حدود یک هفته پس از پیش نهاد دونالد ترامپ برای گفت و گوی فوری و «بدون شرط» با ایران و آغاز تحریمهای تازه علیه ایران، حسن روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران روز دوشنبه پانزدهم مرداد در مصاحبهای تلویزیونی بجای پاسخ مشخص به چالش دونالد ترامپ، بار دیگر به تکرار یک سلسله کلی گوئی و اطمینان دهی به خود و هوا داران جمهوری اسلامی بسنده کرد.
آقای روحانی با پافشاری برروی یک سلسله ارزشهای «اخلاقی» از «بیصداقتی» آمریکا گفت. در حالی که هر دانشجوی رشته حقوق سیاسی هم میداند که «صداقت» در سیاست جایی ندارد. چون سیاست دولتها و کشورهایی که با رای مردم انتخاب میشوند، تامین امنیت و آسایش برای شهروندان و تامین و تهیه نیازهای معیشتی، بهداشتی، محیط زیستی و... در درون کشور و تامین و تثبیت منافع استراتژیک دراز مدت در جهان ومنطقهای که درآن قرار دارد و چگونگی رفتار و کردار با کشورهای گوناگون است. بنابراین هنر«سیاست» این است که سیاستمداران و مسئولین یک کشور بتوانند لحظه به لحظه از دادههای موجود بهترین نتیجه را در راستای تامین سیاستهای کلی خود بدست آورند. این اصل کلی در مورد آقای ترامپ هم صادق است. دونالد ترامپ از پیش گفته بود که برجام را قبول ندارد و اگر به ریاست جمهوری برسد، آن را تغییر میدهد. در چارچوب این سیاست از برجام خارج شد و اکنون پیشنهاد مذاکره با ایران را میدهد. این ربطی به «صداقت» و «اعتماد» ندارد. بنابراین پافشاری روی صداقت، آن هم از زبان رئیس جمهوری نظامی، که مسئولین و رهبران آن یک جو صداقت در گفتار و کردارشان دیده نمیشود، بسیارمضحک است.
حسن روحانی هدف گفتههای آقای ترامپ را «بهرهبرداری در سیاست داخلی و برای انتخابات کنگره» خواند که این هم به خودی خود هدف نامشروعی نیست. دونالد ترامپ در پی تثبیت موقعیت خود و حزب خود در کنگره است و طبیعی است که برای خود از گفتوگو با کره شمالی و یا احیانا ایران محبوبیت جذب میکند حتی اگر به گفته آقای روحانی هدفی «غیرصادقانه» داشته باشد. حرفهای آقای ترامپ را همه شنیدهاند و هر کس برداشت و تحلیل خود از آن را دارد. آن چه که مهم است این است که جمهوری اسلامی چه میگوید.
پاسخ جمهوری اسلامی چیست؟
در حالی که رهبر جمهوری اسلامی بدون هیچ دغدغهای از نگرانیهای شهروندان و اوضاع نابسان و درهم گسیخته کشور بیخیال میگوید «نسبت به اوضاع ما اصلا نگران نباشند، هیچکس هیچ غلطی نمیتواند بکند»، آقای روحانی در گفتگوی تلویزیونی خود با تقلیل پیشنهاد آمریکا برای گفت و گو به حد «صداقت و اعتماد» از پاسخ گویی مشخص طفره رفت که البته بدلیل هیچ کاره بودن رئیس جمهوری در ایران «منطقی» هم به نظر میرسد. چون یا باید بگوید که مقام ریاست جمهوری بر خلاف قانون اساسی یک مقام تشریفاتی شده است و یا این که بیپرده به مردم بگوید که عاملان و دستور دهندگان این سیاستهای ضد منافع ملی چه کسانی هستند که البته این هم توقعی خارج از انتظار است که آقای روحانی بیاید و بی پرده با مردم صحبت کند.
