iran-emrooz.net | Fri, 10.03.2006, 7:25
بیتوجهی به نقش جنبشهای اجتماعی
دکتر کاظم علمداری
جمعه ١٩ اسفند ١٣٨٤
همانگونه که در بخش هفتم نوشتم کوتاهی عمدی یا سهوی اصلاح طلبان درپشتیبانی کردن ازهستههای پراکنده جنبش زنان، و یکی پنداشتن تشکیلاتی مانند "مرکز امور زنان" وابسته به دولت، و ان جی اوها ی دولتی و نیمه دولتی با جنبش زنان، سر آخر به زیان اصلاح طلبان تمام شد. زیرا آنها آرای یکی از مهم ترین پایگاههای اجتماعی خود، یعنی زنان را از دست دادند. خطاهای مشابه ای نیز در رابطه با دانشجویان، معلمان، کارگران و کارمندان انجام گرفت که در این بخش گوشههای از آن را توضیح می دهم. نکته دیگر اینکه خطایهایی که در زمینه سیاست راهبردی و کابردی رخ داد برخی ناشی از ندانم کاری اصلاح طلبان، و برخی دیگر ناشی از اعتقاد آنها برای ممانعت از رشد نیروها مستقل و غیر خودی، و حفظ نظام بوده است که در هر دو حالت و در نهایت به زیان اصلاحات تمام شد.
نادیده گرفتن نقش تعیین کننده تشکیلات مستقل حزبی، مدنی، و سندیکایی، و سیهم نکردن مردم در پیشبرد اهداف صنفی واجتماعی خود، و برنامههای اصلاحی جامعه، سبب شد که مخالفان با تکیه بر اهرم تشکیلات نظامی - امنیتی و قضبایی مانع پیشرفت اصلاحات شوند. اتخاذ چنین سیاستی از طرف اصلاح طلبان بطور عمده با دو خواست یکی ممانعت از دخالت مستقیم مردم سازمان یافته و گروههای غیر خودی در قدرت، و سهیم شدن آنها در تصمیم گیریها، و دوم، حل مشکلات جامعه میان ریش سفیدان، و چانه زنی در بالا بود، که البته این سیاست راه به جایی نبرد. در زیر به چند نمونه مشخص دیگراز جنبشهای اجتماعی ضروری بعنوان اهرم فشار بر مخالفان اصلاحات، و شرکت سازمان یافته مردم در دمکراتیزه کردن جامعه، و سیاست اصلاح طلبان در قبال آنها اشاره می کنم.
نبود تشکیلات مدنی، سیاسی و صنفی
اصلاحات با جمع شدن خود به خودی مردم و گروههای مختلف حول یک پلاتفرم سیاسی، وباخواست اصلاح نظام، و یا به دلیل خرد جمعی شناخت از موقعییتی استثنایی که حتی بسیاری از نیروهای سیاسی، و حاکمیت آنرا نشاخته بودند، پیروز شد؛ و با مماشات، خطاهای پی در پی و پراکندن این نیروها توسط اصلاح طلبانی که به قدرت رسیده بودند، شکست خورد.
اصلاح طلبان می بایست به ایجاد سازمانهای حزبی، جامعه مدنی و سندیکاهای کاری مستقل، آنطور که وعده داده بودند، کمک می کردند. امروز که اصلاح طلبان قدرت را از دست داده اند برایشان روشن می شود که درنبود تشکیلات حزبی و جنبش اجتماعی، آنها قادر نیستند که حتی از رسانه گروهی صوتی و تصویری مستقلی برخوردار باشند. مردم پراکنده و بی سازمان در بهترین حالت در موقع انتخابات در صحنه حاضر می شوند. اعتراضهای پی در پی مهدی کروبی در زمان انتخابات مبنی بر تقلب علبه او به جابی نرسید. زیرا جناح رقیب می دانست آن کسانی که به او رای داده اند سازمان وتشکیلاتی ندارند که از او حمابت کنند. مردم پراکنده هیچ قدرتی ندارند. در حالیکه برای پیشبرد اهداف اصلاحات وحتی منافع حزبی اصلاح طلبان، حضور همیشگی مردم، ارتباط تشکیلاتی و سامان یافته با یکدیگر، و مراقبت روزانه از دست آوردها لازم بود، و هست. هیچ پیشرفتی بدودن حضور آگاهانه مردم در حفظ و نگهداری آن پایدار نخواهند بود. حتی دمکراسی و جامعه منی جا افتاده در غرب. زیرا همواره کسانی در صددند تا آنچه بدست آمده است را به سود خود وارونه کنند. این اصل در مورد شرایط ایران بسیار صادق بود. خاتمی خود اذعان کرده است که: "يکي از اشتباهات بزرگ استراتژيک اصلاح طلبان تقريباً بريده شدن از جامعه و مسائل روزمره جامعه بوده است. در اثر اين کوتاهي و بعد تبليغات وسيعي که صورت گرفت مردم احساس کردند اصلاحطلب يعني کسي که درد مردم را ندارد." خاتمی اضافه می کند: "ما بايد رابطهاي تعريفشده و سامانيافته با مردم برقرار کنيم."[1] اما این کار می بابست سالها قبل و پیش از آنکه اصلاحات به شکست بیانجامد رخ می داد.
