زمان برای خواندن: ۹ دقیقه
پس از چاپ نوشتار دو بخشی من با نام «جنگ جهانی دوم و چرخش گفتمانی در ایران» گروهی از خوانندگان زبان به گلایه گشادند که من روند و فرآیند چپ ایرانی را نادیده میگیرم و درباره آن بر پایه رخدادههای دهههای گذشته داوری میکنم.
واکنش گروهی از سازمانهایی که خود را وابسته به جنبش چپ میخوانند به تروریست نامیدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی دولت امریکا اگرچه چندان نابیوسان نبود، ولی باز هم شگفتی آفرید و نشان داد درب گفتمان انترناسیونالیستی-ضدامپریالیستی همچنان بر همان پاشنه دیرین میگردد[۱] و چپ ایرانی سر آن ندارد که جهان را با چشمان خود، و نه با چشمانی که مردهریگ برادر بزرگ سوسیالیستی هستند، بنگرد و واکاود. به گمانم یادآوری چند نکته در پیوند با این بیانیهها تهی از سود نخواهد بود:
یکم: اینکه جایگاه حزبها و سازمانهای سیاسی باید در درگیریها کشوری یا جهانی آشکار و روشن باشد، سخن درستی است. این سخن درست ولی به این معنی نیست که یک حزب سیاسی در میانه درگیری در یک سوی میدان بایستد و با آن سوی دیگر بجنگد. سازمانهای یاد شده با نوشتن «... ما محکوم میکنیم ...» درست دست به چنین کاری زدهاند و برای رویارویی با امپریالیسم امریکا در کنار سپاه ایستادهاند و در سرتاسر نوشته خود حتا یک بار هم سپاه پاسداران را «تروریست» نخواندهاند. شاید انگیزه اینان براستی هراس از جنگ باشد و آنان براستی در پی دور کردن خطر ویرانی از کشورمان دست به نگاشتن چنین بیانیههایی زدهاند. اگر باور کنیم که اینان سر دِلبَری از رژیم امریکاستیز اسلامی ندارند، کارشان را میبایست بسیار بیخردانه بدانیم، چرا که جنگ، دنباله سیاست به زبان زور است و ترامپ اگر زرادخانه خود را برای جنگ با حکومت اسلامی گشوده باشد، این بیانیهها را به پشیزی هم نخواهد خرید و کار خود خواهد کرد. آنچه که در پایان کار دستگیر مردم میشود، اپوزیسیوننمایی است که به بهانه جنگستیزی با همه توان خود در کنار یک رژیم جنگطلب و سرکوبگر ایستاده است.
دوم: بارها و بارها نوشتهام که چپ کهنهاندیش ایرانی یکی از تنبلترین شاگردان کلاس تاریخ است. هشتاد سال پیش در کشوری که اکنون میهن دوم من است، رژیمی بر سرکار بود که به واژه «ترور» درونمایهای نوین بخشید. رایش سوم به رهبری حزب نازی[۲] اگرچه ارتشی بسیار کارآزموده و نیرومند بنام Wehrmacht داشت، سپاه دیگری را نیز پدید آورد که بتواند کار ترور را در درون و برون مرزهای آلمان سازماندهیشده و کارآمد به پیش برد. نام این سپاه که آن را بنام اِساِس[۳] میشناسیم، برگرفته از دو واژه Schutz و Staffel بود. از شوخی روزگار واژه Schutz در زبان پارسی «نگاهبانی» و «پاسداری» است و Staffel نیز یک یگان رزمی برابر با «گروهان» پارسی است. بدینگونه “سپاه پاسداران” نهتنها در کارکرد و آماجها، که در نام و نشان نیز همانندی شگفتی با سپاه ترور هیتلری دارد.
به هشتاد سال پیش بازگردیم. اگر بریتانیا یا امریکا در آن روزها اِساِس را یک نهاد تروریستی میخواندند و هرگونه همکاری با آن را کیفر میدادند، چپ ایرانی چه میکرد؟ پرسشهایی که بیانیهنویسان رندانه از پاسخ به آن میگریزند، پرسشهایی بسیار ساده است:
آیا سپاه یک نهاد و نیروی تروریستی هست، یا نیست؟ اگر هست، آیا تنها خود ما ایرانیان حق داریم به آن تروریست بگوئیم، یا دیگران هم این حق را دارند؟ آیا اینکه رهبر یک کشور امپریالیستی نهادی را تروریستی بخواند، نشان از آن است که سخنش دروغ است؟ ...
