«هرودت» در کتاب «تاریخها»ش میگه سیاستمدارهای «اسپارتا» به پیشنهاد خوابگزارهای معبد «دلفی» به «آتن» لشگر کشیدند و دیکتاتورش («هیپیاس») را برکنار کردند اما زود پشیمان شدند. چون فهمیدند با «مردم آزاد شده» نمیشه به آسانی بازیی سیاسی کرد.
حرفهای «هیلاری کلینتون» وزیر خارجهی «اوباما» در روزهای قیام مردم «لیبی» را یادتان هست؟ روزهایی که سیاستبازهای آمریکایی و اروپایی و روسی و چینی با آشفتگی و نگرانی رویدادهای خاورمیانه را نگاه میکردند؟
چند هفتهای بود مردم «لیبی» در برابر دیکتاتور کشورشان قیام کرده بودند و شهر «بنغازی» را از دست نیروهای دولتی بیرون آورده بودند. پیش از آن یک دستفروش «تونسی» زیر فشار زندگی و رفتار تحقیرآمیز سرکوبگرهای دولتی خودش را در جلوی شهرداری شهر به آتش کشیده بود و دیری نکشیده بود که مردم «تونس» به خیابانها آمده بودند و «بن علی» را فراری داده بودند و به دنبالش «مصر»یها هم میدان «التحریر» را آزاد کردند و حالا لیبیاییها هم توی خیابانهای بنغازی شادی میکردند و خبرگزاریهای جهان به هیجان آمده بودند و مردم جهان باور کرده بودند که مردم خاورمیانه هم آزادی را میفهمند. در این روزها بود که هیلاری کلینتون به فرانسه آمد و خواست بداند آنهایی که در «لیبی» انقلاب کردهاند کیاند. گفت ما اصلن نمیدانیم اینها کی هستند.
این پیام را پیش از آنکه مردم لیبی بگیرند «قذافی» گرفت و با تانکهاش به سمت «بنغازی» به راه افتاد. نیروهای مردمی توی راه در برابرش ایستادند اما اسلحههای ارتشیها قویتر بودند و تانکها کمکم به حاشیههای بنغازی میرسیدند. مردم جهان با نگرانی و انتظار به مقاومتها و کشتهها نگاه میکردند و کاری از دستشان بر نمیآمد. در این شرایط بود که رهبرهای اپوزیسیون لیبی خودشان را با شتاب به فرانسه رساندند و فردایش هواپیماهای فرانسوی بالای کاروان تانکهای قذافی پیداشان شد و قذافی و حکومتش به دست مردم افتادند.
اجازه بدهید از اینجا از راه دیگری به سمت «بهار عربی» بروم: از راه سه تا جنبش ایرانی که پیشدرآمد بهار عربی بودند: جنبش تیر ۷۸، جنبش خرداد ۸۲، و جنبش خرداد ۸۸ (جنبش سبز) . ما حالا در بهمن ۹۶ ایم.
در روز ۱۸ تیرماه سال ۷۸ گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران به بهانهی بسته شدن یک روزنامه در محوطهی دانشگاه تهران جمع شدند. حزب الهیها و چماقدارهای دولتی هم با شنیدن خبر تظاهرات، خودشان را به دانشگاه رساندند و به دانشجوها حمله کردند. دانشجوها به خیابانهای اطراف دانشگاه رفتند و از مردم کمک خواستند. مردم به دانشجوها پیوستند و خیلی زود شعارها سیاسی شد. نیروهای نظامی، کوی دانشگاه و خیابانهای اطراف را محاصره کردند و صدها دانشجو و نا دانشجو را دستگیر کردند. اعتراضها به دانشگاه تبریز هم رسید اما جنبش پس از سه روز فرو کشید. در این خروش کوتاه «فرشته علیزاده» و «عزتالله ابراهیمنژاد» کشته شدند.
