به ۲۲ بهمن، روزی که حکومت آنرا سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی مینامد، نزدیک میشویم و بار دیگر گفتگو پیرامون آنچه در بهمن ۵۷ اتفاق افتاد، اوج تازهای گرفته است. گرچه تا امروز دهها هزار ساعت صرف نوشتن و گفتن پیرامون این حادثه بزرگ شده است، اما گویا که این قافله را سر باز ایستادن نیست. به عنوان انسانی که در تدارک بهمن سهم کوچکی داشت و برایش زندان و شکنجه را تجربه کرد و از فردای بهمن ۵۷ تا سالهای سال هم، عمر بر سر کار «شکوفائی انقلاب ضد امپریالیستی و ضد استبدادی» نهاد، مایلم یافتههایم را در چهار تیتر در میان بگذارم.
۱- انقلاب موجودی زنده است
اغلب وقتی در مورد یک انقلاب حرف میزنیم آن را چیزی در نظر میآوریم که از خود ارادهای ندارد. ماشینی است که فرمانش در دست رهبران است و آنرا در هر مسیری که دوست داشته باشند، میرانند. به باور من، این یک خطای بزرگ است. انقلاب وقتی متولد شد، دیگر موجودی جاندار است که فرمانش در دست خودش است و این اوست که رهبران و کنشگران را به هرسوئی که خود میخواهد میراند و نه برعکس. برخی از انسانها همین خطا را در مورد اقتصاد مرتکب میشوند و با آن اینگونه رفتار میکنند که گوئی با یک ماشین طرفند، در حالی که اقتصاد هم موجودی جاندار است و سیستم عصبی و کنش و واکنش خاص خود را دارد. اگر شما مثلا، نرخ بهره را یک درصد کاهش یا افزایش بدهید، این کار شبیه سوزنی است که کسی به کف پای اقتصاد فرو کند که در نتیجه آن، تمام اندامهای اقتصاد، در بازار بورس، در بخش مستغلات و در زندگی جاری مردم، واکنش نشان خواهند داد. بخشی از این واکنشها را شاید اهل فن بتوانند پیش بینی کنند، اما بخش قابل ملاحظهای از عکس العملهای این موجود که نتیجه کنش- واکنشهای درون سیستمی است، از جمله به این دلیل که انسانهای جاندار بخشی از پروسه کنشها را تشکیل میدهند، اساسا قابل پیش بینی هم نیستند. باز کردم به مقوله انقلاب. از همان لحظهای که تخم انقلاب در زهدان جامعهای بسته میشود، مادرش در لالائیها بر گوش او میخواند که «باید از ریشه براندازی، کهنه جهان جور و بند، وانگه نوین جهانی سازی!» و این رستم دستان، وقتی پا به عرصه وجود میگذارد، جیغ نمیزند، اما نعره میکشد که من آمدهام که قدرت را به کف آورم و ویران کنم جهان کهنه را!
۲- انقلاب ویرانگر است
انقلاب که محصول آمیزش نخواستن مردم و نتوانستن حاکمان است، فلسفه وجودیش ویرانگری است. او آماده است تا نظمی را که مردم از آن به ستوه آمدهاند، فروبپاشد و بر ویرانههای آن نظم نوینی بنا کند. اگر این خصلت را از انقلاب بگیریم، او دیگر انقلاب نیست.
۳- انقلاب قدرت طلب است
انقلاب وقتی که «کهنه جهان جور و بند» را ویران میکند، برای آنکه آن «نوین جهان» ش را بسازد. قدرت را میخواهد و همه قدرت را میخواهد. رابطه انقلاب و قدرت، مثل انسان تشنه و اب شور است. هر چه بنوشد، تشنهتر میشود و آنقدر از باده قدرت مینوشد تا از پای در آید.
وقتی انقلاب به عنوان موجودی جاندار و تصمیم گیر، ویرانگر و قدرت طلب، به دنیا میآید، سکان امور را خود بدست میگیرد و نه انسان هائی که به عنوان ماما این غول را از شیشه رها کردهاند. او که ساز و کار خاص خودش را دارد، برای ادامه حیات، قدرت طلبان و ویرانگران را به درون خود میکشد. صلح جویان و آبادگران را پس میزند و فرزندان نافرمان خود را هم میبلعد. او نمیتواند در لحظه صفر یا صد یا هر لحظه دیگری، تغییر ماهیت بدهد و دست از قدرت طلبی و ویرانگری بردارد و بزرگترین خطای معرفتی ما انسانها، این است که تصور میکنیم داریم بولدوزری را روشن میکنیم تا دیواری را خراب کند و بعد از اتمام کار میتاوانیم آنرا مجددا در گاراژ پارکش کنیم ویا به عنوان ابزار خاکبرداری و سازندگی بکارش بگیریم!