سوم: در نوشتار پیشگفته آورده بودم که گفتمان انترناسیونالیستی-ضدامپریالیستی نابودی امپریالیسم را از آبادی ایران برتر و پرارجتر میداند. سه سازمان بیانیهنویس با رفتار خود نشان دادند که من در سخن خود چندان هم به بیراهه نرفته بودم. درجایی که تروریست خواندن سپاه پاسداران از سوی رهبری امپریالیسم جهانی آنان را چنان برآشفته که با همه توان خود بر امریکا تاختهاند، رژه تانکها و زرهپوشهای حشد الشعبی در خوزستان برای آنان ارزش یک بیانیه دهواژهای را هم (دستکم تا به امروز) نداشته است. چرائی چنین رفتاری بسیار روشن و آشکار است، در تروریست خواندن سپاه، پای امریکا در میان است و میتوان به بهانه آن در شیپور بدآهنگ «مرگ بر امریکا» دمید و پایبندی خود به گفتمان ضدامپریالیستی را به نمایش گذاشت. در ماجرای آوردن نیروهای تروریستی حشد الشعبی با سازوبرگ جنگی به خوزستان ولی پای ایران و یکپارچگی سرزمینی آن در میان است و پیروان گفتمان انترناسیونالیستی از آنجایی که میهندوستی را «شوینیسم» و «راسیسم» میدانند، آن را دارای ارج و ارزشی نمیبینند که بیانیه در محکومیت آن بنویسند.
چهارم: و سرانجام باید به چرائی این رفتار چپ کهنهاندیش نیز پرداخت. پیروان گفتمان انترناسیونالیستی-ضدامپریالیستی از آنجا که در فهرست آماجهای خود نابودی امپریالیسم را در برترین جایگاه نشاندهاند و از آنجایی که نگاهی سراسر ایدئولوژیک به جهان و رخدادهای آن دارند و سرنوشت ایران برایشان حتا در میانه آن فهرست پیشگفته نیز جایی ندارد،، هنوز هم در ژرفای دل خویش، در حکومت امریکاستیز اسلامی یک همپیمان میبینند. از همین رو نیز پیورزانه در بیانیههایشان از تروریست خواندن سپاه پاسداران سرباز میزنند. این رفتار را در کنار نامهنگاریهای سران این گفتمان به آیتالله خامنهای، بسیج همگانی آنان برای رأیدادن به تبهکاران و شکنجهگران و پشتیبانی همهسویه آنان از رژیم ولایت فقیه در رسانههای پارسی باید دید و سنجید. رفتارهایی که نشان میدهند پیروان گفتمان انترناسیونالیستی-ضدامپریالیستی هنوز دل از عشق دلدار دیرین خود نبریدهاند و از رسیدن به معشوق روزگاران جوانی خویش ناامید نشدهاند و در آرزوی روزی بسر میبرند که بتوانند دست در دست همپیمانان پیشین، امپریالیسم تبهکار را به زانو درآورند.
تاختن به امریکا و در کنار آن نادیده گرفتن چهار دهه ترور و سرکوب و آدمکشی و شکنجه و اعدام از سوی سپاه پاسداران را تنها در چارچوب دلبَریهای نَهان و پیرانهسَر نیرویی میتوان دید که در پی زنجیرهای از شکستهای سیاسی و حزبی و اخلاقی، اکنون تنها و تنها با یاد روزگار جوانیاش دلخوش است و از آن انبوه آرمانهای پرشکوهاش چون آزادی و برابری و پیشرفت و سوسیالیسم و ...، تنها و تنها دشمنی کور با امپریالیسم بجا مانده است و از آنجایی که در خود توانی برای نبرد با این دشمن طبقاتی نمیبیند، در این جنگ بدفرجام بمانند همیشه تاریخ این آب و خاک در کنار کسانی میایستد که آماجی جز تباهی ایران را در سر نمیپرورند.
