مصاحبه جورج تینون معاون سردبیر مجله نیواستیتمن با فرانسیس فوکویاما
George Eaton is deputy editor of the New Statesman. 17/10/2018
«سوسیالیسم باید باز گردد»
نویسنده کتاب پایان تاریخ بر آنست که کارل مارکس در مورد رقیب و جایگزین لیبرال دموکراسی بر حق بود، واینکه وی چرا نگران جنگ آمریکا با چین است.
تاریخ انتقام خود را از فرانسیس فوکویاما میگیرد. در سال ۱۹۹۲، در اوج هیجانات لیبرالی بعد از جنگ سرد، تئوریسین سیاست در آمریکا در کتاب خود «آخرین بشر و پایان تاریخ» نوشت: چیزی که ما ممکن است شاهدش باشیم نقطه پایان تکامل ایدئولوژیکی نوع بشر است و همهگیر و جهانی شدن لیبرال دموکراسی غربی به مثابه فرم نهایی دولت انسانی.
اما ۲۶ سال بعد، یک انترناسیونال غیرلیبرال از آمریکا تا روسیه، ترکیه تا لهستان، و مجارستان تا ایتالیا، در حال گسترش است. کتاب تازه فوکویایما به نام «هویت: مطالبه برای احترام و سیاست مقاومت»(کتاب نهم وی) در جستجوی توضیح این نیروهای غیر لیبرال است. وقتی من این آکادمیسین ۶۵ ساله دانشگاه استاتفورد را در دفترمجله در لندن ملاقات کردم، وی خیلی محتاط بود که بر پیوستگی فکری خویش [از گذشته تا کنون[ مهر تاکید بگذارد. وی میگوید «آن چه که من قبلا -۱۹۹۲- گفتم؛ این هست که یکی از مشکلات ما با دموکراسی مدرن آن است که این [سیستم[ فقط به دنبال تامین صلح و رفاه است، در حالی که مردم بیش از اینها میخواهند... لیبرال دموکراسی حتی کوشش نمیکند که زندگی خوب را تعریف بکند، این امر به خود افراد واگذار شده، که دارای حس از خود بیگانگی بوده و بدون هدفاند، و به همین خاطر هم با پیوستن به گروههای هویتگرا در جستجوی کسب یک حس تعلق جمعیاند.» وی میگوید منتقدین وی «احتمالا قسمت پایانی کتاب - پایان تاریخ - وی را نخواندهاند، که در واقع تماما در باره برخی از تهدیدهای بالقوه متوجه لیبرال دموکراسی بود.»
یوهوشیرو فرانسیس فوکایاما در سال ۱۹۵۲ در شیکاگو از یک پدر آمریکایی ومادر ژاپنی متولد شد (پدر بزرگ فوکایاما در سال ۱۹۰۵ در جریان جنگ روسیه و ژاپن به آمریکا مهاجرت کرده بود. وی اکنون با همسر خود در کالیفرنیا زندگی میکند). وی هیچوقت زبان ژاپنی را یاد نگرفت و بهطور ساده خود را آمریکایی دانست: «وقتی که من بزرگ میشدم اتنیک بودن معمول نبود.»
فوکویاما، زیر نظر آلان بلوم نویسنده کتاب «ذهن بسته آمریکایی» فلسفه سیاست را خواند و در دانشگاه کورنل که بدوا با جنبش نومحافظهکاری شناخته میشد، با پاول وولفوویتس مقام دولتی دوره ریگان و بوش مرتبط شد. اما وی در سال ۲۰۰۳، عدم حمایت خود را از جنگ عراق اعلام کرد. وی آن جنگ، و نیز حذف مقررات مالی برای کنترل بازار و ایجاد پول یوروی ناتوان را اشتباه میداند و بر این نظر بود که: «اینها سیاستهایی بودند که توسط نخبگان پیش برده شده و فاجعهآمیز بودند، و مردم عادی دلایلی برای نارضایتی خود دارند.»
