مصطفی تاجزاده مطلبی با عنوان «اصلاحات، دموکراسی و ناسیونالیسم» منتشر ساخته که میتوان آن را یکی از مهمترین یادداشتهای او دانست.
تاجزاده در شمار اصلاحطلبانی است که نه در زندان و نه در بیرون از زندان، ذرهای تردید در حضور مستمر در صحنه سیاست روا نداشت. با او موافق باشیم یا نباشیم، در میان اصلاحطلبان او از جنم دیگریست و باید به احترامش کلاه از سر برداشت و امیدوار بود که احضاریه داستانی قزوین جدی نباشد و در شرایطی که کشور بیش از هر زمانی به امثال تاجزاده -که متاسفانه تعدادشان در میان اصلاحطلبان زیاد نیست - نیازمند است، او را به اوین باز نگردانند.
تاجزاده بخش قابل اعتنائی از نوشته کوتاهش را به مقایسه تلاش حکومت برای اجباری کردن حجاب و تلاش مخالفان برای «اجباری کردن بی حجابی» اختصاص داد. این مقایسه شوک آور در واقع همه مطلب وزین او را با پرسش و تردید مواجه میکند. مقایسهای که او انجام داده، به طرز خشن و ناشیانهای بر «تغییر صورت مساله» استوار است. آنچه جاریست اسید پاشی و داغ و درفش است و آنچه تاجزاده مدعی آن شده، خیالبافی ناب است. به جرات میتوان گفت که در میان اکثریت قریب به اتفاق مخالفان حجاب اجباری، کسی یافت نمیشود که طرفدار بی حجابی اجباری باشد و معلوم نیست که این آسیاب بادی کجاست و چرا روح سروانتس در قلم آقای تاجزاده حلول کرده است. از این خطای فاحش که قطعا از سر سهو نیست و دلایل نیرومندی آنرا پشتیبانی میکنند، اگر بگذریم - و بتوانیم بگذریم - با هیچ یک از موارد هفتگانه مورد نظر تاجزاده نمیتوان موافق نبود. میتوان وصل کردن سو تفاهم برانگیز انتخابات آزاد با ترم تقلیل گرایانه «غیر استصوابی» را خوش بینانه و با توجه به وجود ترم انتخابات آزاد در دو جای دیگر، یک سهو دانست و از کنار آن گذشت. تلاش پیشین او برای «لولو ساختن سوریه» با هدف احتمالی ترساندن مردم را هم در پرانتز گذشت و روی اصل حرف تاجزاده متمرکز شد که در عبارات زیر تبیین و تکرار شدهاند.
شاه بیت این نقل قول بلند طبعا این جمله است که: «برای اینکه ایران سوریه نشود، جمهوری اسلامی باید هرچه سریعتر دموکراتیک شود.» در اینجا ما شاهد یک تاجزاده شجاع و واقع بین هستیم که نه تنها نمیخواهد از سوریه برای ترساندن مردم و تشویق آنها به خزیدن به زیر عبای رهبر و فرمانبرداری از سرداران بهره برداری کند، بلکه شیپور را بر خلاف بسیاری از مدعیان اصلاح طلبی، از سر درستش مینوازد و به حکومت نهیب میزند که برای جلوگیری از سوریه شدن کشور، پایش را از روی گلوی مردم بردارد. اما این همه داستان نیست.
تاجزاده در یکی از گفتارهای پیشین خود با استناد به آخوند خراسانی تاکید کرده بود که خطای اصلی ما «در هم آمیزی دین و دولت» بود و همه گرفتاریها از آنجا ناشی شده است. از همینجا به کمبودهای مقاله او راه میبریم و میتوانیم این سوالات را در مقابلش قرار بدهیم:
۱- اگر ریشه گرفتاری آنگونه که از آخوند نقل کردید، در خود این «جمهوری اسلامی» نهفته، چطور میخواهید دموکراتیکش کنید؟ اگر با تداوم درهمآمیزی دین و دولت، این کار شدنی بود که آقای خاتمی در هشت سال ریاست جمهوری و داشتن مجلس همراه، موفق به انجامش میشد و استناد شما به آخوند خراسانی محلی از اعراب نداشت! آیا فکر نمیکنید که با دموکراتیک شدن ، دیگر «جمهوری اسلامی» نخواهیم داشت و تز شما در واقع به معنی براندازی است و باید اینگونه باز نویسی شود که «برای اینکه ایران سوریه نشود، جمهوری اسلامی باید هرچه سریعتر سرنگون شود.»؟
۲- چرا در یادداشت شما از مهم ترین مشکل کشور یعنی همین درهمآمیزی دین و دولت و در نتیجه از اصل «ضرورت جدائی دین و دولت» به عنوان یکی از شروط دموکراتیک شدن، سخنی به میان نیامده است؟ وضعیت کشور ما دیگر با درهمآمیزی دین و دولت هم قابل توضیح نیست و آنچه اتفاق افتاده «سلطه دین بر دولت» و نوعی «خلافت مادامالعمر» است و از هر طرف که نگاه کنیم، «اتهام» ظرفیت دموکراتیک شدن نمیتواند به آن بچسپد و تحمیل عقب نشینی به آن خود شاهکاری ملی به حساب میآید!