نگارنده بیش از پنج سال پيش، یعنی در مرداد ماه ١٣٧٩، در مقالهای با عنوان "جريان اصلاحطلبى دوم خرداد در بن بست" به جدا افتادن دولت اصلاح طلب از مردم تأکید کردم ونوشتم: "اصلاحات دوم خردادى دچار بن بستى شده است كه نيروى متحول و خواهان دگرگونى جامعه را منفعل میكند. علت اصلى اين بن بست فقدان يك جنبش اجتماعى است." در همين مقاله دليل اصلى عدم پيدايش جنبش اجتماعى براى اصلاحات را در تزلزل اصلاحطلبان حکومتى در شركت دادن مردم در فرايند اصلاحات، و يكى دانستن دولت اصلاحطلب با جنبش اجتماعی اصلاحطلب دانستم. در حالى كه اين يگانگى از اساس بى پايه بود. دولت اصلاح طلب می بایست تسهیلات قانونی و لجستیکی شکل گیری جنبشهای اجتماعی اصلاح طلبی را فراهم می کرد. خاتمی در مقام رئیس دولت نمی توانست رهبر جنبش اصلاح طلبی باشد، و نبود.[2] زیرا جنبشهای اجتماعی در برابر دولت و برای چالش سیاستهای نادرست آن بوجود می آیند ، نه پشتیبانی از آنها. همچنین در همان مقاله اضافه کردم که: "دليل غلبه خط راست، چه در حملات خيابانى، و چه در دادگاههاى نمايشى، غيبت مردم درعرصه اصلاحات است. تنها عاملى كه خط راست را وادار به عقب نشينى میكند و اصول گرايان آنها را از مافياى قدرت جدا میسازد، حضور مردم است."[3] ولی در آن زمان اصلاح طلبان کمتر به این کمبودها توجه می کردند.
جنبش دانشجویی
نقش جریانات دانشجویی در پیروزی اصلاح طلبان در خرداد ١٣٧٦ و مجلس ششم برکسی پوشیده نیست. دانشجویان بعنوان بخش آگاه جامعه و یکی از مرجعهای داوری و تصمیم گیری مردم، و به ویژه خانواده ههایی که فرزندان دانشجو دارند بسیار پر اهمیت بوده است. یک دانشجوی آگاه در شرایطی مناسب، مانند ٢ خرداد ٧٦ قادر بوده است که کل خانواده، یا محله و روستای را با خود همراه کند. اصلاح طلبان برای کسب قدرت از این نیرو بهره بردند، ولی در ادامه حفظ قدرت، این نیرو را از خود راندند. مماشات مقامات، وفعل و انفعالاتی که در درون اصلاح طلبان رخ داد و آنها را از وعدههای اولیه خود دور ساخت سبب شد که جریانات دانشجویی به ویژه "دفترتحکیم وحدت" که در سازمان دهی نیروی جوان و سمت دهی گرایش سیاسی جامعه نقش ایفا می کرد از آنها فاصله بگیرد، و سر انجام به اپوزیسیون داخلی اصلاح طلبان بدل شود. درپی این فاصله و جدایی، اصلاح طلبان کوشیدند که نقش انتقادی دانشجویان را از طریق تبلیغات منفی، و تضعیف تشکیلاتی آنها خنثی نمایند، ولی این سیاست که حتی به انشعاب "دفترتحکیم وحدت" انجامید، درعمل علیه یکی از پایگاههای اصلی اصلاح طلبان بود که نتیجه منفی آن گریبان خودشان را نیزگرفت. یعنی پشتیبانی بخش دیگری از مدافعان اصلاحات را از دست دادند. از آن پس اصلاح طلبان سعی کردند که نقش دانشجویان را در پیروزی خاتمی در سال ٧٦ کم رنگ نشان دهند. آنها به دینامیسم اجتماعی جریان دانشجویی و نقش و تماس دانشجویان با بدنه جامعه توجه نکردند، و آنها را صرفا در صد کوچکی از کل جمعییت دانشجویی به حساب آوردند.
جریان دانشجویی در ایران در تمام دورهها، تشکیلاتی بسیار پویا، ونمودار بارز، و به قولی آئینه تمام نمایی از تحول درونی و ناپیدای جامعه سیاست زده ایران بوده است. یعنی اگر پیش از انقلاب جامعه زیر فشار دیکتاتوری شاه، آرام بود، نبض مخالفت و ضدیت جامعه با دیکتاتوری شاه در دانشگاهها می زد. بدین معنا که اعتراضات صنفی و سیاسی دانشجوبان خبر از نا آرامی درونی جامعه می داد. شیوه نگرش سیاسی و آرمانهای جامعه نیز که به دلیل سانسور مطبوعات و نبود آزادی احزاب و جنبشهای اجتماعی فرصت بروز نداشت در مواضع و خواستهای جریانات دانشجویی خود را نشان می داد. پس از انقلاب نیز جامعه ایران آرام آرام از موضع پشتیبانی قاطع از جمهوری اسلامی به مخالفت با آن تغییر کرد. در زمان دولت اصلاحات فرصتی پیش آمد که این مخالفتها در شکل جنبش دانشجویی سر باز کند، ولی نه جناح محافظه کار و نه جناح اصلاح طلب تاب تحمل آن را نداشتند، وبا شیوههای متفاوت آنرا خفه کردند. اصلاح طلبان واقف نبودند که با خاموش کردن جنبش دانشجویی در عمل به جناح مخالف خدمت می کنند. ماجرای حمله به کوی دانشگاه تهران و تبریزوعبور بی سر و صدای دولت اصلاح طلب از کنار آن و دادگاههای نمایشی برای اصلاحات هزینههای بزرگی داشت.
