برخی باور دارند که جنبش چپ پس از سرکوب سازمانهای وابسته به این جریان در دهۀ ۶۰، از میان رفته است. اما نگاهی به نشریات در ایران و رسانهها در خارج از کشور نشان میدهد که هنوز گروه بزرگی از هواداران سابق گروههای چپ، همچنان با نگاه پیشین خود به جهان، نه تنها حضور دارند، بلکه نقش بزرگی را در رسانهها و تبلیغات سیاسی بازی میکنند. آنان بدون آنکه وابسته به حاکمیت اسلامی باشند هر بار مردم را به شرکت در انتخابات تشویق میکنند، هوادار بیچون و چرای برجام هستند و شیفتۀ «اصلاحطلبان» ... تو گویی فقط ارتباط سازمانی آنان قطع شده است، اما از نظر فکری و موضع سیاسی از همسویی و همکاری شگفتانگیزی برخوردارند.
هدف این نوشتار نه بدگویی از این گروه، بلکه بدین انگیزه است که هواداران جریان چپ به پیوستن به مخالفان حکومت اسلامی فراخوانده شوند. علت این فراخوان، چنانکه در نوشتار «جنبش ملی برای دمکراسی در ایران و دیگر هیچ» آمده، این حساب ساده است که برای برکناری مسالمت آمیز حکومت اسلامی به نیروی فراگیری نیاز است که شکلگیری آن بدون پیوستن گروه بزرگ هواداران چپ ممکن نیست.
بدنۀ اصلی گروه چپ را هوادارانی تشکیل میدهند که پس از دهۀ ۶۰ اغلب با پناهندگی به غرب جان خود را در بحبوحۀ کشتار و سرکوب حکومت اسلامی نجات دادند. اغلب آنان در کشورهای دمکراتیک و پیشرفتۀ جهان نه تنها به زندگی، آموزش و کار روی آوردند که همفکری خود با دیگر هواداران را حفظ کردند. آنان حتی زمانیکه با محیط کشور بیگانه رابطه برقرار کردند، از رسانههایی بهره گرفتند که در راستای افکار پیشین بود.
بدین ترتیب نباید شگفتانگیز باشد که در کشورهای پیشرفتۀ غربی با ایرانیانی روبروییم که پس از سه دهه هنوز بر همان مواضع مشترک چپ پایدار هستند. مختصات این مواضع این است که «در هر جامعهای محرومان و زحمتکشان بخاطر عدالت اجتماعی به مبارزه با استثمارگران و ستمپیشگان مجبورند. این مبارزه در سطح جهانی میان کشورهای امپریالیستی به سرکردگی ابرقدرت آمریکا و کشورهای غارت شده و محروم جریان دارد.»
گفتن ندارد که این توهمی بیش نیست و سناریویی است که استالین و پس از او، دیگر رهبران کمونیست در جهان سوّم سرهم بندی کردند تا تودههای ناآگاه در هندوچین، آفریقا و آمریکای جنوبی را برانگیزند و سوداهای قدرت طلبانۀ خود را جامۀ عمل بپوشانند.
هواداران سازمانهای چپ با این «اندیشه» در بحبوحۀ انقلاب اسلامی آشنا شدند. در آن دوران تصور میرفت که با سرنگونی رژیم شاه کشور دیر یا زود به سوی تحقق آرمانهای چپ به پیش خواهد رفت. جوانانی که به انگیزۀ خدمت به کشور و بهروزی آن، به آرمانهای چپ باور کردند، این را نیز یاد گرفتند که استقامت بر این باورها و فداکاری برای آن از ضروریات مبارزهای است که ایران را به آیندهای نیک پیوند خواهد زد. بدین گونه دهها هزار از جوانان از پشت میز مدرسه و دانشگاه به «فعالیت سیاسی» روی آوردند که بزودی بجای میانبر زدن به سعادت و آزادی، به برآمدن یکی از خشن ترین دیکتاتوریهای تاریخ منجر شد.