آقای خامنهای، آن چنان که حسین علیزاده در مقالهای به خوبی و مستند نشان میدهد، تا کنون بارها نظرگاه خود را در مورد تاثیر تحریمها عوض کرده است و نشان داده است که به گفتههای ایشان نمیتوان اعتماد کرد، چون موضع گیریهای ایشان برپایه مصلحت شخصی و نه با سبک و سنگین گردن منافع ملی و منافع شهروندان انجام میگیرد. به ویژه که آقای خامنهای پس از «نرمش قهرمانانه» خود، خودش به تندروترین منتقد این نرمش شد.
بنابراین و قاعدتا باید به جای آقای روحانی آقای خامنهای به عنوان رئیس جمهوری اصلی و پنهان ایران به مصاحبه بنشیند و به مردم بگوید که چرا در سی سال گذشته ایران را بخاک سیاه نشانده است. و ای کاش رهبر جمهوری اسلامی که به طور متداوم به رهبران بسیاری از کشورهای جهان توهین میکند و آنان را به بیلیاقتی در رعایت منافع مردم کشورشان متهم میکند، آن قدر شهامت میداشت که در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور همه خبرنگاران «خودی و غیرخودی» به مردم میگفت که آینده ایران چه باید باشد و چرا مردم باید چوب بلندپروازیها و افکار «انقلابیگری» او را بخورند.
با نگاهی کلی به گفت و گوی تلویزیونی آقای روحانی باید گفت که بیشتر یک «روضه خوانی» بود تا توضیح علل نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی کشور. البته روحانیون در جمهوری اسلامی درروضه خوانی تخصص ویژهای دارند، اما پاسخ به مشکلات کشور را نمیتوان با روضه خوانی داد. آقای روحانی با خوش خیالی ویژه رهبران جمهوری اسلامی در گفت و گوی تلویزیونی خود مدعی شد که ایران تنها نیست و همه جهان با ایران هستند که این وارونه جلوه دادن واقعیات است.
آنچه از زمان استقرار جمهوری اسلامی نصیب ایران شده است اتفاقا پرت شدن ایران به لبه سیاست جهانی و بی تاثیر بودن ایران درسازندگی مثبت اوضاع جهانی بوده است. در غیاب حضور سازنده و مثبت ایران در عرصه سیاست جهان، کشورهایی مانند ترکیه، عربستان، اسرائیل، امارات و... از این عدم حضور بهره بردهاند وبه ادامه و تشدید تنش و خصومت میان ایران و آمریکا دامن زدهاند.
و همین کشورها و حتی روسیه و چین هم که از ادامه تنش میان ایران و آمریکا درچند دهه گذشته به نفع خود بهره برداری کردهاند، نهایتا علاقهای به عادی شدن روابط ایران و آمریکا ندارند چون هم میتوانند نفت ایران را ارزان بخرند و هم کالاهای بنجل خود را به ایران بفروشند. این ایران است که باید با حرکت از منافع ملی سیاست خود را تنظیم کند. اما رهبر جمهوری اسلامی به عنوان مسئول اصلی سیاست گذاری در ایران متاسفانه همانطور که خود بارها گفته است، منافع ملی را تابع «انقلابیگری» و اسلامی بودن میداند و با این نگرش تا بحال سیاست خارجی جمهوری اسلامی را برای ارضاع عطش «انقلابی» خود رقم زده است تا اندیشیدن به منافع ملی و نیاز شهروندان.
چرا مذاکره بهتر است؟
با همه این احوال و به رغم چشم بند ایدلوژیک رهبر جمهوری اسلامی، همانطور که مدیر برنامه مطالعات جهانی در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری بدرستی میگوید: «صرف نشستن ایران و آمریکا دور یک میز در خریدن زمان کافی برای بهتعویقانداختن بحرانهای غیرضروری کافی است ... و حتی اگر این گفتوگوهای احتمالی بهسرعت به نتیجه نرسد، دو کشور را از تعمیق دادن خصومتها دور میكند و به دیپلماتها فرصت خواهد داد که روشهای خلاقانهتری را به جای جنگ در حل اختلافات به کار گیرند.»