نقدی بر بیانیه ۱۵ فعال سیاسی و فرهنگی در باره رفراندوم
ای کاش برگذاری رفراندم برای تغییر حکومت جمهوری اسلامی به این سادگیها بود و مردم ایران با یک رفراندم، صاحب دموکراسی و نظام پارلمانی میشدند. اما بر من معلوم نیست که امضاکنندگان بیانیه چگونه میخواهند برای برونرفت از مشکلات بنیادین با گذار مسالمتآمیز از نظام جمهوری اسلامی به یک دموکراسی سکولار و پارلمانی دست یابند؟ آیا دوستان به راستی موانع، محدودیتها، امکانات خود و آرایش قوای سیاسی ایران را واقعبینانه ارزیابی کردند؟ در این بیانیه ۱۵ نفره هیچ توضیحی از «نقشه راه» متناسب با واقعیت ایران داده نشده است. بهنظر میرسد «مسیر، نقشه راه و شیوه مبارزه» برای خود امضاکنندگان هم روشن نیست. آیا مردم از شما نمیپرسند وقتی «مسیر و نقشه راه» برای خودتان ناشناخته است برای چه ما را به مبارزه و فداکاری دعوت میکنید.
درست است که مردم از حکومت بهشدت ناراضی هستند اما همین مردم به سادگی دنبال هر شعاری روان نمیشوند. سرنگونی جمهوری اسلامی تنها هدف مقدس برای اکثریت مردم نیست. مردم بنا به تجربه تاریخی به عواقب کار هم عنایت دارند. بیشتر از ده سال است که از خود میپرسم هر چند مبارزه با استبداد محمدرضا شاهی درست بود اما ضرورت انقلاب بهمن برای چه بود؟ شاه که عقبنشینی کرده بود دو سال بعد از انقلاب هم فوت کرد. تازه حرکت مردم در انقلاب بهمن توسط آیتالله خمینی و تشکیلات روحانیون کنترل شد و آنان توانستند به سبک و سیاق خویش اوضاع را بهسود خود جمعوجور کنند. حال به گفته امضاکنندگان بیانیه رفراندوم پس از ۳۹ سال ویرانی، کدام تشکیلات دموکرات و آزادیخواه میتواند عصیان تودههای بیشکل و عصبانی را مهار و هدایت کند؟
خانم شیرین عبادی بهدرستی میگوید با صدور این بیانیه، سازمان ملل و جمهوری اسلامی به خواسته ما تن نمیدهند. او در ادامه میگوید ما میخواهیم به مردم بگویم ما امضا کنندگان با عقاید مختلف(سکولار، مذهبی) همگی در یک اصل اتفاقنظر داریم آن این است که ساختار سیاسی باید عوض شود.
خانم عبادی گرامی، زمانی که قوه مقننه، مجریه و شوراها در دست اصلاحطلبان بود و از حمایت مردمی برخوردار بودند افسوس که سستی شد و فرصت از دست رفت. آنگاه که یاس نسبی بر مردم مستولی شد از آن تاریخ به بعد و حتی قبل از آن نیز شعار برگذاری انتخابات آزاد زیر نظر ناظران بینالمللی داده شد. باید عرض کنم امضاکنندگان بیانیه اخیر یعنی شما ۱۵ نفر جز اولین کسانی نیستید که شعار فوق را طرح کردهاید. کسانی که پیش از شما در این ۲۰ سال از این شعارها سر دادهاند جز طرح شعار در عمل نتوانستند یک سانتی متر قدم به جلو بردارند. شما و دوستان شما که قهر و انقلاب را نفی میکنید لطفا توضیح دهید چگونه میخواهید این مسیر را طی کنید.
خانم عبادی اجازه دهید صریح صحبت کنم. اگر بیانیه شما در ایران عملی شود مسیر آن تنها از راه قهرآمیز میگذرد. من باور ندارم خانم فرهیختهای همچون شما و دیگر امضاکنندگان طالب راه قهرآمیز باشید. اگر من درک نادرستی از بیانیه شما دارم خواهشمندم توضیح دهید تا استنباط خود را اصلاح کنم. در بیانیه شما و در «نقشه راه شما» برای گذار از جمهوری اسلامی به نظام دیگر، آنچه مشاهده میشود چیزی جز یک طرح آلترناتیو برانداز نیست.