این چرخش وحشتناک برای هواداران چپ، چه آنانکه در ایران ماندند و چه آنانکه به خارج رفتند، قابل درک و هضم نبود. آنان با بهترین آرمانها به این جنبش پیوسته بودند. بنابراین گناه وارونگی روزگار را نه در رفتار خود، بلکه فقط در جریانی جستجو کردند که با قدرت و خشونتی هرچه بیشتر زندگی و آیندۀ آنان را پایمال میکرد. بنابراین هیچگاه در هیچ گروهی بازبینی و انتقاد از جریان چپ ضروری بنظر نیامد.
اما در این میان حکومت سرکوبگر اسلامی نیز به واقعیتی انکارناپذیر بدل شده بود. بدین سبب بدون آنکه به تناقض منطقی دچار شوند هم «ضدامپریالیست» باقی ماندند و هم به حساب خود با حکومت اسلامی مبارزه میکنند! اما آنان که میخواستند با منطق دیالکتیک مشکلات بشر را حل کنند، متوجه نیستند که حتی به منطق ساده، هرگاه دو طرف در حال مبارزه با هم باشند، نمیشود با هر دو به یکسان مخالف بود!
حکومت اسلامی به جدال با «امپریالیسم» برخاسته و از همۀ امکانات خود برای ضربه زدن به آن استفاده میکند. از اینرو واقعیت عینی چپها را مجبور میکند، در این جدال از یک طرف در برابر دیگری پشتیبانی کنند.
بدین ترتیب منظرۀ اسفباری پدید آمد. کسانی که نتوانستند بر ذهنیت خود غلبه کنند مجبور شدند با رژیمی که دیروز رفقای آنان را کشت و خودشان را از میهن راند، یکطرفه آشتی کنند!
این رفتار خفتآمیز علت دیگری جز این ندارد که اگر چپ ذهنیت ضدامپریالیستی خود را رها کند، هویت و گذشتۀ خود را نفی کرده است و چون شهامت برداشتن چنین گامی را ندارد، همچنان در توهمات پیشین غوطه میزند و به مبارزات گذشتۀ خود میبالد. حاضر است امروز و آیندۀ ایران را فدا کند اما به این واقعیت اعتراف نکند که جهان از کشورهایی تشکیل شده است که هر یک بنا به سطح رشد اقتصادی و فرهنگی، پدیدههای مستقلی را تشکیل میدهند و از روند تکاملی ویژهای برخوردارند. روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان کشورها فقط زمانی میتواند به روند پیشرفت کمک کند که روابطی دوستانه و صلح آمیز باشد.
اما اسفا جمعی از بهترین فرزندان ایران که روزگاری بخاطر سعادت میهن به میدان آمده بودند، به سبب نداشتن شهامت روبرو شدن با واقعیت، مجبورند از حکومتی پشتیبانی کنند که کشور را به سوی نابودی میبرد و در انتخاباتی شرکت کنند که میدانند فقط نمایشی برای مشروعیت بخشیدن به رژیم است.
آنان از برجام به عنوان «بزرگترین توافقنامۀ قرن»(۱) دفاع میکنند؛ ایالات متحده آمریکا را «کشوری تروریست»(۲) میخوانند که به تعهدات خود پایبند نیست و بدین خاطر در جهان «وحشت افکنی» میکند! در حالی که خود شاهد بودند که حکومت اسلامی بود که از فردای قدرتیابی، همۀ عرفهای بینالمللی و دیپلماتیک را پایمال کرد و از بیروت تا بوئنوس آیرس و از بغداد تا نیویورک هزاران نفر را کشتار و مجروح کرد و در همۀ جهان به وحشت از ترور دامن زد.
سپس در حالی که فقر و نابسامانی در شهر و روستای ایران بیداد میکرد بخش مهمی از بودجه را صرف تهیۀ سلاح اتمی کرد، که «سلاح اتمی حق ماست!» چپها از این «حق» دفاع کردند، در حالی که برای جامعۀ جهانی دیگر روشن شده بود که حکومتی که بدون سلاح اتمی میکوشد با ترور، تجاوز و وحشت افکنی جهان متمدن را تهدید کند، در صورت دستیابی به تکنولوژی اتمی، دنیا را گروگان خواهد گرفت.
