در فوائد طرح رفراندم
فراخوان رفراندم سه فایده بزرگ داشت.
اول- کارت قرمزی بود که هشت روشنفکر خوشنام و مبارز داخل کشور، کسانی مثل نرگس محمدی که در زندان حکومت است و نسرین ستوده که تحت فشار دایم گزمگان حکومت، در خطر همیشگی بازداشت، اذیت و آزار زندگی میکند، به همراه هفت شخصیت اجتماعی و کنشگر سیاسی خارج از کشور بلند کردند و آن را در مقابل صورت رهبر نظام گرفتند تا بگویند که از حاکم مستبد واهمهای ندارند و او باید برود. در اینور آب که حرف زدن مالیات ندارد، اینگونه اقدامات ممکن است اهمیت سیاسی داشته باشد - که دارد - اما فاقد اهمیت روانی و معنوی است. در داخل اما، چنین خطرکردنی، دل شیر میخواهد و هم از این رو کمک میکند که اعتماد بهنفس تضیف شده در میان مردم و روشنفکران احیا شود.
دوم - طرح رفراندم به تابوی کافر و جزامی وانمود کردن سیاسیون تبعیدی، ضربه سنگینی وارد کرد و نشان داد که در آینده سیاسی نیروهای مبارز، برای تفکیک به داخل و خارج، محروم کردن داخل از پشت جبهه خارج و محروم کردن خارج از حضور موثر در مبارزات داخل کشور میتواند دیگر جائی وجود نداشته باشد.
سوم - بحث گستردهای که به راه افتاد، نشان داد از شعار رفراندم راهکاری که مورد توافق امضاکنندگان متن باشد، در نمیآید.
واقعیت این است که شماری از چهرههای شناختهشده سیاسی خارج از کشور از سالها پیش به این نتیجه رسیدند که اگر نهادی مرکب از چهرههای شاخص سیاسی مشروطهخواه و جمهوریخواه که از میزانی از اعتبار برخوردار بوده، با پهنای رنگینکمان سیاسی ایران نسبت قابل اعتنایی داشته و با ترکیبی از افراد قابلپذیرش برای قدرتهای خارجی و بهویژه آمریکائیها، بر فراز تشکلهای عملا موجود اپوزیسیون، تشکیل شود، مشکل رهبری روند گذار از جمهوری اسلامی حل خواهد شد و وقتی مردم به جان آمده به خیابان بریزند، چنین نهادی میتواند امکانات دولتهای مخالف جمهوری اسلامی را جذب و مدیریت کرده، اعتماد عمومی را از آن خود نموده، گذار را رهبری کند.
این مدل راهبردی، به شکل ماهرانهای در فراخوان رفراندوم تعبیه شد. مباحثات هفتههای اخیر که طبعا با کالبدشکافی فراخوان همراه بود، نشان داد که چنین تعبیه و تدبیری موردنظر همه امضاکنندگان نیست و آنها، هر کدام، از ظن خود یار رفراندوم شدهاند. شلیک اولیه به این نقش راهبردی فراخوان را مخملباف در بیبیسی با حمله به «پسر شاه» و تهدید به عملیات چریکی علیه رضاه شاه دوم انجام داد و به دنبال او قدیانی و کدیور، با انتشار بیانیهای حاوی حملات تند به آمریکا، اسرائیل، عربستان و سلطنت، واگذاری نقش راهبردی مذکور به رفراندوم را بیاعتبار کردند.
واقعیت این است که از شعار رفراندوم، به سختی مدل راهبردی دیگری، جز آنچه فوقا بدان اشاره شد، میتوان استخراج کرد و هنگامی که امضاکنندگان، یکی پس از دیگری نسبت به این نگاه راهبردی، اعلام فاصله میکنند، این بدان معناست که نقش راهبردی این شعار را حداقل در این مرحله، باید تمام شده تلقی کرد و به همین سه فایده مهم قناعت نمود.
