منبع: وبسایت نویسنده
بهمریختگی عمل، ریشه در بهمریختگی فکری دارد. وقتی اجزاء فکر یکدیگر را نقض کنند، عمل به آنها نیز مجموعهای از تناقضات را به وجود میآورند. بالاخره مشخص نیست که:
– بخش خصوصی را قبول داریم یا نداریم؟ در بیان میگوییم قبول داریم ولی حاضر نیستیم به او مسئولیت دهیم، تفویض کنیم و در حکمرانی با او شریک شویم؛
– بالاخره معلوم نیست این نظام بینالملل را قبول داریم یا نداریم؟ در بیان، قبول نداریم ولی تمام فنآوریها، محصولات، اعتبارات و تحقیقات آنها را میخواهیم. فلسفه وجودی آنها را قبول نداریم ولی بسیاری از محصولات آنها را میخواهیم؛
– بالاخره دنیا جای خوبی است یا باید با مظاهر آن مبارزه کرد. در بیان، دنیا را مذمت میکنیم ولی برای پول و مقام تقریباً هر کاری میکنیم؛
– بالاخره معلوم نیست تخصص را قبول داریم یا نه؟ البته که در بیان همه قبول دارند ولی دریاچه اورمیه، نرخ تورم، بانکداری، نظام آموزش عالی، محیط زیست، صنعت خودروسازی و سیاست خارجی معرف اینست که امور، تخصصی تصمیمسازی نشدهاند؛
– بالاخره میخواهیم با مسلمانها روابط خوبی داشته باشیم یا با غربیها، یا با آسیاییها یا با شمالیها؟ یا با هیچ کدام؟ بالاخره مسیر چیست؟
– بالاخره زمان مهم است و باید برای آن فکر کرد، برنامهریزی کرد، آیندهنگری کرد و در اندیشه ۵۰ سال آینده بود یا زمان تعطیل است و باید دم را غنیمت شمرد؛
– بالاخره سرمایهداری را قبول داریم یا نه؟ چپ هستیم؟ سوسیالیست هستیم؟ از نوع چینی هستیم؟ مالزی هستیم؟ هند هستیم؟ ترکیه هستیم؟ صدها لایه و پرده تو در تو هستیم؟ چه هستیم؟؛
– بالاخره میخواهیم با کیفیت زندگی کنیم؟ همه با کیفیت زندگی کنند؟ در دنیا به واسطه آنچه ساختهایم اعتبار و احترام کسب کنیم؟ سازوکار چنین مقصودی چیست؟ اصولاً کیفیت اهمیتی دارد یا خیر؟
– بالاخره میخواهیم چکار کنیم؟ بقا؟ رشد؟ پیشرفت؟ تقابل؟ تعامل سازنده؟ کدامیک؟ با کدام ترکیب؟ تقسیمبندی درصدها به چه صورت است؟
– و بالاخره افکاری که افقهای ما را تعیین میکنند کدامند؟ میدانیم؟ افرادی میدانند؟ اتاق فکری که به این امور توجه میکند کجاست؟ آیا سیستمی داریم که کل مسایل کشور را یکجا ببیند و به صورت تسلسلی و سیستماتیک برای آنها طراحی کند؟
شاید علتالعلل مسایل ما، وضعیت اندیشهای و فکری ماست. مجمعالجزایری از افکار به صورت معلّق در فضا بدون آنکه نقطه مماسی داشته باشند در مدارهای خود خواسته حرکت میکنند. تا اندیشه منطقی و منسجم نشود، عملکرد اصلاح نمیشود. دلیل اینکه در نروژ و دانمارک آرامش و ثبات وجود دارد به خاطر اینست که پاسخ سئوالات فوق را دههها پیش در میان خود حل کردهاند. شاید با همین استدلال، فلسفه در غرب و در آسیا فعلاً جایگاهی ندارد ولی در میان خاورمیانهایها سئوالات مهم فلسفی بیپاسخ ماندهاند و تعدد و حجم بحرانها، مجال پاسخگویی را نمیدهد. دستگاه مغزی ما محتاج انسجام درونی است تا سیستمی بپا شود. نمیتوان همه چیز را با هم و هم زمان خواست.
زندگی با کیفیت محتاج اولویتبندی، سیستم، هرم، زمان بندی، آیندهنگری و واقعبینی است. بدون داشتن Consistency نمیتوان در انتظار جواب نشست. به درجهای که میان بیان و عمل یک فرد، یا کشور یا بنگاه فاصله باشد، به همان میزان کیفیت، اعتبار و کارآمدی آن کاهش مییابد. شفافیت و قاعدهمندی دو اصل ثابت و جهان شمول پیشرفت هستند. فکری انسجام دارد که شفاف و قاعده مند باشد. از سطح تناقضات یک اندیشه کاسته میشود وقتی شفاف باشد. سالها پیش، به شخصی که یک ساعت و ۴۵ دقیقه به جلسهای با تأخیر آمده بود مؤدبانه و خصوصی گله کردم. او در پاسخ، نکتهای گفت که سطح یادگیری از آن در حد یک دوره فوق لیسانس بود. او گفت: اینقدر صحبت از نظم و سیستم و عقلانیت و زمان و کارآمدی و آینده نگری و انسجام و دقّت و مدیریت و قانونگرایی…. نکن. من و تو را آخر در قبر خواهند گذاشت.
مسئولیت دستیابی به انسجام فکری با خودمان است. در این نظام بینالملل، همه کشورها تنها هستند و صرفاً به فکر منافع خود. با توجه به مثلث در حال ظهور مجدد چین، روسیه و آمریکا، این ویژگی نظم جهانی عمیقتر نیز خواهد شد. اگر با دانش و تخصص به انسجام فکری نرسیم، همچنان مانند ۱۷۰ سال گذشته سینوسی سیر خواهیم کرد. مخالفان قدرتمند شدن کشور چه در منطقه و چه خارج از منطقه متوجه هستند که ما در انبوهی از تناقضات زندگی میکنیم. نباید گذاشت آنها به آنچه ناپلئون گفت برسند. ناپلئون گفت: «وقتی دشمن شما در حال اشتباه کردن است، مزاحم او نشوید.» مسئولیت ایجاد انسجام فکری بین ما و در درون ماست.