ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 14.04.2019, 17:56
حمایت از سپاه، حمایت از نظامی‌گری در سیاست است

حمید آقایی

حمایت از سپاه، حمایت از نظامی گری در سیاست داخلی و خارجی است

قراردادن سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در لیست سازمانهای تروریستی توسط دولت آمریکا موج گسترده‌ای از ‏واکنش‌های موافق و مخالف برانگیخته است. محکوم کردن این اقدام از سوی اصلاح‌طلبان قابل پیش‌بینی بود. ‏اگرچه عناصر شاخص این جریان همواره یکی از منتقدین اصلی حضور و دخالت سپاه پاسداران در سیاست داخلی و ‏خارجی و بویژه منطقه‌ای این نیروی نظامی‎ ‎بوده‌اند، با این حال مخالفت اصلاح طلبان با تروریست شناختن سپاه، با ‏توجه حمایت دائمی این جریان از کلیت نظام جمهوری اسلامی قابل فهم است و نمی‌تواند تعجب برانگیز باشد.

اما مخالفت بسیاری از افراد و سازمان‌های چپ و سوسیال دمکرات با اقدام امریکا و یا اتخاذ مواضع وسط و دو پهلوِ ‏این جریانات بسیار پرسش برانگیز است؛ پرسش و علامت سوالی که با ورود نیروهای حشد شعبی متحد سپاه ‏پاسداران به خاک ایران هر روز بزرگتر می‌شوند. مخالفت‌ها و محکوم کردنهای مزبور از سوی سازمانها و ‏جریاناتی صورت می‌گیرند که خود را تحول خواه می‌نامند و همواره یکی از منتقدان اصلی نظامی گری در سیاست ‏خارجی جمهوری اسلامی و دخالت‌های منطقه‌ای سپاه پاسداران بوده اند؛ سازمانهایی که در تحلیل‌ها و مواضع ‏استراتژیک خود خواهان عبور از جمهوری اسلامی و بعبارت دیگر براندازی مسالمت آمیز این رژیم هستند. همچنین می‌توان به جرات گفت که بخش عمده این جریانات، برخلاف اصلاح طلبان، منافع خاص اقتصادی و یا انگیزه ‏مشارکت در قدرت سیاسی ندارند، بلکه بنظر می‌رسد که خاستگاه آنها بیشتر ایدئولوژیک است تا منفعت طلبی‌های ‏سیاسی-اقتصادی.‏

خاستگاه ایدئولوژیک مورد اشاره اما به معنای مرسوم و شناخته شده ایدئولوژی‌ها مانند کمونیسم، ناسیونالیسم، ‏جهادیسم و یا فاشیسم نیست؛ بلکه نوعی نظام فکری-سیاسی است که اگرچه مانند گذشته رادیکال نمی‌باشد اما ‏همچنان بارقه‌هایی از گذشته‌های دور، از دوران جنگ سرد، ناسیونالیسم افراطی و مبارزات ضد امپریالیستی، را با ‏خود حمل می‌کند و از جوهر اصلی این تفکرات ایدئولوژیک رهایی نیافته است. همانطور که مارکس می‌گوید، ‏ایدئولوژی یک آگاهی کاذب است که با پنهان کردن واقعیت‌ها مانع دیدن آنها، آنطور که هستند، می‌شود. قانونمندی ‏که صرفا محدود به ایدئولوژی‌های رادیکال نمی‌شود بلکه برخی از اندیشه‌های سیاسی جدید مانند سوسیال-‏دمکراسی و نئولیبرالیسم را که سایه ایدئولوژی‌های راست و چپ، از فاشیسم تا کمونیسم، همچنان بر آنها سنگینی می‌کند نیز شامل می‌گردد.