دوستان چپ، شما اگر میتوانستید منافع مردم ایران را جایگزین «ذهنیت ضدامپریالیستی» خود کنید، باید همان زمان با بستن چنین قراردادی مخالفت میکردید. اما نه تنها چنین نکردید، بلکه با پشتیبانی از برجام، اجازه دادید که نه تنها عمر حکومت اسلامی به درازا بکشد، بلکه امکان یابد انرژی مخرب خود را در سوریه، یمن، لبنان، عراق ....صرف جنگ افروزی کند و در سطح جهانی درموضعی طلبکار و حق به جانب بنشیند.
اما برجام، جز آنکه تداوم حکومت اسلامی را برای ۲۵ سال تضمین میکرد، چه سودی برای مردم ایران داشت؟ کدامیک از نابسامانیها را درمان کرد و کدام چرخ صنعت را به حرکت آورد؟ نابسامانی ایران نه نتیجۀ تحریمها، بلکه پیامد سیاست خردستیز و ضدملی حکومت است و نه تنها برجام، که هیچ معجزهای آن را جبران نخواهد کرد.
شما روزگاری به انگیزۀ خدمت به میهن پای در فعالیت سیاسی گذاشتید، چگونه وجدانتان اجازه میدهد، پشتیبان حکومتی باشید که ایران را رو به نابودی میبرد؟ بر علیه حکومت اسلامی شعار میدهید، اما در عمل مهمترین تکیهگاه او هستید! بویژه از این جهت که غیر مذهبی و اغلب تحصیل کرده هستید، با دفاع خود از حکومت اسلامی، مردم ایران و جهان را سرگشته ساختهاید؟
اگر حکومت اسلامی از کمک تبلیغی و پشتیبانی عملی شما برخوردار نبود، مدتها بود که به سبب پیگیری سیاستهای ضدمردمی منزوی و به عقب نشینی وادار شده بود. در سطح جهانی نیز واقعیت اینستکه جهان متمدن نمیداند که چگونه حکومتی را که به همۀ ارزشهای مدنیت اعلام جنگ داده، اما از «پایگاه مردمی» برخوردار است، رام کند؟ برجام در واقع باجی بود که غرب ، به ناچار برای جلوگیری از دستیابی حکومت اسلامی به سلاح اتمی، خود را مجبور به پرداخت آن دید.
هممیهنان چپ، ملت ما در مبارزهای بر سر مرگ و زندگی درگیر است که با توجه به سقوط همه جانبۀ کشور بزودی به نطقۀ اوج خود خواهد رسید. بر شماست که «عینک کبود» چپ نگری را از چشم بردارید و ببینید که کشورهایی که شما از آنها بعنوان غارتگران جهان یاد میکنید در واقع سازندگان تمدن نوینی هستند که هر روز بخش بزرگتری از بشریت را در سایۀ امنیت و رفاه و آزادی میگیرد. ایران تنها از راه دوستی و همکاری با جهان پیشرفته آیندهای نیک خواهد یافت و نه در زیر سلطۀ حکومت اسلامی که جز جدال برای تسخیر جهان هدفی ندارد.
گیرم حکومت اسلامی به سلاح اتمی دست یابد و غرب همۀ تحریمها را لغو کند، آیا حکومت اسلامی خواهد توانست قدمی در راه بهبود اوضاع زندگی مردم ایران بردارد؟ آیا خواهد توانست با فساد فراگیر، اقتصاد ناکارآمد، نابودی محیط زیست، نظام آموزشی عقب مانده و سقوط اخلاقی جامعه مبارزه کند؟ گیرم حکومت اسلامی توانست «پوزۀ امیریالیسم جهانخوار را به خاک و خون بمالد»، آیا از آن پس جهانیان در امنیت و آسایش زندگی خواهند کرد؟
شما در خدمت دستگاه تبلیغی رژیم، ترامپ و نتانیاهو را دو جنگطلبی میخوانید که میخواهند «ایران بزودی صد میلیونی خلع سلاح و بی دفاع»(۳) باشد. شما این حقیقت را وارونه نشان میدهید، که آنان نمایندگان دو کشور دمکراتیکی هستند که از سوی شهروندان آگاهانه و آزادانه انتخاب شدهاند. بیاندیشید که چه رفتاری باعث شده است که مردمان دو کشوری که میتوانند بهترین دوست و یاور ایران در راه سازندگی باشند، از حکومت مورد پشتیبانی شما چنین واهمه دارند.