انقلاب و دانشگاه
از جمله اقدامات اولیه علیه دانشگاه بر پایی انقلاب فرهنگی بود. یکی از هزینههای انقلاب فرهنگی تعطیل دو نیم تا سه ساله مراکزعلمی کشور بود که با انگیزه سیاسی و ایدئولوژیک دینی شکل گرفت و ضربات بزرگی به جامعه علمی ایران وارد کرد. احمد شیرزاد نماینده سابق مجلس، و عضو پیشین دفتر تحکیم وحدت می نویسد: "در سال ١٣٥٩ به دنبال گلايهاي كه در پيام نوروزي امام راحل (ره) نسبت به وضع دانشگاهها مطرح شده بود، حركت گستردهاي در درون جنبش دانشجويي وقت شكل گرفت كه در اينجا مجال تحليل آن نيست. ماحصل اين تحرك، انقلاب فرهنگي بود كه برخلاف نام كلي آن عمدتاً دانشگاهها را در برگرفت و پيامد آن اين بود كه دانشگاهها قريب به ٥/٢ تا ٣ سال تعطيل شدند. شعارهايي كه در آن زمان بر ضد دانشگاهها و نظام علمي وتربيتي آنها سر داده ميشد كم و بيش شبيه همين حرفهايي است كه گهگاه آقاي مصباح يزدي و وزير محترم علوم {دولت احمدی نژاد} ميزنند. در آن زمان فضا حتي در بدنه جنبش دانشجويي آنچنان بر ضد نظام دانشگاهي بود كه در برخي جلسات دوستان داغ آن دوران ميگفتند: «ما اصلاً بايد بنياد دانشگاه را عوض كنيم، بايد دانشگاه را از نو تعريف كنيم. بايد مقولاتي مثل درس، استاد، دانشجو و ... را از نو بسازيم و تعريف كنيم."[4]
با سرکوبهای خشونت بار جنبش دانشجویی درسالهای اولیه پس از انقلاب، و بر پایی انقلاب فرهنگی، و در پی آن تصفیههای گسترده ایدئولوژیک وسیاسی در تمام سطوح دانشگاه، ظاهرا خیال حاکمیت از نقش این پایگاه آگاهی دهنده اجتماعی آرام گرفت.[5] حوزههای علمیه ی بطور سنتی همیشه نسبت به نقش دانشگاه و روشنفکران ناخرسند بودند. زیرا دانشگاه را بعنوان مرجع دیگر مردم، و به ویژه نهاد دور کننده مردم از دین و تفکر سنتی و اشاعه دهنده مدرنیت، رقیب خود می پنداشتند. پس از انقلاب و کسب قدرت سیاسی، زمان برای تصفیه حساب با این مرکز فراهم شد. بنابراین انقلابی که از دانشگاه آغاز شده بود و به سرنگونی دیکتاری شاه انجامید را به انقلابی علیه دانشگاه بدل کردند. احمد شیرزاد، می نویسد: "به ياد دارم برخي دوستان كه اكنون خود جزو شخصيتهاي دانشگاهي هستند در آن زمان در پاسخ به اعتراض ما ميگفتند: «اصلاً دانشگاههاي موجود خاكشان پرورنده روشنفكر بيدين و غربزده است. ما بايد دانشگاهها را تعطيل كنيم و حتي پي و بنيانشان را از اساس تغيير دهيم.»[6] آنها دانشگاهها را تعطیل کردند، اما دریافتند که دانشگاه را نمی توان برای همیشه بست، زیرا علاوه بر نیاز جامعه به آن " براي مردم و خانوادهها اين سؤال به مرور رخ مينمود كه چرا و تا كي دانشگاهها تعطيل هستند"[7]، ولی می توان آنرا به زیر سلطه خود گرفت.
روحانیت برای حفظ نفوذ بیشتر در دانشگاه و استفاده از اعتبار نام دانشگاه برای ترقیب مردم عادی به ادامه شرکت در نماز جمعه، وممانعت از رشد نیروهای مدرن جامعه، برگزاری نماز جمعه در صحن دانشگاه راهمیشگی کرد و آنرا به یکی دیگر از پایگاههای حود بدل ساخت. و هنوز هم حاضر نیست که پس از گذشت ٢٧ سال و ساخت بزرگترین مصلای جهان در بهترین نقطه تهران، دانشگاه را به دانشگاهیان واگذار کند. زیرا به نقش دانشگاه در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه واقف است. دانشگاه از آغاز پیدایش خود در تمام تحولات سیاسی جامعه ایران نقش، سهم و حضور داشته و پیشگام بوده است. با اقدامات مختلف از جمله بر گزاری نماز جمعه، و ایجاد سازمانهای داشجویی وابسته به دولت، در کنار تشکلهای دولتی استادان و کارکنان دانشگاه، و ممانعت ازشکل گیری و فعالیت تشکلهای مستقل دانشجویی، نقش دانشگاه بعنوان یک نهاد مدنی مقاومت در برابر دولت بسیارکاهش یافت، ولی نمرد. زیرا این مرکز از دو ویژه ای برجسته برخوردار است. نخست دانشگاه مرکز علمی، یعنی فراگیری استدلالهای عقلی، و مغایر با خرافات دینی است. دوم دانشگاه پایگاه نسل جوان، متحرک وبا ذهن پویا، مغرور و سرکش که هنوز از وابستگیهای زندگی و شغلی به دور است، می باشد. بنابراین ریسک پذیر. با امیتازهای دولتی از یکسو، ومجازاتها از دگر سو، فقط بخشی از این جمعببت را می توان در خدمت گرفت و با منفعل کرد. انگیزههای ایدئولوژیک و سیاسی نیز نمی تواند خارج از دگرگونیهای بطن و متن جامعه ادامه یابد وبطور طبیعی دستخوش تغببر خواهد شد.
