چرخش ناگهانی حسن روحانی در گفتار سیاسی با تن کردن ردای ولایت که شاخصهای مهم آن تاکید بر شعار محوری مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل میباشد و با دفاع از قوانین ارتجاعی شرع آراسته میشود، واکنشی را برانگیخته است که به پشیمانی از رای دادن به روحانی شهرت یافته است.
تا آنجایی که این ابراز ندامت هشداری از طرف نخبگان و شخصیتهای سبز به حسن روحانی است که چنین ذوب شدنی در ولایت قرار گرفتن در جبهه ضدّ ایرانی و ضدّ ملی است، مبارزهای مدنی و کارساز است و در اصل اعلام این است که این جبهه همیشه توسط صندوق رای مجازات شده و خواهد شد.
اما اگر این پشیمانی برای بیارزش کردن انتخابات در فرایندهای سیاسی ایران باشد، آنگاه دقتی دوباره میطلبد.
زیرا سیاستورزی در هر برههٔ زمانی هم نیازمند داشتن دیدی روشن از محل نزاع سیاسی روز است و هم بازتاب دریافتِ فرایندهای بلند مدت در ساختار سیاسی جامعه میباشد. از این دو منظر شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نه تنها امر درستی بود بلکه از نتیجه آن پیروزی بزرگی هم به دست آمد. حال باید دید دلیل شرکت در انتخابت و داو اصلی آن چگونه ترسیم شد. تحلیل پیش از انتخابات موضوع به این قرار بود (۱):
و برای مقابله با توهماتی که اصلاح طلبان خط امامی، تبلیغ میکنند که گویا قرار است نتیجهٔ انتخابات به اصلاحات عمیق و به درد بخور سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی منجر گردد، آوردیم (۱):
و برای اینکه روشن شود شرکت در انتخابات از منظر نزاع دایمی میان دو ساختار حکومت است، و رای به روحانی نه به رئیسی و قالیباف و حامیان آنها به جهت تعلق به دستگاه ولایت بوده است، نوشتیم(۱):
اگر بپذیریم که جوهره جنبش سبز قرار دادن صندوق رای در مقابل ولایت بوده و هست، نتایج انتخابات و شرکت وسیع مردم پیروزی بزرگی بود. در چنین شرایطی کم و یا زیاد شدن عناصر شرکت کننده در ائتلاف نا نوشته، مسلماً باعث تقویت و یا تضعیف این هدف خواهد شد. بدون تردید پشت کردن روحانی با هر هدفی به رای مردم دینامیزم فروپاشی را سریع تر کرده است. روحانی با پیوستن به کمپ ولایت، و پشت کردن به پیام رای مردم، سرنوشت خود را با آینده تاریک ولایت گره زده است. بی لیاقتی قابل گذشت است، اما بی اعتمادی همیشگی است.
پیشتر در باره رفتار استعماری ولایت که مکیدن منابع اقتصادی و انسانی ایران برای هدف ناشدنی خلافت شیعه به تفضیل نوشتهایم(۲). نمیتوان کشور داری را با رفتار ولایی در هم آمیخت. «شکایت»هایی که توسط علی لاریجانی رئیس مجلس و روحانی، رئیس جمهور در خصوص لایحه بودجه و اختصاص منابع مالی عظیم به نهادهای استعماری ولایت صورت گرفته است، برملا کردن معضل اصلی جامعه ما یعنی تضاد دائمی ایران و ولایت است. این تضاد را میباید ساختاری حل کرد، توهم هواداران جمهوری اسلامی، به ویژه اصلاح طلبان خط امامی در آشتی ایندو جز افزودن شیب سقوط نتیجهای ندارد.
آنچه مسلم است، پافشاری بر کجراهی چهل ساله، ایران را هر چه بیشتر به آستانهی فروپاشی نزدیک میکند. اینجاست که گرانیگاه سیاست ورزی آزادیخواهان میباید حول برنامهای باشد که چگونه فروپاشی نظام به فروپاشی ایران نینجامد. در آینده به این موضوع خواهیم پرداخت
———————————-
■ یک موضعگیری آموزنده در مقابل موج زدگی هیجان برانگیز. یک پدیده روانشناختی عجیب نزد فعالان سیاسی و فرهنگی ایران است که مدام درگیر اصلاح گذشته و حرکات گذشته خویش هستند. گذشته بسیار بیش از اکنون روی میز سیاست ایران است. نمیشود آیا عمده نیرو را صرف اکنون و آینده کرد؟ اگر برجام امروزه هم برای ایران و هم برای منطقه و صلح در مقیاسی وسیع تر بسیار مهم است چگونه میتوان حمایت از برجام از طریق رای دادن به یک دولت مدافع آن را پشیمانی آور قلمداد کرد. همه چیز را که نمیتوان در مبارزه با ولایت فقیه یا دفاع از آزادی خلاصه کرد. بازتنظیم مناسبات ایران با آمریکا، که سرنوشت آبادانی و پیشرفت و به تبع آن دموکراسی در این کشور با آن گره خورده است مسالهای نیست که نتواند به تنهایی دلیل شرکت در یک انتخابات و رأی دادن به یک دولت مدافع بهبود مناسبات با آن باشیم. تمامی جریانهای برخاسته از و وفادار به انقلاب اسلامی یک پای خود را در درآمیزی دین و دولت دارند و پای دیگر خود را در سیاست روز. مخالفت قاطع با پای آلوده به دینسالاری سیاسی نمیتواند به حرکت گام دوم بیتوجه باشد. اگر حرکت این پای دوم در نظر گرفته شود، کسی مثل من که زیستبومگرا و خواهان لغو ولایت فقیه و پایان یافتن درآمیزی دین و دولت هستم، سمتگیری همین دولت روحانی را بهتر از سمتگیری آقایان موسوی و کروبی میدانم. ما میتوانیم از وضعیت جهان بیزار باشیم، که من هستم. اما، هیچ چیز در این جهان سیاست بینتیجه تر از آن نیست که فکری بخواهد بدون پیوستن به همین روند جهانی مشکلات کشور و جهان را مقابله کند.
تفاوت جریان موسوم به روحانی با دیگران این است که، آنها جزیی از همین روند جهانی متعفن هستند و میخواهند چرخهای قطار را روی ریل بگذارند. الباقی جریانهای جمهوری اسلامی، یا آرمانگرایان راه رشد غیر سرمایه داری هستند یا پوپولیستها و مستبدان و بنیادگرایان و غیره. سیاست فراموش نمیکند زمانی را که آقای خاتمی رئیس جمهور از پاکستان برگشت و در فرودگاه موقع مصاحبه به پاکسان به خاطر مجهز شدن به سلاح اتمی اسلامی تبریک گفت. شر از همانجا شروع شد. و مگر رفسنجانی مدعی نشد که اصل این برنامه را دولتهای او پیش بردند؟ سیاستمداری که نداند بدون حل مناسبات با آنگلوساکسونها و یهودیان آب خنک از گلوی سیاست پایین نمیرود بهتر است در ماشین زمان هربرت جرج ولز بنشیند و برگردد به همان روزگارهای آرمانی که تاریخ آنها را پشت سر گذاشته است. سیاست کار در فاضلاب جامعه است. به این کار نپردازی گند جامعه را میگیرد و بپردازی بوی گند خودت را میگیرد. این بوی نادلبخواه را باید به خاطر جامعه تحمل کرد. از جمله بوی بد رأی به روحانی را.
امیر مُمبینی