iran-emrooz.net | Wed, 05.04.2006, 9:41
چنين “هيچچيز”ى نمايندهى همهچيز كشور زيباى ماست
هفتهنامه "دیسايت" / برگردان: فريبا دادخواه
چهارشنبه ١٦ فروردين ١٣٨٥
چندى پيش هفتهنامهى مشهور آلمانى دى تسايت Die Zeit يك رشته از مقالات خود را به ايران و ايرانيان اختصاص داد. يورگ لاو (Jörg Lau) نويسندهى يكى از اين مقالات، نظرى مىافكند بر زندگى ايرانيان مقيم آلمان، همانانى كه به گمان وى با زندگى و دستاوردهاى خود، مشخصهى گرايش به تحصيل و كسب معرفت را به ويژگى برجستهى ايرانيان بدل ساختند و آنچنان در پيوندآفرينى با موطن جديد خود، آلمان، از خود قابليت و انعطاف نشان دادند كه بزحمت مىتوان آنان را گروه ناميد. نمايندهى ايران، ايرانيان متعالى و پيوندسازند، نه احمدىنژاد دهشتساز و انزوا آفرين.
زندگى حدود ۱۲۰ هزار ايرانى مقيم آلمان، داستان موفقيتآميز غربتبرگزيدگان خاموشى است كه بىآنكه تمايلى براى جلب توجه داشته باشند، مصائب را پشت سر مىگذارند و به پيش مىروند. اين است كه اگر در كتابفروشى عباس معروفى نويسنده و پناهندهى ايرانى مقيم آلمان، كارتتبريكهايى ديده مىشود كه با خطى زرين كسب مدارج عالى را تبريك مىگويد، جاى تعجبى باقى نمىماند. كسب مدارج عالى براى ايرانيان مقيم آلمان موضوع تازهاى نيست.
يورگ لاو در مقالهى خود از ميان خيل اين موفقهاى خاموش، عباس معروفى، پرستو فروهر، حوروش پوركيان، شرمينه شهريور، وحيد وحدتحق و اميد نورىپور را برمىگزيند و معرفى مىكند.
وحيد وحدتحق، انديشمند علوم سياسى در مؤسسهاى در برلين كار مىكند كه حوزهى فعاليتش نظارت، ارزيابى و ترجمهى رسانههاى خاور ميانه است. وحدتحق در اين موسسه به عنوان كارشناس مطبوعات و نشريات ايرانى انجام وظيفه مىكند. او سى سال است كه مقيم آلمان است، اما خاطره ايران رهايش نمىسازد. پدرش در سالهاى دههى شصت به عنوان وابستهى نظامى رژيم آن زمان ايران، وارد آلمان شد. اين خانواده به برجستگان زمان خود تعلق داشتند، اما برجستگانى حاشيهنشين، چرا كه پيرو دين بهائيت بودند. پدرش در سال ۱۹۸۲ به جرم اينكه از چهرههاى ارشد جامعهى بهائيان ايران بود، بدست ملاهاى به قدرت رسيده اعدام شد. وحيد دكترايش را در زمينهى تماميتگرايى Totalitarismus و يا استبداد جمهورى اسلامى نوشت، دستنگاشتهاى براى بزرگداشت پدر. دكتراى وحيد سه سال پيش نوشته شد، در همان زمانى كه هنوز هم بسيارى از سياستمداران آلمان جنبش اصلاحطلبى در ايران را باور داشتند و به آن چشم دوخته بودند. سه سال گذشت و اميدها بر باد رفت، و وحيد اگر چه از استبداد مذهبى بسيار نوشته بود، از اين برباد رفتن خوشنود نشد.
اما جايى ديگر، همزخمى ديگر از اينكه سرانجام نقاب از چهره جمهورى اسلامى برگرفته شد، خرسند گشت. عباس معروفى نويسنده رمانهاى اجتماعى انتقادى و مدير مسئول مجلهى ممنوع شدهى گردون، محكوم به حبس و تحمل ضربات شلاق كه ترك وطن گفت و پناهندهى آلمان شد، چهره عريان رژيم را ترجيح مىدهد، اگر چه ممكن است زننده باشد.
عباس معروفى ده سال است كه با همسر و سه فرزندش در آلمان زندگى مىكند. سالها ضرورت گذران زندگى، مجبورش كرد كه از قلم فاصله گيرد تا كه سرانجام توانست كتابفروشى خود را داير سازد و بقول خودش زندگى تازهاى آغاز كند. معروفى در خصوص مذاكره با رژيم مىگويد، با رژيمى كه با مردم خودش ديالوگ و گفتگو ندارد، نمىتوان وارد مذاكره شد. او امروز هم مىنويسد و ناشر كتابهايش انتشارات Suhrkamp سوركامپ آلمان است و از طريق وبلاگش با مردم ايران ارتباط دارد.
معروفى از بروز جنگ هراس دارد. به گمان وى رژيم ايران بدنبال درگيرى است، چرا كه درگيرى باعث مىشود تا رژيم، ضعفهاى درونىاش را بپوشاند. غرب بايد در دام جمهورى اسلامى نيافتد. معروفى از اينكه جمهورى اسلامى از برنامه اختلافبرانگيز اتمى ايران به عنوان آرمانى ملى نام مىبرد، انتقاد مىكند. از ديدگاه اين نويسندهى بنام ايرانى، رژيمى كه حقوق بشر را از مردم خودش دريغ مىكند، حق برخوردارى از فناورى اتمى را ندارد.
