نگاهی بیطرفانه به تاریخ دو سدهی اخیر ایران نشان میدهد که هر زمانی افرادی از شخصیتهای ملی و اصلاحطلب ایرانی به گوشهای از قدرت سیاسی دست یافته، و به حلّ گام به گام مشکلات داخلی و خارجی کشور، اقدام نمودهاند، در جا اتّحادی از دربار و وابستگان به دربار سلطنتی، آیات عظام و ملایان ارتجاعی، گروههای آشوبطلب داخلی، و قدرتهای سلطهطلب بینالمللی شکل گرفته تا از اجرای آن اصلاحاتی که به ضرر خود میدیدند ممانعت کنند و افکار اصلاحطلبانه را نیز تا میتوانند بیاعتبار و بیارج نمایند، مواردی که در این مقاله به آنها اشاره خواهد شد، مويّد این ادعاست:
۱- در دوره سلطنت محمدشاه قاجار، قائممقام معروف که یکی از برجستهترین وزراء در تاریخ ایران نامیده و محسوب میشود، اقدام به سازندگی و اصلاح امور کشوری و لشگری کرد، امّا دشمنان داخلی و خارجی او یعنی اعضاء دربار سلطنتی، ملایان ارتجاعی، و دو دولت استعمارگر روسیهی تزاری و انگلیس که اصلاحات آن وزیر بزرگ را خلاف منافع خود میدیدند و برنمیتافتند، آنقدر علیه او بد گفتند و توطئه کردند که عاقبت، «شاه» حکم به قتل قائممقام داد در نتیجه ایران از خدمتگزاری برجسته محروم شد و برنامههای اصلاحاتی او ناتمام ماند!
۲- بر سر امیرکبیر نیز همان آمد که سر قائممقام آمده بود؛ میرزا تقی خان نهایت درجه تلاش و تقلّا نمود تا با اصلاحات اساسی و سازندگی های ضروری، آن ایران نحیف فقیر قرون وسطايی را از قعر چاه تباهی و درماندگی بیرون بیاورد و در مسیر رشد و ترقی و تعالی دائمی قرار دهد. همانگونه که میدانیم جبههای از عوامل دربار ناصرالدین شاهی، ملایان ارتجاعی و دُول استعماری- روس و انگلیس- علیه آن دولتمرد مصلح و ایراندوست تشکیل شد و ازپیشرفت کار امیرکبیر جلوگیری کرد. میرزا تقی خان امیرکبیر هم مثل قائممقام به قتل رسید و اصلاحات او نیز ناتمام ماند!
۳- در جنبش تاریخساز مشروطهخواهی نیز جبههی سلطنتطلبان افراطی، ارتجاع آخوندی و روسیه تزاری بود که با تمام نیرو بر ضد مشروطهخواهان اقدام میکرد و از هیچ عملی برای عقیم گذاشتن کار و برنامههای اصلاحاتی آنها پرهیز نداشت؛ منتها در این دوره چپهای انقلابی و افراطی هم که پدیدهی تازهای در ایران به حساب می آمدند با تندرویهای چپروانهشان بر ضد حرکت اصلاحی- اعتدالی برخاستند یعنی در عمل به جبههی ارتجاع سلطنتی-آخوندی یاری رساندند. ترور اتابک امینالسلطان نمونه روشنی از آن تندرویهاست که به محمدعلی شاه فرصت سرکوبگری داد و به جنبش مشروطهطلبی هم ضرر و زیان سیاسی و حیثیتی زیادی وارد آورد!
۴- در جنبش عظیم ملی شدن نفت که حرکتی اصلاحی برای احیاء ارزشهای جنبش مشروطه و کسب آزادی و استقلال ملی بود، باز همان نیروهای داخلی و خارجی معلومالحال، یعنی دربار و عوامل دربار سلطنتی، ملایان ارتجاعی با رهبری کاشانی، گروههای افراطی بهویژه اوباش شهری و دستگاه استعماری انگلستان علیه آن حرکت دموکراتیک و مردمی مخصوصا بر ضد رهبر جنبش ملی یعنی محمد مصدق صف واحدی را شکل دادند و شرائط سقوط دولت ملی مصدق، و پیروزی کودتای ۲۸ مرداد را فراهم آوردند!
