منبع: فیسبوک نویسنده
اکنون سالیان سال است که برخی کنشگران سیاسی رفراندوم در مورد نظام سیاسی حاکم بر کشور را به عنوان تنها راه حل دموکراتیک برای دستیابی به دموکراسی ارائه میکنند. حرف این نیروها این است که رژیم بپذیرد حکومت خود را، در رقابت دموکراتیک با دیگر آلترناتیوها، به رفراندوم بگذارد. در آخرین درخواست رفراندوم که با امضای ۱۵ تن از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی ارائه شد آمده است:
همهی امضاء کنندگان این بیانیه را میشناسم، با چند تن از آنان در اتحاد جمهوریخواهان ایران همراه بودم و همهی آنان را تلاشگران دموکراسی میشناسم. بودش و کوشش آنها بخشی مهم از جنبش دموکراتیک ایران است. در این نوشته کوتاه هدف بیش از هرچیز بررسی منطق رفراندوم است.
رفراندوم یا همهپرسی فراگیر یکی از ابزار دموکراسی است. رفراندوم دارای اهمیت اساسی است و در بسا موارد میتوان مشکلات و بنبستهای بزرگ اجتماعی و سیاسی را به یاری آن برطرف کرد. اما آیا نظامهای گوناگون سیاسی تا چه حد میتوانند موضوع رفراندوم باشند؟
فرض میکنیم که ما با نظامهایی همانند فاشیسم ایتالیا، نازیسم آلمان، دیکتاتوری شیلی، خلافت سعودی و ولایت ایرانی روبرو هستیم. آیا به عنوان نیروهای دموکرات، باید به این نظامها پیشنهاد رفراندوم بدهیم یا خواست الغا را مطرح کنیم؟ آیا باید بگوییم که این نظامهای مستبد و ضد آزادی باید تحول بیابند و تغییر کنند و جای خود را به دموکراسی بدهند، یا این که برای مشروعیت خویش خود را در رقابت با دیگر آلترناتیوها به رفراندوم بگذارند؟
خواست تغییر و خواست رفراندوم در این موضوع و محدودهی مشخص بسیار با هم متفاوت هستند.
خواست تغییر و تحول قبل از هر چیز بر یک حکم استوار است. این حکم حکومت یا نظام مورد منازعه را غیر دموکراتیک میشناسد و خواهان تغییر آن است. این خواست مشروط به میزان حمایت و آرای مردم نیست. اگر مثل دو سه سال پس از انقلاب در ایران، یا مثل سالهای برآمد نازیسم در آلمان، اکثریت وسیع مردم از آن نظام حمایت کنند، باز خواست تغییر پابرجا خواهد بود.
در اینجا، مبنا رابطهی مردم با نظام نیست بلکه رابطهی نظام با مردم است. مبنا ماهیت نظام است که از رابطهی نظام با مردم ناشی میشود و نه از رابطهی مردم با نظام. در چنین حالتی، آماده میشویم تا رفراندوم خمینی و هیتلر برای استقرار نظام خود را، علیرغم حمایت وسیع مردمی، رد کنیم. ما در رفراندوم جمهوری اسلامی شرکت نمیکنیم و یا در آن علیه استبداد رأی میدهیم. ما نه همسو با اینگونه رفراندوم بلکه علیه آن هستیم. علیه تحمیل یک نظام ارتجاعی با تکیه بر ماشین کور رأی هستیم. ما میخواهیم نظامی که به رفراندوم گذاشته میشود یک نظام دموکراتیک باشد.
خواست رفراندوم اما تفاوت دارد. سرمایهی این خواست امید به برنده شدن در قمار رفراندوم است. این خواست دل خود را به وعده ها خوش میکند و حریف را بسیار دست کم میگیرد. اگر ما بگوییم که رفراندوم را برای تعیین یک نظام مبنا قرار میدهیم، اگر صادقانه چنین چیزی را طرح کنیم، آنگاه باید بپذیریم جمهوری اسلامی مشروعیت دارد، چرا که با یک رفراندوم عظیم تأیید شده است. باید بپذیریم که اگر در رفراندوم مورد نظر خود این رژیم برنده شود مشروعیت آن را تأیید میکنیم. نمیتوان گفت رفراندوم در صورتی بر حق است که به سود ما باشد. این حرف دموکراتیک و منطقی نیست. اگر در صورت شکست نتیجه رفراندوم را نمیپذیریم طرح رفراندوم درست نیست.
