در دنیای امروز سیاست صرفا محدود به امر سیاستمداری و ادراه امور جامعه نمیشود. گفتمان سیاسی، سیاستاندیشی، شعارها و تبلیغات سیاسی نیز جز جداییناپذیر از مقوله سیاست هستند. حتی میتوان گفت که در عصر اینترنت و وسایل عمومی ارتباط جمعی، اندیشه و گفتمانهای سیاسی که در قالب نظریه و شعار ارائه میشوند بسیار اثر بخشتر از سیاستمداری و دولت-ملتمداری شدهاند. بهطوری که رهبران سیاسی قبل از ارائه برنامه و طرح برای اداره کشور خود، گفتمان و نظریه سیاسی خود را از طریق یک شعار مشخص که معمولا ساده و استعارهوار است تبلیغ میکنند. نظریات استعارهواری که معمولا راهبردهای سیاسی در زمینه سیاست داخلی و خارجی رهبران را فرموله میکنند. برای مثال نماد انتخابی حسن روحانی در جریان انتخابات ریاست جمهوری اسلامی «کلید» و رنگ بنفش و شعار محوری او «تدبیر و امید» بود. اوباما نیز شعار انتخاباتی خود را «تغییر» برگزید و ترامپ «اول امریکا» را شعار خود قرار داد و جرج دبلیو بوش در سیاست خارجی خود در رابطه با جمهوری اسلامی شعار «مبارزه با محور شر» را انتخاب کرد. که با کمی دقت در این شعارها میتوان کلمات و نمادهای استعارهای مانند کلید، رنگ سبز، اول امریکا و یا محور شرارت را یافت.
استفاده از استعاره و نماد اما صرفا محدود به رهبران سیاسی نمیشود. نگاه کوتاهی به شعارهایی که مردم ایران در اعتراضات خیابانی خود میدهند نشان میدهد که در اکثر این شعارها از گزارههای استعارهای، که معمولا نظم شعری خاصی نیز دارند، به وفور استفاده میشود. ما به کرات و به مناسبتهای مختلف شعار استعارهوار «عزا عزا است امروز» را، که با توجه به شرایط و مطالبات مشخص بیت دوم آن تغییر میکند، شنیدهایم. در تظاهرات طرفداران جمهوری اسلامی در روزهای قدس و بیست و دوم بهمن نیز شعارهای استعارهای و شعرگونه مانند «فینگلی امریکا، جنگیلی اسرائیل» که روی پلاکارت نوشته شده بود دیده میشوند. و یا شعارهای استعارهوار مانند «توپ تانک فشفه آخوند باید گم بشه» و «این ماه ماهِ خونِ آخوند سرنگونه» که بخشهای اول آنها در دوران انقلاب اسلامی علیه شاه نیز به کار گرفته میشدند، در تظاهرات ضد حکومتی اخیر به کرات شنیده شدند.
شعرای آزادیخواه دوران مشروطه نیز نظریات سیاسی خود را در قالب شعر و استعاره مطرح میکردند. برای مثال فرخی یزدی در رابطه با زاهدان مردم فریب میسراید: «زاهد مردم فریب ما که زد لاف صلاح / روز اندر مسجد و شب در خانۀ خمّار بود.» عارف قزوینی از دیگر شعرای مردمی عصر مشروطه است که در اشعار خود از کلمات ساده که در ادبیات شفاهی مردم به کار میروند استفاده میکند. میرزاده عشقی نیز استعارهوار وطنپرستی خود را بدینگونه به تحریر در میآورد: «شراب مرگ بنوشم به راه عشق وطن / روا بود که به این مستی افتخار کنم».
شاید بتوان گفت که سنت استفاده از استعاره و شعر در شعارها و تظاهرات سیاسی از عصر جنبش مشروطهخواهی ایرانیان بجا مانده است و شاید هم این سنت ریشههای بسیار عمیقتری در تاریخ و فرهنگ این سرزمین داشته باشد. سرزمینی که شعر و ادبیات شعری در آن سابقه بسیار طولانی دارند. البته استفاده از نماد و استعاره صرفا محدود به سیاست نمیشود، ما در زندگی روزمره امان و در مناسبتهای مختلف از استعاره و ضربالمثل برای شکل دادن، خلاصه و بهتر قابلفهم کردن نظراتمان استفادههای فراوان میبریم. استعارههایی که بیشمارند و هریک نمادی از تجربههای پیشین و نوع نگاه ما به زندگی میباشند.
