چه کسی از چه کسی پیروی میکند؟ رهبر از مردم یا مردم از رهبر؟
امروزه موضوع چکونگی گذار از نظام جمهوری اسلامی و مشکلات و بحرانهایی که جامعه ایران با آن دست به گریبان است در تمامی سطوح مختلف از درون حکومت تا مخالفین آن بهطور جدی مطرحاند. در این رابطه اما آنچه که بیش از هر چیز مورد بحث قرار دارد نوع رهبری و هدایت فرایند گذر از این شرایط میباشد.
نکته قابلتوجه و تعمق در رابطه با موضوع رهبری گذار از حکومت جمهوری اسلامی در این واقعیت نهفته است که با وجودی که راهبردهای کاملا متفاوت و بعضا متضاد از سوی گروهها، اتحادها و جبهههای سیاسی برای گذار از شرایط موجود مطرح میگردند، اما رهبران و سخنگویان آنها اهداف و برنامههای کما بیش مشابهی برای ایران آینده و دوران پس از جمهوری اسلامی ارائه میدهند.
به این معنی که اگرچه برخی از رهبران و سخنگویان مزبور راهکارهای مسالمتآمیز و برخی دیگر راهبرد سرنگونی و براندازی، حتی از طریق دخالت خارجی، را دنبال میکنند، اما اهداف، طرحها و برنامههای نسبتا مشابهی برای نظام سیاسی آینده و حتی چگونگی شکل گیری این نظام ارائه میدهند. برای مثال این رهبران در زمینه اهداف و طرحهایی در زمینه جدایی دین از دولت، تشکیل مجلس موسسان و انتخابات آزاد و اصول کلی مانند آزادی مذاهب، حق انتخاب پوشش و حقوق بشر با هم فصل مشترک پیدا میکنند. این در حالی است که هیچ اجماع عمومی در رابطه با رهبری دوران گذار و راهبرد گذار از جمهوری اسلامی و نوع حکومت آینده در میان مردم دیده نمیشود.
نگارنده معتقد است که در رابطه با شرایط خاص ایران که اساسا با شرایط کشورها و ملتهایی که در آنها تحولات سیاسی بطور مسالمتآمیز و نسبتا دمکراتیک به پیش میروند قابل مقایسه نیست، رهنمودهای نیکلای ماکیاولی پیرامون امر رهبری میتوانند کاربرد داشته باشند.
ماکیاولی که یکی از تاثیرگذارترین نظریهپردازان سیاسی در دوران روشنگری بود و همچنان نیز پس از گذشت بیش از پنج قرن مورد مراجعه است و به نظریهپردازی پراگماتیست معروف میباشد در کتاب مشهور خود «شهریار» رهنمودهایی برای رهبران و پادشاهان ارائه میدهد که به جرات میتوان گفت که توسط بسیاری از رهبران سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است، بهطوری که سیاست ماکیاولیستی نوعی مارک و بِرند معروف در زمینه کشورداری شده است.
واقعیت قابل یادآوری این است که کتاب شهریار توسط ماکیاولی زمانی تدوین شد که سرزمین ایتالیا توسط دولتهای محلی اداره میشد و به دلیل اختلافات داخلی فاقد امنیت بود و فساد اخلاقی نیز در میان روحانیون واتیکان به شدت رواج داشت. دورانی که مردم ساکن سرزمین ایتالیا نیازمند یک قدرت ملی برای برقراری امنیت و آسایش بودند.
ماکیاولی در فصل اول کتاب خود به انواع حکومتها میپردازد. در این رابطه افزودنی است که اگرچه خود وی نظام جمهوری را ترجیح میداد اما پس از سقوط جمهوری فلورانس امید خود را به یک شهریار قوی و بلند همت بست.(مراجعه کنید به کتاب شهریار ترجمه محمود محمود).
ماکیاولی در فصل پانزدهم کتاب خود به تفاوت خوب و بد حاکمان میپردازد و با تاکید بر اینکه باید از حکومتهای خیالی پرهیز کرد، مینویسد پادشاه لازم است که بداند که برای اینکه مقام خود را حفظ کند، در کنار کارهای فقط و عمدتا خوب و نیکی که میتواند بکند چه کارهای دیگری میتوان انجام داد. وی در فصل بعدی برای مثال به صفاتی مانند امساک و سخاوت میپردازد و پیشنهاد میکند که بهتر است بهجای دست و دلبازی و سخاوت، امساک و صرفهجویی پیشه کند تا اگر هم زمانی بهدلیل فراوانی سر کیسه را شل کرد مردم از او سپاسگزار باشند.
