انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ همانطور که روحالله خمینی بارها تاکید کرده بود، حقیقتا انقلاب مستضعفین و کوخنشینان علیه مستکبرین و کاخنشینان بود. مستضعفین و کوخنشینانی که ابعاد و واقعیتهای اجتماعیاشان در محدوده طبقهبندیهای کلاسیک و شناخته شده نمیگنجید و بیشتر یک فرهنگ خاص، سبک زندگی ویژه خود، روش مصرف و سرانجام منزلت اجتماعی مشخصی را نمایندگی میکردند.
شاخصههای این سبک از زندگی و فرهنگ بر خاسته از آن را میتوان در جامعه سنتی و مذهبی ایرانِ دهههای پیش از انقلاب اسلامی مشاهده کرد، از جمله در رابطه با نقش مذهب و نهادهای مذهبی در ایجاد پیوندها و مناسبات قابل اعتماد برای این بخش از جامعه ایران؛ و یا میزان باورهای مردم سنتی به روحانیون و پیروی از قوانین و مقررات دینی (برای مثال در امور مالی، از طریق خمس و ذکات، و امور دیگری مانند ازدواج)؛ و سرانجام و مهمتر از هر چیز، در رابطه با نقش بازار بعنوان یک نهاد نسبتا مستقل و بسته اقتصادی که گردش تولید و مصرف درونی خود را داشت.
هسته اصلی بخش مدرن جامعه ایران را نخبگان وابسته به نظام پادشاهی (در زمینههای فرهنگی، صنعتی-تولیدی، نظامیگری و دانش آموختگان کشورهای غربی) تشکیل میدادند، اما بخشهایی از کارمندان و صاحبان صنایع کوچک و تحصیلکردگان دانشگاههای ایران و سرانجام طبقه متوسط شهرنشین در شهرهای بزرگ نیز خود را از نظر منزلت اجتماعی، سبک زندگی و از نظر روحی، روانی و فرهنگی متعلق به بخش مدرن میدانستند. این بخش با بهره وری از رشد و رونق اقتصادی ناشی از درآمدهای نفتی به رفاه نسبتا خوبی دست یافته بود و سعی میکرد که اسلوب و طرز فکر مدرن را در زندگی اجتماعی و خانوادگی خود پیاده نماید.
بر این مبنا میتوان ساختار اجتماعی-فرهنگی این دوران را بطور کلی به دو بخش عمده تقسیم نمود، بخش مدرن و بخش سنتی. لازم به توضیح است که تقسیم بندی مدرن و سنتی را از منظر فرهنگ، مناسبات اجتماعی-خانوادگی، شرایط تحصیلی، سبک زندگی، نحوه تولید و مصرف و نیز محل زندگی انجام دادهام.
در این دوران به هر میزان که بخش متوسط مدرن رشد میکند، رابطهاش با بخشهای سنتیتر جامعه، حاشیه نشینان و ساکنین شهرهای دور افتاده و روستاها که هنوز از رونق اقتصادی آن دوران بهرهمند نشده بودند ضعیفتر میگردد. در این فرایند است که دو سبک زندگی مختلف، دو فرهنگ متفاوت و دو گونه از مناسبات اجتماعی، خانوادگی و حتی قضایی در ایران آنروز شکل میگیرند که با وجودیکه در کنار هم زندگی میکنند، اما نسبت به هم بیگانهاند. در شهرهای دور افتاده و روستاها، روحانیت و محاکم سنتیِ شرعی برای رفع دعواهای مالی و خانوادگی هنوز مورد اعتمادند و نزول خوارها، شرخرها، فال گیران، استخاره کنندگان، کلاه گذاران شرعی و خمس و ذکات بگیران و حتی طبیبهای سنتی حضور و نقش فعالی در حل و فصل امور و مشکلات مردم دارند.
