سران هر دو حکومت ایران و آمریکا خوب میدانند، جنگ هزینههای بسیار برای دو طرف در پی خواهد داشت. بنابراین، اعلام کردهاند عزم جنگ ندارند. و اما بهرغم اعلام این موضع، در شرایط جنگی که دو طرف ایجاد کردهاند، از جمله نقل و انتقال تسلیحاتی، و آرایش نظامی در دو سو، در کنار تهدید نیروهای شبهنظامی غیرقابل کنترل وابسته به سپاه قدس در منطقه، خطر جنگ را نمیتوان منتفی دانست. از سوی دیگر با بالا گرفتن تنشهای داخلی میان کنگره و ترامپ، که میکوشد توجه مردم آمریکا را به تهدید دشمن خارجی سوق بدهد، سیاستی که جمهوری اسلامی در ۴۰ سال گذشته پی گرفته است، خطر جنگ قوت میگیرد. اما آیا جنگ تنها راه رفع بحران است؟
تکرار خواست مذاکره توسط ترامپ چیزی جز پذیرش پیشنهاد ۱۲ مادهای مارک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا توسط جمهوری اسلامی نیست. اما جمهوری اسلامی نمیتواند این پیشنهاد را دربست بپذیرد. زیرا تمام حیثیت و اعتبارش را در داخل و منطقه به باد خواهد داد و ستونهای نظام اسلامی متزلزلتر خواهد شد. اما آلترناتیو نپذیرفتن مذاکره نیز جمهوری اسلامی را کمتر در معرض خطر قرار نمیدهد.
فشار روزافزون اقتصادی و تحریمهای بیشتر، جمهوری اسلامی را در تنگنای بروز و رشد اعتراضات مداوم داخلی قرارخواهد داد. اینگونه جمهوری اسلامی بیشتر به سمت جنگ و انزوای جهانی سوق داده خواهد شد.
درگیری نظامی برای جمهوری اسلامی بازی مرگ و زندگی است. زیرا مشکل معترضان به شرایط اقتصادی و ستمدیدگان سیاسی، حقوق بشری و قومی با افزوده شدن هزینه جنگ، دو چندان نیز خواهد شد. در این صورت احتمال جلب همکاری مردم به ویژه اقوام و قربانیان تبعیض در حاشیه مرزهای ایران کمتر و امکان ورود نیروهای خارجی بیشتر خواهد شد. آیا جمهوری اسلامی با در نظر داشتن خطرهای خارجی و داخلی ذکر شده، تن به مذاکرده خواهد داد؟ آنها در پی مذاکرات پنهانی و دور از چشم مردم که ترامپ نیز با آن مشکلی ندارد، هستند. اما توافق در این مذاکرات بحران داخلی را برطرف نخواهد کرد. زیرا مشکل ایران ساختاری است و تنها با پایانگیری تنش کنونی با آمریکا برطرف نخواهد شد.
راه چهارمی نیز وجود دارد که رژیمهای مستبد کمتر به آن فکر میکنند، و بعید است سران جمهوری اسلامی نیز به آن تن دهند. اصلاحات ساختاری و واگذاری حکومت به مردم در یک انتخابات کاملاً آزاد و منصفانه تنها راه مدنی، کمهزینه و خالی از خشونت است که میتواند مشکلات جامعه را بهتدریج برطرف کند. راهی که صدام حسین، معمر قذافی، حسنی مبارک، و بشار اسد در پیشِ رو داشتند اما به آن تن نداند و سرنوشت شومی را برای خود و همراهانشان رقم زدند.
احتمال وقوع جنگ
در شرایط جنگی، حادثهای کوچک، خواسته و ناخواسته، میتواند آتش جنگ بزرگی را شعلهور کند. برای نمونه، شلیک موشک کاتيوشا به سمت سفارت آمریکا در بغداد اگر با تلفات جانی همراه میشد و مقابله متقابل با ابعاد بزرگتری را بر میانگیخت، میتوانست به برافروختن جرقههای جنگ بیانجامد.
اعزام ناو جنگی، سیستم پاتریوت و بمبافکنهای بی-۵۲ و جتهای اف ۳۵ به منطقه، فروش هشت میلیارد و یکصد میلیون دلار اسلحه به اردن، عربستان، و امارات، با تصمیم یکطرفهٔ دولت بدون تأیید مجلس با توجیه وضعیت اضطراری و تهدید ایران، و ایجاد ظرفیت دفاعی برای شرکای خود، اعزام ۱۵۰۰ نفر نیروی نظامی جدید به خلیج فارس از جمله بخشی از تدارک و آمادگی علنی برای احتمال مقابله نظامی است.
از سو دیگر اعلام آماده باش رهبر جمهوری اسلامی به فرماندهان سپاه پاسداران و ارتش، قدرتنماییها و رجزخوانیهای مقامات نظامی ایران به معنای بخشی از جنگ روانی، تشدید حملات موشکی حوثیها به تأسیسات عربستان سعودی، آسیب رسانی به ۴ نفتکش در نزدیکی بندر فجیره و ادعای مقامات امريکایی مبنی بر در دست داشتن جمهوری اسلامی در آنها، همه میتواند زمینهساز جنگی بزرگ باشد.