بهترین شکل برای تعریف استعاره، استفاده از یک گزاره استعاری است؛ برای مثال به دو شکل میتوان آنچه را که در ذهن ما در مورد مار میگذرد نمادی بیرونی داد، یا از طریق کشیدن مار یا نوشتن کلمه مار. در واقع شکل مار نقش استعاره را بازی میکند که از طریق آن یک ذهنیت خاص با یک واقعیت خاص ارتباط بر قرار میکند. به عبارت دیگر استعاره یک شکل و فرمولبندی زبانی ویژه است که در همه زبانها و فرهنگها مورد استفاده قرار میگیرد، به این علت که انسانها همواره در پی برابرسازی و اینهمانی بین ذهنیات و عالم واقعیت هستند، تا دنیای بیرون از ذهن را بهتر بشناسند و معرفی کنند.
اما ارائه یک تعریف خاص از واقعیات بیرون از ذهن از دو طریق میتواند صورت گیرد؛ یکی از تغییر مشابهیابی، نمادسازیهایِ ذهنی، بر اساس اندوختهها و خاطرات پیشین؛ و دیگری از طریق منطق و استدلال، بر اساس دادههایی که ذهن باید در جستجوی آنها تلاش نماید. واضح است که راه دوم بسیار پیچیدهتر و طولانیتر است و نیازمند حوصله و دقت میباشد. راه اول اما سریع و ساده است و گاه به طور اتوماتیک، بدون اینکه ما بر تمام مراحل آن اگاه باشیم، طی میگردد. همچنین بسیار روشن است که نتایج راه دوم دقیق و با جزئیات کامل میباشند.
در زمینه نحوه کارکرد این دو سیستم و روش فکری دانیل کاهنِمان (Daniel Kahneman) روانشناس و اقتصاد دان اسرائیلی-امریکایی در کتاب معروف خود تحت عنوان فکردن سریع و کند (Thinking, Fast and Slow) توضیحات بسیار دقیق و علمی داده است. بر اساس برداشت من از این کتاب میتوان گفت که استعارهها محصول سیستم سریع و کوتاه-مسیر فکری ما انسانها میباشند؛ همان سیستم و راه اول که کوتاه و سادهتر است و از طریق مشابهسازی سعی میکند تصویری فرضی اما قابل فهم از یک واقعیت بیرونی ارائه دهد.
حتی نویسندگان کتاب استعارهها، ما با آنها زندگی میکنیم (Methaphors, We Live By, George Lakoff, Mark Johnson) معتقدند که اصولا سیستم فکریِ معمولی، ساده و فرضیه ساز ما انسانها (our ordinary conceptual system)، سیستمی که بیشتر از سیستمهای دیگر فکری مورد استفاده قرار میگیرد، استعارهساز است. از نظر آنها فرضیههایِ استعارهواری که از این طریق تولید میشوند فقط محصول یک بازی ذهنی نیستند بلکه زندگی و رفتار روزانه ما را نیز تنظیم و اداره میکنند. بنابراین سیستم فکری استعارهساز نقش بسیار محوری در زندگی ما بازی میکنند، نقشی که البته ما از کارکرد و تاثیرات آن خود آگاهی کامل نداریم. از نظر نویسندگان کتاب مزبور نقش سیستم فکری استعارهساز آن اندازه قوی و جدی است که حتی میتواند برای ما حقایق و واقعیتهای جدیدی خلق کند، بهویژه واقعیتهای اجتماعی. از این نظر، استعاره، دیگر در حد یک ضربالمثل و یا یک تشابهسازی ساده باقی نمیماند و به این علت که قادر است واقعیتهای جدیدی برای ما بسازد، آینده ما را نیز رقم میزند.