در سالهای پیش از انقلاب اسلامی اما بخشهای سنتی جامعه ایران برآمد آشکارتری در مقایسه با دههها پیشین، از خود نشان میدهند. از جمله مهمترین عوامل موثر در این برآمد آشکار و گسترده، باز گذاشته شدن دست نهادها و انجمنهای مذهبی از سوی حکومت محمد رضا شاه پهلوی (به عنوان عامل بازدارنده داخلی در برابر رشد نیروهای کمونیست و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در ایران) و نیز جشنهای گسترده و پر هزینه دوهزار و پانصد ساله بودند. به همین علت نیروهای مذهبی با اتکا به روحانیت و به یمن شرایط نسبتا باز و مساعدی که برای آنها (عامدانه از سوی شاه) فراهم آمده بود، به بهانه اعتراض به این جشنها، حضور فعالتری در عرصههای سیاسی و فرهنگی پیدا میکنند.
در نتیجه چنین تحولاتی بود که تضاد بین سنت و مدرنیته که تا کنون و عمدتا در سطوح روشنفکران و نخبگان مطرح بود، به سطح و متن جامعه کشانده میشود. عدم بهره وری از رونقهای اقتصادی آن دوران از یک سو و مشاهده اختلافات و تضادهای فرهنگی، معیشتی و سبکهای زندگی ناآشنا و غریب که در شهرهای بزرگ و در میان طبقه متوسط شهر نشین در جریان بودند و مقایسه آنها با منزلتهای اجتماعی خود نیز از جمله دلایل مهمِ در کشیده شدن این تضادها به متن جامعه ایران بود.
اما این پیش زمینهها و بدنبال آن برآمد بخش سنتی ایران هرگز بدون حضور فعال دو عامل مهم دیگر امکان پذیر نبود. دو عاملی که در این مقطع در کنار یکدیگر قرار گرفتند و یاری رسان هم شدند. این دو عامل بسیار موثر، روحانیت و روشنفکران چپگرای مسلمان بودند که هر یک از ظن خود از طبقات ضعیفتر و عقب نگاه داشته شده جامعه ایران حمایت میکردند. البته اگر پایگاه تاریخی روحانیت همواره بخشهای سنتی، فقیر و روستا و حاشیه نشین بوده است، روشنفکران مسلمان و چپگرا، با وجودیکه عمدتا از طبقات متوسط و مدرن شهری و تحصیل کرده بر میآمدند، بخاطر عقاید ایدئولوژیک، خود را متعلق به طبقات محروم می دانستند و سعی میکردند از نظر سبک زندگی و فرهنگ به این طبقه نزدیک شوند.
البته در کنار این دو عامل، نوپایی بخش متوسط مدرن جامعه ایران و قدمت تاریخی بخشهای سنتی نیز مزید بر علتِ برآمد سریع بخشهای سنتی جامعه ایران در مقطع انقلاب اسلامی شده بود. موقعیت و قدرت بخش مدرن نیز بخاطر اینکه هسته مرکزی آن، نخبگان و برگزیدگان جامعه ایران و وابستگان به نظام پادشاهی، بسیار متاثر و وابسته به تحولات جهانی و بویژه سیاستهای قدرتهای بزرگ مانند امریکا بود، با کوچکترین تغییر در سیاستهای جهانی قدرتهای بزرگ تضعیف و یا تقویت میشد.
برآمد بخشهای سنتی جامعه ایران، بدلیل نقشهای حمایتی روحانیت و روشنفکران چپگرای مسلمان از یک سو و تضعیف موقعیت بخش نو پای مدرن جامعه ایران، بدلیل تغییر سیاستهای امریکا نسبت به دولت ایران و کاهش حمایتهای آن از محمدرضا شاه پهلوی از سوی دیگر، بر فاصله، بیگانگی و تضاد این دو بخش با یکدیگر افزود. حضور فعال رهبران سیاسی و مذهبی چپگرا و روشنفکران حامی بازگشت به سنت از جمله علی شریعتی و جلال آل احمد، و بیاعتمادی تاریخی بین دو بخش مدرن و سنتی جامعه ایران که پیشینه آن به دوران انقلاب مشروطه باز میگشت نیز در گسترش تضاد بین سنت و مدرنیته در متن جامعه ایران نقش بسزایی داشتند.