اميد نورىپور ديگر ايرانى ياد شده در اين مقاله است. جوان سىسالهاى كه رسالهى دكترايش را با عنوان: آلمان، وطن، بيگانه مىنويسد، رسالهاى پيرامون ادبيات آلمانى غير آلمانىها. نورىپور جوانترين عضو رهبرى حزب سبزهاى آلمان است، در تهران بزرگ شده و خانوادهاش در سال ۱۹۸۸ به آلمان مهاجرت كردند. اميد از سال ۲۰۰۲ تابعيت آلمان را كسب كرد و در كارش به موضوع مهاجرت و ادغام و پيوند مهاجران در جامعهى ميزبان مىپردازد. با وجود اين مىگويد كه در حال حاضر فعاليتهايش را مختص امور مربوط به ايران كرده است.
نورىپور از نظامىگرى خزندهى جمهورى اسلامى بيم دارد، مىگويد كه رژيم را بايد منزوى كرد، بىآنكه به جنبش مدنى ايران آسيب برسد. حسابهاى بانكى سران رژيم و بنيادهاى مذهبى بايد مسدود شود. همزمان بايد ارتباط و مبادله تئولوگهاى اصلاحطلب، انديشمندان علوم مذهبى و هنرمندان را تسهيل كرد. اميد، به جنبش زنان ايرانى، چه آنانى كه براى تماشاى بازى فوتبال در ورزشگاه مىكوشند و چه آنانى كه مانند شيرين عبادى تا دريافت جايزه صلح نوبل پيش مىروند، اميد مىبندد و مىگويد، اگر روزى تغيير صلحآميز رژيم رخ دهد، نقش زنان ايران در آن بسيار پررنگ خواهد بود.
در خارج از كشور هم كم نيستند، زنانى كه طى مدارج كردهاند. نخستين زن ايرانى كه بر اساس قوانين جديد سال ۲۰۰۰ توانست گذرنامه آلمانى بگيرد، بهجت معالى بود. معالى مدافع حقوق زنان از نخستين زنان ايرانى است كه توانست به عنوان وكيل وارد دادگاه آلمان شود. او كه در سال ۱۹۸۹ به عنوان پناهجوى سياسى وارد اين كشور شد، امروز ادارهى سازمان كمك به پناهندگان را در شهر كيل (Kiel) بر عهده دارد.
سير زندگى بسيارى از زنان ايرانى با تصويرى كه ملاها از زن ارائه مىدهند، جور در نمىآيد. ميشائلا نول Michaela Noll كه پدرش ايرانى و مادرش آلمانى است، توانسته به عنوان نمايندهى حزب دمكرات مسيحى آلمان CDU وارد مجلس نمايندگان (بوندستاگ) اين كشور شود.
شرمينه شهريور ايرانىتبار ديگرى است كه در سال ۲۰۰۴ دختر شايستهى آلمان و در سال ۲۰۰۵ دختر شايستهى اروپا شد.
ياسمين طباطبائى از ديگر ايرانيان موفقى است كه به سال ۱۹۶۷ در تهران متولد شد و اكنون بازيگر معروف سينماى آلمان است.
حوروش پوركيان نوه ناظمالعلما از روحانيون مورد احترام شهر مشهد، امروز از چهرههاى موفق تجارت آزاد آلمان در زمينهى پوشاك زنان است. حوروش چند سال پيش با همراهى و كمك پدرش كتابى در خصوص تعالىجويى و قدرتمندى زنان نگاشت و در آن توضيح داد كه چرا رشد زنان به زيان مردان، تمام نمىشود.
اما پرستو فروهر يادگار داريوش و پروانه فروهر از سال ۱۹۹۱ در اوفنباخ Offenbach آلمان زندگى مىكند. پدر و مادرش را مأموران رژيم در سال ۱۹۹۸ در سلسله قتلهاى سازمانيافتهى زنجيرهاى به خون كشيدند و پرستو با روشنگرىهايش در جهت افشاى دستهاى پنهان قاتلان پدر و مادر به اسطورهاى تبديل شد.
پرستو هنرمند و نقاش است. نمايش آثارش در آلمان افتخار مىآفريند، ولى نمايش همين آثار در ايران سالها پيش ممنوع شده است. پرستو از آخرين بارى كه قرار بود آثارش در يك گالرى واقع در تهران به نمايش گذاشته شود، سخن مىگويد. مسئولان گالرى نامهاى تهديدآميز از نويسندهاى ناشناس دريافت كردند كه در آن توصيه مىشد، آثار را در معرض ديد عموم نگذارند. پرستو زير بار اين تهديد نرفت، اما تنها قابهايى خالى را به نمايش گذاشت، او مىگويد: عصر زيبايى بود، بخوبى از قابها استقبال شد. پرستو مىخندد و ادامه مىدهد: وقتى خوب فكر مىكنم، مىبينم، چه داستان غمانگيزى است، ما را از نظرها پنهان مىكنند، مانند تمامى آنهايى كه در ايران پشتيبان احمدىنژاد نيستند. وقتى فكر مىكنم، گريهام مىگيرد: اين مرد، اين هيچچيز، نمايندهى همه چيز كشور زيباى ماست.