تعجب من از این است که چرا باید راه پر هزینه انتخاب کرد. هنوز جمهوری اسلامی به دیار ابدی نپوسته است. در داخل کشور تنها شمار اندک انسانهای آرمانگرا شهامت دادن هزینه را دارند اما اکثریت مردم این کار را نمیکنند. شما تجربه سرکوب جنبش سبز را دارید. اقتدارگرایان حتی اعتراض مسالمتآمیز میلیونی مردم را با آن همه حمایت درون حکومتی تحمل نکردند و مردم عقب نشستند و کار درستی هم کردند. سوال این است اگر برگذاری رفرندام برای برکناری حکومت در حد حرف باشد جمهوری اسلامی به حرف شما اهمیتی نمیدهد. اگر شما مصمم به برکناری حکومت هستید آن وقت به سازماندهی جدی نیاز دارید. کار برکناری تلاش و فداکاری میطلبد جمهوری اسلامی مرغ نیست که با کیش دادن برود.
به نظر میرسد اعتراضات اخیر دی ماه در انتشار بیانیه ۱۵ نفر بیتاثیر نیست. تا زمانی که ترامپ سر کار نیامده بود و اعترضات اخیر به وقوع نپیوسته بود خبری از این بیانیهها نبود. افزون بر این حق شماست که به هر دلیلی در انتخابات شرکت نکنید، اما شما حق ندارید به کسانی که نگاهشان در مسایل سیاسی ایجابی است، نه سلبی، از آنها بخواهید که شیوه مبارزهای همانند شما در پیش بگیرند و در انتخابات شرکت نکنند. شرکت کردن و شرکت نکردن در انتخابات حق هر شهروند است.
پس از انتشار بیانیه، لبه تیز حملات شما در مجموع علیه اصلاحطلبان است. آیا به راستی این اصلاحطلبان هستند که مانع هر گونه تحول در ایران هستند؟ آیا آقای حسین شریعتمداری مظهر انصاف و مروت و فضایل انسانی است و اصلاحطلبان کارشان فقط دریوزگی بوده است؟
برای تغییرات واقعی، درست بر خلاف تصور بیانیهنویسان، ما باید بتوانیم یک اجماع گسترده سیاسی با مشارکت بخش وسیعی از نیروهای اسلامی طرفدار سیاست مسامحه و گشایش فضای سیاسی ایجاد کنیم. وگرنه هر حرکت و خواست سیاسی که این نیروها را به سمت اقتدارگرایی یا بیتفاوتی بکشاند، به انزوای سیاسی دچار میشود.
دوستان گرامی، آزادیخواهان دموکرات و اغلب اصلاحطلبان و بسیاری از مردم ایران هم با اعتراضات اخیر همدلی نشان دادند. آنان نیز بر این باورند مردم به سبب خفقان، بیکاری و گرانی جانش به لب رسیده است و حتی کسانی که از روی خشم به تخریب و آتش سوزی دست زدهاند، آنان را نیز کاملا درک میکنند و اساسا جمهوری اسلامی را مسئول و محکوم میکنند اما این شیوه مبارزه را غیر هدفمند و فرجام آن را به زیان مبارزه سیاسی برای مردمسالاری میدانند.
باری امضاکنندگان بیانیه در انتخاب راه خود و مشی سیاسی خود آزاد هستند خیلی خوب، شما به دنبال کار خود باشید. اما چرا به جای پیگیری اهداف خود، تمام انرژی و خشم خود را علیه تمامی طیف اصلاحطلبان بهکار میبرید. با تمام انتقادهای که به اصلاحطلبان وارد است چرا نقش و اهمیت این نیرو را بههیچ میگیرد؟ مگر اهمیت جنبش سبز کمتر از تظاهرات دی ماه است. مگر شما فراموش کردید که میلیونها مردم با شعار «رای من کو؟» به شکل زیبا و مدنی خواستار حقوق شهروندی شدند و میلیونها انسان متمدنانه با شعار «رای من کو» پژواک دمکراسیخواهی خود را به نمایش گذاشتند. رهبران جنبش سبز هنوز در زندان هستند و در تمام این سالها شجاعانه از خواست مردم دفاع کردند. این نیرو گرچه شکست خورد اما ضربه بزرگی بر محافظهکاران حکومتی وارد آورد.