به این ترتیب بود که انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ با هژمونی و غلبه تمام عیار سنت گرایان که از پشتیبانی گسترده و بیدریغ بخشهای سنتی برخوردار بودند و از همراهی بسیاری از چپگرایان و روشنفکران بهره میبردند، به پیروزی رسید و جابجایی بزرگی در ساختارهای طبقاتی و منزلگاههای اجتماعی در ایران صورت گرفت. جابجایی و تحولاتی که امروزه پس از چهار دهه، مشخص گردیده که یک اشتباه و انحراف بزرگ تاریخی بوده است.
با وجود جو احساسی حاکم در آن زمان که گویی همه به یک وحدت رسیده بودند، شکافهای اجتماعی و فرهنگی و بویژه تضاد بین سنت و مدرنیته در ایران نه تنها کاهش نیافتند بلکه عمیقتر نیز شدند. اشتباه بزرگ روشنفکران و فعالین در آن زمان این بود که بخاطر منافع ایدئولوژیک خود بجای تلاش بر نزدیکی دو بخش سنتی و مدرن و معالجه بیگانگی این دو از یکدیگر، با زدن مارکهایی مانند غربی، وابسته، سرمایه دار و استثمارگر بر رقبای خود، آنها را بطور کامل از شطرنج سیاسی ایرانِ آنزمان حذف نمودند و آنچه را که نسلهای روشنفکر مدرن ایران در دوران جنبش مشروطه و نهضت ملی شدن نفت بنا نهاده بودند یکسره نابود نمودند و سرنوشت و آینده مردم ایران را بدست مشروعه خواهان و دشمنان خونین مدرنیته سپردند.
با وجودیکه بخشهای مدرنتر جامعه ایران و طبقات متوسط شهرهای بزرگ کشورمان در طول این چهار دهه که از تاسیس جمهوری اسلامی میگذرد ضربات و آسیبهای فراوانی دیدهاند و علاوه بر محدودیتهای بسیار در انتخاب نوع زندگی و طرز پوشش از نظر اقتصادی نیز همواره تحت فشار بودهاند و روز بر روز به طبقات ضعیفتر جامعه ایران نزدیک شدهاند، اما در عین حال توانستهاند در مقاطعی دست بالاتر را در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران پیدا نمایند، از جمله در انتخابات دور اول ریاست جمهوری خاتمی و سپس دوران جنبش سبز که طبقات متوسط و مدرنتر شهرهای بزرگ بدنه اصلی آنرا تشکیل میدادند.
اما در همین مقاطع نیز اشتباه بزرگی از سوی روشنفکران و بویژه اصلاحطلبان صورت گرفت که قابل مقایسه با اشتباه تاریخی روشنفکران و چپگرایان دوران انقلاب اسلامی است. با این تفاوت که روشنفکران و فعالین سیاسی مقطع انقلاب اسلامی بخشهای متوسط و مدرن جامعه ایران را فراموش کردند و فقط منافع بخشهای سنتی و ضعیف جامعه را مورد توجه قرار دادند، اما در مقاطع سالهای دهه هشتاد و نود، فعالین سیاسی و روشنفکران تلاش خود را به اصلاحات و تغییرات سیاسی و فرهنگی که عمدتا خواسته بخشهای مدرنتر جامعه ایران بودند معطوف داشتند و منافع و خواستههای بخشهای ضعیفتر که عمدتا صنفی و اقتصادی بودند مورد توجه قرار ندادند. سیاستهایی که خود اصلاح طلبان به آنها نقدهای فراوان دارند و نپرداختن به مطالبات بخشهای ضعیفتر و معمولا سنتیتر جامعه را خطای بزرگ مینامند. اشتباه و خطایی که نتیجه و پیامد آن ظهور جریانات پوپولیستی بود.
اما اگر در دوران انقلاب اسلامی و در مقاطع یادشده یکی از دو بخش سنتی و مدرن جامعه ایران دست بالاتر را داشتهاند و بخش دیگر در حاشیه قرار گرفته است، ما در جنبشهای اعتراضی دی ماه سال گذشته و تحولات پس از آن، شاهد چنین وضعیتی نیستیم. با وجودیکه در جنبشهای اعتراضی اخیر مطالبات اقتصادی و صنفی در محوریت قرار داشتند و بیکاران شهرستانی و طبقات ضعیفتر جامعه ایران بدنه اصلی آنرا تشکیل میدادند اما ما در ادامه این اعتراضات شاهد کشیده شدن دامنه آنها به موضوعاتی مانند درخواست آزادی زندانیان سیاسی، لغو حجاب اجباری و آزادیهای بیشتر برای اقلیتهای مذهبی و مرامی نیز بودیم. از این نظر است که جنبش اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ در جایگاه کاملا متفاوت از جنبشهای اعتراضی دهههای اخیر قرار میگیرد.