چهار سال بعد در شب ۲۱ خرداد ۸۲ چند دانشجوی دانشگاه تهران بدون هیچ بهانهای پنجرهی اتاقهای خوابگاه دانشجویی را باز کردند و با سر دادن شعارهای سیاسی اعتراضشان را به فضای بسته و سرکوب نشان دادند. خبر این حرکت، با شتاب به دانشگاهها و سراسر ایران رسید و طولی نکشید که هزاران دانشجو و جوان و دبیرستانی به خیابانها آمدند و فضای بسیاری از شهرها را عوض کردند. کانونهای اعتراضی گسترده بودند و هر روز شعارهای تازهای در خیابانها ساخته میشدند. مردم بعضی از شهرها برای نخستین بار پس از انقلاب ۵۷ از فراز پنجرهها و پشت بامهاشان فریاد «الله اکبر» سر دادند. حضور زنها و بچه دبیرستانیها در این جنبش چشمگیر بود و تواناییهای اینترنتی هم برای نخستینبار درش به کار گرفته شد. وحشت آخوندها از گسترش این جنبش در آن روزها تا آنجا جلو رفته بود که به گفتهی «حسن روحانی» برخی از فرماندههان «سپاه» برای سرکوبش یکی از تاکتیکهای جنگهای میدانی (حملهی گازانبری) را پیشنهاد کرده بودند. همان کاری که «قذافی» جنایتکار و «بشار اسد» جنایتکار در لیبی و سوریه کردند و «شاه» جنایتکار هم در «انقلاب ۵۷» در بسیاری از شهرها کرد.
جنبش خرداد ۸۲ پس از پنج هفتهی پر خروش و پس از ساختن فضایی پر امید و انقلابی در روزهای سالگرد ۱۸ تیر ماه فرو کشید. «زهرا کاظمی» در یکی از روزهای این جنبش وقتی از تجمع مردم در جلوی زندان «اوین» عکس میگرفت دستگیر شد و در زیر شکنجه به قتل رسید.
شش سال بعد نوبت به «جنبش سبز» رسید. هیجانآفرینیهای این جنبش از دو سه هفته مانده به انتخابات خرداد ۸۸ شروع شد و تا روز ۶ دی ماه (روز عاشورا) جلو رفت. در این دورهی هفت ماهه میلیونها ایرانی در برابر چشمان هیجان زدهی مردم جهان نمایشی از زیباییها و نوآوریهای یک جنبش مدرن «ایرانی» را در خیابانها و پشت بامها و بر روی دیوارها و پلاکاردها و پرچمها و بنرها و اسکناسها به تماشا گذاشتند. صحنهی کشته شدن «ندا آقاسلطان» یکی از ماندگار ترین نماهای این حرکت بود. این جنبش در یک قدمی پیروزی بخاطر سپرده شدن قدرت تصمیم گیری (که مختص تودههاست) به دستان یک رهبری ضعیف، از جریان باز ماند. اما هیجانی که در جهان آفرید گم نشد و یکسال و نیم بعد خودش را در «بهار عربی» و همینطور در جنبشهای خیابانیی اروپا و آمریکا نشانداد. ۷۷ نفر در روزهای جنبش سبز کشته شدند.
حالا دوباره به «بهار عربی» برگشتهام. اینجا «تونس» است و یکسال و نیم از «جنبش سبز» گذشته. «طیب بوعزیز» چند هفتهی پیش خودش را جلوی شهرداری شهر به آتش کشیده و حالا جنبشهای مردمی از «تونس» و «مصر» و «لیبی» به «الجزایر» و «مراکش» و از اینسو به شاهان و شاهزادههای مفتخور کشورهای «شبه جزیرهی عربستان» و به «یمن» و «عمان» و «بحرین» و «کویت» رسیدهاند. تبی داغ در پیاده روهای سراسر خاورمیانه روانه. مردم پس از دهها سال سرکوب و تحقر ناگهان فرصت پیدا کردهاند که بگویند جنایتکارها ! ما هم آزادی را میفهمیم.