در خیزش دی ماه، مردم ایران هرگونه اصلاحطلبی را ردّ کردند، زیرا به تلخی دریافتهاند که اصلاحطلبِی در سایۀ حکومت اسلامی نه باعث بهبود اوضاع، بلکه تنها در خدمت به تداوم رژیم است.
فکر میکنید مردم ایران دربارۀ «جنبش چپ» که تا بحال کوچکترین قدمی برای بهبود اوضاع زندگی مردم برنداشته، اما برای مشروعیت بخشیدن به رژیم اسلامی از هیچ خدمتی فروگذار نکرده، چگونه داوری خواهد کرد؟ بعنوان کسی که نیمی از عمرش را چپ بوده است، آرزو میکنم اجازه ندهید داوری مردم ایران نسبت به شما تحقق گفتۀ Kurt Tucholsky باشد که: «آنکه یاد گرفت مارکسیستی فکر کند، دیگر نمیتواند فکر کند!»
جای شما در میان ملت ایران خالی است! به این شعار دیماه باور کنید که: «دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست!»(۴) آنگاه شایسته خواهید بود که «پشت به دشمن، رو به میهن!» قرار گیرید.
———————-
(۱)، (۲)، (۳) امیر مُمبینی، اصلاح برجام نه! اصلاح نظر مخالفان برجام!، ایران امروز، 6/5/2018
(۴) احمد پورمندی، جبهه نجات ملی، ضرورتی درنگناپذیر!، ایران امروز، 5/5/2018
■ آقای فاضل غیبی متاسفانه این است که شما مطرح کردید . این دسته از دوستان با این استدلال که تحول ،ترقی و آزادی را مردم عصیان زده در خیابان نمیتوانند تامین کنند و این که انقلاب چاره درد نیست و مبارزه مسلمت آمیز و بدون خشونت تنها در شرایط کمی معتدل امکان پذیر است سخت مشغول انجوهای اجتماعی، فرهنگی شدند. دوستان ما با آن پیش زمینه غرب ستیزی و ضد امپریالیستی و به ویژه ضد آمریکایی در سپهر سیاسی ایران با ترسیم غیر واقعی از اصلاح طلبان و ظرفیت آنها و از آن فاجعه بار تر عدم درک واقعی از حاکمیت بیت رهبری و الیگارشی امنیتی-نظامی اهدافی برای خود تعریف کردند که عملا توان خود را ناکارامد کردند.اگر تا قبل از اعتراض گسترده مردم و رفتار خبیث حاکمیت ولایت فقیه با انتخابات اخیر و بر کناری شهردار تهران و برخورد خشن با مردم این سیاست به نوعی قابل درک بود اما اکنون بیمعنیترین و تاسف بارترین روش برخورد است.
با احترام بهروز
■ هموطن عزیز آقای غیبی بسیار مقاله روشنگرانه ای بود . از شما ممنون هستم٫ امیدوارم حداقل عده معدودی از این افراد چپ که دنیا را کماکان سیاه و سفید میبینند از این مقاله درس مثبتی بگیرند.
حمید هوشور
■ آنانی که که ایدولوژیک می اندیشند، دیگر روشنفکر نیستند، انان برده دگمها هستند. درود بر شما هم میهن ازاداندیش و شجاع جناب غیبی.
کاوه ج.
■ جناب غیبی گرامی شما میفرمائید «اما اسفا جمعی از بهترین فرزندان ایران که روزگاری بخاطر سعادت میهن به میدان آمده بودند، به سبب نداشتن شهامت روبرو شدن با واقعیت، مجبورند از حکومتی پشتیبانی کنند که کشور را به سوی نابودی میبرد و در انتخاباتی شرکت کنند که میدانند فقط نمایشی برای مشروعیت بخشیدن به رژیم است.»