تحول در دانشجویان حکومتی
اما در کنار تصفیههای ایدئولوزیک و سیاسی استادان، کارکنان و دانشجویان، برای ممانعت از رشد جنبش دانشجویی نیز می بایست تدابیری اندیشه می شد. پس از حذف قهری جنبش دانشجویی مستقل و چپ، حکومت جمهوری اسلامی با برپایی سازمانهای دانشجویی دولت ساخته کوشید که این خلاء را پر کند و از آن بعنوان اهرمی برای پیشبرد اهداف خود در دانشگاهها استفاده نماید. بدین منظور سازمان دانشجوبی "دفتر تحکیم وحدت" (وحدت دانشگاه با روحانیت!) با اراده مستقیم آیت الله خمینی در سال ١٣٥٨ساخته شد.
حشمت الله طبر زدی عضو سابق دفتر تحکیم وحدت می نویسد: " این تشکیلات در سال ١٣٥٨ در دیداری که گروهی از دانشجویان از جمله آقایان عباس عبدی، ابراهیم اصغرزاده با "آیت الله خمینی" داشتند، به توصیه ی ایشان به وجود آمد. حتی نام آن نیز توسط رهبر انتخاب شد. پس از آن و در طی ٢٥ سال، تنها گروهی که حق فعالیت رسمی در دانشگاهها را داشت، دفتر تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی عضو این دفتر بودند."[8] اما همانگونه که دانشگاه به الگوی دلخواه انقلابیون مذهبی و روحانیت متحد آن بدل نشد، دانشجویان مرتبط به دفتر تحکیم وحدت نیز ثابت باقی نماندند و در پی تحولات مختلف جامعه آنها نیز متحول شدند و از ابزار کار حکومت گران خارج گردیدند. جریان دفتر تحکیم وحدت در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ٧٦ با اصلاح طلبان همراه شد و در پیروزی آنها نقش بارزی ایفا کرد. این جهت گیری که گامی بزرگ خلاف اهداف اولیه این تشکیلات بود مسیر تحول بیشتر آن را پایه گذاشت.
برخلاف کنشگران اصلی اصلاحات که دلبستگی به قدرت و مزایای آن سبب گردید که از وعدهها خود عدول کنند، جریانات دانشجویی از جمله دفتر تحکیم وحدت، به دور از این وابستگیها، به روند رشد تکامل فکری خود ادامه داد و به سمت جنبش مستقل دانشجویی و سخنگویی جنبش مدنی ایران گام بر داشت. همین جهت گیری و انتقاد از سیاستهای محافظه کارانه اصلاح طلبان موجب گردید که اصلاح طلبان اقداماتی در جهت خنثی کردن آنها به عمل آورند بطوری که این جربان را به انشعاب کشاندند. دو طیف معروف به علامه و شیراز هر کدام در مسیری متفاوت حرکت کردند. اصلاح طلبان کوشیدند تا بخش رادیکال آن را که هسته ای با کیفیت برای ایجاد جنبش مستقل دانشجویی بود را از بین ببرند. برای مثال ضمن تقویت طیف شیراز، بخش متمایل به روحانیت مبارز، به تضعیف طیف علامه، بخش مستقل و متمایل به گروه کوچک تری از نمایندگان مجلس ششم، (موسوی خوئینیها، فاطمه حقیقت جو، ...) پرداختند.
اقدامات مشابهی که در مورد دیگر جریانات جنبش اجتماعی، مانند زنان، کانون نویسندگان صورت می گرفت، یعنی ممانعت غیر مستقیم از نشست و شکل گیری سازمانی آنها، در مورد دانشجویان نیز در سطح ضعیف تر کم کم اعمال می شد تا آنها نیز نتوانند صاحب تشیکلات مستقل و وسیع بشوند. برای نمونه عدم صدور مجوز برای نشست دانشجویان در دانشگاهها از جمله این اقدامات مخالف آنها بود. دفتر تحکیم وحدت در یکی از نامه ی اعتراضی خود به خاتمی نوشته بود: "مدتی است روسای دانشگاهها با تاکید بر مخالفت وزارت اطلاعات با برگزاری برنامههای دفتر تحکیم وحدت از صدور مجوز برگزاری نشست خودداری می کنند."[9] در راستای همین سیاست، علی شکوری راد، از اعضای بلند پابه حزب مشارکت، در مخالفت خود با دفتر تحکیم وحدت گفت: " به نظر من دفتر تحکیم وحدتی وجود ندارد. در حقیقت تنها یک مجموعه این نام را حمل میکند. دفتر تحکیم وحدت مورد نظر من مجموعهای از سال ٥٨ تا ٧٧ است که به آن افتخار میکنم."[10] بر خلاف نظر شکوری راد، روزنامه شرق می نویسد: "دفتر تحکیم وحدت اما از با سابقه ترین تشکلهای دانشجویی است که حتی از بسیاری احزاب سیاسی فعال تر در صحنه سیاسی کشور رخ می نمایاند. نمی توان منکر شد که این تشکل دانشجویی به سبب سیال بودن بدنه آن بیشترین ارتباط را با اجتماع دارد."[11] واقعیت این است که اصلاح طلبان نه با تشکیلات دانشجویی، بلکه با تشکیلات دانشجویی مستقل از اراده آنها مخالف بودند. همان سیاستی که در مورد زنان نیز داشتند. این روش در عمل به زیان اصلاحات تمام شد.