این هیجان سراسری یکبار دیگر هم در سالهای پس از انقلاب ۵۷ خاورمیانه را فرا گرفته بود. در آن سالها اما مافیاهای سیاسی دنیا، چه شرقی چه غربی، زود دست به کار شدند و از راه ژنرالهاشان سرکوبش کردند. «ضیاالحق» در هفتههای آخر انقلاب ایران در پاکستان کودتا کرد. ژنرال «کنان اورن» یکسال پس از انقلاب ایران در ترکیه کودتا کرد. شاهان کشورهای عربی از میانههای انقلاب ایران بندهای اسارت مردم شان را محکمتر کردند (اینها آمریکاییهای آشکارش بودند). «روسها» هم کمی پس از پیروزی انقلاب ایران، هم در افغانستان کودتا کردند و هم دو سال بعدش ژنرال دستنشانده شان «حافظ اسد» ۶۵ هزار نفر را در قیام اسلامی مردم «حلب» و «حما» کشت. منطقه باید دوباره به «ثبات» میرسید!
این کودتاها اگرچه مردم خاورمیانه را محاصره کردند اما امید به آزادی را از دلشان بیرون نبردند چون انقلاب ایران هنوز زنده بود. انقلاب ایران هم اما خیلی زود با کودتای «خمینی» جنایتکار و همدستانش در خرداد سال ۶۰ سرنگون شد و امیدها دوباره به اعماق فرو رفت. حملهی «صدام حسین» به ایران که زمینهی کودتای خمینی را ساخت طرح مشترک هر دو گروه مافیای سیاسی روسی و آمریکایی بود. با این کودتا حالا خاورمیانه دوباره «ثبات» پیدا کرده بود و بخشی از «نظم جهانی» شده بود!
با آمدن «بهار عربی» اما این «ثبات» هم پس از سی و یک سال دوباره به هم خورد و «نظم جهانی» دوباره به خطر افتاد. مافیاهای سیاسیی شرقی و غربی در روزهای اول خیزش مردم خاورمیانه غافلگیر شده بودند، نمیدانستند چکار باید بکنند. مردم بدون اجازه و بدون خبر دادن به آنها در هر گوشهای انقلاب کرده بودند. اما جنبش به سوریه که رسید کم کم از گیجی بیرون آمدند و طرحهاشان را برای سرکوب کردنش آماده کردند. اروپاییها از همان روزهای اول قیام مردم سوریه آشکارا گفتند که در کار سوریه دخالتی نخواهند کرد (یعنی اینکه «بشار اسد» مثل پدر جنایتکارش میتواند هر چقدر که میخواهد بکشد تا جنبش را بخواباند).
روسها هم خیلی زود دست نشاندههای مارکسیستشان را در «کردستان» سوریه جلو فرستادند تا مردم هیجان زدهی «کرد» را در شمال و شرق با شمشیر و چماق و تفنگ از خیابانها بیرون کنند و خودشان به نام آنها با «بشار اسد» پیمان به بندند و به انقلاب مردم سوریه و مردم کردستان سوریه خیانت کنند. در مرز لبنان هم «حزبالله» لبنان بیسر و صدا و غیررسمی با «اسرائیل» آتشبس کرد تا بتواند انقلابیها را از غرب و جنوب محاصره کند. و علی خامنهایی همیشه در وحشت هم با فرستادن گروههای شیعه به سوریه تلاش کرد جنگ میان آزادی و دیکتاتوری را به جنگ میان سنی و شیعه بکشاند و جلوی رسیدن «بهار عربی» را به (کرمانشاه!) بگیرد!
وقتی هیچکدام از این تلاشها و بمبهای آتشزا و بمبهای شیمیایی نتوانستند جلوی پیشروی نیروهای مردمی در سوریه را بگیرند و شهرها یکی یکی به دست مردم میافتادند، روسها و پشت سرش آمریکاییها خودشان را به بهانهی سرکوب «تروریسم» و جنگ با «داعش» به بالای آسمان سوریه رساندند و بمبها فرود آمدند و آتش و خون و انفجار و فریاد و تکههای بدن و چشمها و بچههای زیر آوار مانده و فرار و زنها و غرق شدنها و گرسنگی و دربه دری و تحقیر و از سرما یخ زدنها. و شکنجهها و کشتارهای دسته جمعی در زندانهای اسد جنایتکار. هم همچنان رواج داشت.