من از همان چپهای قدیم هستم که هم از برجام دفاع میکنم و هم از شرکت در انتخابات و از این زاویه میخواهیم علت پشتیبانی از برجام و شرکت و دعوت از شرکت مردم را درانتخابات را گفته و پس از ان با سوال از شما نوشتهام را بپایان برم.
جناب غیبی گرامی: من بر آنم که هیچ انقلاب، دخالت خارجی و یا جنگی به دمکراسی نروئیده و وضع را نه بهتر که بدتر کرده است. در سال ۵۷ ما آزادی را فدای عدالت کردیم در نیتجه به عدالت رسیدیم و نه به آزادی. از همین نظر طرفدار رفرم و اصلاحات هستم. دفاع از اصلاحات و اصلاح طلبان را بهترین، کم هزینهترین و مطمئنترین راه در میان گزینههای فعلی برای رسیدن به دمکراسی میدانم.
آقای غیبی گرامی: شما اگر چون من خواهان دمکراسی و آزادی هستید، لطف کنید دمکراسی مورد نظرتان و مهمتر از آن شکل عبور از جمهوری اسلامی برای رسیدن به دمکراسی را مهنـدسی کنید.
با مهر و احترام به شما / مهدی دهنوی
■ ضمن سپاس از نوشته جنابعالی،
مدتها فكرم مشغول این بود كه چطور شد كه درس خواندههای نسل پیش از ما و نسل ما در سطح چنان وسیعی جذب ایدههای كمونیستی و مالا ذوب حزب توده شدند؟ چرا كه عمل كرد و ذهنیت ضد (ضد سرمایه داری) انها را مغایر و یا در بهترین حالت زاویة دار با فلسفه های ماركسیستی میدیدم و میبینم. فكر میكنم كه به این نتیجه رسیدهام كه جذب ذوب شدن درس خوانده های ما به حزب كمونیست و خط مشی آن نه از سر باور به ایدههای ماركسیستی بوده و هست، بلكه تشابه های فرهنگی مردم روس و ایران است كه عامل این جذبیت و ذوبیت گردیده - دیكتاتور مابی و دیكتاتور پذیری، تعصب و كور رنگی فرهنگی (فقط سفید وسیاه دیدن) كلی نگری و كلی گوئی فرار از دیالوگ و دیالیكتیك از شاخصه های این اشتراك فرهنگی است.
برای روشنتر كردن مطلب از برهان خلف استفاده میكنم. اگر به فرض به جای روسیه، یكی از كشور های اروپائی مثل انگلیس و فرانسه، و هلند و یا آلمان همسایه شمالی ما بود و دقیقا انقلاب كمونیستی اكتبر ١٩١٧ در ان كشور فرضی همسایه ما اتفاق میافتاد و حكومت ان كشور كمونیستی میشد، در ایران نسل های ما در سطح بسیار كوچكتری جذب سیاست و ذوب حزب كمونیست ان كشور ها میشدند چونكه شاخص های فرهنگی انها به نزدیكی شاخص های فرهنگی روسی و ایرانی نبود. گر چه گروهی از ما بودند و هستند كه داعیه هم نژادی با ألمان و پسر عموگری با آنها را دارند، ولی من فكر میكنم كه ما بیشتر پسر عموی روس هائیم تا پسر عموی آلمان ها. اگر به عاقبت سه قهرمان برنده جنگ دوم كه چرچیل و دو گُل و استالین میباشند توجه كنیم، هردو نفر اول پس از جنگ توسط مردم انگلیس و فرانسه به زیر امدند. ولی فقط و فقط استالین است كه ماند و خدا شد.
