خیزشهای مردمی در دی ماه سال جاری، به لحاظ ترکیب، مطالبه و روش یکی از مهمترین جنبشهای اعتراضی خودجوش در دهههای اخیر بوده است. این حرکت معصومانه و مستقل، شوکی عظیم بر بدنه دولت، جامعه و حتی اپوزیسیون از نوع رادیکال تا اصلاحطلب وارد کرد. این بار طبقه متوسط و روشنفکران سیاسی و اجتماعی با کمی تاخیر در نقش حامی کنار این جنبش قرار گرفتند. بیانیههای حمایتی یکی از پس از دیگری از سوی جریانهای مختلف سیاسی و مدنی منتشرشد. یکی از مهمترین این بیانیهها، فراخوان درخواست انجام یک رفراندوم زیر نظر سازمان ملل برای تعیین نظام سیاسی است. پانزده نفر از چهرههای شناخته شده در حوزه حقوق بشر این بیانیه را تهیه کردهاند. اسامی امضا کنندگان این بیانیه که بیش از نیمی از آنان در ایران به سرمیبرند و از محبوبترین و معتبرترین چهرههای حقوق بشری ایران هستند، گواه سرمایه اجتماعی این بیانیه است.
رسانههای رسمی و معتبر برنامههایی حول این موضوع تهیه کردند از جمله میزگردی که در هفته گذشته در یکی از این رسانهها به این موضوع اختصاص داشت. بررسی مباحث طرح شده در این میزگرد طیف وسیعی از مسايل حقوق بشری و سیاسی را در برمیگیرد. اما هدف اصلی نوشتن این متن، نقدی است به رفتار سیاسی و سلوک مبارزاتی آنان که هرچند گذشته خشونتمحور و انتقامجویانه خویش را نقد کردهاند، اما گاه در عمل «آن کار دیگر میکنند». این نوشته نه برای تخطئه بلکه به عنوان نقدی سازنده خطاب به همرهان مسیر رسیدن به دموکراسی است.
پیش ازورود به بحث اصلی، نکاتی که رویکرد مرا نسبت به فراخوان امضاکنندگان، نشان میدهد برمیشمرم:
۱. رفراندوم راهی برای برون رفت از بن بستهای سیاسی
۲. رفراندوم پیشنهادی از سوی مردم به مردم
۳. رفراندوم پیشنهادی از سوی مردم به دولت (در حالت موجود)
۴. دعوتی عام از مردم برای ترویج این گفتمان
۵. تاکید تهیهکنندگان فراخوان برتکثر و تنوع اعضای گروه
مروری کوتاه بر روشهای تهیه یک فراخوان و یا بیانیه
بیانیه و یا فراخوان به عنوان یک ابزار سیاسی و مدنی انواع مختلف دارد اما در تعریف ساختاری میتوان به دو نوع اصلی اشاره کرد:
الف. بیانیهای که گروهی تهیه میکنند و برای جمعآوری امضا به گروههای پرتعداد ارسال میکنند. در این نوع بیانیه کثرت و تعدد امضا تقریبا نقشی همپای پیام بیانیه دارد. در این نوع بیانیه همگان از حق امضا برخوردارند و گروه تهیهکننده نمیتواند حق امضا را از هیچ فردی سلب کند و اجازه حذف نام هیچ امضاکنندهای را هم ندارد. در این نوع بیانیه هر فرد پاسخگو و مسئول امضای خود خواهد بود.
ب. بیانیه و یا فراخوانی که توسط گروه کوچکی از افراد تهیه و امضا میشود و با قصد تولید گفتمانی جدید و یا روش خاصی از اعتراض و یا بیان مطالبهای مشخص منتشر میشود. بدیهی است که با انتشار عمومی این گونه فراخوان، مباحثی بر له و یا علیه آن از سوی افراد و گروههای مختلف سیاسی و مدنی درمیگیرد. گفتمان تولید شده از طریق بازخوردهای جامعه به مرحله ترویج و آزمون خواهد رسید.
در اینگونه بیانیهها اعضای گروه طبق معیارهایی معین انتخاب میشوند. این انتخاب علیالقاعده با تکیه بر خردجمعی و بحثهای اقناعی اتفاق میافتد. استفاده از اسامی و افراد معروف و شناخته شده در عرصههایی گستردهتر از فضای سیاسی و روشنفکری جامعه، همیشه مرسوم بوده است. اینگونه بهرهوری از چهرهها و یا به قول امروزیها « سلبریتی»ها هر چند برای مرحله بسیجگری بسیار موثرمیافتد اما چنانچه آن فرد خاص از فضای آموزشی و تعاملی گروه بینصیب بماند گاه حتی نتیجه عکس خواهد داد. نظیر آن حال که بر«تتلو» و استاد گذشت!!
سلوک سلبریتی فراخوان رفراندوم
آقای محسن مخملباف را همه میشناسند. نه از آن موقع که به قول خودشان چریکی جوان و از موسسان اولیه سازمان انقلاب اسلامی بودند، بلکه از آن زمان که چریک دولتی شدند و پس از مدت کوتاهی با هشیاری و ترفندهای مختلف توانستند از امکانات دولتی به بهترین شکل استفاده کنند و سینمای جنگ را در بهترین شکل ممکن در آن دوران به مردم معرفی کنند.