راه گفتمان ملی-دموکراتیک و گفتمان انترناسیونالیستی-ضدامپریالیستی بر سر ایران است که از هم جدا میشود:
ما همه چیز را با سود و زیان میهنمان میسنجیم و از نگاه ما سپاه نیز درست بمانند اِساِس نه نیرویی برای پاسداری از مرزهای میهن، که یک نهاد تروریستی و تبهکار است و نابودی آن بسود ایران و مردمان آن. اینکه ترامپ نیز چنین میاندیشد، سرسوزنی از درستی دیدگاه ما نمیکاهد،
انگیزهبخش کنشگری برای ضدامپریالیستها ولی نه سود و زیان ایران، که سود و زیان امریکا است، برای اینان «دشمنِ دشمن من، دوست من است» و اگر آن دشمن بر این دوست بتازد، باید در کنار دوست ایستاد و بر دشمن تاخت، حتا اگر چنین کاری بزیان ایران باشد.[۴]
امریکا جنگطلب است، سیآیاِی بارها دست به ترور زده است، بسیاری از گروههای ترور بدست نهادهای امنیتی امریکا و اروپا ساخته شدهاند، ... . همه اینها را ما پیروان گفتمان ملی-دموکراتیک بهخوبی میدانیم. ولی شاید بد نباشد که ضدامپریالیستها و انترناسیونالیستها برای نشاندادن دلبستگی خود به ایران کار را با پاسخ به یک پرسش ساده آغاز کنند:
آیا سپاه پاسداران یک نیروی تروریستی نیست؟
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
————————-
[1] http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=92599
http://www.iran-chabar.de/news.jsp?essayId=92673
http://www.iran-chabar.de/news.jsp?essayId=92653
[2] Nationalsozialistische Deutsche Arbeiterpartei
[3] https://en.wikipedia.org/wiki/Schutzstaffel
[۴] گشت و گذار کوچکی در سپهر اینترنت نشان میدهد که برخورد اینان با خیزش مردم ونزوئلا نیز چنین بود. گوایدو تنها از آن رو «جاسوس» و «سرسپرده» نامیده شد، که ترامپ به پشتیبانی از او برخاست.
■ آقای بامدادان این سازمانها هیچکدام نه چپ بودهاند و نه دمکرات حتا آنهایی که در زمان گذشته در خارج بودندـ همان کسانیکه زمانی شعار میدادند سپاه را به سلاح سنگین مسلح کنید. چه توقع دارید بر علیه سپاه موضع بگیرند. براستی بدبخت ملتی که اینها; روشنفکرانشان هستند.
موفق باشید. کاظم
■ این پدیده را پاولُف ـ روانشناس روسی ـ «شرطیشدن» نامیده بود؛ به این معنی که با استفاده از یک عادتِ غریزیِ جانداران میتوان واکنشهای (تربیتی) خاصی را در آنان موجب شد. او در آزمایشهای خود توانست با استفاده از غریزهی «خوردن»، واکنشِ جاری شدن آب بزاق را با به سدا درآوردن یک زنگ ارتباط دهد. حال شما سدایِ زنگ را با واژهی «امپریالیسم»، و آبِ دهان را با واکنشِ «محکوم کردن» جایگزین کنید. به زبانی دیگر: با حذف «امپریالیسم» از واژهدانِ چپِ ایران، دیگر هیچ ضرورتی برایِ مویههای اجتماعیای آنها باقی نمیماند. در اینصورت «علی» میماند و حوضش که تنها استفادهاش را در همان کاربرد واژهی «چپ» در این ضربالمثل مییابد: «خود را به کوچه علی چپ زدن»
آرمین لنگروی