کاوه کیان
■ اگر از برجام دفاع میشود بر اساس این منطق ساده است که جامعه مدنی و توازن قدرت مابین دولت و ملت حاصل رشد اقتصادی است که در آن گروه ها و تشکیلات صنفی ظاهر شده که امکان رودررویی منظم و دراز مدت را با قوای قهریه مستبد را خواهند داشت و بدون آن نه طبقه کارگری شکل حواهد گرفت و نه طبقه متوسط و جامعه دیک همجوشی از بیکاران و نومیدها شده که فقط امکان شورش کور را خواهند داشت حال ما در برجام امکان تعامل با جهان رشد دادو ستد سرمایه گذاری و در یک کلام حاکم شدن تدریجی اقتصاد بر سیاست را میدیدیم همچون چین و سایر کشورهای مشابه که در پرتو آن امکان توازن جامعه و دولت بوجود آید که متاسفانه با امدن ترامپ به ناکامی کشید و این شانس و امکان توسعه و عقب زدن تندروهای تکفیری داخلی سلب گردید اما این تلاش چه از طریق منافذ انتخاباتی و یا خارج از ورود به سیستم برای کمک به سیاست های توسعهگرا برای به تعادل رسیدن با قهر دولتی ادامه خواهد یافت اگر غرب خواهان زندگی در دنیایی امن تر است باید به کمک نیرو های تحول طلب در ساختارهای عقب مانده برخیزد وگرنه سلاح تحریم تنها عناصر شرور و مستبد را تقویت کرده و نیروهای اصلاح طلب را ضعیف میسازد.
بهرنگ
■ سلام. دست شما درد نکند، من با شما همفکرم. با اجازه از شما من می خواهم نوشتە شمارا در فیسبوکم بگزارم. ارزوی شادی و سلامتی براتان ارزودارم.
کریم ایلخانی از سوئد
■ با این نظر شما در مورد اینکه باید «چپها با برجام، هنگام بستن این قرارداد با آن مخالفت میکردند» مخالفم. هدف این قرارداد لگام زدن و مهار کردن جنگ افروزان در ایران بوده. برای موفقیت آنهم باید فشار بیشتر به این رژیم وارد شود، آنچنان که اروپا در صدد انست. اما نگفته نباید گذشت، که در همین زمینه، بسیاری از «چپ»ها این عدم همراهی اروپا با ترمپ را به غلط، به حساب نزدیکی آنها با جمهوری اسلامی میگذارند. در صورتیکه آنان هم مانند آمریکا به خوبی میدانند که با حکومتی جنگ افروز، متجاوز، و گروگانگیر در ایران روبرو هستند. آنها فقط منتقد شیوه ترمپ در مقابله با چنین حکومتی هستند.
arzideh
■ با مهر وسپاس از جناب غیبی و دوستانی که صمیمانه اظهار نظر کردهاند. فقط یک نکته در اظهار نظر جناب مهدی دهنوی مرا به تعجب واداشت انجا که فرمودهاند: «من بر آنم که هیچ انقلاب، دخالت خارجی و یا جنگی به دمکراسی نروئیده و وضع را نه بهتر که بدتر کرده است. در سال ۵۷ ما آزادی را فدای عدالت کردیم در نیتجه به عدالت رسیدیم و نه به آزادی. از همین نظر طرفدار رفرم و اصلاحات هستم. دفاع از اصلاحات و اصلاح طلبان را بهترین، کم هزینهترین و مطمئنترین راه در میان گزینههای فعلی برای رسیدن به دمکراسی میدانم.»
جمله «در سال ۵۷ ما آزادی را فدای عدالت کردیم در نیتجه به عدالت رسیدیم و نه به آزادی» انقدر بدیهی فرض شده است که انسان مات و مبهوت به انقلاب ۵۷ می نگرد و در ان عدالت را می جوید .دوست عزیز آیا فقط کشتن سردمداران رژیم گذشته و اواره کرده اطرافیان شاه را برای برقراری عدالت کافی می دانید است. چطور می توانید هزاران مورد ظلم و تعدی این حکومت را ندیده بگیرید و از عدالت صحبت کنید و بعد به نتیجهگیریهای بعدی بپردازید. کسی که صغری و کبرای یک جمله را نسنجیده انتخاب کند به نتایج عجیب و غریب هم میرسد.
