اقتصاد سیاسی دو باشگاه استقلال و پرسپولیس و تاثیر آن بر فوتبال کشور
نگاه سنتی که بر متمایز کردن دو باشگاه استقلال و پرسپولیس از دیگر باشگاههای کشور چیره است ادعا میکند که «اگر حال استقلال و پرسپولیس خوب باشد حال فوتبال کشور خوب است». حال اینکه معیار تعریف نشده «خوب بودن» این دو باشگاه با خوب بودن فوتبال کشور چه رابطه عینی داشته و چه کسی رفته و این رابطه را بررسی کرده خود مبحث دیگری است. اما قطعا میتوان این نگاه سنتی را بر این مبنی بازخوانی کرد که خوب بودن حال فوتبال یک کشور از خوب بودن حال لیگ آن کشور سرچشمه میگیرد نه کیفیت لیگ و فوتبال یک کشور را هزینه دو باشگاه کردن. از این منظر, مطلب پیش رو با رد نگاه سنتی به این دو باشگاه بر این موضوع صحه میگذارد که جایگاه سیستماتیک استقلال و پرسپولیس نه تنها به فوتبال کشور و منافع بلند مدت آن آسیب رسانده بلکه این دو باشگاه به لحاظ اقتصادی بیشتر شبیه کورههای پول سوزی هستند.
بدون شک نمیتوان وضعیت کنونی فوتبال ایران را از طوفان اقتصادی سیاسی که بر کل کشور حاکم است جدا دانست. بلکه بحران فوتبال مثال بارز و امتداد بحران اقتصادی و سیاسی کشور است. اما رابطه مرکز-حاشیه دو باشگاه پرسپولیس و استقلال با دیگر باشگاههای کشور عمری طولانی تر از بحران ارزی و اقتصادی کنونی دارد. اگر شکوههای جواد نکونام (مربی نساجی قائمشر) از سوبسیدهای کلان دولتی به استقلال و پرسپولیس و رها کردن دیگر بخشهای فوتبال کشور به توسعه دیمی را برای پاراگرافهای بعدی بگذاریم, این دو باشگاه از باکیفیت ترین استادیوم کشور برخوردار هستند اما تیمهای رشتی باید در استادیومی نیمه ویران و با چمنی مصنوعی بازی کنند. مشکل تصویر برداری در استادیوم آزادی نشان دادن خط آفساید است اما مشکل تصویر برداری در استادیوم آبادان دیدن توپ. فاصله بهره گیری از امکانات بین این دو باشگاه و اکثر دیگر تمیها, بخصوص تیمهای شهرستانی, هم به همین منوال است.
در چنین فضایی تیم ملی ایران بهترین بازی تاریخ خود در رقابتهای جام جهانی را انجام داده و با بهترین نتیجه در این ادوار به کشور بازگشت. در رابطه با تاثیر کلی بحران اقتصادی و حتی اعتباری, بخصوص بحران ارزی اخیر, بر روند آماده سازی تیم ملی میتوان به برهم خوردن بازیهای تدارکاتی و بازی نکردن تیمهایی چون یونان و کوسوو با ایران اشاره کرد. اما دو باشگاه استقلال و پرسپولیس, گو اینکه از حضور بازیکنان خود در جام جهانی شگفت زده باشند, پس لرزههای این جام را در مدیریت باشگاههای خود حس کرده و بحرانی ترین روزهای خود را تجربه کردند.
