واکنش نیروها و جریانات سیاسی به اقدام اخیر دولت آمریکا در رابطه با قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی و سپس اعلام موضع آنها در برابر ورود نیروهای شبه نظامی خارجی به داخل مرزهای ایران، برای کمک به سیل زدگان خوزستانی، تجارب و موضوعهای بسیار مفید و درس آموزی در اختیار فعالین سیاسی که در پی چاره اندیشی برای شرایط امروز ایران هستند، قرار میدهند. بویژه مواضع سیاسی اتحادها و سازمانهای سیاسی با گرایشات چپ که دل در گرو حمایتهای سیاسی و نظامی آمریکا نبستهاند و گذار مسالمت آمیز از نظام جمهوری اسلامی با همت خود مردم ایران را معقولترین و کمهزینهترین راه میشناسند، ارزش دقت و تعمق دارند.
نگارنده که خود را متعلق به این جبهه میداند در یادداشت دیگری به نقد این مواضع پرداخته بود. در یادداشت مزبور تلاش شده بود که (از نگاه نگارنده) ریشههای تاریخی و ایدئولوژیکِ مواضع بین نا بین و نامشخص جریانات چپ از جمله جمهوری خواهان، مورد بررسی قرار گیرند. مواضعی که بنظر نگارنده راهکارهای عملی مشخص و قابل اجرا ارائه نمیدهند و بیشتر در حد اعلام موضع، نصیحت و تعیین جایگاه سیاسی و ایدئولوژیک این جریانات باقی ماندهاند.
یکی از دلایل اصلی این ناتوانی در ارائه راهکارهای مشخص و قابل اجرا برای شرایط مشخص را میتوان در عدم توجه کافی به ضرورتهای برخاسته از راهبرد گذار مسالمت آمیز از حکومت جمهوری اسلامی، که اتکا اصلی آن باید بر داخل کشور و جنبشهای اجتماعی باشد، جستجو نمود. واضح است که برای تحقق اهداف اصلی این راهبرد، آنطور که مورد نظر بخشی از اپوزیسیون این حکومت است، رابطه بین سازمانها و جریانات سیاسی با مردم و جامعه مدنی ایران نقش بسیار کلیدی و محوری بازی میکند. رابطهای که اگر روی آن به اندازه کافی تحقیق و سرمایه گذاری نشود، راهکارها، تاکتیکها و مواضع سیاسی مقطعی که توسط این جریانات گرفته میشوند، بتدریج تبدیل به تحلیل، اعلام جایگاه و یا نصیحت و قضاوتهای خارج از گود و عرصههای واقعی سیاسی و اجتماعی میگردند.
به سخن دیگر علاوه بر ریشههای تاریخی-ایدئولوژیک بازمانده از دورانهای پیشین، یکی دیگر از دلایل عدم اقبال نسبت به مواضع اخیر سازمانهای چپ در رابطه با تروریست نامیدن سپاه پاسداران از سوی دولت آمریکا و حتی نقدهای بسیار گستردهای که روی این مواضع صورت گرفتند، به نوع رابطه و شکاف بسیار عمیق بین نیروهای مزبور و جامعه مدنی ایران باز میگردد؛ شکافی که خود این نیروها نیز به آن اذعان دارند.
اغلب علت اصلی وجود این شکاف به دوری از وطن و زندگی در خارج کشور نسبت داده میشود. اگرچه فاصله جغرافیایی یک واقعیت غیر قابل تردید است، اما بویژه در دوران کنونی و با وجود نقش بسیار گسترده رسانههای اینترنتی عمومی، فاصله جغرافیایی نمیتواند دلیل اصلی و جدی برای این رابطه معیوب و وجود این شکاف مزمن و بنابراین نرسیدن پیامهای این جریانات به عمیق ترین لایههای اجتماعی، باشد؛ و بنابراین باید علت را در زمینههای دیگری جستجو نمود.
مهمترین فاکتور در تعیین میزان و نوع رابطه بین مردم و رهبران، احزاب و سازمانهای سیاسی مقوله اعتماد است. قابل فهم بودن مواضع سیاسی برای مردم و پذیرش این مواضع، قبل از حتی میزان توانایی یک جریان سیاسی در توضیح نظرات خود، به میزان قابل اعتماد بودن این جریان برای مردم بستگی دارد. برای مثال یکی از دلایل کاهش مقبولیت اصلاح طلبان در نزد مردم، ضربه به اعتماد آنها پس از انتخابات ریاست جمهوری حسن روحانی است، که اصلاح طلبان تمام عیار از او حمایت کردند. اما در مقابل وی و دولتش در طول عملکرد خود نشان دادند که نه ارادهای و نه توانایی لازم را برای تحقق وعدههای انتخاباتی دارند. انتقاد از خود برخی از اصلاح طلبان و تلاشهای حسن روحانی برای توضیح سیاستهای دولتش نیز نه تنها به توقف پروسه کاهش مقبولیت کمکی نکرد بلکه آنرا نیز تشدید نمود.