مقامات آمریکایی از کشورهای اروپایی خواستهاند که برای مقابله با سیاست بیثبات کردن منطقه و گسترش سلاحهای دوربردِ جمهوری اسلامی و همچنین نقض حقوق بشر در ایران، در کنار آمریکا بمانند. انگلستان اعلام کرده است نیروهای ویژه خود را در خلیج فارس مستقر کرده است، و آماده کمک به آمریکا و متحدانش در برابر جمهوری اسلامی است. دبیرکل پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) نیز با تکرار خواستهای آمریکا به جمهوری اسلامی هشدار داده است که «دست از فعالیتهای بیثباتکننده در منطقه بردارد». همه این موارد زمینهساز وقوع جنگ است.
گامی دیگر به سوی جنگ
در روز پنجشنبه ۲۴ ماه مه ۲۰۱۹ کمیته روابط خارجی سنای آمریکا قطعنامهای را که از طرف سناتورهای دمکرات برای الزامآورکردن ترامپ به کسب مجوز کنگره برای اعلام جنگ با ایران ارائه شده بود، با رأی ۹ به ۱۳ رد کرد و دست پرزیدنت ترامپ را باز گذاشت که با اعلام شرایط ضروری میتواند بدون مجوز کنگره علیه ایران وارد جنگ شود.
افزون بر آن، دولت آمریکا مدعی شده است که جمهوری اسلامی با کشتیهای تجاری موشک حمل میکند. حال به قصد جابه جا کردن موشکها پنهان از دید کشورهای دیگر، و یا برای نزدیک کردن سلاحهای استراتژیک در کشتیهای تجاری به مواضع آمریکاییها و متحدانش در منقطه، هر کدام باشد تفاوت نمیکند. این گزارش اگر واقعی باشد و یا واقعی تلقی شود، میتواند به قصد پیشگیری و تعقیب و مراقبت طرف مقابل، زمینهساز جنگ باشند.
قربانیان اشتباه محاسباتِ جنگ
در جنگها تنها نظامیان نیستند که قربانی نابخردی سیاستگذاران جنگی میشوند. شهروندان عادی به ویژه زنان و کودکان نیز به شکلهای مختلف، مستقیم و غیر مستقیم قربانی جنگ میشوند.
داستان شلیک موشک به هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس در سال ۱۳۶۷ در بحبوحۀ جنگ ایران و عراق را بسیاری میدانند. آن فاجعه آنگونه که بعدها سرتیپ خلبان شهرام رستمی، یکی از فرماندهان وقت ارتش ایران، در مصاحبهای با حسین دهباشی توضیح داده است نتیجه مشکلی بود که سپاه پاسداران ایجاد کرد. در شرایطی که سپاه پاسداران در دریا با نیروهای آمریکایی درگیر بود، هواپیمای جنگی اف ۱۴ را آماده پرواز کردند، اما به دلیل مشکل فنی پرواز متوقف شد و همزمان هواپیمای مسافربری از همان باند فرودگاه به پرواز درآمد. کشتی جنگی آمریکا در خلیج فارس که پرواز اف ۱۴ را شنود کرده بود، اما از متوقف کردن آن با خبر نشده بود، و همزمان شایع شده بود که قرار است برخی خلبانها ایران با جت اف ۱۴ به ناو آمریکا بکوبند، هواپیمای مسافربری را که در همان مسیر پرواز کرده بود را به اشتباه در رادارخود اف ۱۴ تصور کرده و به سمت آن شلیک کرد. در نتیجه این دو خطا، ۲۹۰ مسافر و خدمه بیگناه هواپیما کشته شدند. آیا اینگونه خطاها باز تکرار نخواهد شد؟
سرگردانی سران نظام
خامنهای از یک سو اعلام کرده است که نه جنگ میشود و نه مذاکره میکند. البته در شرایط جنگی، وقوعِ جنگ صرفاً در اختیار او نیست. حسن روحانی نیز میگوید در شرایط کنونی اهل مذاکره نیستیم. اگرچه بعداً اضافه کرد «چنانچه زمانی «دشمنان» با «پایبندی به تعهدات خود» به میز مذاکره برگردند، «راه به روی آنها بسته نیست». خامنهای در پی تأکید سخنگوی وزارت خارجه آمریکا بر ۱۲ شرط پمپئو، روز چهارشنبه هشتم خرداد (۲۹ ماه مه) اعلام کرد درباره «مسایل ناموسی و اساسی انقلاب» مذاکره نمیکند. او پیش از آن، مذاکره را «سم مضاعف» خوانده بود.
معنی سخنان خامنهای این است که آلترناتیو بهتر برای جمهوری اسلامی، نه جنگ و نه مذاکره، بلکه ادامه وضعیت وخامتبار کنونی است. اما هزینه گزاف ادامه وضعیت کنونی را مردم باید پرداخت کنند. سران جمهوری اسلامی حق ندارند در شرایط بحرانی احتمال بروز جنگ و گستردهتر کردن فقر و فلاکت اقتصادی (بیکاری و تورم) که در یک سال گذشته دو برابر شده (یعنی از حدود ۲۰ به ۴۰) رسیده است، از جانب هشتاد میلیون جمعیت ایران تصمیمی سرنوشتساز بگیرند. مطابق اصل ۵۹ قانون اساسی، بحران سیاسی و اقتصادی کنونی با احتمال بروز جنگ، میتواند با رأی دو سوم نمایندگان مجلس به همهپرسی گذارده شود. اینگونه مردم میتوانند میان سه گزینه جنگ، ادامه وضعیت کنونی و مذاکره نظر خود را اعلام نمایند.
