هنگامی که تحلیلهای متفاوت را در روزنامهها در رابطه با سیام تیر و بعدها معمای سکوت ۲۸ مرداد را دیدم دریغم آمد آنچه مشاهده کردم و در آن دو صحنه دردناک دیدم که فراموش ناشدنی است و...، سخنی نگویم …. البته تا پیروزیی که تجربه کردیم، مقاومتی که میرفت به انقلاب برسد و بالاخره هم با کودتای ننگین ۲۸ مرداد به انقلاب رسید در برابر شاهی که مردم را ناچیز میشمرد عملا تحقیر میکرد و به بیگانه متکی بود. بیگانگانی که هنوز هم چشم طمع به منطقه دارند با تجارت اسلحه و دلارهای نفتی، که با بحران بیکاری هم روبرو هستند.
بهعلاوه که قیام سیام تیر ابتدا حاصل یک جنبش اجتماعی و سیاسی بود به ویژه که «نسل» عوض شده بود، علیرغم نسل قبلی که معتقد بودند «هرچه میشود کار انگلیسهاست» حتی ملی شدن نفت، این قیام حاصل برخاستن دانشجویان دانشگاه تهران - دبیرستانهای سراسر کشور. بویژه دانشآموزان دبیرستانهای تهران منجمله دارالفنون، مروی، علمیه، البرز، نوربخش و پهلوی... و کسبه بازار و بیشتر شاگردان بازار، بساطیها و دستفروشان سربازار که در آن زمان بر روی جوی آب در خیابانهای ناصر خسرو، بوذرجمهری، سبزه میدان برروی تخت زیر سایه چادر و... مشغول فروش لباس و... بودند.
در واقع نوعی «حرکت انقلابی» بود که از چهارراه سرچشمه توسط میوهفروشان که بر روی جوی آب بیشتر بساط داشتند، از خیابانهای ناصر خسرو و لاله زار و اکباتان - از میدان ژاله و سه راه ژاله از خیابان انقلاب امروز (رضاشاه سابق)، دروازه شمیران مرکز چوبفروشها، دروازه دولت، چها راه سرچشمه، چهارراه مولوی، میدان اعدام، چهارراه کالج، دانشگاه تهران و.... که به محض شنیدن «استعفای مصدق» از رادیو ایران، همه بهسوی بهارستان و مجلس روان شدند، که به سرعت همه ادارات، بازار، دبیرستانها و دانشگاهها و.... همه تعطیل شد امری که چندروز ادامه یافت وتشدید گردید.
و در واقع وارد دورهای انقلابی شدیم که بعید نبود با کشتارها و خشم عمومی به دربار شاه بکشد تا اعتصاب عمومی و مجلس که نمایندگان «نهضت ملی» هم در مجلس اکثریت را داشتند و اعتصاب کردند. امری که همه دست اندرکاران قدرت و قانون شکن به ویژه دربار را غافلگیر نمود زیرا که مصدق اهل «قانون وحقوق» بود. یعنی هجوم مردم از خیابانهای مختلف امروز و غالبا با رهبری احزاب ملی، حزب ایران، مردم ایران و ملت ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران، مجمع مسلمانان مجاهد از ناصر خسرو.... در حالیکه لشگر گارد محافظ مجلس بود.
حکومت نظامی حاکم و شهربانی و سربازان حکومت نظامی خیابانهای اطراف مجلس را با تانکها و زرهپوشها محاصره کرده بودند و اجاز ه نمیدادند کسی از این خیابانها به میدان بهارستان قدم گذارد. در سه راه ژاله یکی از شاهپورها، علیرضا، که با اتوموبیل خود و اسلحه کلت با تیراندازی با مردم عصبانی درگیر شد اگر نیروهای زرهی و سوار اسبی به کمکش نیامده بودند و چند نفر را نمیکشتند اورا کشته بودند. در چهارراه سرچشمه در جلوی مسجد سپهسلار که لشگر گارد در تیررس خود داشت تعدادی کشته شدند که تعدادی را به خانه آیت کاشانی بردند که او درمنزل نبود و تعدادی را بهطرف مجلس با درگیریها که هر لحظه کشته و زخمی بیشتر میشد.
در ناصر خسرو پیرمردی با شاپو به نام عینکچی جلو جوانان دبیرستان مروی و جوانان بازار با شعار «مصدق پیروز است» با پسر خود که پسرش در میدان امام کشته شد، و جلوی دبیرستان دارالفنون و میدان امام امروز و «سپه دیروز» تا خیابان لاله زار و اکباتان که از جوانان دبیرستانی موج میزد. پیر مرد کوری که همیشه جلوی دارالفنون عصازنان گدایی میکرد با عصای خود که در هوا میچرخاند چشمانش بازشده و جلوی دانش آموزان دبیرستانهای آن منطقه با تعدادی دیگر ازبچههای بازار و بساطیها در خیابان اکباتان با نیروهای گارد و پلیس سوار، با سنگ و چوب و چماق درگیر شدند که عدهای خواستند وارد وزارت فرهنگ آن روز شوند که درب بسته بود. سرهنگ قربانی که از شهربانی رشت به کمک آمده بود با پلیس سوار همه را به رگبار مسلسل بست.