در ادامه سیاستهای انتقادی خود از دولت اصلاحات، و نا امید شدن از امکان تحول در درون ساختار کنونی نظام جمهوری اسلامی، چهار تن از رهیران دفتر تحکیم وحدت در همرایی با چند چهره دیگر منتقد سیاست اصلاح طلبان، طرح فراخوان رفراندم برای تشکیل مجلس مؤسسان را به عنوان اهرمی مناسب برای عبور از بن بست کنونی پیشنهاد کردند که مورد پشتیانی نسبی بخش آگاه جامعه نیز قرار گرفت. اما اصلاح طلبان برای خنثی کردن آن، غافل از آنکه پایگاه اجتماعی خود را تضعیف می کنند، دست به تبلیغات تخریبی گسترده علیه آن زدند. در بخشهای دیگر این سلسله مقالات به مسئله رفراندوم و نقش اصلاج طلبان اشاره خواهم کرد.
همانگونه که دفتر تحکیم وحدت دردو سال آخر عمر دولت اصلاحات به طیف اپوزیسیون اصلاح طلب نزدیک شد، خط ومشی گذشته خود را نیز مورد نقد و ارزیابی قرار داد. در آخرین بررسی استراتژی خود در دوره جدید، یعنی پس از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد نقش خود را اینگونه تعریف می کند. " اين جريان همانند ديده بانى كه مشرف به صحنه است عمل مى كند و از دستاوردهاى جامعه مدنى محافظت مى كند. ديده بان جامعه مدنى همانند ديده بان مشرف به صحنه نقش نظارت و نقد عملكردها، رويكردها و نگرشهاى فعالان عرصه سياسى و اجتماعى اعم از پوزيسيون و اپوزيسيون را برعهده دارد و براى حفظ و تقويت جامعه مدنى تلاش مى كند."[12]
جنبش معلمان
در رابطه با بینش نا درست اصلاح طلبان به نیرویهای متحد خود ماجرای مشابهی در اعتراضهای معلمان رخ داد. جنبش معلمان درسالهای ٧٩-٨٠ برای کسب حقوق برابر با کارمندان دست به حرکتهای اعتراضی زد. اما بر خلاف جنبش دانشجویی، مبارزات آنها بسیار بی عمق و خود به خودی و درعین حال کاملا صنفی بود. اصلاح طلبان به جای تقویت و بالا بردن کیفیت آن و تبدیل آن به جنبش وسیع با هدف کسب حقوق معلمان و ایجاد پشتوانه وسیع برای خود و کمک به جنبش اصلاح طلبی، نسبت به آن بی تفاوت ماندند و راه را بازگذاشتند که نخست رهبری آن به دست افراد بی تجربه و سطحی بیفتد، و سپس با وعدههای پوچ از یکسو و تهدید و تعقیب و دستگیری افراد فعال تر و آگاه تر آنها توسط نیروهای امنیتی، آنرا را پراکندند. شیرزاد عبداللهی، یکی از فعالان اعتراض معلمی در سال ٨٠ درگزارش تحلیلی خود در باره جنبشی که به گفته او بر فضاي فعاليت فرهنگيان اثرات منفي بر جاي گذاشت، و منجر به آن شد که خانه معلمان به طور كلي از صحنه كنار رفته، و سازمان معلمان بعد از اين وقايع زمينگير شود، درسایت امروز (جبهه مشارکت) می نویسد:
"روز سهشنبه ٢ بهمن معلمان مناطق تهران، گروه گروه با مترو و اتوبوس و پاي پياده به ميدان حر آمدند. تا نزديك ظهر جمعيت، خيابان مقابل مجلس را پوشانده بود. جمعيتي بدون سازمان، بدون ستاد رهبري، بدون بلندگو، بدون سخنگو، اما پر از جوش و خروش و احساسات سركوفته. از هر گوشه جمعيت شعاري بر ميخاست. هر كس رهنمودي ميداد. اين يك گردهمايي بيسر بود. نمايندگان اصلاحطلب مجلس با ترديد بر فراز پلهها ظاهر شدند. اما سخنان آنها در ميان سر و صداي جمعيتي كه برج بابل را تداعي ميكرد، گم ميشد. عدهاي كه جسورتر بودند از نردهها گذشتند و وارد گفتوگوي رودررو با نمايندگان شدند. عدهاي از پايين به سوي نمايندگان پول خرد پرتاب ميكردند، عدهاي عليه نمايندگان شعار ميدادند. پژو پرشيا، فيش حقوقي، پشت به مجلس و .. گروه بزرگتري خواستار حضور كروبي در جمع معلمان بودند. اما در عين حال عليه او شعار ميدادند. ظهر كه بوي غذا از آشپزخانه مجلس يا جاي ديگري به مشام جمعيت خورد، عدهاي شعار دادند: «چلوكباب حيا كن، ... را رها كن». لمپنيسم كه آفت جنبشهاي اجتماعي اين ملك است، فرهيختگي و تعقل را به عقب راند. سازمان معلمان و خانه معلمان از قافله جا مانده بودند، دو روز پيش از اجماع معلمان در برابر مجلس، سه تشكل فرهنگي در اطلاعيههاي جداگانهاي اعلام كرده بودند: «در تجمع غيرقانوني سهشنبه ٢ بهمن شركت نميكنيم». غيبت تشكلها راه را براي ماجراجويان هموارتر كرده بود. آن شب