نارضایتی مردم از گرانی که هر روز اوج تازهای میگیرد و ناکارآمدی حکومت دینی در ایران حرف تازهای نیست. اما این روزها، بی اعتمادی کامل مردم به حکومت و شکل گیری «لحظه ۲۲» در زندگی اکثریت طبقه متوسط و اقشار کمدرآمد مردم، زندگی را به مهلکهای تبدیل کرده که جان بهدر بردن از آن، کار هر کس نیست.
«لحظه ۲۲» بر اساس یک رمان ضدجنگ و فیلمهایی که بر اساس آن در چند نوبت ساخته شده، به شرایطی گفته میشود که هیچ معادلهای جور در نمیآید. نسبت مرغ و تخم مرغ به بنبست میرسد. مثلا تنها شرط معافیت از جنگ، دیوانه بودن است، اما برای اثبات دیوانگی، باید هوشمندانه رفتار کرد. یا برای کسب یک شغل باید کمی سابقه کار داشت، اما کسب سابقه کار بدون استخدام شدن ممکن نیست. «لحظه ۲۲» معادلهای است که راه حل آن ناممکن است. نمونه زنده آن نسبت هزینههای یک زندگی حداقل با یک درآمد متوسط در بهترین حالت ده بریک است.
در شبکههای اجتماعی ما هر روزه شاهد دهها صحنهها و حکایت مربوط به «لحظه ۲۲» هستیم. از یک پیر مرد طبسی که چشم در چشم وزیر کشاورزی با خواندن اشعاری حماسی، زهرخندی گزنده و خشمآلود را نثار حکومت گران میکند، تا جوانانی که در نگاهشان جز زهرخندهایی، پنهان نیست. همه اینها در این درک با هم شریکند که معادله زندگی برایشان به بنبستِ هولناکی تبدیل شده و راهِ برونرفتی از آن نمیشناسند.
این نشانهها تنها نوک کوه یخیاند که تنه اصلی آنها در زیر پوست کشور پنهاناند. به سخن دیگر چرخش افکار عمومی در ایران حاصل روند پیجیدهای است که سالها در بطن جامعه دفن و ذخیره شده و اینک گسلهای آن دهان باز کرده است.
اما یک استراتژی «ادامه حیات» که در دنیای واقعی و نیز سینمایی ایران برای جان بدر بردن از «لحظه ۲۲» شکل گرفته، رویکرد کمدی و خنده به این تراژدی است. در بسیاری از فیلمها و سریالهای سرگرمکننده و نیز مراسم جشن و شعرخوانی، میتوان تندترین و رادیکالترین انتقادها از وضع موجود در زیر پوست کمدی و طنز و کنایه را مشاهده کرد.
به عنوان نمونه در فیلم کمدی «قند دون جهیزیه» عطا و معصومه در خانهای مستأجرند، موعد اجاره آنها پایان یافته اما میخواهند در خانه بمانند. این زوج جوان برای پرداخت اجاره مسکن در یک محله پایین شهر دست به هر کاری میزنند، حاضر به هر فداکاری و خطر کردن و زحمتی هستند، اما نه تنها از عهده جور کردن «یک نان و تخممرغ» بر نمیآیند، بلکه از طرف همسایهها و دیگران که هر یک زخمها و سرخوردگیهای ژرفی دارند نیز، مورد حسادت و شماتت قرار دارند. مساله اصلی فیلم که برشی از زندگی اکثریت ایرانیهاست، بنبست یک زندگی حداقل است. دو جوانی که خود را به هر آب و آتشی میزنند که سقفی بالای سر و نانی در سفره داشته باشند، اما باز هم ناکام میمانند.