۳- شما مینویسید «راه سوریه نشدن و در مسیر ونزوئلا حرکت نکردن...تلاش برای برپایی انتخابات آزاد و منصفانه با حضور نمایندگانی از همهی گرایشها و قشرهاست.»
منشور جمهوریخواهی که با امضای حدود ۱۱۰۰ از کنشگران جمهوریخواه در سال ۲۰۰۳ انتشار یافت در این مورد صراحت دارد که: «هـمگامی و هـمآهنگی افراد و نيروهای آزادی خواه و ايـجاد يک جنبش وسيع دمکراتيک ميتواند اقتدارگرايان را به تمکين و پذيرش مطالبات مردم وادار سازد و راه دستيابی به آزاديهای سياسی، برگزاری انتخابات آزاد و در نهايت مراجعه به آراء عـمومی را برای تغيير قانون اساسی و گذار به دمکراسی بگشايد.»
از این نقطه عزیمت میتوان به آقای تاجزاده خوشآمد گفت و این سوال را مطرح کرد که شما به عنوان کسی که چندین انتخابات بزرگ را در مقام معاون وزارت کشور مدیریت کرد، چه راهی پیش پای مردم میگذارید؟ جبهه ملی ایران پیشنهاد کرده که «هیتی مورد قبول همگان « تشکیل بشود و انتخابات آزاد را برگزار کند و ما جمهوریخواهان از ۲۰۰۳ تا امروز میگوییم و تکرار میکنیم که بدون یک جنبش وسیع دموکراتیک که بتواند اقتدارگرایان را به تمکین وادار سازد، امکان برگزاری انتخابات آزاد فراهم نخواهد شد. پیشنهاد مشخص شما چیست؟ آیا میخواهید در «تشکیل هیت مورد قبول همگان» همراه و پیشقدم بشوید؟
جدای از این سوالات، از آنجائی که تاجزاده در این مقاله، بارها از «ما» سخن به میان آورد و در مقام سخنگوی اصلاحطلبان برآمد کرد - مستقل از اینکه این نمایندگی متاسفانه واقعی نیست - بحث به گرفتاریهای اصلاحطلبان و بحرانی که دامنگیر آنها شده است کشیده میشود.
واقعیت این است که «اصلاحطلبان خاتمیمحور» که راهکار اصلی شان حرکت زیر سقف قانون اساسی بود، نه فقط به لحاظ سیاسی، بلکه به لحاظ «گفتمانی» هم شکست سختی خوردهاند و گفتمانی که هرگز نظم علمی و قابل قبولی نداشت، امروز بیش از هر زمان دیگری دچار گیجی و سردرگمی است. اشاره به برخی از وجوه این بحران بی فایده نیست:
الف) اصلاحطلبانی که خود را با مخالفت نسبت به خشونت و انقلاب تعریف میکنند، هنوز با پدیده موسوم به «انقلاب بهمن» تسویه حساب نکردهاند. اگر انقلاب بد است، چرا همه شما به اتفاق، از کیسه «انقلاب بهمن» میخورید و خود را صاحب و مالک آن میدانید و اگر انقلاب بهمن خوب بود و انقلاب خوب هم میتواند وجود داشته باشد، چرا انقلاب علیه رژیم سراسر تباهی و زورگویی جمهوری اسلامی اصولاً مردود است؟
ب) میراث آیتالله خمینی معضل دیگر اصلاحطلبان است. هیچ کجای این میراث با هیچ منطقی با «دموکراسی»، «آزادی» ، «حقوق بشر» و برابری شهروندان نسبتی ندارد و نمیتوان هم مدافع امام راحل و بنیانگذار بزرگ ج.ا. بود و هم از این ارزشهائی که آقای خمینی بوئی از آنها نبرده بود، دفاع کرد. یکی یا هر دو دروغاند!
ج) قتل عام بیش از چهار هزار زندانی سیاسی محکوم به حبس در تابستان ۶۷ خناق دیگریست که گلوی اصلاحطلبان را گرفته است. سی سال تلاش برای نادیده گرفتن این فاجعه ملی و زمان خریدن به امید فراموشی، جواب نداد و تا وقتی سهم این توده قتل عام شده از ایران فقط گورستان خاوران باشد، نعش شعار « ایران مال همه ایرانیان» روی دست دوستان خواهد ماند.