معلماني كه پاي تلويزيون نشسته بودند. از ديدن كساني كه به عنوان نماينده معلمان به داخل مجلس رفته و با رئيس مجلس ملاقات كرده بودند، حيرتزده شدند. اما تعجبي نداشت، حركت خودجوش، شعارهاي خودجوش و رهبران خودجوش ميطلبد. ويژگي حركتهاي اعتراضي خياباني در اين تجمع به طور كامل نمايان شد: «ميتوان دهها هزار نفر را به خيابان كشاند. اما نميتوان جمعيت را كنترل كرد». بعد از اين تجمع، عدهاي از مسؤولان تشكلهاي صنفي و فعالان اين صنف به دادگاه انقلاب فراخوانده شدند. حيدر زنديه، رحمان شمس، قاسمي و نگارنده اين يادداشت از جمله احضارشدگان بودند. سران تشكلها گفتند كه بعد از تجمعات قانوني ٢٥ و ٢٨ دي ماه رشته كار از دست آنها خارج شده است و معلمان از تشكلهاي خود عبور كردهاند."[13]
این ماجرا و رها کردن دهها هزار معلمی که می توانستند در یک جنبش اجتماعی در مدارس و میان چندین ملیون دانش آموز نقش سازنده داشته باشند، نه تنها به جایی نرسید، بلکه عملا دو جریان معلمی یعنی سازمان معلمان، و خانه معلمان را نیز با خود به نیستی کشاند. این همه از آن روی رخ داد که اصلاح طلبان یا شکل گیری گسترده سازمان مستقل معلمان را به سود خود نمی دانستند، و یا اگر خوش بینانه نگاه کنیم نسبت به اهمیت آن مطلع نبودند. در عین حال دولت اصلاحات توان حل مشکلات صنفی آنها را نداشت. بنابراین به جای ارتباط برای بقا وارتقای آن، به نوعی از کنار آن گذاشتند. بدین ترتیب پایگاه اجتماعی دیگری از اصلاح طلبان سر خورد و نسبت به آن بی تفاوت گردید.
جنبش کارگری
بر خلاف معلمان تشکیلات کارگری "خانه کارگر" و "شورای اسلامی کار" وابسته به حکومت اهرم ممانعت کسب حقوق کارگران پس از انقلاب بوده اند و اصلاح طلبان نیز نقشی در آن نداشتند.
گذشته از دو سازمان مذکور، در مورد کارگران نیز، با تفاوتهایی، اصلاح طلبان کم و بیش سیاست مشابه ای را دنبال کردند، وجنبشهای صنفی و سندیکایی کارگران را به تشکیلات دولتی خانه کارگر واگذارنمودند، و خود هیچ اقدامی جدی برای سامان دادن اعتراضات گسترده کارگران و تقویت جنبش سندیکایی کارگری به عمل نیاوردند، و با اعتراضهای پی در پی کارگران در نقاط مختلف کشور کاری نداشتند. البته این بدان معنا نیست که اصلاح طلبان می بایست در صدد بر پایی سندیکای کارگری باشند، بلکه می بایست به کارگرانی که به حضور تحمیلی "خانه کارگر" و "شورای اسلامی کار" اعتراض داشتند، مانند سندیکای کارگران شرکت واحد، کمک می کردند که بتوانند سندیکای مستقل و غیر دولتی خود را بوجود آورند. زیرا خانه کارگر با ارتباط نزدیک خود با وزارت کار، وسیاستهای ضد کارگری نمی توانست نماینده گارگران باشد، و نبود. و با ارتیاطی که با احزاب مخالف اصلاحات داشت نیز نمی توانست به اصلاحات کمک کند.
خانه کارگر، جریانی که بیشتر بههاشمی رفسنجانی نزدیک است، و زیر پوشش دفاع از کارگران اهرم انتقاد علیه دولت خاتمی نیز بوده است، و در جریان رقابتهای سیاسی، علی رغم ادعای رهبران آن، همانند حزبی تمام عیار عمل کرده است، و با مشکلات واقعی کارگران کاری نداشته است.[14] حسین باستانی می نویسد: " خانه کارگر، در انتخاباتهاي مختلف به معرفي کانديدا و فعاليت گسترده سياسي پرداخته و داراي تمام ويژگيهاي يک حزب سياسي کامل بوده است."[15] سکوت این جریان در برابر سرکوب و دستیگیریهای گسترده سندیکای کارگران شرکت واحد، و تهدید علیرضا محجوب، نماینده حزب اسلامی کار در مجلس شورای اسلامی و دبیرکل خانه کارگر علیه کارکنان شرکت واحد، و منصور اسانلو رییس هیئت مدیره اتحادیه، نشان داد که خانه کارگر ارتباطی با مشکلات کارگران ندارد.[16] حسین باستانی در ارتباط با نقش سرکوبگرایانه خانه کارگر اضافه می کند:" "خانه کارگر" که بيش از دو دهه است خود را تنها تشکل کارگري فراگير کشور مي داند، واکنشي در محکوميت ضرب و شتم گسترده و دستگيري چند صد تن از کارگران اتوبوسراني نشان نداده است."