جنبش مطالباتى و حرکت اعتراضى مردم ناراضى مشهد با سرعتى که شگفتى آفرید، در عرض یک هفته هشتاد شهر ایران را فراگرفت، و با زور و ظرفيّتِ زیرورو کنندهای که از خود بروز داد، دستگاه حاکمه مخصوصاً سرسپردگان ولى فقیه را به بیخوابى عمومى مبتلا کرد.
این نخستین حرکت تند تودهى مردم ایران بود که روشنفکرانِ بنام و انبوه دانشجویان و نیروهاى سیاسى صاحبِ نفوذ یا قدرتهاى بیگانه، نقش تعیین کنندهاى در آن نداشتند، در حقیقت ترس و وحشت سران نظام فقاهتى هم از اصالت ملى مطالبات و حقانیت خواستها و شعارهائى ست که طى آن هفت روز، بىتعارف و بىپرده فریاد شد و جاى شکى نگذاشت که حرف دل و خواست اصلى ملت ایران، نجات از دست ستم ملایان و برچیدن بساط دستگاه ولایت فقیه است که زندگى را بر هشتاد میلیون ایرانى تنگ کرده و کشور را در مرز درماندگى و فروپاشى تمام قرار داده است!
برخورد نهادها و دارودستههاى وابسته به ولى فقیه با جنبش اعتراضى اخیر، همانطورى که انتظار میرفت، سرکوبگرى و تهمت زنى بوده، و کاربرد فرمول لَق و رسوایى که دست انگلیس و اسرائیل و سعودى و آمریکا را پشت هر حرف و حرکت اعتراضى میبیند و سیا و موساد را متهم به تولید فتنه و فساد در جمهورى اسلامى ایران میکند، منتها این بار بعد از سرکوب جنبشى که آشکارا شخص على خامنهای و نهادهاى تحت امرِ او را هدف اصلى حملات خود قرار داده بود، حضرات تصمیم جدّى دارند که با سوء تفسیر از جنبش و سودجویى از وضع اسفبارى که پیش آمده، حسن روحانى رئیس جمهورى را کنار بزنند و با نهاد ریاست جمهورى و با مجموعهى اصلاحطلبها و میانهروها یکباره تصفیه حساب کنند؛ آنهایى که امروزه در نوشتهها و گفتههایشان توصیه میکنند که «روحانى از مقام ریاست جمهورى استعفا دهد» دانسته نادانسته در خط خامنهای و عوامل امنیتى-نظامى او حرکت میکنند و در خدمت فقهاى مستبداند!
در ارتباط با موضع اصلاحطلبان در مورد جنبش اخیر، اگر منصف باشیم، باید بپذیریم که چون اصلاحطلبى گونهگون است و اصلاحطلبان از طیف وسیعى شکل گرفتهاند، از خط سیاسى واحدى به نام سیاست اصلاحطلبان نمیتوان سخنى گفت، بل به موضعگیرى تنى چند از افراد شاخص آنها میتوان پرداخت که از یک طرف بر حقانیت برخى از خواستهاى معترضان تاکید داشتند و از طرفى معترضین را نصیحت میکردند، که از هر گونه افراط و خشونتورزى دور باشند تا ایران به سوریه دیگرى مبدل نگردد و امنیت کشور از دست نرود؛ طبیعى ست که به اینگونه فرمولبندى نمیتوان ایرادى گرفت زیرا نوعى کلىگویى و یا در وسط دو قطب مخالف ایستادن ست که اساساً اعلام بیطرفى ست، تا پشتیبانى از حق و حقوق مردم مظلوم!