NAS Australia
■ با درود و سپاس بسیار درست و گویا نوششهاید. ای کاش چپ و راست که چهار ۴ ده پیش خود را از همه مردم ایران فهمیدهتر میدانستند و هنوز هم دم از دمکراسی و حکومت «جنایتکار» پیش از از حکومتی که دست و پای همه جنایتکاران دها و صدها سال پیش را را بسته است را میزنند به ایران میرفتند و برای بر اندازی حکومت اسلام ضد بشر فدا میکردنند.
بهمن ایراندوست
■ جناب اقا ویا خانم NAS
متاسفانه یا شما نوشته من درست نخوانده اید و یا اینکه من نتوانسته ام که نظرم درست بیان کنم. من به ان قسمت از نوشته ام که مورد اعتراض شما ست دو باره میپردازم. در سال ۵۷ گفتمان جامعه گفتمان انقلاب و دفاع از عدالت به طور عام بود. از سازمانهای کمونیستی که برای کمونیست مبارزه میکردند تا سازمان مجاهدین که مسئله اش جامعه بی طبقه توحیدی بود و تا خمینی که مستضعفان و حزب توده، پیکار ، ارمان مستضعفان و... همه و همه مسئله اشان نه ازادی که عدالت بود. بزبان دیگر چیزی بنام ازادی را( فعلا به درک از ازادی و حقوق بشر نداریم) اصلا مسئله هیچ سازمان مطرح ویا به ندرت بزرگان جامعه نبود. بنا بر این مسئله مسئله عدالت بود. خیلی خوب کار ی کردید که منو نقد کردید. اما خوب بود که شما که آقای غیبی تایید را کردهاید میفرمودید که چگونه برای دمکراسی میخواهید از سد حکومت اسلامی بگذرید. گذر از قدرتی که بیش از دو میلیون نیروی نظامی، بیش از ۴ میلیون هوادار تقریبا سازماندهی شده با مقدار ناحساب امکانات مالی. مسئله اصلی من با آقای غیبی و دیگر همنظران ایشان این است و گر نه من به این حکومت کوچکترین توهم ندارم. من بیشتر از انکه مسئلهام وجود جمهوری اسلامی باشد مسئلهام سوریهای شدن جامعه ایران است. ایران ظرفیت یک انقلاب دیگر ویا جنگ داخلی و یا حمله خارجی را ندارد. هر یک از این سه شکل بنظر من و بدون شک به سوریهای شدن ایران منجر خواهد شد. تمام حرف من این است و دیگر هیچ.
با مهر و احترام / دهنوی
■ جناب آقای کاوه کیان
۱. فقط بخشی از درس خوانده های تمام جهان؛ شمول بخشی از درس خواندههای روسیه و ایران به مارکسیسم گرایش پیدا کردند که این روزها ۲۰۰ سال از تولد کارل مارکس آلمانی می گذرد. در این روزها در زاد گاه او شعار «به امید جهانی بدون پول» و انتشار اسکناسهای «صفر یوروئی» بسیار چشم گیر بود.
۲. فقط در حکومت های دیکتاتوری نیروهای مخالف را بیرحمانه سرکوب کردند وگرنه در دموکراسی های اروپا مارکسیست ها در چارچوب پارلمانی فعالیت کرده و میکنند.
۳. روسیه تزاری بنا بر ماهیت ارتجاعی خود ، ترس و وحشت و تجاوز را نه در ایران، بلکه در تمام کشورهای حوزه ی بالتیک لتونی، لیتوانی، استونی ، فنلاند و سوئد اشاعه داده بود که از سیبری نروژ را نیز تهدید میکرد. بعداز روی کار آمدن بلشویک ها به «لولوی کمونیسم» تبدیل شد.بعداز فروپاشی آن دوباره «شبح روس» برگشت.
۴. امروز هم فقط در کشور هائی مثل ایران ،دگر اندیشان شمول چپ ها را «ذبح » می کنند .وگرنه در کشور های اروپائی همه جا حزب چپ وجود دارد و هر که علاقه داشت به آنها رای می دهد. به مجلس این کشور نگاه کنید.