[17] علیرضا محجوب که می کوشد خانه کارگر را تشکیلاتی غبر سیاسی بخواند، در ارتباط با رابطه حزب اسلامی کار با سیاست و رابطه آن با خانه کارگر می گوید: "قطعاً حزب اسلامی کار برای انتخابات خبرگان و شورای شهر برنامههایی دارد که خانه کارگر نیز همگام با آن قدم بر خواهد داشت."[18] با توجه به تصویری که علی قدیانی، عضو هیئت مدیره کار استان تهران می دهد، خانه کارگر یکی از دهها گروههای کلاینتالیتسی (حامی پروری) درون حاکمیت است که از هم از بنیه مالی برخوردار است و هم از قدرت سیاسی. بنابراین می تواند کسانی را پیرامون خود جمع کند. قدیانی در گفتگویی با خبرگزاری مهر می گوید: "زمانی که این حزب پوشالی به عنوان خانه کارگر پرچم کارگری را در دست گرفت همواره به دنبال سهم خواهی بود چون بسیاری از کارخانجات نظیر کفش ملی، گروه صنعتی بلا، بافت آزادی در صنعت نساجی را به نام خودشان کردند و عنوان کردند که این کارخانجات جزء سهمیه حزب خانه کار گر است که این امر موجب از هم پاشیده شدن صنعت کشور طی این ٢٥ سال شد."[19] با وجود وابستگی مستقیم میان دو تشکیلات کارگری با جناحهای از حکومت، و نفع آنها در ادامه وضعیت کنونی، تقویت و پشتیبانی سندیکای مستقل کارگران از اهمیت به سزایی برای منافع کارگران و اصلاحات برخوردار بود، که اصلاح طلبان از آن غفلت کردند. اصلاح طلبان می توانستند هزاران کارگر را درسندیکاهای مستقل خود مورد پشتیبانی قرار دهند و منافع مشترکی را میان اصلاحات و کارگران بوجود آورند. پیروزی اصلاحات به شکل گیری اینگونه تشکلها وابسته بود.
در تمام این موارد ایجاد جنبش مستقل، چه زنان؛ دانشجویان، معلمان و کارگران می توانست به سود اصلاح طلبان و اصلاحات مورد نظر آنها، یعنی خنثی کردن انحصار قدرت در دست محافظه کاران تمام شود. بزرگترین اهرم پیروزی و شرکت در قدرت احزاب مترقی و دمکرات در برابر احزاب دست راستی در کشورهای جهان، پشتیبانی فعال جنبشهای مدنی و اتحادیههای صنفی از جمله کارگران، زنان، دانشجویان و کارمندان یقه سفید دولت است. اصلاح طلبان ایران به نقش این جنبشها واقف نبودند، به همین دلیل کوششی برای ایجاد و پشتیبانی از آن به عمل نیاوردند. در بخش نهم خطایهای کاربردی و راهبردی اصلاح طلبان را توضیح خواهم داد.
ادامه دارد
قسمتهای پيشين:
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
--------------------
[1] نک. خاتمي دردیدار با اعضای مجاهدین انقلاب: براي انقلاب احساس خطر ميكنم، ایسنا، 11/10/84 http://www.emrouz.info/archives/print/2006/01/003819.php
[2] كاظم علمدارى، "جريان اصلاح طلبى دوم خردادىها در بن بست"، مهرگان، سال نهم، شماره 3و4 ، پائیز و زمستان (مرداد ماه) 1379، صص 88-98.
[3] پیشین، 1379.
[4] احمد شیرزاد، بختكي جديد بر سر علوم انساني، سپیداران، ژانویه 2006، . http://shirzad.ir/2006/01/post_5.html
[5] احمد شیرزاد می نویسد:
" آنچه به عنوان ماجراهاي انقلاب فرهنگي در سال 59 مشهور است مجموعهاي است از رويدادهايي كه ظرف چند روز با تعطيل كردن فعاليتهاي گروههاي سياسي در دانشگاهها آغاز شد و نهايتاً به تعطيلي دانشگاهها در خرداد 59 منجر شد. سپس ستاد انقلاب فرهنگي تشكيل شد و تلاشي آغاز گشت كه دانشگاهي از نو پيريزند كه متناسب با فرهنگ انقلاب اسلامي باشد. در ابتدا تصفيهها آغاز شد، چه در بين دانشجويان و چه در بين استادان. سپس اداره دانشگاهها به جهاد دانشگاهي سپرده شد و تا مدتي شوراي رياست هر دانشگاه، كميتهاي سه نفره متشكل از يك استاد، يك دانشجو و يك كارمند بود! در زير مجموعه ستاد انقلاب فرهنگي كميتههاي متعددي تشكيل شد تا به بازنگري كليه روندهاي موجود در دانشگاهها بپردازند. اينها اقدامهاي سريع و انقلابي بود كه ميشد انجام داد. در ابتدا همه چيز زير سؤال بود، از نحوه مديريت دانشگاه گرفته تا نحوه گزينش دانشجو، آييننامههاي آموزشي، ضرورت رشتههاي تحصيلي، واحدهاي درسي و متون درسي و به هر چه رنگ گذشته داشت به ديده شك نگاه ميشد"
[6]بختكي جديد بر سر علوم انساني، سپیداران، ژانویه 2006، احمد شیرزاد،
http://shirzad.ir/2006/01/post_5.html
[7] احمد شیرزاد، پیشین.