اگر قرار بر بهرهجوئی از نقش برانگیزاننده شعار رفراندوم باشد، میتوان به گونهای، راهبرد رقیب را بدان خوراند و از آن راهکاری را استخراج کرد که در آن «انتخابات آزاد» نقش «تاکتیک محوری» را بر عهده دارد. چنین کاری اما، جز برخی دستآوردهای تبلیغی، در حوزه نظر و تدوین راهبردها، چون حرف آخر را اول میزند و چون راهکار را در «آکت» گم میکند، بیشتر اغتشاش آفرینی خواهد بود.
راهکار جمهوریخواهان و آزمون دی!
چند ماه دیگر، با فرا رسیدن ماه مه «منشور برای اتحاد جمهوریخواهان ایران» پانزده ساله میشود. این منشور در آن زمان با امضای حدود ۱۱۰۰ تن از فعالین سیاسی پر سابقه کشور منتشر شد. این افراد که از جاهای مختلف - از جریانات ملی، چپ و مذهبی- میآمدند، در این منشور به یکدیگر رسیدند و سندی را تدوین کردند که در عین ایجاز و سادگی، در استحکام و واقعبینی بینظیر بود. جنبش سبز و خیزش دیماه هر دو نشان دادند، که ارزیابیهای این منشور درست بودند و راهکار موجود و مستتر در متن آن راهکار واقعبینانهایست که میتواند مردم ایران را متحد و گذار مسالمتآمیز به دموکراسی را متحقق کند.
فشرده راهکار منشور در قطعه زیر بیان شده است:
«ساختار سیاسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی که دین و دولت را درهمآمیخته و برپایه تبعیض میان شهروندان بناشده است، نمیتواند مبنای تدوین قوانین و تنظیم مناسبات اجتماعی به شیوهای امروزی و مردمسالارانه باشد.
امروز ولایت فقیه و نهادهای وابسته به آن بزرگترین مانع در راه استقرار مردمسالاری و ثبات و پیشرفت کشورند. ایستادگی آنان در برابر آراء ملت و جنبش اصلاحات به جدال فرساینده بین جناحها، عدم هماهنگی دستگاهها و از دست رفتن اعتماد مردم انجامیده و اساس مشروعیت نظام را فروریخته است. تداوم سرکوب، نقض حقوق مردم و گسترش فقر و فساد، کشور را بهسوی بحرانی اجتماعی و سیاسی میکشاند. در سطح بینالمللی نیز جمهوری اسلامی نه تنها منافع ملی ایران را تامین نمیکند بلکه امنیت و تمامیت ارضی کشور را با خطراتی بزرگ روبرو ساخته است.
در چنین وضعیتی و همآهنگی افراد و نیروهای آزادیخواه و ایجاد یک جنبش وسیع دمکراتیک میتواند اقتدارگرایان را به تمکین و پذیرش مطالبات مردم وادار سازد و راه دستیابی به آزادیهای سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و در نهایت مراجعه به آراء عمومی را برای تغییر قانون اساسی و گذار به دمکراسی بگشاید. تشکل جمهوریخواهانی که در پی تحول مسالمتآمیز جامعهاند، با برنامه سیاسی روشن و راهبردی مبتنی بر بسیج سازمانیافته مردم، گامی در جهت شکلگیری چنین جنبشی است.
فرادستی نیروهای مردمسالار و جـمهوریخواه تنها با برنامه و مبارزه سیاسی به دست نمیآید بلکه همزمان مستلزم گسترش فرهنگ دمکراسی، پیدایش نهادهای مدنی و پیوند سیاست با منافع لایههای مـختلف اجتماعی است. تقویت فرهنگ دمکراسی و ایـجاد نهادهای مدنی، پایههای اقتدارگرایی را تضعیف میکند و نیروهای طرفدار مردمسالاری رادر موقعیتی تعیینکننده قرار میدهد.»