اینکه بازیکنان پس از درخشش در جام جهانی متقاضیان بیشتری از دیگر باشگاههای جهان داشته باشند امری طبیعی است و احتمالا باشگاههای استقلال و پرسپولیس هم پیش از شروع جام جهانی از این موضوع اطلاع داشتهاند. انتقال بازیکن به دیگر لیگهای معتبر (یا معتبرتر) جهان نیز نه تنها امری ضروری بلکه یکی از منابع اصلی هر باشگاهی به شمار میرود که به صورت حرفهای و متعارف اداره میشود. اضافه بر این, و در این وانفسای بحران اقتصادی, رونق فوتبال و استعدادهای بازیکنان ایرانی مطلوب در لیگهای خارجی خود میتواند یک منبع اقتصادی و ارزی در دراز مدت برای کشور باشد. آمارهایی که توماس پیکتی گردآوری کرده است نشان میدهند که در یک قرن گذشته تنها یک عده توانستهاند به جمع اندک سرمایه داران جهان بپیوندند و دیگر سرمایه داران بیشتر همان کسانی هستند که نسل اندر نسل سرمایه دار به دنیا آمدهاند. این عده جدید کسانی هستند که مانند فیس بوک و اپل و گوگل و یاهو و غیره با اتکا بر خلاقیت و فن آوری جدید موفق به انباشت سرمایه شدهاند. از این رو و آنچنان که در قاره آمریکای جنوبی و آفریقا مرسوم است استعدادهای ورزشی, بخصوص ورزش گران قیمت فوتبال, میتوانند به خودی خود منبعی برای درآمد و کمک کننده اقتصاد توسعه نیافته کشوری مانند ایران باشند.
اما دو باشگاه استقلال و پرسپولیس نه تنها از سیل متقاضیان بازیکنان خود سودی نبرده و خوشحال نشدند بلکه بحران زده هم شدند. مدیریت این دو باشگاه برای نگاه داشتن بازیکنانی مانند مجید حسینی, پژمان منتظری, وحید امیری و علیرضا بیرانوند حتی به تهدید و گروگانگیری پاسپورت بازیکنان هم متوسل شدند. در نتیجه درآمدی را که میشد از انتقال این بازیکنان برای هر دو باشگاه و بازیکنان از خارج عاید شود, دولت با سوبسید دادن به استقلال و پرسپولیس تامین کرد. از این بابت دولت هم نه تنها با ارز حاصله از انتقال بازیکنان برای خود روزنهای نیافت بلکه خود آن هزینهها را به استقلال و پرسپولیس پرداخت کرد تا این دو باشگاه بتوانند با توپ پر و به شیوه هویج و عصا بازیکنان خود را نگه دارند. از طرفی وقتی دولت وارد عمل شده تا به دو باشگاه دولتی سوبسید بدهد خود بخود از بودجه و امکانات دیگر باشگاههای دولتی کاسته و به تبعیض و توسعه نابرابر فوتبال در کشور دامن زده است. بهانه «خوب بودن حال استقلال و پرسپولیس» و ارتباط آن با خوب بودن حال فوتبال کشور هم در این زمینه توجیهی برای روندی ناکارآمد بیشتر نیست. همچنین, محض ادعای اینکه فقط این دو باشگاه پایتخت قادر به خوب کردن حال فوتبال کشور هستند باری تبعیض آمیز و به دور از خلق و خوی شهروندی و انسانی دارد.
دو باشگاه استقلال و پرسپولیس همواره یک تاکتیک را برای سرپوش گذاشتن به ناکارآمدی سیستماتیک مدیریتی خود به کار بردهاند؛ مقصر دانستن ضعیفترین حلقه یا همان بازیکن و بازیکنان. پرسپولیس به خاطر بازپس گرفتن غیرقانونی مهدی طارمی که با باشگاه ریزه اسپورت ترکیه قرارداد داشت تا نیم فصل آینده محروم است. مسئولیت همان محرومیت را هم با کلی حرف درآوردن برای مهدی طارمی از سر خود, که یک سازمان هستند, دور کرده و بر گردن بازیکن انداختند. در نتیجه این ماجرا سرپرست پرسپولیس آقای هدایتی نیز جای خود را به گرشاسبی داد. اما مدیریت پرسپولیس کماکان میخواهد بازیکنان بهای سوء مدیریت خود را بپردازند و به بهانه محروم بودن در نیم فصل بازیکنانی مانند وحید امیری و علیرضا بیرانوند را علیرغم میل