[8] حشمت الله طبرزدی در ادامه می نویسد:
از آن و در طی 25 سال، تنها گروهی که حق فعالیت رسمی در دانشگاهها را داشت، دفتر تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی عضو این دفتر بودند. اگر چه گروهی از انجمنهای اسلامی دانشجویان عضو این دفتر که من و چند تن دیگر آن انجمنها را رهبری میکردیم در سال 1362 از دفتر تحکیم جدا شده و یک حرکت موازی به وجود آوردیم. اما اقتدار دفتر تحکیم همواره محفوظ ماند. برای اینکه اعضای آن در انجمنهای اسلامی، از طریق حضور در جهاد دانشگاهی، مدیریتها، دانشگاه تربیت مدرس و استفاده از انواع بورسیهها، عملا حمایت از دفتر تحکیم را به مثابه ی حفظ منافع اجتماعی و سیاسی خود دانسته و از دفتر تحکیم حمایت میکردند. ضمن اینکه خط امامیها از طریق دفتر تحکیم و ایجاد شبکه ی گزینش دانشجو و استاد به قدرت خوبی رسیدند. قدرتی که از طریق سرکوب دانشجویان و انحصار کردن آموزش، منافع زیادی عاید اعضای دفتر تحکیم وحدت نمود. اگر پرونده ی اعضای موثر دفتر تحکیم در دانشگاهها و در 25 سال گذشته، ارزیابی شود معلوم خواهد شد که بخش مهمی از افرادی که از بورس تحصیلی استفاده کرده یا از طریق دانشگاه تربیت مدرس و سایر "رانتهای" تحصیلی به درجه استادی یا مدیریتهای گوناگون رسیده اند، همین تحکیمیها بوده اند.
امتیازات آموزشی، منافع سیاسی و دست یابی به شئون اجتماعی که برای دانشجویان عادی غیر ممکن بود برای اعضای دفتر تحکیم به راحتی قابل وصول بوده است.
مهندس حشمت الله طبرزدی مدیر مسئول هفته نامه ی توقیف شده ی پیام دانشجو، زندان اوین/ بند زندانی
28/ فروردین/ 1384،350
http://www.tabarzadi.org/21.htm
[9] دستور خاتمی برای برگزاری نشست تحکیم وحدت، ایران ما، پنجشنبه 6 مرداد 1384،
http://iranema-online.com/private/files/000191.php
[10]،بلند پروازیهای سیاسی، تحکیم وحدت را به زمین زد، سخنرانی تحلیلی- خبری شکوری راد http://www.peiknet.com/1384/02bahman/111184/pag/34shakuri.htm
[11] تحکیم و مشارکت، روزنامه شرق، سه شنبه، هفتم مهر ماه 1383
http://hadim.blogspot.com/2004_09_01_hadim_archive.html
[12]مهدى امينى زاده، عبدالله مومنى ، بررسی استراتژی آینده دفتر تحکیم وحدت و تحلیل عملکرد گذشته- بخش اول: دیده بانی جامعه، مدنی، گام دوم دوری از قدرت، سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴ - - ۱ نوامبر ۲۰۰۵
http://jomhouri.com/a/03art/004545.php
[13] شیرزاد عبداللهی، مروري بر 12 روز اعتراضات خياباني معلمان در زمستان 22:23:06 - 26/10/84، سایت امروز،80
http://www.emrouz.info/archives/print/2006/01/004471.php
[14] ایرج مصداقی در باره پیدایش خانه کارگر می نویسد:
اصل و نسب تشکیلاتی «خانه کارگر جمهوری اسلامی» بر میگردد به شاخه کارگری «حزب جمهوری اسلامی» و تلاش این حزب برای قبضه قدرت و سرکوب نیروهای مترقی و انقلابی پس از پیروزی انقلاب. «عليرضا محجوب» و «علي ربيعي» سران اعتصاب شهرك اكباتان و جنرال موتورز پس از پیوستن به حزب جمهورى اسلامي، از سوى بهشتي رئیس و گرداننده این حزب، مأموریت راهاندازی و گسترش فعاليت شاخه كارگرى حزب جمهوری اسلامی را به عهده گرفتند. پس از انجام این مأموریت در بهار ۵۸ این دو نفر با هدایت صدها نیروی حزباللهی و شبه نظامی با حمله به «خانه کارگر» که در تسلط نیروهای چپ و مبارز بود آن را به اشغال خود در آوردند. این یورش مقدمهای شد برای یورش و اشغال دفاتر سازمانهای مترقی و پیشرو در مرداد ۵۸ و دانشگاهها در اردیبهشت ۵۹. خانه کارگر جمهوری اسلامی (بخش پنجم)، دیگاهها،
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=4180
[15] حسین باستانی،"خانه کارگر" کجاست؟، روز آن لاین، ۱۱ بهمن ۱۳۸۴
http://roozonline.com/02article/013824.shtml
[16] در ايران در اوايل دهه 1980 با منحل کردن همه تشکلهای مستقل کاری توسط دولت و خانه کارگر و شوراهای اسلامی، درسال 1985 سنديکای شرکت واحد نيز از فعاليت باز ماند. براي اطلاعا ت بيشتر با .(JavaScript must be enabled to view this email address) تماس بگيريد.
نک. http://www.etehadbinalmelali.com/12-05-05.htm
[17] حسین باستانی، پیشین.
[18]علیرضا محجوب، دبیر کل خانه کارگر در گفتگو با آریا:خانه، کارگر وارد مسایل سیاسی نمی شود ۹/۱۱/۱۳۸۴
http://www.aryanews.com/Detail.aspx?cid=4427&catid=28
[19] علی قدیانی، در گفتگو با "مهر"، تهران، خبر گزاری مهر، :۱۲:۲۶ , ۱۳۸۴/۱۰/۰۲
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=262580