آخر مگر میشود با نصایحِ پدرانه نیروى جوان جان به لب رسیده را رهبرى کرد؟ مگر میشود با نصیحةالملهنویسى، عصیان و اعتراضى را اصلاح کرد؟ اگر عصیان علیه غارت ثروت ملى حق است، اگر فریاد علیه استبداد فقها حق است، اگر کار و رفاه و آزادى- خواستن، حق است و این خواستها در خطّ اصلاحطلبى ست، پس اینگونه به تردید در اعتراضات نگریستن، و ترسیدن و ترساندن از خطر تبدیلِ ایران به سوریه ولیبى... دیگر چه معنایى دارد؟ اصلاً کیست، آن چه قدرتى که دارد ایران را به عراق و سوریه و لیبى تبدیل میکند؟ جوان معترضى که میگه: «نه غزه نه لبنان جانم فداى ایران، سوریه را رها کن فکرى به حال ما کن...» یا على خامنهای، که در یمن و دمشق و غزه و لبنان... چوب حراج به هستى ملت ایران زده و هنوز که هنوز است دست از سر سوریه و لبنان برنمیدارد؟
اشتباه بزرگ بعضى از اصلاحطلبان صاحبنام این است که از اعتراضات و تظاهرات تودهاى- خیابانى، واهمه دارند، میترسند که فاجعهى سوریه در ایران هم تکرار شود، حال آنکه در نبود چنین جنبشهاى ضد دیکتاتوریست که ایران نیز به سرنوشتِ لیبى و سوریه دچار میشود، نه با وجود این اینجور اعتراضات دموکراتیک و دلیرانه. زیرا سوریه هم در نبود یک حرکت تودهاى ضدِ دیکتاتورى بود که چنان مستعدِ مداخلهى قدرتهاى منطقهاى شد، و اسلامیست- جهادیستها توانستند چنین ویران و خاکسترش کنند!
از طرفى جنبشِ اصلاحطلبىِ فعلى ایران بدون جنبشهاى اعتراضى تودهاى- از نوع اخیر - محکوم به شکست است زیرا اصلاحطلبان عاقلى که درون نظاماند، تنها با یارى حرکتهاى اعتراضى، و خواستهاى سیاسى رادیکال ملت است که میتوانند نیروى فقهاى مستبد را عقب برانند، و برنامههاى اصلاحى اساسى را به اجرا درآورند، نه با وسط دعوا ایستادن و ترساندن مردم از سوریهاى شدن وضعِ ایران، و یا نصیحةالمله نویسى! نهایت اینکه با حمایت از این نوع حرکتهاىِ ضداستبدادى اخیر و کانالیزه کردن عواطف ملى-میهنىِ معترضین ، در راستاى حلّ مشکل و تضاد اصلى جامعهى ایرانى است، که میتوان از خشونت و افراط کارى جلوگیرى نمود و هیجانات عمومى را در مسیر مسالمت و ارادهى آزادى هدایت کرد!
برخوردِ براندازها و رژیمافکنان سنتّى از چپ و راست افراطى گرفته تا سلطنتطلبها، این بار نیز ذوقزدگى و عجله براى براندازى «کليّت رژیم اسلامى» بود آنهم در اسرع وقت! البته این بار نیز همهى مجاهدت و تلاشهاى این هموطنان و براندازان، صرف فحاشى علیه حسن روحانى و حمله به اصلاحطلبان و نفى نیروهاى میانهروى سیاسى گردید. شگفتى آنجاست که این گروهها و فعّالان سیاسى که شخصیتهاىِ با تجربهاى در میانشان وجود دارد، بهجاى تمرکز اعتراضات و انتقادات علیه سرحلقهى تضادها و مشکلات، یعنى على خامنهای، و افشاى فساد و ظلم و جور نهادهاى تحت فرمان او، تا توانستند به حسن روحانى و اصلاحطلبان تاختند و فراموش کردند که شوراى نگهبان و قوهى قضائیهاى هم وجود دارد، صدا وسیما و تشکیلات ائمه ى جمعه اى هم هست، دهها تشکیلات امنیتى و اقتصادى هم هست که تحت فرمان خامنهای ولى فقیه، نفس مردم ایران را گرفته و زندگى را بر هشتاد میلیون نفوس انسانى تنگ و تار كردهاند، در حقیقت تودهى ملت ما علیه این نهادها بهپا خاسته است و اگر علیه روحانى و اصلاحطلبها هم شعارى میدهند، به سبب کوتاه آمدنها یا عقبنشینیهاى روحانى در برابر على خامنهای و نهادهاى تحت فرمان اوست، نه پشیمانى از رأیى که به روحانى داده و او را رئیس مملکت کردهاند!