اما همانطور که نویسنده کتاب «فکر کردن سریع و کند» بارها در کتاب خود تاکید میکند، به طوریکه عنوان ترجمه هلندی آن «فکر کردن معیوب (و یا به اشتباه انداز) ما» انتخاب شده است، با وجودی که استعارهها میتوانند حقایق و واقعیات جدیدی، به ویژه در حوزه روابط انسانی، بسازند، اما همواره باید در صحت و درستی آنها شک کرد. به ویژه که در سیستم فکری سریع و کوتاه، که فرضیات و استعارهها ساخته میشوند، حقایق خلق شده بگونه مطلق و غیر قابل خدشه ظاهر میشوند. حقایقی که ما بر اساس آنها انتخابهای خود را میکنیم و اعمال اجتماعی امان را تنظیم و اداره مینماییم.
نکته بسیار مهم دیگری که نویسندگان «استعارهها، ما بوسیله آنها زندگی میکنیم» به آن اشاره میکنند این واقعیت است که بسیاری از پیش فرضها، بخش عمده حقایقی که از قبل به آنها باور پیدا کردهایم، تجربیات تاریخی و تابوها، در خلق استعاره و نماد نقش کلیدی دارند. پیشفرضها و باورها و تابوهایی که همگی در مناسبات اجتماعی مبتنی قدرت و توسط بنگاهها و نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و رهبران و فرهنگِ حاکم، ساخته میشوند. بنابراین، اگرچه بسیاری از استعارها در طول زمان متحول و ساخته میشوند اما بسیاری نیز توسط رهبران سیاسی و مذهبی، بنگاههای تجاری و اقتصادی و تبلیغات رسانهای تحمیل میگردند.
یکی از مقولههایی که همواره در میان مرز و سایه روشنهای بین واقعیت، ذهنیت و استعاره نوسان میکند، هویت سیاسی یک ملت است. در اینکه هر ملت و یا قومی یک هویت مشخص تاریخی و فرهنگی دارد، که به اعتبار آن میتوان آن ملت و قوم را از ملل و اقوام دیگر متمایز ساخت، تردیدی نمیتوان کرد؛ به عبارت دیگر تاریخ و سرنوشتی که یک ملت و یا قوم پشت سر گذاشته است، به طور واقعی هویت آن ملت را رقم میزند. اما در حال برای هر ملتی، در مقاطع زمانی مختلف، هویتهای جدید سیاسی و یا مذهبی و فرهنگی تعریف و معمولا توسط رهبران و نهادهای قدرت تحمیل شدهاند. این نوع از هویت به دلیل نقش تصویر دهنده و نمادسازی که بین هویت واقعی و تاریخی آن ملت از یک سو و مدلی که رهبران و نهادهای قدرت مطابق ایدئولوژی خود طراحی کردهاند از سوی دیگر بازی میکند، یک هویت کاملا استعارهای و نمادین است.
برای مثال هویت تاریخی و فرهنگی ایرانیان توسط جمهوری اسلامی رنگ و لعاب اسلامی و شیعی به خود میگیرد و سعی میشود که ملت ایران با وجود ادیان و مذاهب مختلفی که ایرانیان در طول تاریخ داشته و دارند، به عنوان بخشی از امت اسلام و بطور مشخص یک ملت و کشور شیعه معرفی گردد. بسیار طبیعی است که اگر این نوع از هویت، که کاملا جنبه سیاسی و ایدئولوژیک دارد، به طور دائم آموزش داده شود و از طریق کتاب و رسانه تبلیغ گردد، بتدریج در ذهن نسلهای جوان بعدی به عنوان هویت واقعی مینشیند و رفتار و افکار او را تحت کنترل در میآورد.
