هفته گذشته در برنامه شصت دقیقه بی بی سی مصاحبهای پیرامون موضوع شکنجه انجام گرفت و در پی آن چند یادداشت و مقاله منتشر گردیدند و از زاویههای مختلفی به این موضوع پرداخته شد. از جمله تاکید آقای نیکفر بر این واقعیت که شکنجه در جمهوری اسلامی بنام خدا صورت میگیرد و سپس یادداشت کوتاه آقای حسین باقرزاده پیرامون این واقعیت و یا این حقیقت که حبس در زندان انفرادی خود یکی از شکنجههای رایج روانی در جمهوری اسلامی است. در این رابطه خانم نرگس محمدی مینویسد:
«براستی چند نفر باید بگویند که بازجو میگفت آن«قدر» در سلول میمانی تا «اعتراف» کنی؟ چند نفر باید در بیمارستانها بستری شوند و به بیماریهای صعبالعلاج مبتلا شوند تا دلی به رحم آید؟ چند نفر باید بگویند که سند و مدرک محکومیتشان اعترافات در سلولهای انفرادی در از دست دادن تحمل این شکنجه غیر انسانی بوده، تا مسئولان و رسانهها جرأت کنند به این شکنجه بپردازند؟ (سایت کانون مدافعان حقوق بشر).»
در این یادداشت نگارنده سعی میکند از زاویه دیگری به موضوع شکنجه و اعدام بپردازد و امید دارد که تکمیل کننده این مباحث گردد. شاید در ابتدا عجیب بنظر برسد اگر گفته شود که کلمات نیز میتوانند شکنجه کنند و یا حتی موجب قتل گردند. در اینجا منظور از شکنجه و مرگ بصورت استعارهای و یا آرزوی آن و یا نفرین مرگ نیست، بلکه بواقع کلمه میتواند خود عملی و اقدامی برای انجام شکنجه و قتل یک انسان نیز باشد و آنرا به معنی واقعی و عینی نمایندگی کند.
برای مثال زمانی که در قران صحبت از کفار و مشرکین به میان میآید، صرفا به منظور تعریف و تحلیل موقعیت این افراد و گروههای اجتماعی زمان پیامبر اسلام نیست، بلکه بدنبال خود کشتار و اسیری آنها توسط مسلمین را نیز به همراه میآورد. کلماتی که نازیهای آلمان در رابطه با یهودیان استفاده میکردند نیز در حد کلمه و برای شناسایی یهودیان نبود بلکه بلافاصله شکنجه، تحقیر، اسیری و تصفیه نژادی آنها را نیز بدنیال خود داشت.
یکی از دشنامهای دائم تکرار شونده در سالهای اول انقلاب اسلامی، کلماتی مانند منافق و لیبرال بودند. این کلمات نیز در حد حتی دشنام باقی نمیماندند و در حقیقت حکم سرکوب و دستگیری افرادی که مشمول این کلمات میشدند را نیز در درون خود نهفته داشتند. به سخن دیگر این کلمات هیچگاه در حد کلمه باقی نماندهاند و استعارهوار و یا صرفا برای نفرین و آرزوی مرگ بکار گرفته نشدهاند، بلکه خود ابزاری عینی و واقعی برای انجام عمل شکنجه و یا سرکوب و قتل بودهاند. این کلمات در حقیقت نیروی سرکوبگر و خشنی را نمایندگی کرده و میکنند و قابل مقایسه با شلاق شکنجه، طناب دار و یا ماشه تفنگ هستند.
البته شاید در این رابطه گفته شود که صرف به زبان آوردن این کلمات بهمعنای مشارکت در شکنجه و قتل نیست، مگر اینکه ثابت شده باشد که اجرای شکنجه و اعدام با دستور کتبی و یا شفاهی یک فرمانده صورت گرفته است، که در این رابطه کلمه از حالت صرفا توصیفی خود خارج و تبدیل به دستور شده است و مطابق قوانین جزایی قابل پیگرد میباشد. اما تجارب اخیر در دادگاهها و محاکمات بین المللی علیه تصفیه نژادی در منطق بالکان و روندا نشان میدهد که حتی خبرنگاران و اصحاب روزنامه بهدلیل ترویج فرهنگ خشونت علیه نژادها و اقوام دیگر میتوانند محاکمه شوند. اگرچه خبرنگاران مزبور هیچگاه بهطور مستقیم دست در این جنایتها نداشتهاند. برای مثال در تریبون بینالمللی رواندا مطرح گردید که شما لازم نیست که ماشه سلاح را کشیده باشی تا به عنوان عامل قتل مورد محاکمه قرار بگیری، همینکه شما یک نژاد را انگل یا سوسک بنامی کافی است که شما به عنوان شریک جرم مورد محاکمه قرار بگیری، زیرا شما با کلمات خود خشونت و تصفیه نژادی را ترویج دادهاید. (International Tribunal for Rwanda )
البته شاید ادعا شود که محاکمه این خبرنگاران صرفا به دلیل استفاده از کلمات و نوشتههای خشونتپرور متناقض با اصل آزادی اندیشه و بیان و انتشار آن است. ادعا و نظریهای که از اساس اشتباه میباشد و بر این فرضیه مبتنی است که کلمات فاقد روح و عملکرد هستند و باید آنها را در حد تراوشات ذهنی یک فرد بهحساب آورد؛ و برای اینکه این کلمات به واقعیت بپیوندند باید یک رابط و واسطه دیگر، برای مثال دستور مستقیم قتل و شکنجه وجود داشته باشد، در غیر این صورت نمیتوان یک خبرنگار و نویسنده را صرفا بهخاطر نوشتن و بهزبان آوردن کلمات خشونت پرور و ضد نژادی مورد محاکمه قرار داد.