سازمانهای سیاسی چپ که سابقه فعالیتشان به سالهای قبل و بعد از انقلاب اسلامی میرسد نیز دچار همین مشکل میباشند. سیاستهای کاملا اشتباه بخش اصلی این جریان در حمایت از خط امام؛ و نیز، همراهی و پیروی آنها از سیاستهای جهانی اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد؛ و همچنین، سهیم شدن آنها در تثبیت قدرت جمهوری اسلامی و کشاندن کشور و ملت ایران به یک جنگ ایدئولوژیک با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امریکا، موجب شدهاند که در نگاه مردم ایران، بویژه آن بخشی که دوران انقلاب اسلامی را تجربه کرده است، این جریانات همدست و همراه حکومت اسلامی در دشمنی آن با آمریکا شناخته شوند. حکومتی که برای اکثریت غالب مردم ایران غیر قابل اعتماد است؛ و مردمی که بر خلاف روشنفکران به مواضع سیاسی مندرج در مرامنامهها و اطلاعیههای سیاسی و راهبردهای سیاسی طولانی مدت جریانات سیاسی دقت نمیکنند، بلکه عملکرد واقعی آنها را در شرایط مشخص میبییند و قضاوت مینمایند.
عامل دیگری که در ایجاد شکاف بین جریانات سیاسی و مردم نقش دارد جایگاه سیاست در نزد مردم و بویژه نسل جوان، و اصولا تعریفی است که امروزه از سیاست میشود. واقعیت این است که در دوران پسا ایدئولوژی، سیاست یک مقوله کاملا شخصی شده است، یعنی ارتباط مستقیمی با امور روزمره مردم پیدا نموده است. این درک جدید از سیاست را بنظر میرسد که دولت و حزب حاکم بر کشور و ملت چین بخوبی فهمیده و بکار میبندد. حزب کمونیست چین دیگر مبلغ ایده آلهای کمونیستی و خلقی نیست و با این ایده آلها وارد مناسبات جهانی نمیشود و جامعه خود را اداره نمینماید. حزب کمونیست چین در یک فرایند طولانی و تدریجی اکنون بیشتر یک حزب کنفسیوسی شده است تا چپ؛ حزب و دولتی که سیاست خود را کاملا پراگماتیستی تنظیم میکنند. سیاستهایی که بیشتر منعکس کنند فرهنگ و فلسفه کنفسیویساند تا فلسفه مارکسیسم، و از این نظر قابل فهم تر برای مردم چین میباشند. در نظامهای ایدئولوژیک همه امور از کانال سیاست میگذرد و همه مردم باید سیاسی باشند و همیشه در آماده باش کامل برای مبارزه با دشمنان ایدئولوژیک بسر ببرند. راهبردی که اگر توسط دولت و حزب حاکم چین دنبال میشد، قطعا موجب بحرانهای گسترده در کشور میگردید. به این دلیل بسیار ساده که ملت و فرهنگ چین از نظر تاریخی یک ملت و فرهنگ کاملا پراگماتیستی و علاقمند به زندگی شخصی و امور روزمره، بر مبنای آموزههای کنفسیوس، هستند.
برای نسل جدید ایران نیز، همانند نسلهای جوان دیگر کشورها، حتی کشورهای دمکراتیک، سیاست و سیاست مداری رابطه تنگاتنگی با زندگی شخصی و روزمره اشان پیدا کرده است. در نقطه مقابل، این نسل میبیند که در نزد دولت مردانشان سیاست و سیاست مداری تبدیل به ابزاری برای حفظ تعادل بین نهادهای قدرت اقتصادی در کشور خود و حتی در سطح جهانی شدهاند و نیازهای این نسل مانند همیشه در زیر سایه منافع اقتصادی-سیاسی نهادهای قدرت قربانی میشوند. برای این نسل دیگر حتی مقوله سیاست جذابیت گذشته را ندارد زیرا در واقعیت امر مشاهده کرده و میکنند که علی رغم وعده و وعیدهای انتخاباتی درب همچنان بر همان پاشنه قدیمی میچرخد. ما این بی اعتمادی را به وضوح در کاهش روز افزون درصد شرکت کنندگان جوان در انتخابات میبینیم.