اما آنسوی «لحظه ۲۲» سرخوردگی عمومی جامعه و از بین رفتن اعتماد شهروندان نه تنها نسبت به حکومت بلکه نسبت به یکدیگر است. از همگسیختگی اعتماد عمومی و تلاش حداکثر برای ادامه حیات به هر قیمت، فساد و ناکارآمدی حکومت را به بدنه اجتماع نیز رسانده است. در فیلم «قند دون جهیزیه» میبینیم که شخصیت اصلی داستان برای ادامه بقا حاضر به هر کاری از جمله دروغگویی، خلافکاری، فروش اجناس تقلبی و همدستی با بزهکاران نیز میشود. همه این کارها را با وجدانی آسوده انجام میدهد و حق طبیعی و مشروع خود میبیند، چون راه دیگری در پیش پایش باز نیست. این ویروس بیاعتمادی، نتیجه گسست اعتماد و زوال اجتماعی و همهگیر شدن بدبینی در سرتا پای جامعه است.
در زیر پوست جامعه ما، با زوال اعتماد عمومی به یک حکومت دینی بحرانزده، جامعه تازهای شکل گرفته است که در آن سلب اعتماد و مسئولیت اجتماعی، فساد و تقلب و یاس و نومیدی همراه با یک ذهنیت و افکار عمومی سکولار و چالشهای هر روزه، حضور واقعی و گسترده دارند.
جامعهای که خود را قربانی «بوروکراسی دینی» بسیار فربه و زورگو میداند، اما همه انرژی و توانش صرف ادامه حیات به هر قیمت میشود. جامعهای که برخلاف کشورهای سوسیالیستی یا جهان سومی دیگر، از آگاهی و ذهنیت رشد یافتهای برخوردار است. جامعهای که در هر مقایسه خود با گذشته دور و نزدیک در هر سال که جلوتر آمده است، چند گام به عقب و قهقرا باز گردانده شده و از همین رو در برابر تبلیغات حکومتی و دینی یکسره واکسینه شده است.
ایران یک کشور غیر قابل پیشبینی است. هر حادثه میتواند بحران حکومت دینی را با لرزشهای تازه و پایهای روبرو کند. گرچه پرسشها و ابهامات در آینده ایران بسی فراتر از پاسخهاست. اما در این تردیدی نیست که بحران اعتماد کنونی ژرفتر از آن است که حکومت قادر به نادیده گرفتن آن باشد. نیروی خفته و آتش نهفته در زیر خاکستر و مهمتر از آن آگاهی و ذهنیت سکولار مردم دیر یا زود مهر خود را بر آینده نزدیک کشور خواهد کوبید.
«لحظه ۲۲» نمایانگر حالت گذار نیز است. مردمی که از هر خبر و دریچه فرصتی برای فریاد اعتراض به حکومت میسازند و حکومتی که بهجای عقبنشینی و مصالحه، هر روز دست به گریبان بحران تازه است، خبر از موش نقبزن تاریخ میدهد که همه تار و پود بیت رهبری را از درون پوکانده است.
چنانکه احمد کسروی (۸ مهر ۱۲۶۹ در تبریز - ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ در تهران)، که نیاکانش همه روحانی و پیشنماز بودند و خودش نیز مدتی لباس روحانی بر تن داشت، و بیش از هر کسی با فلسفه و افکار روحانیون آشتایی داشت، پیشبینی کرده بود:
«ما یک حکومت به آخوندها بدهکاریم. یعنی باید قدرت سیاسی به دست روحانیون بیفتند تا بعد ملت ایران دیگر دل از شعائر خرافهآمیز در قالب تشیع صفوی برکند.»
با همه شکستها و خطاها کمتر ملتی در میان کشورهای خاورمیانه ، پرباری و تحرک ۱۱۰ ساله گذشته ایران را داشته است و از عهده کارهای بزرگ برآمده است. انقلاب مشروطه نخستین انقلاب دمکراتیک در کشورهای آسیایی – افریقایی و نخستین طلیعه سکولاریسم در منطقه بود. اما بذر آن سکولاریسم و رویای شکوفایی آن در همه این سالها بویژه در ۴۰ سال حاکمیت دینسالاری به مراتب ریشهدارتر و گسترده تر شده است.
ایرانیان که همواره از خود استعداد و نیروی زندگی استثنایی نشان دادهاند، با همه دشواریها و خطاها، حامل ژرفترین سکولاریسم فکری و آگاهی سیاسی در سراسر منطقهاند. همین عامل نقش تعیینکننده خود را دیر یا زود بر صحنه سیاسی ایران حک خواهد کرد.