اما متأسفانه در ایران نه تشکلهای جامعه مدنی وجود دارد، نه احزاب مستقل که سخنگوی مردم باشند، و نه مجلسی که اراده مستقل در برابر تصمیم رهبر و فرماندهان سپاه پاسداران داشته باشد. حتا رئیس جمهور هم اعلام میکند که در سیاستهای خارجی و کلان نظام اختیاری ندارد. در تأیید این ادعای خود، حسن روحانی اخیراً اعلام کرده است، باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین آمریکا، ۱۹ بار خواستار مذاکره با او بود، اما او اختیار پاسخ مثبت دادن به این خواست را نداشت.
با توجه به این وضعیت این مسئولیت مردم است که خود فضای پر تنش کنونی را دگرگون کنند، و بطور علنی در اجتماعات مسالمتآمیز و رسانهها و در سراسر ایران خواهان اصلاحات ساختاری نظام، بهعنوان تنها راه رفع مشکلات سیاسی و اقتصادی کنونی و خطر جنگ شوند. دوستی با جهان تنها راه آرامش، آسایش، امنیت، صلح پایدار و راه انداختن چرخ تولید است. با پایان دادن به سیاست مداخله در کشورهای دیگر، و آمریکاستیزی و اعلام همکاری با جهان، نه تنها کلیه تحریمها برداشته خواهد شد، بلکه راه پیشرفت و توسعه کشور نیز فراهم میگردد. بدون شک بهبودی رابطه ایران با آمریکا به دگرگونیهای مثبت دردیگرکشورهای منطقه منجرخواهد شد.
ژنرالهای ایرانی کجا هستند؟
در حرکتی علیه سیاستهای جنگی آمریکا ۷۶ فرمانده ارشد و دیپلمات بازنشسته آمریکایی بیانیهای در مخالفت با جنگ در وبسایت «War on the Rocks» منتشر کردند. آنها به ترامپ هشدار دادهاند حمله به ایران منجر به درگیریهای مرگبار خواهد شد و از او خواستهاند که از درگیری نظامی با جمهوری اسلامی پرهیز کند.
اما پرسیدنی است که فرماندهان نظامی ایرانیِ مخالف جنگ در کجا هستند؟ چرا صدایی از آنها شنیده نمیشود؟ آنها خطر جنگ را نمیبینند؟ از روشنفکران، هنرمندان و نخبگان صلحجوی ایرانی هم کمتر شنیده میشود. برخی هم دلایل جنگ افروزی جمهوری اسلامی را نمیبینند و صرفاً آمریکا را خطاب قرار میدهند. در حالی که بخشی از این بحران در حکومت استبدادی داخلی است. مشکلاتی که جمهوری اسلامی با آمریکا بهوجود آورده در جهان دومی ندارد.
اصلاحطلبان در این شرایط بحرانی چه کرده و میکنند؟ آیا هم و غم آنها فقط این است که مردم را به پای صندوقهای رأی بکشانند و به این وضعیت اسفبار کنونی استمرار ببخشند؟ ظاهراً آنها در این شرایط بحرانی و خطرناک نقشی برای خود قائل نیستند. چرا همانند کنگره آمریکا، نمایندههای اصلاح طلب مجلس ایران به سیاستهای مخرب حکومت اعتراض نمیکنند؟ چرا از سران جمهوری اسلامی نمیپرسند و یا به مردم توضیح نمیدهند که ثمره ۴۰ سال شعار مرگ بر آمریکا و خواست نابودی اسرائیل و مداخله در منطقه برای مردم ایران چه بوده است؟ چرا احزاب اصلاحطلب همانند عراق مردم را در مخالفت با جنگ به تظاهرات خیابانی دعوت نمیکنند؟ چرا به سیاست «صدور انقلاب» و درگیر شدن با همسایگان ایران و هزینه کردن ثروت ملی ایران که باید صرف تولید، پیشرفت و عمران جامعه و ایجاد کار و رفع فقر و دیگر مشکلات جامعه شود معترض نیستند؟ آیا این درست است که از اصلاحطلبان فقط اسمی باقی ماندده است؟
صلحطلبان
چگونه میتوان مانع از بروز جنگ شد؟ صلح پایدار نخستین گام در جهت اصلاحات ساختاری در ایران است؛ و مذاکره نخستین گام برای ایجاد و حفظ صلح. اما نیروی اصلی قدرت در ایران منافع خود را نه در صلح بلکه حفظ بحران میداند.
برای حفظ صلح، دلسوزانی در درون نظام و آنهایی که از زمینهسازی برای تحریم و دشمنی با آمریکا سود نمیبرند، و با ایجاد بحران ساختگی ثروت ملت را به شکلهای مختلف اختلاس نمیکنند و در رانتخواریهای دولت سهیم نیستند، با خواست انسانی و مسالمتآمیز مذاکره به عنوان نخستین گام صلح پایدار و اصلاحات ساختاری با مردم همراه خواهند شد.