گامهای این راهکار بدین قرار است:
۱- همآهنگی نیروهای آزادیخواه و ایجاد جنبش وسیع دموکراسیخواهی با تمرکز مبارزه روی ولایت فقیه
۲- وادار کردن اقتدارگرایان به تمکین و پذیرش مطالبات مردم برای دستیابی به آزادیهای سیاسی
۳- برگزاری انتخابات آزاد در سایه تمکین اقتدارگرایان به اراده متشکل مردم
۴- مراجعه به آرای عمومی برای تغییر قانون اساسی و گذار به دموکراسی
اساس این راهکار بر «وادار کردن اقتدارگرایان به تمکین» در نتیجه فشار جنبشی است که بر بستر ضرورتهائی که در سند بیان شده، در سایه کار مستمر و صبورانه میتواند و باید بوجود بیاید و هدف راهبردی هم تامین آزادیهای سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و در نهایت مراجعه به ارای عمومی برای تغییر قانون اساسی، قید شده است.
زندگی نشان داد که:
- ارزیابیهای سند درست بودند و علاوه بر خرده جنبشهائی که در تمام این سالها جریان داشتند، کشور شاهد دو جنبش گسترده سبز و خیزش برای تغییر در دیماه ۹۶ بوده است.
- تکیه یکسویه اصلاحطلبان به قانون اساسی، ناکارآمد بود و بدون یک همبستگی ملی که باید بر فراز قانون اساسی موجود و در سایه توافق با بخشهائی از حکومت، «تمکین» را به افراطیون اقتدارگرا تحمیل کند، نمیتوان اراده مشترک مردم را از طریق مسالمت آمیز به کرسی نشاند.
- شعارهای رادیکال گروههای تندروی اپوزیسیون که در اشکال گوناگون متجلی میشوند و همه در «سرنگون کردن کل حکومت» همصدا هستند، از هیچ شانسی در جامعه بر خوردار نیستند و مردم ایران نه طالب تحول از طرق خشونتآمیز هستند و نه علاقهای به این دارند که قدرتهای جهانی و منطقهای نقش منجی آنها را بازی کنند.
- راهکار مورد نظر سند، که یک بار در جنبش سبز - بهرغم ناکامی آن در تحمیل «تمکین» به طرف مقابل - صحت خود را نشان داد، کماکان یگانه راهکاریست که میتواند به اتکای مردم ایران، با دوری از تکیه به قدرتهای برونمرزی و از طرق مسالمتآمیز امر گذار به جمهوریت و دموکراسی را متحقق سازد.
به لحاظ تجربی و تاریخی، شاید ضرورت چندانی نباشد که به تجارب موفق متحقق کردن این راهبرد در هند یا آفریقای جنوبی رجوع کرد. تجربه بزرگ ملت ایران در سالهای ۵۶ و ۵۷ که به سقوط رژیم شاه در ۲۲ بهمن منجر شد، یک منبع بزرگ درسآموزی برای ماست. جنبشی که به سرعت حول شعار «شاه باید برود» یکپارچه شد، جنبشی مسالمتآمیز بود که در آن مردم، خیابانها و مساجد را به مراکز اعتراض و تجمع بدل کردند و زمانی که هزینه حضور در خیابان افزایش یافت، پشت بام خانهها به محلی برای فریادهای اعتراضی تبدیل نمودند. همزمان با حضور مردم در صحنه، رهبران جنبش از خمینی تا بازرگان و شریعتمداری، مذاکرات با بخشهای مختلف حکومت و حامیان خارجی آن را پیش میبردند تا شاه و افراطیون را وادار به تمکین کنند. تا روز ۲۲ بهمن این برنامه به خوبی پیش رفته بود و اگر حوادث پادگان نیروی هوائی اتفاق نمیافتاد، شاید در کمتر از دو هفته، انتقال مسالمتآمیز قدرت به دولت بازرگان صورت میگرفت. اگر آن فاجعه در ۲۲ بهمن پیش نمیآمد، صدها هزار قبضه اسلحه به دست اوباش و هواداران خمینی نمیافتاد تا حاصل جنبش مسالمتآمیز و آزادیخواهانه مردم را با فرارویاندن آن به «انقلاب» و «انقلاب اسلامی» به یغما ببرند.