نیروهای معتقد به مشی مبارزه مسالمتآمیز به همراه اصلاحطلبان، باور دارند در شرایط فعلی باید گستردهترین نیرویهای درون کشور را حول خواستههای حداقلی در چهارچوب همین قانون اساسی از جمله لغو نظارت استصوابی، آزادی بیان، آزادی احزاب، آزادی مطبوعات، آزادی تظاهرات فراخواند. هرگاه با جنگیدن، تلاش همگانی و گسترده و متحدانه موفق به دستیابی به این خواستهای حداقلی شدیم، فضا و شرایط تغییر کرد آنگاه با تلاش بیشتر طالب خواستهای مرحلهای دیگر میشویم.
اما نگاه و خواست امضاکنندگان این بیانیه بر کناری تمامیت رژیم است. شما با اسم مستعار رفراندوم در عمل در پی جایگزینی حکومت هستید. این کار در شرایط فعلی جز از طریق سرنگونی میسر نیست. دلایل دیگری که تغییر تمامیت رژیم را از رفراندم به یک تصور غیر واقعی تبدیل میکند عبارت است از تنوع و کثرت فرهنگی، اجتماعی ایران کنونی و نبود پیوند ارگانیک میان آزادیخواهان و توده مردم است.
از این و آن شنیده میشود که چگونه دولتهای بلوک شرق به تغییر و جایگزینی سیاسی تن دادند. به باور من این نوع کپیهبرداریها در اساس برای کشور ایران نادرست است. نمیدانم چرا این افراد بدون بررسی و تحقیق ابتدایی از اوضاع و شرایط کشورهای بلوک شرق، به راحتی برای کشور ایران نسخه صادر میکنند. هدف مردم بلوک شرق رهایی از هژمونی آمرانه دولت شوروی بود این مبارزه پنهان و آشکار حتی توسط احزاب کمونیست و ارگانهای امنیتی، علیه مسکو که تمرکز کامل قدرت را بطور انحصاری در دست داشت، در جریان بود. ارتش شوروی به همین سبب شورش و قیام مردم مجارستان و چکسلواکی را به خاک و خون کشید. رهبران سیاسی و امنیتی هر دو کشور را اعدام، تبعید و زندانی کردند. این مبارزه پنهان و آشکار تا فروپاشی شوروی ادامه داشت. محتوای مبارزه کشورهای بلوک شرق به نوعی استقلالخواهی و یک حرکت ملی در برابر حکومت شوروی بود. در دوران گارباچف و پس از فروپاشی شوروی اکثریت این کشورها و هر کدام با توجه به ویژگیها خود به جز رومانی به طور مسالمتآمیز به تغییر نظام سیاسی دست یافتند. ایران را نباید با هیچ کشوری حتی با کشورهای عربی، ترکیه و پاکستان مقایسه کرد.
گرچه پس از دوم خرداد انحصارطلبان حاکم در این کشاکشها و فراز و فرودها غالب شدند، اما با این همه حال اصلاحطلبان به سهم خود مانع بزرگی در برابر انحصارطلبان حکومتی هستند. گرچه متغیرهای گوناگون و پیچیده و غیرقابل پیشبینی در فردای ایران میتوانند نقش بازی کنند - اگر عامل خارجی «ترامپ و نتانیاهو» کار دست مان ندهد - چرا اصلاحطلبان درون و بیرون حاکمیت به همراهی جمهوریخواهان عرفی، با تغییر توزان قوای سیاسی نتوانند اندک اندک نظام جمهوری اسلامی را به سمت اصلاحپذیری ببرند. این فضای بسته و خفقان آور نمیتواند دوامدار باشد. اگر نظامی برای بود و نبود خود به رفراندوم تن بدهد، چرا با توجه توازن قوا به اصلاحات تن ندهد.