مذاکره استراتژیک با آمریکا نخستین گام در رفع مشکلات مردم ایران، پایان بخشیدن به جنگ سرد میان جمهوری اسلامی و آمریکا و متحدان آن است. ضرورتهای ساختاری و خواستهای اساسی مردم و دستیابی به اهرم کسب آن، در صورت رفع بحران با جهان، ممکنتر میگردد. نظام جمهوری اسلامی در بحران زیست کرده و باز آن را ادامه خواهد داد.
اما این حق مردم است که در صلح و دوستی با کشورهای همسایه و در آزادی زندگی کنند و در مناسباتی منصفانه از امکانات جهانی برای پیشرفت و توسعه کشور بهره مند گردند.
صلحخواهی، جنگ را شکست میدهد
خطر جنگ هنوز پایان نیافته است. اما صلحخواهی، مخالفت و مقابله با هر نوع خشونت، جنگطلبی و ادامه حکومت استبدادی میتواند در افکار عمومی ایرانیان و جامعه جهانی به گفتمان غالب و همگانی بدل شود. تکرار این گفتمان و همهگیر شدن آن مانع از گسترش گرایش به جنگ و خشونتورزی از جانب دولتها میشود.
جدال «جنگ یا مذاکره» در افکار عمومی، در گفتوگوهای رسانهای، و به ویژه در سوشیال مدیا (رسانه مجازی) میتواند به سمت بدیل مذاکره رشد یابد، و جنگطلبی مغلوب صلحطلبی شود. انتشار بیانیههایی گروهی از نوع آنچه دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی منتشر کردند، یعنی مقابله همزمان با جنگطلبی آمریکا و تحریم و استبداد جمهوری اسلامی میتواند به شکلدهی مثبت افکار عمومی کمک کند.
۳۰ مه ۲۰۱۹
■ جناب آقای علمداری گرامی
ترجیعبند گفتار جنابعالی در طول کلامتان استفاده از صلحطلبی به عنوان استراتژی مثبت در مقابل جنگ طلبی به عنوان استراتژی منفی و مخرب تمدن و زندگی بوده است. ابتدا روشن کنیم که چه گروههایی از اجتماع نفعشان در صلحطلبی و چه گروههایی نفعشان در جنگ طلبی است. فراموش نکنیم که آگاهیرسانی به گروه صلحطلب امکان و آموزش و نیاز به گفتمان روزمره دارد که اختناق موجود امکان آن را نمیدهد و درمورد گروه جنگطلب که پای در ریشه جنگ ۸ ساله دارد و به برکت رانتها و مزایای جنگ چنگ بر تمامی عرصههای فرهنگی و آموزشی و اقتصادی مملکت انداختهاند بر افروختن آتش جنگ رویایی دست یافتنی است چرا که آنها بخوبی میدانند چگونه با تحریک دشمن این آتش را شعلهور سازند نمونه اش انجام انفجارهایی در عراق فبل از وقوع جنگ ۸ ساله بود. در دنیایی که روزگارش را با استراتژی چشم در برابر چشم به سر میکند بدون شک هر تحریکی پاسخ دندانشکنی دریافت خواهد کرد. از صدر تا ذیل رهبران ما بویژه سیاستمداران ایران تاریخ یکصد ساله اخیر جهان را یا نمیدانند و یا نمیخوانند و از امریکا تصوری همتراز عراق یا افغانستان و یا ترکیه دارند. ایالات متحده امریکا به اعتبار تکنولوژی و سرمایه و منابع و دیپلماسی آمرانهای که در طول این یکصد سال به دست آورده سرآمد امروز کشورهایی است که روی کره زمین جا دارند. توان خودمان را بدانیم و به اندازه همان توانمندی انتظار داشته باشیم.