■ متاسفانه، اتحاد جمهوری خواهان ایران،(متشکل از گروههای چپ) بار دیگر، عدم درک خود از شرایط ایران، منطقه و جهان را به بهترین شکل به نمایش گذاشت. دفاع از سپاه و اینکه تروریستی دانستن سپاه، دخالت در امور داخلی ایران است، نمودار همان مطلبی است که جناب حمید آقایی، آن را «رئالیسم سیاسی قدرت محور، باقی مانده از دوران چپ جنگ سرد» میداند. اتحاد جمهوری خواهان، هنوز در لاک گذشته خود سر فرو برده است. سپاه با هر تعریفی، یک نهاد تروریسی است، چه در داخل و چه در خارج. این نهاد، برای خود سیستمی موازی ایجاد کرده است، به هیچ مرجع مردمی، پاسخگو نیست. برای خود زندان دارد، بازجو دارد، هر زمان، هر نیرویی و نهادی و سازمانی و یا افرادی را که بخواهد به اتهام واهی جاسوسی برای غرب، دستگیر میکند و با همکاری با نهاد قوه قضاییه رژیم شیعی، برای آنها زندان های طولانی تعیین میکند. این نیروی نظامی، بر بیش از نیمی از اقتصاد ایران تسلط دارد، منابع مالی خود را افشا نمیکند، مالیات نمیدهد، سیاست خارجی منطقهای را کاملا در دست گرفته است. در منطقه، جز شرّ، کاری نمیکند. در امور داخلی کشور های منطقه دخالت دارد. ترور و کشتن انجام میدهد. کجای این نهاد، خصوصیات یک ارتش را دارد که ادعای تروریستی خواندن آن، از سوی غرب، را باید محکوم کرد و آنرا دخالت در امور داخلی ایران دانست؟ اتفاقا، دخالتهای گسترده این نهاد نظامی در اقتصاد، منطقه و سیاست خارجی و عدم پاسخگویی و ایجاد ترس در مردم از سیستم خود، مصداق خصلت تروریستی دارد. در دست گرفتن بخش وسیعی از اقتصاد ایران توسط این نهاد، تامین رشد اقتصادی برای ایران نیست، بل منبعی برای درآمدزایی برای دخالت در امور منطقه و تحکیم خود در شرایط ایران است. این نهاد، منابع و منافع ملی ایران را فدای ذهنیت شیعیگری خود، کرده است. تحریم این نهاد نظامی یک واقعیتگرایی است. حال اگر مردم در این میان آسیب می بینند، مسئولیت را باید بر عهده سپاه گذاشت و رژیم شیعی ایران که میدان را در اختیار این نهاد نظامی قرار داده است.
ن. ه / ایالات متحده آمریکا
■ حالا که امریکا سپاه پاسداران را تحریم کرده و بسیاری از هموطنان ما هم این کار را تایید میکنند, آیا وقت آن نرسیده که از دولت آقای ترامپ بخواهیم که تحریمهایی را که بخش خصوصی را نابود میکنند و سلامتی و امنیت مسافرت هوایی مردم عادی را به خطر انداخته بر دارد؟ بالاخره برای کباب کردن یک گوسفند که نباید یک مزرعه را به آتش کشید. جهت گیری های ما حتما باید منافع اکثریت مردم ایران را در نظر بگیرد. و گرنه چه فرقیست بین آنانکه مردم را فدای چپ گرایی خود میکنند با دیگرانی که فکر میکنند سیاست های آمریکا همه درست است. تحریم های فراگیر به وضوح دارد ساختار اقتصادی ایران و حتی بافت اجتماعی مملکت را به نابودی میکشد. راه حل چیست؟
مسعود
■ همچون همیشه ساده، پرسون و بهنگام.
با سپاس فراوان / رضا بنایی
■ مسعود گرامی،
سخن این نوشته پشتیبانی از ترامپ نیست. من و شما و این اپوزیسیون هزار تکه نیز در جایگاهی نیستیم که از ترامپ یا هر بیگانه دیگری چیزی بخواهیم یا نخواهیم. کنش سیاسی در کشورهای پیشرفته بر پایه منافع ملی است، و ترامپ و جهان سرمایهداری اگر بخواهند ایران را بمباران کنند، از دست من و شما کاری ساخته نیست. تنها رژیم ولایت فقیه و اپوزیسیون دست آموز آن هستند که چشم بر سرنوشت ایران می بندند. البته ما می توانیم به جهان نشان بدهیم که پشتیبان این رژیم فاشیستی نیستیم. ولی هنگامی که بخش بزرگی از چپ ایرانی که میهمان همیشگی رسانه های امپریالیستی است، به بهانه مبارزه ضدامپریالیستی در کنار یک نهاد تروریستی می ایستد، دیگر فریادهای آزادیخواهی مردم ایران هم بجایی نخواهد رسید، زیرا جهان ما را با رفتارمان می سنجد و می بیند که در کنار سپاه پاسداران ایستادهایم و به ستایش شرمگینانه فاشیسم پرداختهایم.