حمایت‌های بعضا بی‌دریغ بخش بزرگی از نیروهای چپ از اسلامیون حاکم بر ایران، در سال‌های اول پس از ‏پیروزی انقلاب اسلامی، واقعیت پوشیده‌ای نیست. در آن دوران جریانات مزبور، خط امام و حزب الله را متحد طبیعی ‏خود در مبارزات ضد امپریالیستی می‌دانستند و با آنها همکاری می‌کردند. خط مشی و سیاستی که دشمن اصلی ‏مردم ایران را لیبرال‌های وطنی و بورژوازی مدرن می‌شناخت و آنها را جاده صاف کن امپریالیسم معرفی می‌کرد و ‏خواهان مسلح کردن سپاه به سلاح‌های سنگین بود. راهبردی که از نظریات «حمایت از خرده بورژوازی بومی» و «راه رشد غیر سرمایه‌داری» که از سوی اتحاد جماهیر شوروی تبلیغ و ترویج می‌شدند، تغذیه می‌کرد و ‏روحانیون و بخش سنتی و مذهبی جامعه ایران را همراه خود می‌دانست؛ و نظریه پردازان آن تصور می‌کردند که ‏این اتحاد و همکاری یک بازی برد-برد برای طرفین خواهد بود.

روند تحولات اما بر خلاف این تصورات و پندارهایِ ایدئولوژیک، و بسیار متاثر از دوران جنگ سرد، پیش رفت و ‏بازی برد-برد به یک رقابت برد-باخت تبدیل گردید، که بدنه اصلی جریانات چپ یکی از قربانیان اصلی آن بود. تحولاتی ‏که در دامن آن بتدریج «نظامی‌گری در سیاست داخلی و خارجی» و «سیستم فرهنگی-امنیتیِ مبتنی بر ایدئولوژی ‏شیعهِ ضد دنیای آزاد و مدرن» به شاخصه‌های اصلی حکومت جمهوری اسلامی تبدیل گردیدند؛ بطوریکه می‌توان ‏گفت که مهمترین عاملی که موجب بقای بیش از چهار دهه حکومت اسلامی شده است همین قدرت نظامی-امنیتی در ‏داخل مرزهای ایران و منطقه خاورمیانه است، که سپاه پاسداران بنیانگذار اصلی آن می‌باشد.

در زمینه استفاده از قدرت، بویژه قدرت نظامی در عرصه‌های بین المللی، دانشمند و نظریه پرداز سیاسی اهل ‏امریکا، ‏John J. Mearsheimer، در کتاب خود تحت عنوان: ‏The Tragedy of Great Power ‎Politics‏ می‌نویسد:‏‎ ‎‏«بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در رفتار سیاسی قدرت‌های بزرگ جهانی (بویژه ‏امریکا و روسیه) تغییر فاحشی دیده نمی‌شود. در حقیقت این قدرت‌های جهانی همچنان در پی تعامل و ایجاد تعادل ‏در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی بر مبنای رقابت در عرصه سیاسی و نظامی هستند. اراده معطوف به قدرت ‏هنوزهم رفتار‌های سیاسی این دولت‌ها را رقم می‌زند. که طبیعتا این تعادل ایجاد شده در عرصه رقابت‌های بین‏المللی در عمق و ریشه‌های خود همچنان انباشته از بی اعتمادی نسبت به یکدیگر و آمادگی برای استفاده از ابزار ‏خشونت، در صورتیکه شرایط ایجاب کند، می‌باشد.»‏

در رابطه با سپاه پاسداران و بخشی از سازمانهای چپ ایرانی نیز این نظریه، با وجودیکه دوران جنگ سرد به پایان ‏رسیده است، همچنان صدق می‌کند. محکوم کردن و مخالفت با قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سازمانهای ‏تروریستی در واقع نمایانگر سرسختی نظریه «رئالیسم سیاسی قدرت محور» در افکار و اندیشه‌های این جریانات می‌باشد که از دوران جنگ سرد و مبارزات ضد امپریالیستی و اتحاد و همکاری با راست ترین نیروهای مذهبی در ‏این مبارزه بجا مانده است. رئالیسم سیاسیِ که هنوز نتوانسته است با نقطه مقابل خود یعنی «سیاست‌های ملی و ‏لیبرالیستی» آشتی کند.‏

