر پرقیچی آقای عارف و دوستان کارگزارتان ظاهر بشوید! شما به خوبی میدانید که نه شورای همآهنگی اصلاحطلبان پیشنهاد شما را میپذیرد و نه آقای خاتمی قادر به حفظ «وحدت کلمه» و «تکرار» چیزی هستند. شما به درستی تاکید میکنید که «ما یا به سمت هرج و مرج خواهیم رفت و اوضاع سیاسی و اقتصادی بدتر خواهد شد. یا به سمت انتخابات آزاد میرویم.» این تاکید و تحلیل شما امیدآفرین و نیروبخش است. کاش بر سر این حرف میماندید و در گفتگو با علوی تبار و حجاریان، وقتی کم آوردید، مخاطبان را دچار زمان پریشی و مکان پریشی نمیکردید که «انتخابات در ایران سپر حفاظت است. بنا بر همین تجربه معتقدم حتی اگر لیست کامل ندهیم، باید اقلیتی ولو ۱۰ نفره در مجلس داشته باشیم. نباید اجازه بدهیم، در جامعه تبلیغ کنند اصلاحطلبان مقابل حکومتاند و نتیجه بگیرند، ریختن خونشان مباح است!»
آخر آقای تاجزاده! من این نحوه دفاع از استصواب را کجای دلم بگذارم و چگونه آن را با دفاع از انتخابات آزاد جمع کنم؟
طبعا وقتی شما و من از «انتخابات آزاد» سخن میگوییم، منظورمان فقط منصفانه، رقابتی و سالم بودن انتخابات و فراهم بودن امکانات معرفی داوطلبان و تصمیمگیری برای مردم نیست. انتخابات آزاد جزیی از روند دموکراتیکی است که در آن اراده آزاد مردم، در تاسیس نهادهای صاحب اختیار و مسولیت، تجلی مییابد. نتیجه انتخابات از پروسه آن قابل تفکیک نیست و شرکت در انتخابات آزاد یک مجلس مسلوبالاختیار، دهن کجی به دموکراسی و مردم است. امری که به درستی مورد تاکید آقایان حجاریان و علوی تبار هم قرار گرفت و شما در پاسخ، تدوین پلاتفرم بوسیله فراکسیون اصلاحطلب مجلس بر آمده از استصواب را پیشنهاد دادید. در حالی که بخش مهم و تعیین کننده پلتفرم به بازه زمانی از امروز تا انتخابات بر میگردد که حجاریان آنرا در عبارت زیر فرموله کرد:
«بر سر اینکه پارلمان تنها محل قانونگذاری است، توافق کنیم. درون و بیرون قدرت، هر کس این موضع را تأیید و امضاء کرد، اصلاحطلب است و اگر امضاء نکرد...»
این موضع حجاریان را میتوان تکرار پلتفرم سه مادهای جبهه ملی به زبانی دیگر دانست که بر آزادی زندانیان سیاسی، آزادی فعالیت احزاب و بر گزاری انتخابات آزاد مجلس موسسان زیر نظر هیتی مورد قبول همگان استوار است.
برای آنکه مجلسی با اختیارات کامل قانون گذاری تشکیل بشود، مقدماتی لازم است که تعلیق قانون انتخابات فعلی و موادی از قانون اساسی و بسیج مردم حول شعار انتخابلت آزاد و در نهایت توافق بر سر هیت یا کمسیون برگزاری انتخابات از جمله آنهاست.
آقای تاجزاده عزیز! سخن به درازا کشید. شما به دفعات از جمله در مصاحبه اخیرتان با شرق، بر خطیر بودن اوضاع کشور تاکید کردهاید و به درستی بیان داشتهاید که میان «هرج و مرج» و «انتخابات آزاد» باید انتخاب کنیم. هر انتخابی اما، الزامات خود را هم دارد. من نماینده کسی نیستم، اما بر این باورم که دستان نیروهای جمهوریخواه همیشه به سوی اصلاحطلبان باورمند به ضرورت رفرمهای ساختاری دراز بوده است. اگر نظر آن میلیونها انسانی که به گفته درست شما نه اصلاحطلبان را قبول دارند و نه اصولگرایان را، برایتان مهم است - که هست- برای تاسیس مجلسی تصمیمگیر که یگانه مرجع قانونگذاری و در راس امور باشد، پلتفرم و راهکار بدهید. شعارهای کلی و حواله به آینده، دردی را درمان نخواهد کرد. شاید پل پیروزی از رسیدن دستهای ما به یکدیگر بنا بشود.
احمد پورمندی
مونیخ ۱۷.۰۶.۲۰۱۹
.(JavaScript must be enabled to view this email address)