۵- پس از سقوط رژیم محمدرضاشاهی و آغاز کار آقای خمینی، نهضت آزادی ایران که جریانی ملی و میانهرو و اصلاحطلب بود اداره امور ایران انقلابزده و درهمریخته را به عهده گرفت، این حزب ملیمصدقی که میکوشید با سیاست گام به گام و آرام، «مملکت» را در جهت صلح و سازش و امنیت و آزادی هدایت کند با رقابت و عدوات تند و توانفرسای همان عناصر ستیزهجوی چپ و راست، و ملایان افراطی روبرو شد و بالاخره بعد از «گروگانگیری» مجبور به کنارهگیری از دولت گردید، در نتیجه اداره امور مملکت، به دست عناصر بیمسؤلیت و ایدئولوژی زدهای افتاد که جز آزادیکشی و دشمنتراشی و فحّاشی...هنر دیگری نداشتند؛ تجاوز ارتش صدام بعثی به ایران که به جنگ ویرانگر هشت ساله منجر گردید نتیجه طبیعی حذف فاجعهبار نهضت آزادی اصلاحطلب و نیروهای ملیمصدقی از عرصهی اداری و سیاسی در «کشور» بود که مشکلات بیشمار دیگری را برای ایران رقم زد!
۶- دورهی محمد خاتمی که عصر سراسریشدن ایدهی اصلاحطلبی و فراگیری دموکراسیخواهی در ایران تلقی میشود، دورهای است که ستیزهجويی و خصومت عملی و نظری دشمنان قدیمی اصلاحطلبی با اصلاحطلبان خاصه با خود خاتمی به مرحلهی هیستریک و گستره و اوج تازهای میرسد؛ در این دوره بود که مجموعهای از:
۱- آیتاللهها و ملایان حاکم و پیرو ولایت مطلقهی فقیه،
۲- طیف گستردهای از سلطنتطلبان، بویژه پهلویچیهای خارج از کشوری،
۳- چپنماها و طیفهای مختلف چپ افراطی به ویژه گروه معروف به حزب کمونیست کارگری،
۴- سازمان مجاهدین خلق که مورد حمایت صدام حسین و مستقر در عراق بود،
۵- قومپرستهای تجزیهطلب مناطق مرزی ایران که تحت حمایت علنی دستراستیهای آمریکا قرار داشتند...
برای درهم شکستن حرکت اصلاحطلبی شکل گرفت تا با تمام امکاناتی که «حضرات» در اختیار داشتند از اجرای اصلاحات سیاسی و اقتصادی و یا مذهبی موردنظر دولت خاتمی جلوگیری کنند، و نیز مانع از هرگونه تنشزدايی در روابط میان جمهوری اسلامی ایران با جهان غرب و دوستی با دنیای عَرب شوند!
در این میان همصدايی سلطنتطلبان افراطی و حزب کمونیست کارگری با مافیای آخوندی قدرت و ثروت در جمهوری اسلامی ایران بر ضدّ دولت اصلاحات محمد خاتمی جدّاً تعجبآور و تامّل برانگیز بود!
مثلا رادیو و تلویزیونهای سلطنتی و خارج از کشوری با همان شدّت و هیستری و خصومتی علیه دولت اصلاحات و منطق اصلاحطلبی تبلیغ و بدگويی میکردند که جنّتی و جواد لاریجانی و مصباح و سران سپاه یا حسین شریعتمداری و صداوسیمای مافیای حاکم بر ایران بدگویی میکردند!
جالبتر اینکه تا کار دولت اصلاحات پایان یافت و احمدینژاد ضداصلاحات به ریاست رسید و نظام فقاهتی یکدست شد، بسیاری ازاین فرستندههای تلویزیونی لسآنجلسی هم بساط خود را جمع و تعطیل کردند و کنار کشیدند، گویا تمام همّ و غمّ حضرات همین رفتن خاتمی بوده ولاغیر!
۷- و اکنون در دوره دولت اعتدالی-اصلاحی حسن روحانی، تاریخ دارد تکرار میشود، یعنی ملایان و مذهبیون ذوب شده در مکتب ولایت فقیه یا مافیای قدرت و ثروت حاکم بر ایران از یک طرف، و جبههی متحد سلطنتطلبها و تجزیهطلبها و گروههای خُرد و ریزی از براندازان از طرف دیگر، با حمایت و یاری قدرتهای شناختهشدهی منطقهای و بینالمللی، علیه دولت اعتدالی روحانی و جمع اصلاحطلبان حامی او شمشیر کین کشیدهاند و همانطوری که شاهدیم برای شکست و سقوط دولت روحانی یا بدنام و بیارج و بیاعتبار کردن اصلاحطلبان و روشنفکران مذهبی، از هیچ طرح و تلاش و توطئهای رویگردان نیستند و هزینهی سنگین و نابودگری را که ممکن است به ایران و ایرانی تحمیل شود به چیزی نمیشمرند!
اما اغلب نشانههای موجود حاکی از آن است که ملت آزاده و آگاه ایران از این بحران داخلی و خارجی رنجآوری که دچار گشته پیروز و سربلند بیرون خواهد آمد، و این روزهای سخت و محنتبار قطعاً به پایان خود خواهد رسید!
محمد ارسی تگزاس
.(JavaScript must be enabled to view this email address)