من با گروهی از دانشچویان دارالفنون به کوچهای در کنار وزارت فرهنگ پناه بردیم که بنبست بود، درب همه خانههای قدیمی بسته بود بلاخره دستهجمعی خواستیم به درب کهنهای هجوم ببریم که پیرزنی درب را باز کرد و وارد شدیم ساعت ۱۲ ظهر بود پیرمرد ظاهرا کور کشته شده بود - یخفروش گوشه خیابان که سر از دکه چوبی خود بیرون آورد و «مصدق پیروز است» گفته بود کشته شده بود و بسیاری در جلوی وزارت فرهنگ گذشته چون برگ خزان بر زمین ریخته بودند. احزاب ملی را در اطراف بهارستان همه را به رگبار بسته و تعدادی کشته داشتند.
دربرابر این کشتار در راه ورود به بهارستان بیکباره سکوت حاکم شد تا جایی که من وقتی درب خانه پناهگاه را باز کردم و برون آمدم، سر کوچه تعدادی جوانان به خون طپیده در وسط خیابان نیمه جان و شهید مشاهده نمودم بعد کامیونهای نظامی در حال جمعآوری شدند. از طرفی پاسبانان سواری اگر چه اندک ولی اشگ خودرا پاک میکردند، بر دیوار کهنهای در کنار وزارت فرهنگ جوانی از دانش آموزان مدرسه نظام بنام «امیر بیجار» ب الباس شخصی که وقتی مورد اصابت سرنیزه سرباز گارد در سینهاش قرار میگیرد بر دیوار با خون خود چنین در حال نوشتن بوده «... از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق» که از پشت سر مغزش مورد اصابت گلوله سرهنگ قربانی افسر سوار فرمانده واحد کمکی از رشت قرار میگیرد که تا مدتها خبرنگاران داخلی و خارجی از این نوشتهاش عکس میگرفتهاند.
در نهایت در میدان امام امروز و «سپه دیروز» تانکها دربرابر دانش آموزان و... تسلیم شده و مردم برسر و روی آنان گل ریختند، امری که همه رجال آنگلوفیل آنروز و دربار پهلوی را غافلگیر کرده که ساعت یک بعد از ظهر رادیو ایران اعلام کرد «قوامالسلطنه استعفا داد» نخستوزیری که در ابتدا اعلام نمود «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» و مردم ایران بر این سیاست قلم بطلان کشیدند. ۴ بعد از ظهرمهندس حسیبی از سوی فراکسیون نهضت ملی اعلام کرد «دولت مصدق به قدرت بازگشت به خانههاتان بازگردید».
درآن شب شهر در دست مردم بود، پلیس شاه با نظامیان به پایگاههای خود بازگشتند. فردای آن روز شهربانی اعلام کرد که «آن شب تنها شبی بود که در شهرها دزدی نشد». شب هنگام دکتر مصدق به ابن بابویه رفت و هزینه گور شهیدان این قیام را پرداخت و اعلام نمود «او را بعد از مرگ در گورستان این شهیدان آزادی و حاکمیت ملی دفن کنند».
منتها توطئهها پایان نیافت تا کودتای ننگین ۲۸ مردادکه بحثی دیگر با عوارضش میطلبد. اما چرا در ۲۸ مرداد چنین نشد؟ زیرا که قبل از ۲۸ مرداد نیروهای مشکوک و حزب توده آشوبهایی را دامن زدند که باعث وحشت مردم و کسبه شد از اینرو مصدق برای نظم و... دستور داد نیروهای احزاب ملی واردصحنه نشوند و ساکت باشند تا نظم را برقرار کند امری که انجام شد. ولی سبب شد ارتش شاهی از این آرامش بهره برده و ناجوانمردانه به نفع دربار البته با تحریک آمریکا کودتا نمود.
میدانیم رهبری کودتا با کرمیت روزولت بود که از قبل رضایت شاه را گرفته بود. البته شاه از مهلکه ابتدا گریخت و بعدا بازگشت. حاصل این کودتا بعد از دههها انقلاب اسلامی شد که حتی دولتمردانی دموکرات از آمریکا بعدها بدان کودتا اعتراض کرده زیرا که آن دولت ملی و دموکرات مصدق الگوی خوبی برای آرامش منطقه خاورمیانه بود.
■ آقای محمود نکوروح، خیلی ممنون از نوشتۀ دیدگاه خصوصی شما که در آن روز مهم تاریخی در صحنه حضور داشتید. نوشتۀ شما که راجع به گوشهائی از تاریخ سرنوشتساز ایران است – روز سی تیر که مردم باعث شدند شاه نخست وزیر انتصابی خودرا که نمیبایست قانون اساسی آن حق را از ملتی گرفته و به او، مرد مریض گونهائی، عطا کند، عوض نماید ودوباره به مصدق برگرداند. قبول دارم که دسیسه های احراب آن روز بود که چهارده ماه بعد از واقعۀ روزسی تیر، یعنی بیست هشتم مرداد به میدان نیامدند و اندک طرفداران حکومت شاه شاه پیروزشد، ولی سؤال درست اینجاست: که آنها کجا بودند؟ چرا هنوز آن را «رستاخیز» می نامند؟ طرفداران شاه و همراه ملت ایران گویا هنوز متوجه بلائی که به سرشان آمده و چگونگی رهائی ازآن را نمیداند – نمیداند که تنها را نجات آنها و کشورش همان راه وروش مصدق است. میگویند تاریخ خود را تکرارمی کند. امروز وزیر امورخارج آمریکا برای ایرانیانی که گویا هنوز در سمت اشتباه تاریخ گیر کرده اند درحومۀ شهرلوس آنجلس نطق کرده و سمومات فکری خود را به مغز کور آنها تزریق خواهدکرد، آنها را خوشحال به منازل خود خواهد فرستاد.
با احترام / م. امینی