بارى از تکرار خطاهایى که در ارتباط با دولت محمد خاتمى صورت گرفته بود، اینبار باید اجتناب کرد، زیرا خواست و هدف واقعى خامنهای و عوامل مختلف او، همان بود که مخالفان حکومت اسلامى، تمام تلاش و کوششان را خرجِ تخریبِ محمد خاتمى و زمین زدنِ دولت اصلاحات کنند که کردند، یعنى «اپوزیسیون»، سیاستى را در ارتباط با محمد خاتمى پیش برد که خواست جدّىِ خامنهای، و دلخواه سپاه و دستگاه امنیتى و قضایى و شوراى نگهبانش... بود. این دفعه هم که حرکت سراسرىِ مردم و ملت ما با صداى رسا، ایران را آزاد از سلطهى على خامنهای و عوامل و شرکایش میخواهد، عوامل و نهادهاى تحت فرمان ولى فقیه در تلاشاند تا جهت اعتراضاتِ اجتماعى-سیاسى را علیه شخص حسن روحانى و بر ضدّ جمهوریت برگردانند و بدینوسیله، تیر خطرى را که بهطرف ولى فقیه نشانه رفته دفع کنند!
و امّا رفراندومخواهان، رفراندومخواهان نیروى روى به رشدى هستند که با دریافتِ پیامِ مبارزات و اعتراضاتِ اخیر مردم ایران، امر درستى را با ملت در میان نهادهاند و آن، مراجعه به آراء عمومى براى حلّ مشکل اصلىِ مملکت یعنى مسئلهى ولایت فقیه ست. البته پیشینهى پیشنهادِ رفراندوم به بعد از فوتِ آیتالله خمینى برمیگردد که پیشنهاد دهندهها ردّ یا تایید کلّیت نظام جمهورى اسلامى را هدف گرفته بودند. اگرچه این نظر در آن زمان به مباحثاتى دامن زد، چون خام و نارسا بود نتیجهاى نداد و فراموش گردید. و حال، در پى تحولات و اعتراضات گستردهء اخیر، ایده رفراندوم بار دیگر مطرح شده و دارد به یک خواست فراگیر ملى تبدیل میگردد. در همان روزهاى نخست جنبش اخیر از زبان هنرمندان و سینماگران نامدار کشورمان، از جمله از قولِ جعفر پناهى شنیده شد که با مراجعه به آراء عمومىِ مردم ایران، یعنى برگزارى رفراندوم، مشکل جامعه راحل کنید. انبوهى از فعالان سیاسى و مدنى در داخل و خارج مملکت هم مستقیم و غیر مستقیم بر این پیشنهاد مهر تأیید زدند، و با انتشار نامههاى جمعى، خواهان رفراندوم شدند. سازمان فدائیان اکثریت و چند تشکیلات جمهورى خواه دیگر هم موضوع رفراندوم را پیش کشیدهاند؛ در این روزهاى اخیر خبر داریم که شمارى از اکتیویستهاى سیاسى و مدنى را به سببِ طرح موضوع رفراندوم، مورد تهدید قرار داده یا دستگیر کردهاند! اما برغم مطلوبیتِ موضوع رفراندوم در نزد بسیارى از مردم ایران، و عاقلانه و دموکراتیک بودن آن در نزد شمارى از روشنفکران و شخصیتهاى سیاسى، این ایرادات اساسى برآن وارد ست که:
١- توسّل به رفراندوم در ارتباط با استقلال ملتها اساساً کارساز بوده، ولى رفراندوم براى دموکراتیزاسیون یا رهایى از استبداد و دیکتاتورى، همیشه مفید و کارساز نبوده، یعنى ضرورتاً به تاسیس آزادى و دموکراسى منجر نگشته است تجربهى رفراندومهاى دوره محمدرضاشاه و آیت الله خمینى موٌید این ادعاست!