پیروز باد جنبش صلح طلبی مردم ایران
پایدار باشید / مستفا حقیقی
■ شرایط اسف بار کنونی، درعین حال یک فرصت استثنایی ست، برای ایرانیان صلحجوی خارج از کشور تا برای پیشگیری از جنگ و مبارزه با تحریمهای فراگیر به یاری و همدلی با هم میهنان داخل کشور برخیزند. ایجاد یک کمپین فراگیر و فارغ از گرایشهای حزبی برای جلوگیری از جنگ، پایان تحریمها و دفاع از امنیت اقتصادی مردم ایران، آن هدف مشترکی ست که میتواند ایرانیان داخل و خارج را بهم پیوند دهد. برخاستن ایرانیان خارج از کشور به دفاع از حقوق ابتدایی مردم عادی که امرار معاششان بر اثر تحریمهای کمرشکن و خطر جنگ از یکسو و بیکفایتی و ظلم حکومت از سوی دیگر به زوال رفته و میرود، بهترین راه برای ایجاد و گسترش همدلی و همکاری بین ایرانیان داخل و خارج برای رهایی ایران از چنگال استبداد و مافیای پول، زور، عوام فریبی، خشونت و قدرت غیر پاسخ گوست. اگر ایرانیان خارج از ایران بتوانند با ایجاد یک جنبش اجتماعی گسترده در سراسر دنیا و اعمال فشار سیاسی به حکومتهای ایران و آمریکا، گامی، هر چند کوچک، برای گشایش مشکل اقتصادی مردم ایران بردارند، و دو حکومت را حتی اندکی مجبور به عقب نشینی از مواضع خود کنند، امکان همدلی و همکاری و فعالیت سازنده و مؤثر جامعه مدنی در دو سوی مرز برای آ زادی و دموکراسی ایجاد میشود. تنها راه مبارزه با استبداد حاکم اتحاد عملی گسترده مردم در دو سوی مرز برای تنگ کردن میدان جولان مستبدین است. گرچه بار سنگین این مبارزه بر دوش ایرانیان داخل کشوراست، در موارد و مقاطع خاصی کمک ایرانیان خارج از کشورمیتواند حیاتی و تعیین کننده باشد. میتوان با استفاده از شبکههای اجتماعی و همه وسائل ارتباط جمعی، با اشتراک مساعی رهبران سیاسی، روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان، دانشمندان و اساتید سرشناس دانشگاهها، روزنامه نگاران ، وکلا، شخصیتهای رادیو تلویزیونی صاحب نام دست به دست هم داده، ایرانیان خارج و داخل را به یک کمپین گسترده علیه ظلم مضاعف و آشکاری که امروز بر ایران و ایرانی میرود فرا خواند. مردم صلح طلب و آزادیخواه میتوانند در داخل و خارج از ایران با استفاده از تلگرام ( یا ابزار مشابه) به خواستهای کلیدی این کمپین رای بدهند واز این طریق قدرت و وسعت جمعیت خودرا نشان بدهند. همچنین میتوان در کشورهای مختلف برای تظاهرات وسیع مردمی در یک روز خاص بر ضد تحریمها و به مخالفت با جنگ، برای صلح و به پشتیبانی از خواستهای کلیدی کمپین اقدام کرد.
م. ساسانی
■ با سلام جناب دکتر علمداری من کتابهای شما را سالیان است که دارم و سیر فکری و نگاه شما به تحولات تاریخ سیاسی تا اندازهای میشناسم. راجع به جنگ و احتمال آن و پیامدهاش... فکر میکنم اگر مردم اسیر رژیم خودکامه با حضور ناظرین بینالمللی بتوانند با یک رفراندوم و البته حضور آزاد همه نیروهای سیاسی، سرنوشت خود را بدست بگیرند، نمایندههای مردم به راحتی قادر خواهند بود با جامعه جهانی وارد مذاکره و استقرار صلح و آزادی در کشور خود باشند. در چهارچوب این نظام بدون شک همانطور که رهبر نظام می گفت نعمتی است و شاید این بار آثار این نعمت خودشون را نیز در بر بگیرد با لیست گذاری شدن سپاه پاسداران.
امیر قیاملو http://www.democracytohidi.com
■ با درود جناب علمدارى گرامى
مطالب زیر از متن مقاله؛ جنگ، مذاكره، فلاكت....شما مندرج در سایت ایران امروز استخراج شده. به بخشهایى از آن كه درج شده توجه بفرمایید؛
«مسئولیت مردم است كه بطور علنى در اجتماعات مسالمتآمیز و رسانه ها در سراسر ایران خواهان اصلاحات ساختارى نظام به عنوان تنها راه رفع مشكلات سیاسى و اقتصادى كنونى و خطر جنگ شوند». و... «اما چگونه میتوان مانع بروز جنگ شد، صلح پایدار نخستین گام در جهت اصلاحات ساختارى در ایران است... اما قدرت اصلى در ایران منافع خود را نه در صلح بلكه در حفظ بحران میداند». و «براى حفظ صلح دلسوزانى كه در درون نظام و... با خواست انسانى و مسالمت امیز مذاكره به عنوان نخستین گام صلح پایدار و اصلاحات ساختارى با مردم خواهند شد.»
جناب علمدارى گرامى شما به درستى پاد زهر بحران كنونى و امكان بوجود امدن شرایط جنگى را البته در كنار برخى حواشى، اصلاحات ساختارى نظام عنوان كرده اید. بگذارید من به گمان خودم گفته شما را یك مقدار تكمیل تر كنم. اصلاحات ساختارى نظام نه تنها در مورد مسئله كل صلح منطقه و بوجود امدن شرایط امكان جنگ، بلكه به احتمال بسیار قوى راه حل برون رفت از بیشتر بحرانهاى موجود در ایران است (حل مسائل و مشكلات فرهنگى كسب و حاكم شده بر جامعه ایران ناشى از چهل سال جهل و فساد و خرافات و مواردى از این قبیل، برنامه ریزى خاص و پیچیده و طولانى مدت خود را میطلبد ). واژه هاى بسیار درست و كلیدى شما همان ” اصلاحات ساختارى نظام ” است. چرا این اصلاحات ساختارى را نمیشكافید و توضیح نمیدهید؟ ادعاى من غیر منصفانه خواهد بود اگر من ندانم و شما این مهم را قبلا انجام داده باشید !به باور من اگر هم قبلا انجام شده باشد با شناخت از مواضع شما احتمالا در امتداد تحلیل محور دیگرى انجام یافته. به باور شما این اصلاحات ساختارى به چه میزان و شامل كدامیك از كلان عوامل موجودیت جمهورى اسلامیست؟ ولایت فقیه؟ قانون اساسى؟ شوراى نگهبان؟ شوراى مصلحت نظام؟ سپاه پاسداران؟ نظام فقاهتى دادگسترى؟ و.... كدامیك و در چه حد؟ ! پرداختن به تك تك و اصلاح هر كدام از این عوامل با توجه به معیارهاى كنونى مشتمل بر اصول كلى وحتى فقط درك از كلیات حقوق بشر و مناسبات فابل قبول اجتماعى، فرهنگى، سیاسى حاكم بر بخش متمدن جامعه بشرى، نفى كلى و تمامیت حاكمیت نظام در همه زمینه هاست.