شکست اصلاحات از یک سو و مشکلات خانوادگی از سوی دیگر، احتمالا انگیزهای برای ایشان بوده که بار سفر بسته و با باقیمانده خانواده خود از ایران خارج شوند.
تخصص، جدیت و شناخت مولفههای مهم در سینما و ارتباط نزدیک با سینمای جهانی از عوامل موفقیت ایشان در غرب بود، حتی اگر این روزها نامی در سینمای کشور خویش نداشته باشند.
آنچه موجب نام بردن از آقای مخملباف در این مقاله میشود به دلیل موضعگیری ایشان در میزگرد صفحه دو آخر هفته و مقایسه این موضعگیری با رویکرد ایشان در دو فیلم اخیر به نامهای «باغبان» و «پرزیدنت» است. این دو فیلم با بودجهای هنگفت از سوی حمایتگران مالی و بیتردید تلاشی هنگفتتر از سوی آقای مخملباف ساخته شده است.
در فیلم پرزیدنت، وزن و توجه به نوع بشر بودن، معصومیت، دانش، فرهنگ، زیبایی، هنر و ادب خانواده رییس جمهور در مقابل توحش ترسیم شده آقای مخملباف از انقلابیون خشونتطلب، انتقامجو، بیاصل و نسب، بیادب، بد ظاهر، و... گاه نفس در سینه حبس میکند. هرچند نیت ظاهری سازنده فیلم تصویر کردن خشونت ناشی از جو انقلابی است اما با کمی خردهبینی میتوان رد پای سلوک و روش آقای مخملباف و دوستان ایشان را در برهه انقلاب اسلامی نسبت به ضد انقلاب و طاغوت به روشنی مشاهده کرد. گواه این ادعا موضعی است که ایشان در مقام یکی از امضا کنندگان بیانیه دموکراسیخواهی نسبت به خانواده پهلوی نشان میدهد.
حالا به تماشای باغبان میرویم. همان باغبانی که عشق میپروراند و سر در گوش گلهای باغ سخن از عشق و صلح و معنویت میگفت. همان باغ که میزبان زائرانی است که هر سال با امید دستیابی به صلح و دوستی و آزادی به زیارت حضرت خویش میروند. و آقای مخملباف چه زیبا این میزان از صلحطلبی، بشردوستی و معنویت را به تصویر میکشد.
این دو تصویر کوتاه از این دو فیلم ارزشمند میتواند دو فرضیه را برای بیننده نکته بین ایجاد کند:
فرضیه اول: آقای مخملباف بهطور کلی با مبارزات چریکی، با خشونت، با انتقامجویی با اعدام با سرکوب دگراندیشان و با ممنوعیت ادیان و مذاهب کاملا مخالف است. و ظاهرا تجربه زندگی در غرب و دوری گزیدن از مناسبات قدرت او را تبدیل به فردی صلحطلب، عرفانجو و دگراندیشپذیر کرده است.
فرضیه دوم: آقای مخملباف طابق النعل بالنعل حمایتگران بزرگ مالی، میبایست سلیقه آنها را رعایت کند و پیام آنان را خواه با آن موافقت داشته باشد یا نداشته باشد اما موظف است که این پیام را در قالب هنر سینما ارائه دهد.
بیتردید درمیان این دو فرضیه طیفی گسترده و خاکستری از فرضیههای دیگر نیز وجود دارد. اما به عنوان کمک برای انتخاب یکی از این دو فرضیه اصلی، مواضع آقای مخملباف در این میزگرد را دنبال میکنیم. در ابتدای میزگرد آقای مخملباف با ایجاد صحنهای عاطفی و بیانی نمایشی خاطره مذاکرات خود و آقای خاتمی را تعریف میکند تا ادامه مباحثه به جایی میرسد که ایشان ناگهان هیجانزده تمام عرفان حاکم بر فیلم باغبان و تمام عدالتخواهی حاکم بر فیلم پرزیدنت را از یاد میبرند و از پشت دوربین به روی صحنه پرت میشوند و با لحنی انتقامجویانه میگوید:
اگر رضا پهلوی شاه بشه من هم میشم محسن چریک!!
سخن آخر
برای اعتبار این بیانیه همان بس که نام عزیزان از جان گذشتهای چون نسرین ستوده و نرگس محمدی درپای آن دیده میشود. برای اعتبار این بیانیه همان بس که افرادی دلسوز از درون و بیرون کشور علیرغم تمام تهدیدهای حکومتی دست به دست هم داده و به فکر راه کاری برای توقف کاروان استبداد افتادهاند.