و در این میان تا مردم جهان حواسشان به «داعشی»ها بند بود ژنرالهای مصری در مصر کودتا کردند، دستگاه سیاسی تونس دوباره به روال گذشتهاش برگشت. پسر قذافی در لیبی از زندان آزاد شد تا باز برای رسیدن به قدرت توطئه کند. ژنرالهای الجزایری «مسلمان»های بیشتری را به زندان انداختند و شکنجه کردند و کشتند. خاندان شاهی در مراکش به تبهکاریهای مالی شان دوباره شتاب دادند. در شبه جزیرهی عربستان بساطهای آزادی خواهی از خیابانهای بحرین و کویت و عمان و سعودی برچیده شد و اسلحههای غربی و شرقی بیشتری در زرادخانهها انبار شدند. در یمن جنگهای داخلی و قحطی و بیماری و بمبهای سعودی هزاران نفر را کشت. در عراق «سنی»های بیشتری کشته و در بدر شدند. در ترکیه ژنرالهای آمریکایی دوباره تلاش کردند کودتا کنند. اسرائیلیها شهرکهای فراوان تری در زمینهای فلسطینیها ساختند و فلسطینیهای بیشتری را کشتند و آماده شدند پایتخت شان را به «اروشلیم» ببرند. در سوریه چهارصد هزار نفر کشته شدند، هزاران نفر اعضا بدنشان را از دست دادند، میلیونها نفر بی خانمان و در بدر شدند، هزاران دختربچهی بی پناه در غربت به فحشا کشیده شدند. صدها شهر و شهرک زیر بمبهای روسی ویران شدند و همهی اینها برای اینکه جنایتکارهایی مثل اسد و خامنهای و شاهان عربی همچنان بر سر کار بمانند و امیدهای مردم خاورمیانه و شمال آفریقا و آسیای مرکزی برای رسیدن به «آزادی» فرو بکشند.
اما درست زمانی که مافیاها و نوچههای توسری خورشان مثل بشار اسد و علی خامنهای از بازگشت «ثبات» به خاورمیانه میگفتند فریاد «مرگ بر خامنهای» در خیابانهای «دی ماه» سراسر ایران بلند شد و امید به آزادی را دوباره به مردم منطقه برگرداند؛ جنبش تازهی «تونس» نشانهی زنده شدن این امید است.
بچههای به خروش آمدهی خیابانهای ایران!
جنبش شما تنها جنبش آزادیخواهی مردم ما در برابر آخوندهای جنایتکار نیست جنبش همهی مردم خاور میانه و آسیای مرکزی و شمال آفریقا در برابر همهی مافیاهای سیاسی دنیا (شرقی و غربی) و دست نشاندههای پلیدشان هم هست. نیروهایی به این گستردهگی توطئهگریهای گستردهتری هم خواهند داشت. در برابر تفنگها میشود ایستاد. ما ایستادیم. شما ایستادید. دیگران هم ایستادند. اما برای رو در رویی با توطئهها و خیانتها و انحرافهای جنبش به تنهایی نمیتوان به میدان رفت. باید تودههای مردم را هم به همکاری فراخواند. خروش طوفانی شما در ده روزهی نخست حرکت، و عقبنشینی هشیارانه و تاکتیکیتان برای ارزیابی شرایط جنبش، حالا فضا را برای آوردن تودهها به میدان آماده کرده. مردم حالا فهمیدهاند «همه با هم بودن» شدنی ست، و «نترسید نترسید»ها راستاند و فراخوانها «اعتبار» دارند (چیزی که ما در انقلاب ۵۷ پس از ماهها بهش رسیدیم).
قدم بعدی باید پیدا کردن راهی برای آوردن تودهها به جنبش باشد. راهی که مردم به توانند با امنیت و آرامش درش به راه بیفتند و احساس خطر نکنند. تودههای مردم سرباز نیستند، چریک نیستند، نمیتوان همینجوری با یک فرمان به هر کجایی فرستادشان. باید راهی مناسب با تواناییهاشان برایشان پیدا کرد. و مناسبترین راهها برای مردم در این حرکت راههای دینیاند. راههایی که خودشان ساختهاند. راههایی که مردم زمانهای دیگر و جاهای دیگر هم به کارشان گرفتهاند. مردم ما در «جنبش تنباکو» فتوای «منع استعمال تنباکو» را که ساختهی «ملک التجار» بود به نام «فتوای میرزای شیرازی» خواندند و قلیانهاشان را به زمین زدند. «انیس الدوله» سوگلی ناصرالدین شاه هم با همین بهانه در حرمسرای شاهی قلیانها را شکاند.