اجازه بدید نگاهى كنیم به بخش دیگرى از مقاله شما؛
«اصلاح طلبان در این شرایط بحرانى چه كرده و میكنند؟ آیا هم و غم انها فقط این است كه مردم را به پاى صندوق هاى راى بكشانند؟....و در شرایط بحران فعلى نقشى براى خود قائل نیستند»؟ و اما شما ادعا كردهاید؛ «كه چرا از سران نمیپرسند كه چهل سال شعار مرگ بر امریكا براى مردم ایران چه كرده»؟!
احتمالا سهواً اشتباه میكنید جناب علمدارى. سران برجسته اصلاحات از جمله اقاى زیبا كلام و شخص ریئس جمهور در سخنرانیها خصوصا در مواقع اخذ راى و هنگام مطرح بودن منافع جناحى بارها پرسشگر همین موضوع از جناح رقیب بوده و هست. ولى انجایى كه مسئله منافع واقعى مردم و احتمالا پاى موجودیت نظام بمیان اید چنانچه كه تا بحال بارها رخداده، حتى در بالاترین سطوح، جانب نظام را گرفته اند و در این مورد بخصوص سكوت را برگزیده اند! من متحیرم چراچنین ابهاماتى مطلقا براى من و امثال من رخ نمیدهد ولى براى شما و دوستان هم نظرتان با توجه به شرایط و مسائل ، شانس رخدادش نسبتا بسیار است؟ به گمان من علتش شاید بر این مبنا استوار باشد كه شما و دوستان هم تفكرتان پس از بیش از بیست سال ازمون و مردود شدن هاى رقت بار مكرر هنوز چشم امیدتان را ازاین امامزاده سر خود معطل و ناتوان را نبریده اید! بیایئد نگاهى گذرا به كارنامه اصلاح طلبان بیندازیم. شاید دوم خرداد سال ٧٦ نقطه عطفى از تفكر و توان اصلاح طلبان بود. از شما پنهان نباشد من هم خودم با توجه به شرایط انروز بسیار امیدوار بودم. بیش از بیست میلیون راى پشتیبانى براى ریئس جمهور، مقبولیت كلى در سطوح جامعه و خصوصا تلاش و امید نسل جوان، اكثریت توانمند در مجلس، عقب نشینى جناح اصولگرا، اوضاع و احوال بین المللى، وجود كلینگتون و سیاستش در كاخ سفید، به رسمیت شناختن وجود كودتاى سال ٣٢، و از همه مهمتر شرایط و بنیه اقتصادى، قدرت نظامى طبیعى پس از جنگ و ماندگارى اقتدار هژمونى ایران، بجا مانده از دوران شاه در سطح منطقه در مقایسه با شرایط فعلى در هیچ چشم اندازى از موارد بالا قابل قیاس نیست. حاصل فعالیت و برایند ان دوره «حاكمیت نسبى قدرتمند اصلاح طلبان» چه بود كه اكنون كه در نبود حیثیت و كاهش قابل توجه توان و محبوبیت، هنوز با داشتن پست ریاست جمهورى و ناكارامد در سپهر سیاسى و فضاحت موجود مدیریت ایران در انواع بحرانهاى عدیده، گلى به سر ایرانیان بزنند. تغیراتى سطحى در سیستم كل نظام، شاید كمى محدودیت ازاختیارات ولى فقیه و شوراى نگهبان، سست كردن كنترل مردم در بعضى موارد كه تفاوت چندانى براى نظام ندارد مثل گیر ندادن بیش از اندازه به حجاب خانمها و اجازه ورودشان به میادین ورزشى، شل كردن اجراى احكام، مختصرى تحول كم كیفیت در قانون اساسى و انتخابات، ازادى كمرنگ مطبوعات، محدود كردن برخى اختیارات سپاه و افزودن كمى اقتدار براى ریئس جمهور و مسائلى از این قبیل ان هم تا به انجا كه خدشه اى به پایه و اساس نظام وارد نشود نهایت اكثریت امال اصلاح طلبان است.