وی در فصل دیگر کتاب خود به ترحم و ظلم میپردازد و مینویسد که هر پادشاهی طبیعتا دوست دارد که به رهبری رحیم و عادل معروف شود؛ اما در عین حال او باید مراقب باشد که دیگران از این صفت رحیم بودن او سوء استفاده نکنند و اگر در یک شرایط خاص برای ایجاد امنیت عمومی لازم بود از قدرت خود حتی بهطور ظالمانه استفاده کند نباید نگران ان باشد که مردم در باره او چه میگویند.
ماکیاولی فصل هفدهم کتاب خود اینگونه به پایان میرساند: یک شهریار عاقل باید حساب کار خود را روی آن قسمت که مربوط به خود او است باید بکند، نه روی آنچه که مربوط دیگران است. که به نظر من به این معنی است که اگر میخواهد مردم به او اعتماد کنند باید حرفی بزند و وعدهای بدهد که خودش توانایی انجام آن را دارد و مهمتر از هر چیز به آن حرف ایمان و اعتقاد دارد.
وی در جای دیگر کتاب خود میآورد که اگر مردم میخواهند رهبر و شهریار خود را بزیر بکشند باید با او بهطور کامل درگیر شوند و بهقول خودش با او گلاویز گردند. از نظر وی یک پادشاه باید فردی قوی و محکم باشد زیرا یک پادشاه ضعیف و ناکارآمد خود بخود توسط مردم و اطرافیانش به آسانی بهزیر کشیده میگردد و نیازی به درگیری فیزیکی و جنگ نیست.
اصولا، همانطور که در فوق اشاره شد، با وجودیکه ماکیاولی به جمهوریت گرایش داشت، اما بهدلیل نا امنیهای بسیار و حکومتهای محلی و بهویژه فساد در روحانیون واتیکان بهدنبال شهریاری قوی و کار آمد بود. در عین حال وی از خیالبافی و کلیگویی پرهیز میکرد و رهنمودهای عملی میداد و مجموعهای از صفات به اصطلاح و در نزد اهل اخلاق خوب و بد را برای رهبران پیشنهاد مینمود. صفاتی که به اعتبار شرایط باید بروز پیدا کنند.
همانطور که در ابتدای این یادداشت آوردم، اهداف و برنامههایی که رهبران و سخنگویان جبههها و جریانات سیاسی مخالف جمهوری اسلامی ارائه میدهند شباهتها و فصل مشترکهای بسیاری دارند. اهداف و برنامههایی که مردم به اعتبار تجارب خود، بهویژه در رابطه با وعدههای دروغینی که خمینی در ابتدای انقلاب اسلامی میداد، نمیتوانند به آسانی به آنها اعتماد کنند. مردمی که قبل از هر چیز خواهان امنیت، آسایش و رفاه هستند تا بهدنبال شعارهای کلی و طرحهای تکراری از جمله ایجاد مجلس موسسان تعیین شکل حکومت، آزادیهای سیاسی و جدایی دین از دولت.
شعار رضا شاه روحت شاد قبل از اینکه ترجیح یک شکل حکومت را بر شکل دیگر نمایانگر باشد، نشانگر نیاز مردم به امنیت، قانون، آسایش و صلح و سازندگی است. نیازها و خواستههایی که به تصور بسیاری فقط توسط یک رهبر قوی و با اراده قابل تحقق میباشند. برای مردم به جان آمده از حکومت اسلامی ایران شعارهای کلی و برنامههای تکراری که رهبران معمولا زمان انتخابات سر میدهند جذابیتی ندارند. مردم ظاهرا رهبری را میطلبند که با صراحت و روشنی اعلام نماید که همراه مردم تا تغییرات ساختاری در نظام جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی آن خواهد بود و وظیفه خود را قبل از هر چیز ایجاد امنیت و برقراری قانون و تامین آسایش و رفاه برای مردم ایران پس از جمهوری اسلامی میداند. وظیفهای که خود باید صراحتا و صادقانه تاکید کند و با مردم در میان بگذارد که اجرای آن با دشواریهای بسیاری روبرو خواهد شد و قبل از هر چیز حمایت مردم از وی را میطلبد.
هنر یک رهبر خردمند و قوی شناسایی و یافتن فصل مشترک خواستههای تمامی مردم ایران و اعلام برنامههای مشخص خود برای پاسخ به این خواستهها است. رهبریی که ابتدا باید به دنبال مردم باشد، حتی بدود دردها و رنجهای آنها را خوب شناسایی کند و در ضمیر خود پیرو آنها گردد و سپس با صراحت و صداقت و با اراده و شجاعت در جلوی مردم و به عنوان پیشرو قرار گیرد. رهبری که واقعیتها و موانع را با شفافیت با مردم در میان میگذارد و با درک ظرفیت و شرایط جامعه خود از طرح شعارها و برنامههای ایدآلیستی و خیالی پرهیز میکند و ابایی از این نیز ندارد که به عوامگرایی متهم شود.