از این نظر بسیار طبیعی است که زمانی که یک فرد و یا جریان سیاسی بدون توجه به شرایط روحی مردم، که هنوز خاطرات هجوم سربازان عراقی در زمان جنگ ایران وعراق زندهاند، ورود نیروهای شبه نظامی عراقی و افغانستانی به خاک ایران را توجیه میکند، آن فرد و یا جریان بطور طبیعی و قانونمند از جرگه زندگی روزمره مردم پرت افتد و مواضعش برای مردم غیر قابل فهم شود. در حالیکه همین مردم شاید اگر نیروهای امریکایی برای کمک به سیل زدگان وارد خاک ایران میشدند از آنها استقبال نیز میکردند. اکثر مردم ایران روزانه شلاقهای نظام سرکوب و سیستم امنیتی جمهوری اسلامی را که سپاه پاسداران عامل اصلی آن است بر گُرده خود احساس میکنند و مقصر اصلی تحریمهای اقتصادی و انزوای سیاسی کشور خود را این سازمان مخوف نظامی-امنیتی میدانند. آنها قبل از آمریکا زهر سپاه پاسداران را چشیده و میچشند، و اگر یک جریان و یا عنصر سیاسی در این شرایط موضع میانی اتخاذ کند و یکی به نعل و یکی به میخ بکوبد و بیگانه با شرایط واقعی زندگی روزمره مردم بخواهد با ایجاد ترس و توهم نسبت به آیندههای نامعلوم بر منبر نصیحت و کرسی قضاوت بنشیند، نشان میدهد که هنوز سیاست برای او یک موضوع ایدئولوژیک و آرمانی است و میخواهد حال و آینده را فقط از همین زاویه ببیند.
عاملی دیگری که میتواند به تشدید شکاف بین نیروهای سیاسی و مردم کمک کند عدم توجه کافی به تحولی است که در نقشهای سیاسی در حال رخ دادن است. سیاست و سیاست مداری بطور سنتی یک عرصه تخصصی برای سیاست مداران بوده است و مردم نقش مستقیمی، بجز در انتخابات دورهای، در تعیین سیاست و اداره کشور خود نداشتهاند. این تفکیک رل و تقسیم کار بین مردم و سیاست مداران در حال تغییر هستند و مردم با ابزارهایی که امروزه در اختیار دارند میتوانند به اشکال مختلف در سیاست دخالت فعال تری داشته باشند و همانطور که سیاست برای آنها یک امر شخصی شده است سیاستهای کشوری را نیز بسوی ملی تر شدن سوق دهند و سیاست مداران را وا دارند که بجای نقش یک مدیر و اداره کننده امور جاری بعنوان یک سیاست مدار که اهداف و برنامههایش را بر اساس منافع ملت خود تنظیم میکند ظاهر شوند.
مواضع سیاسی عجولانه و بعضا متناقض احزاب و جریانات سیاسی مورد اشاره در رابطه با شرایط خاص امروز ایران نشان میدهند که این جریانات هنوز در دنیای سنتی سیاست و تفکیک رل و تقسیم کار سنتی بین سیاست مدار و مردم میاندیشند و به درک درستی از نقش و خواستههای مردم نرسیدهاند. دنیایی که سیاست مدار بدلیل تخصص از دادههای اجتماعی و اطلاعاتی که از مردم کسب میکند سیاست میسازد و راهبرد و راهکار تدوین میکند، راهبردهایی که باید مردم از آن پیروی کنند و اگر سیاست مدار بر مسند قدرت نبود به نصایح راهبردی او گوش دهند.
جریانات مزبور پس از قرار گرفتن سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی توسط دولت آمریکا سریعا و عجولانه این اقدام آمریکا را محکوم کردند. اما پس از ورود شبه نظامیان عراقی به خاک ایران، سیاستهای منطقهای سپاه و آورده شدن نیروهایی مانند حشد الشعبی به خوزستان توسط همین جریانات محکوم میگردند. همچنین فعالین سیاسی که پای بیانیه محکومیت اقدام آمریکا را امضا کرده بودند بیانیههای جدیدی را مبنی بر محکومیت سپاه و ورود شبه نظامیان عراقی به خاک ایران را امضا مینمایند. این سردرگمی در اعلام مواضع جریانات مزبور را در نزد مردم ایران از یک جریان سیاسی ایرانی که قاعدتا باید دل در گرو مشکلات روز مره مردم ایران داشته باشد به جنبشهای ضد جنگ تبدیل کرده است. جنبشهایی که اگرچه حرفهای خوبی میزنند اما عملا کاری از دستشان بر نمیآید و نمیتوان آنها در صحنه سیاست جدی گرفت.