۵. سیاست موروثی و الهی نیست هر فرد حق دارد مطابق منشور جهانی حقوق بشر آزادانه بیاندیشد و آنرا تبلیغ نماید. فقط مجرمان و دشمنان آزادی به بهانه های مختلف دگر اندیشان را به اشکال مختلف تا از بین بردن آنها آزار میدهد.
۶. حکومت گذشته جز خودش کسی را قبول نداشت و شکست خورد. این حکومت دینی، صد البته هزار بار بدتر از حکومت گذشته بد تر است و «دیگران» را تحمل نمی کند حتی اگر مسلمان باشد . البته و صدای فروپاشی و شکستن آن را می شنویم. اما بنظر میرسد ما هنوز نه از تاریخ خودمان و نه از بلائی که بر سر دیگر کشور ها آمده نیاموختیم که اگر بنا باشد سرنوشت ملتی را رای صندوق ها تعیین کند بهتر نیست برای تمرین حکومت چند حزبی و همکاری تمام نحله های فکری تمرین کنیم؟ چرا این محاسن دیگر کشور ها را نمی بینیم ؟ مگر ما چیزی از آنها کمتر داریم؟ در پایان کنار رفتن قانونی چرچیل و دوگل و آیزنهاور عجیب نیست این ناشی از ماهیت حکومت پارلمانی ست که احزاب با رای مردم به قدرت میرسند و کنار میرند . ولی با کنار رفتن چرچیل ملکه الیزابت استوار ماند و تا امروز ۱۴ نخست وزیر در انگلستان آمد و رفت. کاش حکومت گذشته ، مشروطه سلطنتی را ارج می گذاشت که دستخوش چنین خرابی ها نمی شدیم.
با آرزوی خوشبختی مردم ایران / آ. بزرگمهر
■ از گذشته های دور در ایران شهرت نخست چپ بر بیدینی و خدا ناپرستی آنها بود. دستکم در ایران یک کمونیست مخالف انجام اصول دین و دروغهای بهشت و جهنم بود. اما در عمل در چهل سال گذشته من شاهد دوری جستن چپ های ایرانی از اصل بیدینی و یا ضد دین بودن است آنها از همراهی با اسلام ستیزان و روشنگران مذهبی دوری میگزینند. در یک سازمان خرافه ستیزی قدیمی با سابقه که در کالیفرنیا فعال است حتا یک چپ وجود ندارد و سفارش دائمی آنها به مدیریت سازمان این بوده که بجای ستیز با اسلام فریادتان را برسر آمریکای جنایتکار بزنید! و این در حالی است که همه شان در آمریکا زندگی خوبی دارند، به ایران هم میروند و میآیند و شخصا چند تنی را که من میشناسم در ایران هم وضع خوبی دارند یکی از آنها هنرمندی است که هم در آمریکا پول خوبی میسازد هم در ایران سالی یکبار نمایشگاه میگذارد و از زندگی ساده عدالتخواهی و کمونیستی در وجودش هیچ دیده نمیشود اما راه میرود به امپریالیسم جنایتکار آمریکا ناسزا میدهد. چپ های ایرانی براستی چپ چپ هم نیستند آنها ما را سر کار گذاشتهاند. و من متوجه شده ام که آنها دیگر مخالف دین و باور به وجود خدا هم نیستند و بعضا در مراسم مذهبی شرکت کرده امن یجیبی هم میخوانند!! چپ های هم میهن ما درآمریکا آنقدر که با آمریکا ضدیت دارند اصلا با جمهوری اسلامی مشکلی ندارند. در حالیکه در آمریکای جنایتکار و جهانخوار آنها جلسات هفتگی و ماهیانه و سالانه خود را بدون هیچ مانعی دارند اما در ایران نه. چپ های ما هم به بقیه ما ها میمانند نه بیشتر و نه کمتر. امیدواریم به درخواست های انساندوستانه آقای فاضل غیبی که خود روزگاری چپ بوده است گوش کنند و در مبارزه مرگ و زندگی امروز ایرانیان همراه شوند.
همراه شو ای عزیز / سیاوش