■ درباره مطلب آقای فتحاللهزاده و دیگر مخالفان بیانیه همهپرسی میخواهم یک تجربه عینی سیاسی را یادآوری کنم، که اتفاقاً مربوط به ایران خودمان در ۴۰ سال پیش میشود، و در پی آن یک پرسش را مطرح کنم: در سال ۱۳۵۶، سه شخصیت ملی ایران آقایان کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، نامهای سرگشاده به شاه نوشتند و از او خواستند که به قانون اساسی ۱۲۸۵ خورشیدی بازگردد و آن را کاملاً به اجرا گذارد تا از بروز بحرانهای خطرناک آینده اجتناب شود. اما شاه به آن ترتیب اثر نداد. در آبان ۵۷ شاه پس از تظاهرات خشونت بار مخالفان در یک سخنرانی رادیو تلویزیونی خطاب به ملت گفت که «صدای انقلاب شما را شنیدم و ...» اما این بار مردم پیام شاه را نادیده گرفتند، تا اینکه در اواخر دی ما همان سال بختیار (یکی از سه امضا کننده بالا) به نخست وزیری رسید. اما تظاهرات و شورش همچنان ادامه یافت تا کار به سرانجامی که میدانید منتهی شد.
حال پرسش: اگر در همان زمان خمینی و دیگر رهبران جنبش انقلابی به بختیار و حکومت شاه پیشنهاد میکردند که اگر می خواهید تظاهرات انقلابی متوقف شود، بیآیید موافقت کنید که یک همهپرسی عمومی زیر نظر سازمان ملل درباره هستی یا نیستی نظام شاهنشاهی و اصولاً نظام مبتنی بر قانون اساسی ۱۲۸۵ خورشیدی برگزار شود، پاسخ و نتیجه چه میبود؟ در این صورت آیا بیش از ۵۰ درصد احتمال نمیرفت که بختیار و دیگر مقامات رژیم با این پیشنهاد موافقت کنند؟ اکنون چه مانعی دارد چنین سناریویی که اتفاقاً در کشور خودمان، نه در اروپای شرقی و آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی، رخ داده است، دوباره به شکلی دیگر پیاده نشود و به مقصود نرسد؟ آیا در همان سال ۵۶ مخالفانی نبودند که به آن سه تن انتقاد می کردند که با کدام «نقشه راه و برنامه هدفمند» چنین درخواستی را مطرح میکنید؟ و اصولاً چند درصد از مردم یا فعالان سیاسی و مدنی آنها فکر میکردند که رژیم شاه ظرف یکسال و اندی رفتنی باشد؟
شاهین خسروی
■ پیش از اینکه نگارنده در بارۀ ناکامی نخست وزیری دکتر شاپور بختیار بنویسد لازم است کمی از چگونگی تصمیم شاه با خبر شویم. شاه در اواخر حکومت توسط دکتر علی امینی به دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور دولت ملی دکتر محمد مصدق مراجعه کرد که اوبا جبهه ملی با حکومت شاه همکاری کنند. ولی نه رهبران جبهه ملی با صدیقی کنار آمدند و نه شاه میتوانست شرط صدیقی دائر به ترک نکردن ایران برای ادامۀ حکومت مشروطه سلطنتی را بپذیرد.(۷ دیماه ۵۷) همزمان شاه با شاپور بختیار نیز مذاکره کرده بود با این فرق که بختیار از شاه خواست که کشور را برای مدتی ترک کند تا آبها از آسیاب بیفتد (شاه در آخرین کتاب خود به نیکی از صدیقی یاد کرده و از بختیار بخاطر تحت فشار گذاردن او برای خروج از کشور مکدر بوده است.)
تقویم روزهای انقلاب میگوید: ۱۵ دیماه ۵۷، شاپور بختیار نخست وزیرشد. ۱۷ دیماه ۵۷ ـ نمایندگان دولت آمریکا سالیوان و هایزر با سران ارتش شاهنشاهی برای اعلام بیطرفی جلسه داشتند. ۲۶ دیماه ۵۷، شاه رفت و شب قبل از آن سالیوان در کاخ نیاوران با او ملاقات کرد و در خاطرات خود نوشته هردو میدانستند که شاه دیگر به ایران بر نمیگردد. ۱۲ بهمن ۵۷ ، خمینی به ایران آمد. ۱۴ بهمن ۵۷ ، خمینی حکم نخست وزیری مهدی بازرگان را صادر کرد و از او خواست که برای اجرای خواست ملت ایران تدارک مجلس موسسان قانون اساسی را تدارک ببیند.. ۲۲ بهمن ۵۷ ، سران ارتش شاهنشاهی اعلامیه بیطرفی ارتش را از رادیو و تلویزیون دولتی قرائت کردند.