جناب علمدارى تجویز قرص مسكن براى سرطان ریشه دار ایران دردى را دوا نمیكند. ترویج مواضع رادیكالتر اصلاح طلبانه شما در مقایسه با بقیه اصلاح طلبان به اصلاح طلبان ، معجزى براى این امام زاده نیست. پیشنهادى براى شما دارم، اگر خالصاً مخلصاً واقعا بپذیرید كه اصلاح طلبى نوع شما كه حد اقل در پوشش كلامى( كه من اعتقاد راسخى بهش ندارم و نهایتا با تحلیل و عقل و اندیشه براى بدست اوردن موردى در صورت لزوم باید بهایى در خور عقل پرداخت) حذف و نفى هرگونه خشونت و عارى از هر نوع تفكر جنگ طلبانه و مملو از صلح و تمدن و مباحثه و ازادى خواهیست، نمیتواند مطلقا به هیچ وجه و عنوان در قاموس هیچیك از جناحهاى تشكیل دهنده و خواهان نظام جمهورى اسلامى بگنجد، یكبار و براى همیشه بعد از شكست هاى پی در پی عملى، تفكر اصلاحات را براى نظام جمهورى اسلامى ببوسید و بكنارى بگذارید. شما با دلسوزیهاى خاص خودتان چه بخواهید یا نخواهید به زعم خودتان،اصلاحات ساختارى براستى در جمهورى اسلامى فقط میتواند با عبور از جمهورى اسلامى محقق گردد. ماهیت جمهورى اسلامى با همه فساد و خرافات و... بر قاطبه اكثریت مردم ایران و جهان اشكار شده است. دیگر افشاء گرى از نظام و جناح اصولگرا و بعضاً اصلاح طلب ان الزامى ندارد. پیشنهاد میكنم هم و غم خود را در یارى به اعتلاف (نه اتحاد) و همبستگى و اموزش و تشكل اپوزیسیون پراكنده ایران براى اماده سازى ذهن مردم جهت كذر از نظام جمهورى اسلامى هزینه كنید نه بزك دیگرى از چهره كریه اصلاح طلبان درون نظام و امیدوار ساختن هموطنان به اصلاحات خیالى، دروغین و غیر عملى دیگر.
با درود مهرداد ایرانى
■ جناب مهرداد ایرانی گرامی،
شما نوشتهاید: «واژه هاى بسیار درست و كلیدى شما همان «اصلاحات ساختارى نظام» است. چرا این اصلاحات ساختارى را نمیشكافید و توضیح نمیدهید؟» این محور نقد شماست. در زیر پاسخ من:
اصلاحات ساختاری مورد نظر من، پروسه گذار بدون خشونت از جمهوری اسلامی است. اما چگونه؟
نخست، اصلاحات، یا اصلاح طلبی یک گفتمان، در برابر گفتمان انقلاب است. در گفتمان اصلاحات، خشونت و تخریب نهادهای جامعه، از جمله نیروی نظامی، آنطور که در انقلاب های نوع کلاسیک و آخرین آن در انقلاب ۱۳۵۷ ایران رخ داد، نیست. انقلاب ها در تاریخ به دموکراسی منتهی نشده و در ایران هم نشد و نخواهد شد. برای مقابله و با نیروی نظامی جمهوری اسلامی، یا یک نیروی نظامی مشابه در برابر آن لازم است، و یا باید نیروی نظامی کنونی به مردم ملحق شود. در انقلاب ها اولی رخ می دهد، و در گذار ساختاری دومی. آیا نیرویی در ایران چه داخل و چه خارج در تدارک چنین نیروی نظامی برای مقابله با جمهور اسلامی است. تا آنجا که من اطلاع دارم خیر. پس باید شیوه ای اتخاذ کرد که نیروی نظامی کنونی به مردم بپیوندد. حال اگر شما حتا افرادی که از درون با نظام نقد و مخالفت می کنند، و مردم را آگاه تر، مانند صادق زیبا کلام که شما نام برده اید، و یا برخی نمایندگان مجلس، چگونه می خواهید سپاهیان را به سمت مخالفان نظام بکشانید؟ مگر نه اینکه اکثریت مردمی که امروز از جمهوری اسلامی نفرت دارند در گذشته مدافعان آن بودند؟ چگونه آنها مخالف نظام شدند؟
دوم، «گفتمان اصلاح طلبی» را باید از «اصلاح طلبان حکومتی» جدا کرد. در این باره من در کتاب «چرا اصلاحات شکست خورد: نقدی بر عملکرد هشت ساله اصلاح طلبان (۱۳۷۶-۱۳۸۴)» در سال ۱۳۸۵، و بعد از آن نیز در چندین مقاله و مصاحبه آنرا توضیح دادهام. آنچه شکست خورد نه اصلاح طلبی، بعنوان یک گفتمان در برابر «گفتمان انقلاب»، بلکه اصلاح طلبانی بودند که خواستار اصلاح نظام ولایت فقیه بودند. (یعنی اصلاحات درون نظام که آنهم ممکن نشد). آنها در پی گذار از جمهوری اسلامی نبودند و نیستند. برعکس، آنچه شکست خورده است گفتمان انقلاب است. اکثریت مردم به این آگاهی رسیدند که در پی انقلاب دیگری نباشند. زیرا زیان های انقلاب ۱۳۵۷ و پی آمد های آن را تجربه کرده اند.