باطنی در باشگاه نگاه دارد. سوء مدیریت پرسپولیس تنها به عدم توانایی آنها برای جذب بازیکن جدید ختم نشده و ناکارآمدی در پرورش و بهره گیری از تیمهای پایه خود که در چنین مواقعی میتوانند به داد تیم برسند را هم میتوان به لیست ناکارآمدیهای پرسپولیس اضافه کرد. باشگاه استقلال علاوه بر عدم توانایی جذب بازیکنان جدیدی که بتوانند جایگزین بازیکنان منتقل شده بشوند برای هزینه تمدید با بازیکنان بخصوص خارجی حال حاضر خود هم بحران زده است. معلوم نیست وعده و وعیدهایی را هم که برای نگاه داشتن بازیکنانی مانند پژمان منتظری و مجید حسینی دادهاند را عملی کنند. به این نشان که در همان لحظه که برای نگاه داشتن مجید حسینی رایزنی میکنند دیگر بازیکن خارج شده از لیست استقلال یعنی جابر انصاری از شکایت برای بازپس گیری حق کنونی و چند فصل پیش خود صحبت میکند. وزارت ورزش هم به رسم چهار دهه گذشته جواب هواداران معترض استقلال را با وعده تغییر هیات مدیره استقلال داد. گو اینکه تغییر هیاتهای مدیره, که اغلب شخصیتهای غیر ورزشی و غیر فوتبالی هستند, در گذشته مشکل تیمهایی مانند استقلال و پرسپولیس که همواره به بازیکنان فعلی و سابق خود بدهکار هستند را حل کرده باشد که اینبار حل کند!
فوتبال و بخصوص باشگاههای پر طرفداری مانند استقلال و پرسپولیس در ایران مانند دیگر کشورها ورزشی است که پولهای زیادی را به خود جذب میکند. شیوه مرسوم مدیریت مالی هم یا مانند اروپا مبتنی بر مالکیت خصوصی و سرمایه داری مطلق است یا مانند کشورهای حوزه خلیج فارس مبتنی بر سوبسید دولتی برای رونق لیگهای این کشورها و در نهایت توسعه فوتبال. اما شیوه رایج در ایران مانند دیگر بخشهای سیستم اقتصادی و سیاسی در این کشور مبتنی بر سرمایه داری رانتی است. به این شیوه که دولت آدمهای خود را در جایگاههای مدیریتی این باشگاهها منسوب و سپس به شیوههای مختلف در آنجا پول میریزد. آخرین ذینفعهای این سیستم نیز خود بازیکنها هستند که اغلب با طلبکاری از باشگاه خداحافظی میکنند, مگر اینکه بازیکن یا مربی خارجی باشند و بتوانند حق خود را از طریق شکایت به فیفا بستانند. مطالباتی هم که خواهان واگذاری باشگاههای لیگ, از جمله استقلال و پرسپولیس, به بخش خصوصی هستند بیشتر به مطالباتی عقیم شبیه هستند. این مبحث شاید به لحاظ ساختاری به مروجین اقتصاد لیبرال در ایران هم برگردد که بیشتر از ضرورت حرکت به سمت اقتصاد لیبرال صحبت میکنند اما چگونگی آن را هیچوقت شرح نمیدهند. مثلا در این حوزه با پولی که در کشور نیست و سرمایه داری که در حد اداره استاندارد یک باشگاه قادر به خریدن آن نیست و سرمایهای که با توجه به عدم امنیت و بی اعتباری بازار ایران نمیتواند از خارج جذب شود چگونه میتوان به لیبرالیزه و خصوصی سازی باشگاههای لیگ دست یافت؟
بازنده اصلی این مدل اقتصادی و مدیریتی خود فوتبال کشور است. کارلوس کیروش به درستی با اشاره به توسعه نابرابر فوتبال در جهان توسعه فوتبال کشورهای جهان سوم را در گرو فرستادن فوتبالیستهای این کشورها به لیگهای اروپایی میداند. در این مورد هم باشگاههای استقلال و پرسپولیس با پول دولت مانع انتقال ستارههای خود به دیگر لیگهای توسعه یافته شدند. بهانه این دو باشگاه تا به امروز پیش رو داشتن بازیهای آسیایی است. بهانهای که مسئولیت آن بیشتر با مدیریت ناکارآمد این دو باشگاه است تا بازیکنانی که باید از کیفیت فوتبال و درآمد خود بکاهند و تاوان این ناکارآمدی را بدهند.