«سیاست ملی و لیبرالیستی» براین اصل استوار است که سیاست خارجی دولت‌ها را می‌بایست نوع نظام و مناسبات ‏سیاسیِ ملی و درون کشوری رقم بزند. به عبارت دیگر سیاست بین المللی و قواعد بازی سیاسی در این عرصه پدیده‌ای مجزا از سیاست داخلی و قواعد آن در عرصه مناسبات اجتماعی و مردمی نیست، بلکه انعکاسی از آن است. ‏الهام بخش این تفکر امانوئل کانت است که در کتاب صلح ابدی در سال ۱۷۹۵، که متاثر از انعکاس‌ها و امواج ‏انقلاب فرانسه است، قطعه‌ای به این مضمون دارد: کشورهایی که از یک نظام حقوقی، قانونمند و مردمی برخوردار ‏باشند در سیاست خارجی وارد جنگ و مبارزه قدرت نمی‌شوند، زیرا مردم این کشورها در درجه اول خواهان صلح، ‏امنیت و آرامش هستند. صلح و آرامشی که از طریق آن رفاه و آرامش اجتماعی و رشد اقتصادی نصیبشان می‌شود. ‏بنابراین در سیستم‌های دمکراتیک که رای مردم لحاظ می‌شود، رای مردم مسلما علیه جنگ و مبارزه برای قدرت ‏در عرصه بین المللی خواهد بود.‏

در «سیاست ملی و لیبرالیستی» مشخصات سیاسی و نوع روابط و مناسبات دولت با مردمشان باید تاثیر مستقیم و ‏بلاواسطه بر سیاست خارجی آن کشور داشته باشد . بعبارت دیگر روابط بین‌الملل باید انعکاسی باشد از روابط ‏داخلی و نوع نظام‌های سیاسی و اقتصادی هر کشور. و اگر یک سیستم سیاسی به صورت دمکراتیک و لیبرالیستی ‏اداره شود، قاعدتا آن نظام سیاسی نباید خود را در سیاست خارجی و بین المللی اش مشغول و درگیر جنگ قدرت با ‏دولت‌های دیگر، که معمولا در پوشش امنیت ملی و یا منافع ملی ظاهر می‌شود، نماید.

بنابراین اگر نیروهای چپ واقعا خواستار آزادی و دمکراسی در ایران هستند، قاعدتا می‌بایست قبل از دولت امریکا ‏نقش سپاه در ادامه نظامی‌گری در سیاست داخلی و خارجی و حضور این سازمان را در منطقه خاورمیانه بشدت ‏محکوم می‌کردند و خواستار حمایت‌های جهانی برای تحریم و ایزوله کردن آن می‌شدند. البته که در مواضع ‏نیروهای چپ انتقادات بسیاری از دخالت‌های گسترده سپاه در همه امور کشور دیده می‌شود؛ اما بنظر می‌رسد که ‏زمانی که پای امپریالیسم و بطور مشخص آمریکا به میان کشیده می‌شود و دولت این کشور اقدامی در جهت محدود ‏کردن قدرت سپاه در منطقه انجام می‌دهد باز هم «رئالیسم سیاسی قدرت محورِ» باز مانده از جنگ سرد و اصل ‏‏«دشمنِ دشمن من دوست من» است عمل می‌کنند و این نیرو خود را در جبهه سپاه و نیروهای سنتی مذهبی قرار می‌دهد و یا مواضع بینابین اتخاذ می‌کند و یا حداکثر بعنوان یک نیروی نصیحت کننده بر کرسی قضاوت دو طرف ‏دعوا می‌نشیند.‏

https://haghaei.blogspot.com