البته معما چو حل شود آسان گردد، وقتی دکتر صدیقی با داریوش فروهر و سنجابی به توافق نرسیدند آنها با خمینی بیعت کرده بودند و عملا در جبهه ملی سه دسته وجود داشت ۱ـ صدیقی : شاه بماند بدون اینکه خمینی بقدرت برسد ۲ ـ بختیار شاه برود و خمینی بقدرت نرسد ۳ ـ سنجابی و فروهر: شاه برود و خمینی به قدرت برسد.
با توجه به وقابع پشت پرده، انتقال قدرت با اعلام بی طرفی ارتش جبهه خمینی از قبل ها میدانست که شاه باید برود و خمینی بر اساس آن این را به عنوان شعار استفاده کرد. متاسفانه در نبود احزاب منسجم ، تجربه سیاسی و گسست آن ، مردم از مشروطه و نهضت ملی شدن نفت و فعالیت های پارلمانی قبل از ۲۸ مرداد چیزی بیاد نمیآوردند. طرفه آنکه خمینی در ۱۴ بهمن از ملت ایران و مجلس موسسان دم میزند که بعدا به فراموشی سپرده شد و به قول مهدی بازرگان که گفت در همه پرسی ۱۲ فرودین ۲۰ میلیون از ۲۲ میلیون واجد شرائط شرائط شرکت کردند. ولی همیشه به نتیجه ۹۸،۲ درصد آویزان شدند و مانند چماقی بر سر دگراندیشان زدند. برای آن بیش از ۱۰ در صد که بهقول بازرگان شرکت نکردند ارزشی قائل نشدند. تمام تصمیمات شاهانه و غرب و خمینی و مذهبی پشت درهای بسته صورت گرفت. دگر اندیشان در آن مذاکرات وجود نداشتند. تلاش کنیم که دیگر تکرار نشود.
هما دبیری
■ رفراندوم اسم مستعار براندازی است که مدتهاست ورد زبان مخالفین جمهوری اسلامی می باشد. اگر اغراق نکرده باشم از ۱۹۹۰ میلادی و شاید هم سالیانی پیشتر از آن شعار انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی وارد عرصه ادبیات سیاسی اپوزسیون شد. گمان می کنم که مشتاقان برگذاری رفراندم برای تغییر حکومت جمهوری اسلامی هم ساده لوح نیستند که ندانند حکومت کنونی ایران به این سادگیها تن به برگزاری رفراندوم برای تغییر خود بدهد. قطعا حکومت می داند که مردم ایران با یک رفراندم، صاحب دموکراسی و نظام پارلمانی نمیشوند. اما مشخص نیست امضاکنندگان بیانیه چگونه میخواهند برای برونرفت از مشکلات بنیادین با گذار مسالمتآمیز از نظام جمهوری اسلامی به یک دموکراسی سکولار و پارلمانی دست یابند؟ جمهوری اسلامی در طول سالیان متمادی پسا شعار انتخابات آزاد به این نکته رسیده که سازمان ملل به راحتی خواستار برگزاری انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی نخواهد شد و تناسب قوای اپوزسیون به سطحی نرسیده تا موتوری برای کشانیدن مردم پای میز برگزاری رفراندوم شود. بنابراین خود جمهوری اسلامی نیز به راحتی اقدام به برگزاری انتخابات ازاد نمیکند و اگر عزم آن را داشته باشد به قانون اساسی تاسی میکند که فعلا چنین عزمی در حاکمیت مشهود نیست. درست است که تعداد بیشتر امضا کنندگان بیانیه رفراندوم ساکن ایران می باشند اما آنها هنوز موانع، محدودیتها، امکانات خود و آرایش قوای سیاسی ایران را واقعبینانه ارزیابی نکردهاند تا قادر شوند نقشه راه متناسب با واقعیت ایران ترسیم کنند. بهنظر میرسد مسیر، نقشه راه و شیوه مبارزه برای خود امضاکنندگان هم روشن نیست که بطور آبسترهای از آن عبور میکنند.