د) قانون اساسی سراسر ارتجاعی که خلافت را قانونی و جمهوریت را به پرده ساطر خلیفه گری بدل کرده، نعش دیگریست که روی دست دوستان اصلاح طلب مانده است. نه توان دفاع از آن را دارند و نه شهامت طرح تغییرش را و نه حتی جرات درخواست اجرای بی تنازل آنرا وهنگامی که کسی مانند آقای کروبی فکر بازنگری در قانون اساسی را مطرح میکند، روی ترش میکنند و به تاکتیک ورشکسته «نادیده گرفتن» و «منسیسازی» روی میآورند.
ه) اصلاحطلبان هیچ الگوی روشنی برای توسعه پایدار کشور و هیچ برنامهای برای غلبه بر بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و محیط زیستی ندارند و تصور میکنند که میتوانند با طرح چند شعار اغلب مبهم و مغشوش مردم را حول محور این یا آن شخصیت گرد آورد.
و) گفتمان پایهای روشنفکران دینی غرق در بحران است. با شکست روشنفکران دینی در تحولات بهمن و حوادث پس از آن، گفتمان اسلام انقلابی شریعتی و تلاش بازرگان برای پل زدن میان علم و دین با شکست کامل مواجه شدند و اینک در حالی که تئولوگ برجسته کشور مان، آقای مجتهد شبستری، «فهمند» بودن قران، پایان علم اصول و اجتهاد فقهی و لغو اجبار در عبادات را اعلام میکند، اصلاحطلبان حتی شجاعت نزدیک شدن به آرای او را هم ندارند و در امور فقهی نظیر ارث، ازدواج، عبادات، طهارت و.... هنوز رفتاری در حد بوزینگان را تبلیغ میکنند و خودشان هم مقلد این یا آن ملای مرتجع قماند، حمام و بهداشت مدرن را به هیچ میگیرند و برای هر بار نماز، دست خیس بر پا و سر میکشند. زنان و دخترانشان هر روز محجبه تر ظاهر میشوند و هیچکدامشان شهامت اصلاح صورتشان را هم ندارند در حالی که میبینند و میدانند که این ریش لانه شیطان و وسیله تیخ زدن خلایق است! با این فرمان که آقایان میروند، دیر نیست زمانی که آنها هم تاتو خرچنگ بر پیشانی حک کنند.
ز) در حالی که لشکر ۷۰ هزار نفری مداحان و لشکری چند برابر آن از ملاها و طلبهها بویژه در ماه محرم به تبلیغ خرافه مشغولند و کشور زیر کوهی از خرافه مدفون میشود، این آقایان هنوز در سودای سو استفاده از افسانه و خرافه محرم و صحرای کربلا با امثال جنتیها، یزدیها و مکارمها مسابقه تبلیغ خرافه میدهند و تیغ ارتجاع دینی را تیز میکنند. رییس جمهورعزیزشان برای هیت دولت روضه علی اصغر میخواند و حجاریان که قرار بود تئوریسین و شخصیت پیشتاز اصلاحات باشد، در هر مطلبی، با ربط و بیربط، مسایل سیاسی مملکت را به آیهای از قران یا حدیثی از رسول و ائمه وصل میکند تا در میدان عوامفریبی از رقبای اصولگرا کم نیاورد.
به این سیاهه میتوان موارد متعدد دیگری را افزود، اما همینقدر برای نشان دادن بحران عمیق گفتمان «روشنفکران دینی» و بحران سیاسی اصلاحطلبان کفایت میکند.
شعار «اصلاح اصلاحات» که زمانی از سوی برخی از اصلاحطلبان پیشرو مطرح شده بود، بسیار بعید است که بتواند این دوستان را از این بحران نجات بدهد. بحران آنها زیر مجموعه بحران فروپاشی جمهوری اسلامی است و اصلاحطلبان اگر نخواهند همراه ج.ا. زیر آوار بمانند، به «انقلاب در اصلاحات» احتیاج دارند. انقلابی که میتواند با رد «انقلاب بهمن» و میراث نحس خمینی آغاز شود، با پذیرش سکولاریسم و جدائی دین و دولت تداوم یابد و با پذیرش آرای مجتهد، اسلام را در طراز مسیحیت امروز اروپا نوسازی کند. تا آن زمان اما، وصلهپینه کردنهای تاجزاده عزیز غنیمتی است! حداقل او اگر با جنبش علیه حجاب اجباری همراهی نمیکند، با روضهخوانی و ارجاع به حدیث و آیه نمک روی زخم جامعه روشنفکری کشور نمیپاشد!