٢- ملت ایران در هیچ دوره و زمانى، به نهادى بهنام ولایت فقیه رأى نداده، و هیچوقت، هیچ فقیه و روحانى و دینمردى را با حق و اختیارات مطلقه به سلطه و فرمانروایى بر ایران برنگزیده است، که امروز با رفراندم بخواهد با آن تصفیه حساب کند؛ ولایت فقیه دستپخت آن مجلس خبرگانى ست که دریک انتخابات غیر دموکراتیک، بهجاى مجلس موُسسان برملت ایران تحمیل شد، و اصل و اساس ولایت فقیه هم از ابتدا با مخالفت تمام مبارزان و نیروهاى سیاسى و شخصیتهاى صاحب نام مملکت روبرو گردید! حتى احزاب و سازمانهایى که مثل حزب توده به کليّت قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران راٌى مثبت داده بودند با ایدهى ولایت فقیه موافق نبودند. جالبتر اینکه مجتهدینِ برجسته و معتدل شیعه با رهبرى آیتالله کاظم شریعتمدارى اولین جمع و گروهى بودند که با ردّ ایدهى ولایت فقیه با ایجاد نهادى بهنامِ ولایت فقیه آشکارا مخالفت کردند، وااسفا که آنطور با بىحرمتى و تهمت و افترا تحت پیگرد دستگاه امنیتى خمینى قرار گرفتند، و آنگونه سخت سرکوب شدند.
٣- ملت ایران در هر فرصتى که پیش آمده با اکثریتى کوبنده، مخالفت صریح خود را با خامنهای و با نهادهاى تحت فرمان او به دنیا اعلام کرده و جاى جِرزنى و کمترین تردیدى نگذاشته که خواهان کنار رفتن خامنهای و برچیدن بساط دم و دستگاه مکتبِ ولایت فقیه است تا ملت ایران از این نکبت و بدبختىِ ناشى از سلطهى آخوندى بیرون بیاید و با دنیا در صلح و همزیستى بهسر برد. آیا راى ٢۰ میلیون نفرى ملت ایران به محمد خاتمى در خرداد ١٣٧٦ شمسى یک نٓه به ولى فقیه نبود؟ آیا انتخاب دوبارهى محمد خاتمى سال ١٣٨٠ تکرار آن نٓه نبود؟ آیا جنبش سبز سال ٨٨ شمسى که یک جهان حامى پیداکرد، فریاد دادخواهى ایرانى علیه خامنهای و علیه بساطِ ضد ملى او نبود؟ آیا دوبار انتخاب روحانى به ریاست جمهورى، مخالفت علنى با خامنهای و عوامل او محسوب نمیشود؟ و باز در جنبش اخیر که دیگه جاى شک و شبههای باقى نماند که مردم ایران نهاد ولایت فقیه را نهادِ فساد و استبداد میدانند و به درستى از حضرت آقا میخواهند که برود! بارى، چند بار چگونه با چه زبانى اکثریت ملتى به حاکمى بگوید: برو، کنار برو، جان به لبم رسیده خستهام؟ چندبار؟
ازینروست که میگوئیم: سالهاست که ملت ایران از خامنهای عبور کرده و رأى به رفتن و برکنارى او داده است، وظیفهى واقعى و امروزى نیروهاى ملى، روشنفکران و سرآمدان سیاسى ایران این است که حرکتهاى اعتراضى فعلى و آتى ایرانیان را در جهت تحقق این رأى ملى و خواست بینالمللى، با مسالمت و عقلانیت کانالیزه کنند!
نتیجه اینکه: براى نجات این ملت و مردم از فقر و فساد و دیکتاتورى، و ختم درگیریهاى ویرانگر منطقهاى، چارهای غیر از رفتن خامنهای وجود ندارد؛ خامنهای باید برود، نهادهاى تحت امرِ او باید در اختیارِ دولت فعلى ایران قرار بگیرد، و سپس در آزادى، و با نظارت ملى و نهادهاى صالح بینالمللى، نمایندگان مجلس موُسسان قانون اساسى نو انتخاب شوند تا ایران و ایرانى از نو زندگى آغاز کند؛ والسّلام.
محمد ارسى / تگزاس آمریکا
.(JavaScript must be enabled to view this email address)