تصور شخصی من به عنوان کسی که نزدیک به چهل سال از دوران دانشجویی تا کنون یا امضا کننده و یا تهیه کننده انواع و اقسام بیانیههای سیاسی، اجتماعی، مدنی، فرهنگی و زیست محیطی در ایران و خارج از ایران بودهام، حضور آقای مخملباف به دلیل تاثیر حضور «سلبریتی» در بسیجگری و به دلیل نمایندگی یک طرز فکر از نوع دیگر در این فراخوان بسیار شایسته و بهجاست. اما امید من به عنوان کسی که موافق گفتوگو و صیقل خوردن گفتمان رفراندوم تا مرحله آزمایش عمومی آن هستم، چیز دیگری هم هست. امید به این که خرد جمعی و بحثها و گفتوگوهای آتی این گروه کاری چنان تاثیری بر آقای مخملباف بگذارد که انگشت تهدید ایشان تبدیل به دستی برای حلقه شدن در دست «دیگری» شود... کات!
■ خانم شجاعی، ممنون از این مقاله روشن و منطقی. عالی بود. با اجازه شما این مقاله را در فیس بوک و تارنمای پرتو، منتشر کردم.
پرتو نوری علا
■ دوست عزیز، چرا دفاع از رضا پهلوی از جانب کسانی که ظاهراً عمری جمهوریخواه محسوب میشدهاند، مدارا و تسامح و تساهل نامیده می شود، و حمله به اهداف ایشان اینهمه مزمت و سرزنش دارد؟ حمله از موضع سیاسی به یک وارث نظام گذشته در شرایطی که هنوز هیچ مسئولیتی ندارد و خبر از مذاکرات با مسئولان برای پاکسازی شبکههای فارسی زبان خارج از کشور! میدهد، اعلام همراهی با عربستان و اسرائیل و آمریکا برای مبارزه در درون میهنش میدهد!
خانم شجاعی عزیز اینکه بیانیهای که داعیه تغییر حکومت را دارد، فقط به اعتبار نام نرگس محمدی عزیز و نسرین ستوده گرامی، معتبر است ولی با اینهمه نیاز به سلبریتی داشته است؛ خبر از میزان پختگی و انسجام سیاسی آن میدهد. اساساً امتناع از اعلام فرماسیون حکومت مورد نظر آنهم وقتی کمر به کارستان تغییر نظام بستهای؛ اگر از ترس محکوم شدن به پیروی از تئوری توطئه، نگوییم که ریگی به کفش دارد؛ اساساً از حوزه کار سیاسی پرت است. آیا مخملباف بهخاطر مخالفت با دخالتهای آمریکا در سرنوشتش، باید لقب سلبریتی یک بیانیه با «اعتبار» را بگیرد یا دیگرانی هم هستند که سیاست حوزه اصلی کار آنها نبوده و به همین دلیل متوجه نشدهاند که با چه کسانی و برای چه بیانیه صادر میکنند؟
ملیحه محمدی
■ چندی پیش در زیر مقالهای که خانم ملیحه محمدی تحت عنوان «انقلاب بهمن و ضرورت همواره بازبینیاش» نوشته بودند و در سایت «میهن» درج شده بود نسبت به برخوردهای غیر دموکراتیک ایشان بعداز ۴۰ سال کامنتی در زیر نوشته ایشان گذاشتم که تا امروز نسبت به آن واکنشی نشان ندادند. نظر به اینکه نگاه نگارنده و خانم شجاعی نسبت به موضوع مورد بحث در بیبیسی قرابت زیادی دارد فکر کردم بار دیگر نظر خود را که قبلا برای خانم محمدی نوشته بودم در اینجا بیان کنم:
«اگر حکومت پادشاهی تامگرا بود (که بود)، تا سال ۵۷ که تمام عوامل و پارامترها دست به دست هم دادند تا شعار «شاه باید برود» غالب گردید به این فکر نکردیم که «ما» مثل «آنها» مقابله به مثل نکنیم. اگر آن حکومت برای دگراندیشان حق و حقوقی قائل نبود ما نمیبایستی در مقابل جنایات حکومت اسلامی ساکت میایستادیم. متاسفانه بعداز ۴۰ سال از گذشت انقلاب و جایگزینی استبدادی بهمراتب خشنتر و ارتجاعی نیاموختهایم که رعایت حقوق شهروندی و پای بندی به منشور جهانی حقوق بشر ایجاب میکند که برای فراهم کردن شرائطی مناسب برای تمام ایرانیان کوشا باشیم. این موضوع قابل درک نیست که فقط بخشی از ایرانیان که هوادار حکومت پادشاهی سابق میباشند در لیست سیاه قرار گیرند در حالیکه به هواداران حکومت ولایت فقیه ارفاق میگردد. واقعیت این است که بهجز کسانی که در دو حکومت تامگرا پادشاهی و ولایت فقیه مسبب خلافها و جنایتها بودهاند بقیه شهروندان را نمیتوان به خاطر طرفداری از این یا آن حکومت تامگرا از ادامۀ مشارکت در تعیین سرنوشت محروم کرد. یک روز باید ثابت کنیم که ما تامگرا نیستیم و به مبانی پلورالیسم و مردمسالازی در عمل نیز پای بند هستیم.»
هما دبیری