ایرج اعظمی
■ آقای ایرج عظیمی، بهتر است بگوئیم نهاد جمهوری اسلامی «جزئی» از «کل» ساختار حکومت مشروعه ولایت مطلقه فقیه بوده است که همیشه پر سر و صدا و جنجال آفرین بنظر رسیده است ولی این حکومت ولایتی خمینی و خامنهای بوده که تصمیم ساز و سیاست ساز بوده است و از نهاد جمهوری برای مصرف خارجی استفاده کرده است. به مثل در بحران ۸ سالۀ جنگ بعداز صدور قطعنامۀ ۵۹۸ ، علی اکبر ولایتی وزیر خارجه وقت به سازمان ملل میرود تا پاسخگوی شکایت رونالد ریگان بخاطر نپذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ باشد و یا بعداز سقوط هواپیمای ایرانی مسافر بری ایر باس توسط ناوگان آمریکا در خلیج فارس در سازمان ملل از آمریکا شکایت کند. حسن روحانی در سال ۹۲ با توافق حکومت ولایتی رئیس جمهور شد تا با ظریف مداکرات ایران با کشورهای ۵+۱ را دنبال کند. امروز ماموریت حسن روحانی تمام شده است و حکومت ولایتی نهاد جمهوری اسلامی را دیگر لازم ندارد. دعوای نهاد جمهوری اسلامی از همان اول بین بنیصدر و خمینی و ذوب شدگان در حکومت ولایت فقیه دیده شد. طرفه آنکه بین خمینی ولی فقیه و خامنه ای رئیس جمهور هم رابطه شکراب بود. اصولا تمام رهبران حکومت اسلامی مادامیکه در دستگاه ولایت فقیه «امر بر» باشند همه چیز بر وفق مراد آنها خواهد بود. ولی به محض اینکه در نهاد رئیس جمهوری ماموریت میگیرند. اگر با ولی فقیه زاویه داشته باشند. همه چیز بهم خواهد ریخت. این موضوع حتی در مورد احمدی نژاد نیز صادق است. گفتمان تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی توسط نیروهای عرفی ، سکولار و غیر مذهبی از قبل از انقلاب امیدوار کننده بود. همین باعث شد که خمینی در حکم نخست وزیری مهدی بازرگان در ۱۴ بهمن ۵۷ برآن تاکید کرد. «خمینی به توازن قوا اهمیت داد» ولی بعداز همه پرسی ۱۲ فرودین «جمهوری اسلامی آری یا نه» خمینی شمشیر حکومت ولایتی را از رو بست و قول مجلس موسسان ر ا زیر پا گذاشت و دستور تشکیل مجلس خبرگان را دا د. «خمینی با توجه به حمایت مردم از توازن قوا سود برد» با تدوین قانون اساسی حکومت ولایت فقیه رسما تائید شد وگرنه از همان ۲۲ بهمن خمینی رهبر و همه کاره بود نه بازرگان رئیس دولت موقت. پس عجیب نیست بعداز ۴۰ سال شاهد تلاش های درونی در حکومت ولایت مطلقه فقیه به تلاش طیف های مختلف نیروهای مخالف حکومت اضافه شده باشد. باور داشته باشیم که نکاتی که نوشته شد را دیگرانی بمراتب تیز بین تر و با هوش تر می دانند. فکر نکنم دیگر میشود مثل خمینی و بازرگان با انواع ترفند ها آمار سازی کرد تا مثل حکومت اسلامی، حکومت تام گرای دیگری پا بگیرد. همه چیز ایران عوض شده است ۳۰ میلیون جوان و میزان بیسوادی نسبت به 57 کاهش یافته است.کل حکومت یا باید نهاد جمهوری و سایر نهاد های انتخابی را برسمیت بشناسد که در عمل نیاز به اصلاحات وسیع دارد ... یا کل حگومت مثل حکومت گدشته ساقط خواهد شد. این فقط به رفراندوم که زعم شما اسم مستعار براندازی است بستگی ندارد. دیگر کسی نمی تواند با چماق 98،2 در صد دگر اندیشان را منکوب کند. توازن قوا بکلی دگرگون شده است.
پرویز مرزبان