آیا رفراندوم میتواند دموکراتها را با استبداد به سازش برساند؟ آیا در فردای رفراندوم، اگر خمینیسم پیروز شد، پیشنهاد دهندگان رفراندوم از نخستین کسانی نخواهند بود که مجدداً نبرد با نظام استبدادی را آغاز و مشروعیت آن را انکار میکنند؟ ما از کجا میدانیم که شانس بزرگی برای بردن رفراندوم داریم؟
نیروهای دموکرات جمهوریخواه در قیاس با نیروهای پادشیخی و پادشاهی و پیشوایی (جهادیستها) ناشناختهتر هستند و حرف آنها برای مغز عوام دیر حضمتر است. در رقابت با سه نیروی پادشیخی و پادشاهی و پیشوایی، جمهوریخواهان دموکرات امکانات و شانس زیادی ندارند. برد آنها دشوار است. اما، حتی اگر شانس برد نیروهای جمهوریخواه بیشتر باشد باز هم پدید آوردن امکان برای مشروعیت ارتجاع توسط مردم یک کار سوال برانگیز است.
به این خاطر که ما نمیتوانیم مشروعیت نظامی را به رفراندوم بگذاریم که کاخ آن بر شالوده پایمالی حقوق زنان، خلقها، اقلیتهای مذهبی و دگراندیشان بنا شده است. پرچم این نظام حجاب اسلامی است. آیا ما میتوانیم حجاب را به رفراندوم بگذاریم؟ میتوانیم بگوییم که لطفا برای کسب مشروعیت تحمیل حجاب به رأی مردم رجوع کنید؟ آخر، اگر این نظام دست از سر حجاب بردارد عموام دست بر نمیدارند. مگر میتوان با رفراندوم تحمیل حجاب یا حاکمیت یک جریان مذهبی یا حاکمیت قوم معینی را مشروعیت داد؟
رفراندوم علیرغم طنین دموکراتیک آن هنگامی که در شرایط کنونی به تعیین نظام اختصاص بیابد دموکراتیک نیست. تقسیم امکانات و شرایط نیروها دموکراتیک نیست. سهم جریانهای گوناگون در غارت خرد عوام و تحمیق و جذب آنها یک سان نیست. در یک کشور عقبمانده تودههای خرافاتی اغلب اربابان و تحقیرکنندگان خود را انتخاب میکنند نه ناجیان خود را. تودهها به شکل رژیمهای مرتجع نیستند، رژیمهای مرتجع به شکل تودهها هستند.
توده هولناکترین مخلوق جامعه است. این مخلوق اغلب مثل سیل است، یا یک سد باید آن را مهار کند و یا یک بستر باید آن را رها کند. سیل صدای لطیف جویبارها را کمتر گوش نمیکند. در قلمرو شرق تلاش برای دموکراسی در یک وجه تلاش برای غلبه بر ارتجاع عوام است. به این عوامیت سنتی برای تعیین نظام دل خوش کردن نشستن بر سر شاخ و بن بریدن است.
ولایت فقیه لزوماً باید لغو شود، چه حامی تودهای و اکثریت رفراندومی داشته باشد و چه نداشته باشد. ولایت فقیهه برضد حقوق زنان و همهی غیرخودیهای جنبش خمینی و بر ضد دموکراسی و خرد و فرهنگ و آزادگی است. این نظام در ایران و جهان جایی و آیندهای ندارد. اتکای آن به رأی و حمایت عامه نمیتواند به آن مشروعیت بدهد. ولایت باید برود، جمهوری باید بماند، نظام دموکراتیک باید بیاید.