از این نظر است که مشاهده میکنیم که در تظاهرات و اعتراضات ضد حکومتی، بعضا مردم بطور نا خوداگاه شعارها و ترجیع بندهای اسلامی-شیعی مانند «عزا عزا است امروز» را در مناسبتهای مختلف استفاده میکنند. شعاری که وجود ریشههای بسیار عمیق فرهنگ عزاداری و مظلوم نمایی شیعی را نشان میدهد، فرهنگی که بسیاری از مردم دانسته و ندانسته در آن و با آن زندگی میکنند. البته این واقعیت را نیز نباید نادیده گرفت که تعداد شعارهای مذهبی نسبت به قبل رو به کاهش گذاشته است، بویژه نسبت به تظاهرات ضد شاه در ماههای قبل از سرنگونی نظام سلطنتی، که رهبری مذهبی خمینی و روحانیون شیعه موقعیت کاملا برتر یافته بودند و شعارهای مذهبی در تظاهرات خیابانی ضد شاه موج میزدند. واقعیت دیگر اما این است که در برابر کاهش شعارهای مذهبی بعضا شعارهای استعارهوار که نشان از بازگشت به قبل از حاکمیت اسلامی در این مرز و بوم دارد، از جمله «رضا شاه روحت شاد» نیز شنیده میشدند؛ که این شعار نیز شکلی از استعارهسازی و نمادسازی ملی و تاریخی را در برابر نمادهای شیعی به نمایش میگذارد.
از دیگر نمادها و استعارههایی که هم توسط حکومت اسلامی و هم توسط مردم در قالب شعار به کار گرفته میشود، مقوله دشمن و شعار مرگ بر دشمن است. حکومت اسلامی به ویژه رهبری آن از این نماد و استعاره برای رجوع دادن عمده مشکلات داخلی کشور به عوامل دشمن استفادههای بسیار میبرد؛ مقولهای که ریشهها و پیش زمینههای کاملا ایدئولوژیکِ به جا مانده از دوران انقلاب اسلامی دارد و در فرهنگ شیعی و مذهبی، مبارزه دائمی و تاریخی بین خیر مطلق و شر مطلق را به نمایش میگذارد. در آن دوران نیز نیرویهای چپ مسلمان و غیر مسلمان دشمن اصلی ملت ایران را امپریالیسم امریکا میدانستند و شاه را سگ زنجیری آمریکا معرفی میکردند؛ و امروزه نیز رهبری جمهوری اسلامی ترجیعبند دشمن را رها نمیسازد. همین روحیه و فرهنگ دشمنستیزی و خطکشی غیرقابل عبور بین سیاه و سفید، در تظاهرات و اعتراضات مردم، که خود را در شعار مرگ بر ... (که در هر مناسبتی به کار میرود) نشان میدهد، نیز دیده میشود. روحیه و فرهنگی که البته فقط در اعتراضات ضدحکومتی دیده نمیشود، بلکه در مناسبات عادی اجتماعی مردم نیز حضور دارد و عمل میکند.
در واقع یکی از اثرات مهم زبان استعاره و نمادساز، که همانطور که گفته شد صرفا در حد کلام باقی نمیمانند، حضور و تاثیرات آن بر نوع نگاه ما به زندگی، به سیاست و مناسبات اجتماعی است. اگرچه زبان استعاره و نمادساز در اکثر فرهنگها و زبانها وجود دارد و بخشی جدایی ناپذیر از سیستم فکری سریع و کوتاه انسان میباشد، اما بنظر میرسد که نقش استعاره در جوامع با فرهنگ سنتی و شفاهی که باورها و داستانهای آن سینه به سینه منتقل میشوند، بسیار قویتر و پایدارتر از جوامع مدرن میباشد. طبیعی است که هر اندازه نظام آموزشی و فرهنگی یک کشور از باورهای سنتی که در خاطره تاریخی مردم باقی ماندهاند فاصله گیرد و علمی و سکولاتر گردد؛ و هر اندازه در روشهای آموزشی، تفکر و تعقل کردن و استفاده از سیستم و روش فکریِ منطقبنیاد، تجزیه و تحلیلگر و دادهپرداز تشویق گردد، خودآگاهی نسبت به استعارها که از طریق آنها باورهای سنتی، حقایق مطلق شده و تابوها منتقل میشوند، افزایش مییابد.