شاید گفته شود که «در اگر نتوان نشست» اما به هیچ دلیل منطقی و عقلی، ۲۲ بهمن سرنوشت محتوم و قطعی آن جنبش نبود. ساواک پاشیده و سران ارتش با اعلام بیطرفی، در واقع تسلیم شده بودند. مذاکرت با هویز و بختیار و بقیه تقریبا به نتیجه رسیده بود و بدون حوادث نیروی هوائی هم، قدرت عملا منتقل شده بود. اگر در آن روز تاریخسوز- از جمله به گناه ما چپهای آن روزگار – کار به اسلحهکشی و هجوم به پادگانها نمیکشید، کشور ما امروز به کلی سرنوشت دیگری را از سر گذرانده بود و دقیقا با درسآموزی از این جنبش بزرگ، اما ناکام و حوادث آن روز سیاه است که باید گفت و اصرار کرد که لحظه گرفتن کلید زندان و خزانه از اقتدارگرایان، نباید لحظه خونینی باشد. و باز با درسآموزی از همین تجربه بزرگ است که میتوان گفت و اصرار کرد هنگامی که جنبش اجتماعی سراسری شکل بگیرد و رهبرانی که شایستگی و توان درسآموزی از تاریخ را دارند، آنرا هدایت کنند و به اقتدارگرایان حاکم نیز این اطمینان را بدهند که از امنیت و حقوق شهروندی برخوردار میشوند، «تمکین» سودمندترین گزینه برای همه از جمله افراطیون حاکم خواهد بود.
طبعا، به عنوان مدافع منشور اتحاد جمهوریخواهان، با این سئوال به حق مواجه خواهیم بود که پس چرا این تشکل نتوانست به اهدافش دست پیدا کند و امروزه تا این حد پراکنده و کمتاثیر شده است. برای این ناکامی میتوان دلایل متفاوتی را بر شمرد که حتما باید در جای خود به آنها پرداخت. اما آن دلایل هر چه باشد، به درستی و استحکام منشور ربطی ندارد. منشور را باید با سیر رویدادها در کشور محک زد و نه با ناتوانی ما در ایجاد و گسترش اتحاد جمهورخواهان در خارج از کشور.
■ اظهار نظرسیاسی در باره مسایل ایران امروزه بسیار مشکل و پیچیده است. در زمان آن مرحوم خیلی ساده بود،کافی بود که تو ضدامپریالیست و ضد استبداد باشی ولی امروزه نظریات گوناگون از طرف گروههای مختلف که همه هم خیر و صلاح ملک و ملت را میخواهند نشان از پیچیدگی شرایط سیاسی ایران دارد. یک طرف تلاشی ایران و طرف دیگر حکومتی شبیه کره شمالی و البته در مقابل همه آنها هم یک حکومت مردمی. مقاله شما نوشتهای مستدل است در راه رسیدن به این خواسته. پیروز باشید.
داخل ایران هم تاجزاده بسیار مسولانه قلم میزند. امید که شرایط بد ایران باعث اقدامات خانمان برانداز از طرف مردم نشودو این گربه زیر دست و پای خشونت ورزی ها از پا در نیاید.
سلماسی
■ روح حاکم بر بیانیه با اندک تفاوتی همان روح منشور را با خود دارد. مشکل در خود اپوزیسیون است. گرفتاران در خود حرافان که حاضر نیستند عمیقا به روح بیانیه دقت کنند. بیانیه یک راهکار نزدیک به عینیت جامعه و بسیجگر برای آغاز است. شیوه معقولی است با دامنه ترس کمتر در بسیج نخستین. در حال حاضر این بیانیه است، این «من» روشنفکری را باید به کناری نهاد و در حد توان آن را غنیتر ساخت.کاری که ما ایرانیها کمتر میتوانیم. الخصوص خارج کشوریها.
محققی