ظرفیتهای دینی در انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ به گونهی گستردهتری به کار گرفته شدند. در کودتای دو سال پیش ترکیه هم روحانیهای سنی نیمه شب از بلندگوهای مسجدهاشان با خواندن اذان مردم را به خیابانها کشاندند و جلوی کودتا را گرفتند. این رفتار (به کار گرفتن راههای دینی در روزهای بحرانی) در دنیای مسیحیت و ادیان دیگر هم به خوبی شناخته شده است و نمونههای فراوانی دارد. دینها را آخوندها نمیسازند، دینها را ما میسازیم، «روان گروهی» جامعه میسازد و همین روان گروهی جامعه هم هست که در روزهای بحرانی، مردم را به سمت شان میکشاند. مردم در اینجا احساس امنیت میکنند، احساس قدرت میکنند، احساس میکنند میتوانند راحت تر در برابر هر تهاجمی از خودشان دفاع کنند. راههای پر قدرت دینی را بخاطر آخوندهای بی شرم و بخاطر مسخره کردن گروهی بی سواد دستکم نگیرید.
یکی از کاراترین راههای دینی برای نمایشهای سیاسی در جنبشهای ایران (از انقلاب مشروطیت تا انقلاب ۵۷ و جنبش سبز) فریاد «الله اکبر» سر دادن از توی خانهها و از فراز پشت بامها و پنجرههاست. هیچ حرکتی به اندازهی شنیدن صدای فریاد مردم دیکتاتورها را به وحشت نمیاندازد. در انقلاب ۵۷، ژنرال «ازهاری» با شنیدن الله اکبر گفتن مردم چنان دچار ترس شده بود که با هزیان میگفت: «اینها صدای مردم نبود نوار بود.» رفتار وحشت زدهی خامنهای را هم در نماز جمعهی جنبش سبز در داغاداغ «الله اکبر» گفتنها که یادتان هست.
همهمهی مردم و صدای «الله اکبر» گفتنها به همان اندازه که سرکوبگرهای کوچک و بزرگ را میترساند به تودهی مردم اعتماد به نفس میده. مردم با این حرکت خودشان را «با هم» میبینند و سرکوبگرها و نوچههای خیابانی شان با این حرکت خودشان را در محاصره و در اقلیت.
بچههای به خروش آمدهی خیابانهای ایران!
سالگرد پیروزی انقلاب سال ۵۷ توی راهه. آخوندهای جنایتکار مثل همیشه پیروزی کودتای سال ۶۰ خودشان را به جای پیروزی مردم ما در سال ۵۷ جا میزنند و برایش جشن میگیرند. این جشن گیری ناجوانمردانه را با فریادها و اعتراضهای شبانه تان به هم بریزید. خروش دو هفتهای فاز اول جنبش شما تعادل رژیم را به شکل آشکاری به هم زده. چند حرکت دیگر چارچوب ساختمانش را از هم خواهد پاشاند و گروههای زیادی را از بدنهاش جدا خواهد کرد. دورهی عقب نشینی تاکتیکی را باید با شتاب جنبش هماهنگ کرد و دوباره بیرون آمد و همراه با تودههای مردم رژیم را در موضع دفاعی گذاشت. الله اکبر گفتنهای شبانه مناسبترین حرکت برای آغاز فاز دوم جنبش ست. تهاجم بزرگ و امنتان را از همین هفته با دادن فراخوان برای شبهای شعار و فریاد و موسیقی و بوق ماشینها و «الله اکبر» گفتنها آغاز کنید.
نجات دهندهای در کار نیست بچهها، نجات دهنده شمایید، لطفن حرکت کنید.