آنچه در مقاله حاضر مد نظرمن است اصلاحات برون نظامی، یا گذار از جمهوری اسلامی، نه حفظ جمهوری است. اصلاحات ساختاری یعنی دگرگونی ساختار حقوقی، سیاسی و اقتصادی، شامل قانون اساسی، حذف ولایت فقیه، و تفکیک قوای سه گانه، جدایی دین از دولت/حکومت، ادغام کلیه نهاد های موازی از جمله نیروی نظامی. قضایی، فرهنگی و قانون گزاری، برقراری آزادی های همه گونه و شرایط گذار به دموکراسی است.
ممکن است گفته شود که این همان چیزی است که نیروهای انقلابی و برانداز می خواهند. همین طور است. اما آنچه در اصلاحات ساختاری متفاوت است پروسه ای و غیرخشونت بار بودن این دگرگونی است. براندازی، مقطعی و خشونت بار است. ظاهراً خوش آیند است که نا گهان جمهوری اسلامی حذف و جای آن یک نظام دمکراتیک بوجود آید. اما این خواست با واقعیت بسیار فاصله دارد. دگرگونی های اجتماعی اینگونه رخ نمی دهند. زمانی که قدرتی بخواهد قدرت حاکم را حذف کند باید به قهر متوسل شود و این همان انقلابی است که آزادی و دمکراسی در پی نخواهد داشت. زیرا می خواهد بخشی از جامعه را با قهر حذف کند. این تجربه تکرار شده همه ی انقلاب ها است که برای تثبیت خود راهی جز سرکوب نیروهای مخالف خود نمی یابند. تجربه جمهوری اسلامی پیش روی ماست.
اگر قرار است به جای استبداد جمهوری اسلامی دموکراسی ساخته شود، باید شرایط برابر مشارکت همه شهروندان در قدرت از طریق نمایندگان خود و در انتخابات آزاد فراهم شود که نتیجه آن یک دولت ائتلافی، دوره ای و پاسخگو است، نه حکومتی مادام العمر. تصور حذف مطلق پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی نه با واقعیت ها موجود خوانایی دارد و نه با دمکراسی خوانایی دارد. سیکل خشونت باید جایی شکسته شود.
ممکن است ادعا شود که برای گذار ساختاری توضیح داده شده در این نوشته نیز اهرم، یا سازماندهی و رهبری وجود ندارد. درست است. اما اهرم گذار خالی از خشونت با اجازه مشارکت همه شهروندان، از جمله سازماندهی مدنی، با اهرم پرخشونت براندازی و حذف بخشی از شهروندان بسیار متفاوت است. مردم برای مبارزه خالی از خشونت که ریسک کمتری دارد آمادگی نشان می دهند. به مجرد کاربرد خشونت بخش بزرگی از مخالفان جمهوری اسلامی در خانه می مانند.
با احترام، کاظم علمداری
■ آقای علمداری با سلا م و درود فراوان بشما
حضور نظامی ایران و یا بعبارتی حمایت ایران در سوریه در یمن در عراق در لبنان و یا فلسطین از نیروهای اسلامی شیعه و یا افراطی همانند حماس در تضاد با منافع ملی ماست و طبعا و قطعا خروج و عدم حمایت نظامی و مالی از این گروهها جزو مطالبات ملی ما میباشد و تا زمانی که این حضور و حمایت از طرف ما ادامه داشته باشد سایه شوم خطر جنگ از سر میهنمان برطرف نشده و نخواهد شد پس بنابراین بجاست که که همه نیروهای سیاسی یک جبهه متحد ضد جنگ تشکیل دهند و خواهان این شوند که رژیم ایران که دست از ماجراجوییهای منطقهای بردارد و گرنه مطمعنا مارا با اردنگی و با حقارت مجبور به این کار خواهند کرد. برای تشکیل چنین جبههای راه برای همه نیروهای سیاسی بدون هیچ گونه اما و اگر باز خواهد بود
الف سرباز
■ جناب الف سرباز،
پیشنهاد شما برای تشکیل جبهه ضد جنگ البته پسندیده است. اما این اقدام مشکلی که شما در سطرهای اول نوشته تان طرح کردهاید، یعنی خواست خروج نیروی قدس از منطقه و عدم کمک مالی به گروه هایی که به نیابت از طرف جمهوری اسلامی عامل برهم زدن ثبات منطقه هستند را برآورده نمیکند. باید به طور مستقیم خواستار عدم مداخله جمهوری اسلامی در منطقه و کشورهای دیگر و قطع هر نوع کمک مالی به جریان هایی مانند حزب الله لبنان، جهاد اسلامی و حماس ... شد. مردم ایران هیچ نفعی در این سیاست جمهوری اسلامی ندارند.
بااحترام / علمداری
■ آقای علمداری با سپاس از تصحیح نوشتهام آقای داوود هرمیداس باوند در همین سایت ایران امروز تحت عنوان آمریکا به دنبال چیست / ایران چه باید کند؟ طی مصاحبه ای با سایت فرارو ۳ شرط را مطرح کرده اند که به اعتقاد من میشود آنرا محور یک جبهه ای فرا گیر ضد جنگ قرار داد این ۳ شرط میبایستی به شعار روز همه ملت ایران گردد ضمن اینک این خواست و مطالبه ملی در تظاهرات های اخیر بسیار روشن از طرف مردم مطرح شده است: سوریه را رها کن / فکری بحال ما کن // دشمن ما همینجاست / بیخود میگن آمریکاست
با احترام / الف سرباز