نظریه پایان تاریخ سرزنش مارکسیستهایی بود که مبتنی بر ایدئولوژی خود، کمونیسم را مرحله نهایی ]تکامل جامعه بشری[ میدانستند. از فوکویاما پرسیدم، آیا وی نیرو گرفتن مجدد چپ سوسیالیستسی را در بریتانیا و آمریکا چگونه تعبیر میکند؟ وی جواب داد: «بستگی به این دارد که شما منظورتان از سوسیالیسم چگونه چیزی باشد؟ مالکیت بر وسایل تولید به جز در بخشهایی مثل حدمات عمومی فکر نمیکنم بتواند کار کند. اگر منظور شما برنامههای باز توزیع ثروت است که عدم تعادل را در هر دو زمینه در آمد و ثروتی که پدیدار شده سامان دهد، بلی، من فکر میکنم باید برگردد. دورهای که با ریگان و تاچر شروع شد، و در آن بعضی عقاید در باره منافع بازار بدون کنترل شکل گرفت، در بسیاری از زمینهها نتایج فاجعهباری به همراه آورد. از جنبه مساوات اجتماعی، این سیاستها به تضعیف اتحادیههای کارگری منجر شده، قدرت چانهزنی کارگران معمولی را تضعیف و رشد و گسترش الیگارشی مالی را که تقریبا در همه جا نفوذ خود را بر قدرت سیاسی اعمال میکردند، باعث شد. در رابطه با نقش امور مالی، اگر چیزی وجود دارد که ما از بحرانها آموحته باشیم، آن است که این سکتور باید از طریق وضع مقررات سفت و سخت کنترل گردد، در غیر اینصورت همه مجبور به پرداخت هزینه آن خواهند شد. تمامی این ایده حذف مقررات مالی عمیقا در بطن اتحادیه اروپا جا گرفته بود، ریاضت اقتصادیای که آلمان بر اروپای جنوبی تحمیل کرد فاجعه بار بود.»
وی مایه تعجب من گردید وقتی گفت: «در این مرحله، به نظر میرسد که کارل مارکس نکاتی را که درباره بحران تولید بیش از حد، فقر کارگران ... و فقدان تقاضای کافی مطرح کرده بود حقیقت از آب در آمدند.»
اما از نظر فوکویاماما، تنها رقیب قابل قبول و معتبر برای لیبرال دموکراسی نه سوسیالیسم بلکه مدل سرمایهداری دولتی چین است. «چینیها به طور آشکار استدلال میکنند که سیستم آنها بر لیبرال دموکراسی برتری دارد زیرا آن گونه که این سیستم میتوانند ثبات و رشد اقتصادی را در بلند مدت تضمین کند، دموکراسی نمیتواند ... اگر در ۳۰ سال دیگر، مردم چین ثروتمندتر شده و کشورشان هنوز هم متحد باقی بماند، آنوقت من میگویم که دلیل آنها برای برتری سیستم خود واقعی است» اما او هشدار داد که «آزمون واقعی رژیم در چین» چگونگی مدیریت بحران اقتصادی خواهد بود.»
فوکویاما نگران وجود پتانسیل بالقوه یک جنگ بین ایالات متحده آمریکا و چین است. گراهام آلیسون آکادیمیسین هاروارد، آن را دام تیوسیدیدس (Thucydides) نامیده که تصادم ما بین یک قدرت مستقر و یک قدرت در حال ظهور است. «من فکرمیکنم بسیار احمقانه خواهد بود که چنین امکانی را نفی کنیم، من میتوانم سناریوهایی را که چنین جنگی را ممکن میسازند، تصور کنم. من فکر نمیکنم که این یک حمله عمدی از سوی یک کشور به کشور دیگر خواهد بود - همانند حمله آلمان به لهستان در سال ۱۹۳۹ - این جنگ، بیشتر احتمال دارد که از درگیریهای محلی مرتبط با تایوان، کره شمالی، و احتمالا از درگیری در دریای چین جنوبی بیرون آمده و گسترش یابد.»
من فوکویاما را در روزی ملاقات کردم که دولت بریتانیا بار دیگر در انجام یک توافقنامه با اتحادیه اروپا شکست خورده بود. وی بر این بود که «برگزاری رفراندوم در کشوری با سیستم دموکراسی پارلمانی واقعا یک اشتباه است... دلایلی خوبی برای داشتن دولتی که نماینده مردم است وجود دارد. اگر دیوید کامرون چنین فکر میکرد، ما چنین مشکلی را ]خروج از اتحادیه اروپا[ اکنون نداشتیم.»
با در نظر داشت همه آنچه که گفته شد، فوکویاما، لیبرالها را هشدار میدهد که از عکسلالعمل زیاده از حد اجتناب کرده، و تصور نکنند که لیبرال دموکراسی پایان جدید تاریخ است.«من فکر میکنم مردم باید کمی خونسرد باشند.»
برگردان از: ترک اوغلی