۴- نوزاد بهمن موجودی نارس و دو جنسیتی بود
بهمن پیش از آنکه همه اندامهایش در رحم جامعه رشد کند، در نتیجه اصابت لگد نظامیان بر پیکر زائو، شش ماهه به دنیا آمد و در همان آغاز، مشخص شد که موجودی دوجنسیتی است که هم از «انقلاب» و هم از «رفرم» عناصر نیرومندی در وجودش به ارث گذاشته شده است. از فردای تولد بهمن، کشمکشی میان انقلابیون، شامل پیروان خمینی، مجاهدین، تودهایها، فداییان و بقیه چپها از یک سو و رفرمیستها شامل جبهه ملی، نهضت آزادی، پیروان آیت الله شریعتمداری و بخشی از جامعه روشنفکری کشور از سوی دیگر، آغاز شد تا این نو رسیده را خودی کنند و خیلی زود بعد از اشغال سفارت آمریکا و سقوط دولت رفرمیست بازرگان، معلوم شد که وجه انقلابی بهمن بر وجه رفرمیستی وجودش غلبه کرده و ما با یک «انقلاب» روبرو هستیم که به سوی ویرانگری بیشتر و انحصار قدرت خیز برداشته است. سر نوشت بهمن بسیار به همتای روسش شبیه بود. او هم در فوریه ۱۹۱۷ دوجنسیتی و نارس به دنیا آمده بود و بعد از چند ماه زندگی آزمایشگاهی، به دنبال کودتای بلشویکی، به سطح یک انقلاب قد کشید تا ویران کند و همه قدرت را به چنگ آورد. بر خلاف روسیه، در ایران اگرچه بهمن هم به سطح انقلاب فراروئید و تا توانست ویران کرد و برای فرو نشاندن عطش سیری ناپذیرش، همراه با فرزندخوریها، به خارج از مرزها هم هجوم برد، اما نتوانست خود را از چنگ نیای رفرمیستش تماما خلاص کند و درتمام این نزدیک به چهل سالی که از عمرش میگذرد، کشور در وجه غالبش صحنه تعرضات دائمی انقلاب بهمن به رفرمیستها و مقاومت و باز سازی مداوم این دومیها بوده است.
امروز در حالی که انقلاب بهمن بعد از حدود چهل سال قدرت طلبی، ویرانگری و زد و خورد دائم، پیر، از نفس افتاده و تباه شده و به مرکزی برای تولید گازهای سمی و کشنده بدل گردیده، رفرمیسم به عنوان همآورد زخم خوردهاش، با قدرت بیشتری سر برآورده است. جوانان به جان آماده از تحقیر و تبعیض بهمن، به خیابان آمدهاند، دختران روسری را که نشانه بندگی زنان و اقتدار بهمن بود، بر سر چوب میکنند، کارگران و فرهنگیان با اعتصابات، خود را از زیر سلطه بهمن میرهانند و همه چیز دست به دست هم میدهند تا این موجود پیر متعفن و این مامن آدمکشان، دزدان و غارتگران را به زبالهدان روانه کنند. کاری که شاید هنوز کمی دیر یا زود داشته باشد، اما سوخت و سوز چندانی ندارد و مباد آن روز که تخم و ترکه بهمن دوباره از جائی سبز شوند!
■ آقای پورمندی ارجمند،
تا بهار سال ۱۳۳۲ نمایندگان اقشار و گرو ه های مختلف مردم از طریق احزاب ملی، مذهبی، چپ، دموکرات، لیبرال، حتی درباری، خانها و ملاکین بعنوان منفردین در مجلس و زیر یک سقف تمرین دموکراسی و پلورالیسم می کردند. ولی قانون ملی شدن صنایع نفت به مزاق بعضی ها در داخل و خارج خوش نیامد.
واقعیت این است که بعداز ۱۳۳۲ تام گرائی در ایران مسلط شد و باید صریح و بی پرده این فاجعه را محکوم کنیم که پایوران حکومت پادشاهی نیز از آن سود بردند و فقط جوّی خشونت آمیز در کشور چیره گشت. نیروهای بزرگ ملی، مذهبی، چپ و منفردین نیز کم و بیش صدمه دیدند.
همین باعث شد که جز زنده یاد غلامحسین صدیقی در اوج روزهای انقلاب کسی از آخرین شاه نخواست که ایران را ترک نکند تا شرائط آشتی ملّی را فراهم کنیم.
امروز بعداز ۴۰ سال باید شجاعانه از کسانی که به تساهل و تسامح پای بند بودند تجلیل کنیم و بدون قید و شرط حکومت دینی را به بخاطر تکرار تام گرائی بعداز انقلاب محکوم کنیم.
تا بیش از این دیر نشده حکومت را به رعایت حقوق تمام شهروندان بدون استثنا با هر عقیده و مرامی؛ مذهبی، ملی، چپ، راست، لیبرال، دموکرات و.....دعوت و به فاجعهای که در سال ۱۳۳۲ شروع شد و در ۵۷ نه تنها پایان داده نشد بلکه به شکل وحشتناک تری ادامه یافت برای همیشه پایان دهیم.
با احترام پرویز مرزبان