تفاوتهای اصلی در این واقعیت نهفته است که جنبش دی ماه ۹۶ بر خلاف جنبشهای پیشین هنوز فاقد یک رهبری مشخص است. رهبری جنبش دوم خرداد و جنبش سبز در دست اصلاح طلبان بود و افراد شاخصی مانند محمد خاتمی و میرحسین موسوی و کروبی در راس آن قرار داشتند.
شعارهای بعضا کاملا متضاد و متناقض در جنبش اعتراضی دی ماه ۹۶ که تا کنون نیز ادامه دارد و گستردگی مطالبات از اقتصادی و صنفی و امنیت و آزادیهای اجتماعی-فرهنگی و نامشخص بودن تحولات آینده، حتی آینده نزدیک، ظهور یک رهبری جدید را با موانع بیشماری روبرو ساخته است.
از سوی دیگر، در ناآرامیها و اعتراضات اخیر که جرقه آن در دی ما سال پیش زده شد، بخشهای مختلف جامعه ایران از سنتی تا مدرن حضور فعال دارند، پدیدهای که ما در دههای اخیر کمتر شاهد آن بودهایم. در همین رابطه است که بسیاری از فعالین و جریانات سیاسی مخالف جمهوری اسلامی بیش از گذشته آماده اتحاد و همبستگی بر مبنای حداقلها شدهاند و قبل از ارائه و تاکید بر یک آلترناتیو مشخص برای نظام جمهوری اسلامی بر خواستههای عمومی و مشترک همه مردم ایران از جمله انتخابات آزاد و یا رفراندوم، آزادی زندانیهای سیاسی، لغو حجاب اجباری و آزادیهای اجتماعی، فرهنگی و دینی و مرامی بیش از گذشته تاکید میکنند.
اما آنچه که در این شرایط بیش از تلاشهای که عمدتا در میان فعالین و گروههای سیاسی در جریان است، اهمیت دارد دست اتحاد خود مردم ایران با یکدیگر است، بویژه همکاری و اتحاد بخشهای سنتی و مدرن و شهرهای بزرگ و کوچک ایران. اگر روی این ضرورت و تلاش از طرف خود نهادهای مردمی سرمایه گذاری نشود، اتحاد احزاب و کنشگران سیاسی مخالف جمهوری اسلامی مانند گذشته در همان سطح روشنفکران و نخبگان سیاسی باقی خواهد ماند.
خطر اصلی در این شرایط بیتفاوت بودن نسبت به مطالبات دیگر بخشها و طبقات مختلف ایران و تمرکز و توجه صرف بر خواستهها و نیازهای بخش و صنف و طبقه متبوع خود است. تبعیضهای قومیتی و جنسیتی و دینی صرفا مشکل زنان و یا قومیتها و اقلیتهای دینی نیست، مشکلِ همه ما مردم ایران است. اعتصابات کارگران و مال باختگان نیز نباید محدود در این طبقه و گروه باقی بماند، حتی اگر امکان حمایت سیاسی و پیوستن به صفوفشان را نداریم میتوانیم از طریق نهادهای مردمی دست یاری و کمکهای اقتصادی و مالی بسوی هموطنان خود دراز کنیم و یا همدل و هم درد خانوادههای زنداینان سیاسی باشیم.
تهدید اصلی در شرایط بسیار بحرانی و غیر قابل پیشبینی در خود فرورفتن و بیرون کشیدن گلیم خود از سیل عظیمی است که آینده این مرز و بوم و ملت و تاریخ ایران را در معرض خطر جدی قرار داده است. ضرورت اتحاد و همبستگی که بیش از هر زمان دیگری احساس میشود، قبل هر چیز متوجه مردم و بخشهای طبقات و اقوام ساکن این سرزمین مادری است.