شاید پرسیده شود که چگونه باید این تحولات صورت بگیرد. نخست از طریق مطرح کردن خواست تغییر و تبدیل آن به مسالهی مردم. سپس به یاری مشی موازی، یعنی استقبال از هر اندازه اصلاح و قانع نشدن با هر اندازه اصلاح. بسیج مردم برای فشار آوردن و عقب نشاندن حکومت. موتور محرک تغییرات خواست تغییر و فشار همه جانبه برای آن است. دختران دلیری که حجاب تحمیلی را بر نوک چوب آویزان میکنند نه منتظر رفراندوم هستند و نه با هر حکمی از سوی رفراندوم لچک را از نوک چوب پایین میکشند. ما احتیاج به شجاعت بیشتر داریم. اگر هزاران زن و مرد حجاب را بر سر نیزه کنند و زنان شروع به حذف حجاب کنند ایران بدون برنده شدن در یک رفراندوم به مهمترین خواست تاریخ تجدد دست خواهد یافت.
حرف آخر این که:
رفراندوم آری، اما برای گزینش سامانهای از ساختارهای سیاسی دموکراتیک، نه برای گزینش سامانهای از ساختارهای ارتجاع و ترقی.
■ چون آقای ممبینی سئوالی را به این شکل فرموله کردند: «فرض میکنیم که ما با نظامهایی همانند فاشیسم ایتالیا، نازیسم آلمان، دیکتاتوری شیلی، خلافت سعودی و ولایت ایرانی روبرو هستیم. آیا به عنوان نیروهای دموکرات، باید به این نظامها پیشنهاد رفراندوم بدهیم یا خواست الغا را مطرح کنیم؟»
این سئوال سبب شد که ذهنم به رفراندوم سال ۱۹۸۹ شیلی و حکومت نظامی ژنرال آگوستی پینوشه معطوف شد. ارزیابی پینوشه این بود که به یُمن اصلاحات نئولیبرالیستی لایههای مرفهی در جامعه تشکیل شده که به او رای «آری» خواهند داد و نظر سنجیها نیز این امر را تائید میکرد. پینوشه علاقه داشت که با رای «آری» در جهان «مقبولیت» کسب کند. مخالفان سوسیال دموکرات، دموکرات مسیحی، چپ ، لیبرال و جامعه روشنفکری و هنرمندان عزم خود را جزم کردند و جبهه «نه » را تشکیل دادند و در یک رفراندوم تاریخی به حکومت نظامی آگوستی پینوشه پایان دادند. این واقعه بزرگ رسانهای نشد و نئوکانها و رسانهها آن را در سایه قرار دادند. البته فیلمها و اسناد معتبری از رفراندوم تاریخی شیلی موجود است و میتوان آن را مطالعه کرد.
نگارنده معتقد است کار مخالفین پینوشه بسیار مهم بود که توانستند در چند ماه تمام نظرسنجیها را یکی پس از دیگری به نفع جبهۀ «نه» تغییر دهند. از آن مهمتر حتی در حکومت نظامی پینوشه قانون و مجلس و سنتهای مبارزاتی مردم شیلی ستون فقرات پیروزی بود که با حکومت اسلامی ایران قابل مقایسه نبود و نیست و فکر میکنم ما باید خیلی کار بکنیم و متاسفانه حکومت ایران از حکومت شیلی غدارتر است. توصیه میکنم فیلم «NO» که رفراندوم شیلی را بسیار زیبا نشان میدهد و پر از صحنه های مستند و واقعی از تعارضات نظامیان شیلی علیه مردم است را بارها مشاهده کنیم.
با احترام / پرویز مرزبان
https://www.youtube.com/watch?v=ApJUk_6hN-s
■ باشد با سلام خدمت جناب مبینی گرامی ضمن تایید منطق شما در باره عدم توازن نیروها در لحظه کنونی برای رفراندوم برای من دو نکته مورد سوال است اول اینکه اگر شما خواست این ۱۵ نفر را تایید نمیکنید راهکار عملیتان. ثانیا شما از کدام موضعگیری حزب توده ایران و فدائیان اکثریت به این نتیجه رسیدید که آنان مخالف حذف ولایت فقیه هستند؟ منظور افراد تودهای یا اکثریتی نیست بلکه موضع سازمانی آنهاست.
ممنون از جوابتان