شاد باشید / مزدک بامدادان
■ این دزد خودمه!
نظراتی که جناب بامدادان به درستی نقد کرده اند مرا به یاد یک واقعه خنده آور انداخت. در یک مهمانی خانم محترمی تعریف می کرد که در سال اول انقلاب که همه طرفدار مستضعفین شده بودند شبی دزدی خانه ی ما را زد و چند پارچه قالیچه را بُرد. داستان را به پلیس آگاهی خبر دادم. سه روز بعد پلیس با ما تماس گرفت که بیائید دزد پیدا شده. بیشتر از خودِ قالیچه ها کنجاو دیدن آقای دزد بودم که ببینم چه شکل و شمایلی دارد. رفتم و دیدم او هم مثل همه آدم های دیگراست، تنها تفاوتاش این بود که او دزد بود. به دست و پای من افتاد که رضایت بدهم و او را ببخشم. من هم دلم سوخت به پلیس گفتم که من او را بخشیدم، آزادش کنید. افسر پلیس با تعجب به من نگاه کرد و گفت خانم این فرد دزده، باید پس از تشکیل پرونده محاکمه بشه. شما قالیچههایتان را بردارید و بروید. بقیهاش به ما مربوط است. به اعتراض به پلیس گفتم: «اوا یعنی چه، این دزد خودمه» و من دلم می خواد اورا ببخشم و آزاد کنم!
زمانی که او این داستان را تعریف میکرد سالها از آن تاریخ گذشته بود و او به سادگی و عدالت زدگی خودش میخندید و به همراه او بقیه. آن فرد، دزد آن خانم بود، سپاه پاسداران هم تروریست این جریانهای ضد امپریالیست و انترناسیولیست است؛ دیگران حق ندارند آنرا تروریست بخوانند! شما آقای بامدادان، این واقعیت را دست کم نگیرید. مبارزه ضد امپریالیستی همچون سنگ نوشتهای در ذهن برخیها ثبت است و به سادگی پاک نخواهد شد. حتا اگر خود به کشورهای امپریالیستی پناه ببرند. یاد مریم فیروز افتادم. او پس ازده سال زندانی کشیدن و شنیدن صدای شکنجه شدن همسرش، کیانوری، در زندان، پس ازآزادی همچنان از مبارزات ضد امپریالیستی امام خمینی تقدیر میکرد.
با احترام، ک. ع
■ مزدک عزیز، از این که پس از مدتها شما را باز مییابم خرسندم. اندیشه ضد امپریالیستی سیاسیون ما همانند ژنی جهش یافته بر دی ان آی مردم ما نشسته و گویا بر این اندیشه نیستند تا به خصوصیات این ژن نظر اندازند، او را بر بلندترین جایگاه ممکن در اندیشههایشان جای دادهاند و از بررسی به نهادینه این ژن احساس خجالت و شرمساری میکنند حتی اگر از اعماق درونشان خود به این واقف باشند. هنوز به جای اندیشیدن و جستجوی راهی که بر مشکلاتشان پیروز شوند، به دست بریده این و آن حضرت پناه میبرند. از مطالعه گریزانند و پذیرش واقعیتها سخت درد آور. زمان را میباید تا آن ژن معیوب دوباره جهشی را شاهد باشد و این بیماری به بهبودی روی آورد. همانطور که فرمودید، متاسفانه در حال حاضر به احزاب و گروههای سیاسی ما امیدی نیست که خود همچنان به آن ژن معیوب گرفتارند. خوب و بد کشور را با چشمانی نیمه باز میبینند و از این روی سخنانشان دور اندیشی را در خود ندارد و فقط تا چند قدمی راه خود را به سختی و کور کورانه میجویند. باشد که اندیشهها خالی از تعصبهای موروثی گردد و اندیشمندان و به اصطلاح روشنفکرانمان، بهراستی روشنفکرانه بیاندیشند تا با هم کشوری آزاد را بنا نهیم و سمبلی از خرد ورزی ، دوستی و صلح برای جهانیان باشیم. شاد ، کوشا و سر بلند باشید.
با مهر، م.ج