در رابطه نقش و جایگاه کلمات لودویگ ویتگنشتاین (۱۸۸۹-۱۹۵۱) فیلسوف آلمانی-اتریشی تحقیقات گستردهای در زمینه نقش و بازی کلمات دارد. وی بخوبی نشان میدهد که زبان و کلمات صرفا تراوشات ذهنی و حرفی که از دهان خارج و یا از قلم جاری میشود نیستند، کلمات و بهطور کلی زبان محاوری و نوشتاری فرم و محتوای زندگی ما را به نمایش میگذارند.
وی مینویسد: «تصور اینکه یک زبان از مجموعه کلماتی که مطابق یک فرمول و گرامر خاص سازمان یافته و برای مثال شرایط میدان جنگ را توصیف میکند ساده است و یا فرض اینکه یک نوشته پرسشی را مطرح میسازد که پاسخ آن آری یا نه است نیز ساده میباشد و یا اشکال دیگری که هر زبان و نوشتهای به نمایش میگذارد، اما در عین حال باید این تصور و فرض نیز ساده باشد که یک زبان و نوشتهها و حرفها و کلمات بهکار گرفته شده در آن فرم، نوع و روش زندگی ما را نیز نشان میدهند.» (philosophical investigations)
همچنین وی مینویسد که «توافق و یا عدم توافق با پاسخ آری یا نه به یک نوشته و کلمات آن صرفا یک توافق در عالم ذهن نیست، بلکه در حقیقت توافق یا عدم توافق با راه و روشی است که آن نوشته برای عمل روزمره ارائه میدهد و صرفا در حد توافق با یک نظر و عقیده خلاصه نمیگردد.»(philosophical investigations)
وی در رابطه با نقش و بازی کلمات در زندگی روزمره نمونههای ساده و فراوانی میآورد تا نشان دهد که زبان و کلمات نقش بلاواسطه در عمل و رفتار ما انسانها دارند. برای مثال زمانی که کلمه صندلی بر زبان آورده میشود ما در درجه نخست به این واقعیت که صندلی از چوب ساخته شده و در یک فرایند تخصصی به این شکل در آمده است، نمیاندیشیم بلکه به این واقعیت فکر میکنیم که صندلی برای نشستن روی آن است و یا حتی در موقع نزاع میتواند برای پرتاپ شدن بسوی دیگری مورد استفاده قرار گیرد! با این مثال ساده میبینیم که بسیاری از کلمات بهویژه اگر به شرایط و کانتکس زمان استفاه از آنها توجه کنیم، رابطه مستقیمی با نحوه زندگی و رفتار ما انسانها دارند و در واقع آن رفتارها را نمایندگی میکنند.
کلمات و جملات فلسفی شاید در وحله اول رابطه مستقیمی با زندگی و فرم آن نداشته باشند و یا یک عمل مشخص را نمایندگی نکنند اما ویتگنشتاین معتقد است که این جملات و کلمات در برگیرنده آن نیز در حقیقت برای توجیه و تفسیر نحوه نگاه ما به زندگی و بويژه رفتارها و انتخابهایی که میکنیم شکل گرفتهاند. تنها تفاوت این نحوه از سخن گفتن و نوشتن در تقدم زمانی آنها است، یکی عمل را نمایندگی و تشویق میکند و دیگری آن عمل را توجیه و تفسیر مینماید.
هدف و منظور شکنجهگر که از همان بدو دستگیری و قبل از کتک زدن شروع به فحش و ناسزا به فرد دستگیر شده میکند و کلمات منافق، ضد انقلاب، هرزه و از این نمونه دشنامها را بر زبان میآورد، تحلیل و توصیف وضعیت زندانی نیست؛ او در واقع با بکار بردن این کلمات، حکم شکنجه، تجاوز و قتل را صادر کرده و آنرا تجویز مینماید. این کلمات بار شکنجه و مرگ دارند و عملی را که بلافاصله صورت میگیرد نمایندگی و بازتاب میکنند و تفاوتی نیز نمیکند این کلمات و شعارها در نمازهای جمعه سر داده شوند و یا در کف خیابانها و یا در زندان و شکنجه گاه.
کلمات مزبور هیچگاه در خلاء بر زبان و قلم آورده نشده و نمیشوند، آنها صرفا تفسیر کننده یک موقعیت خاص نیستند، آنها همانطور عمل میکنند که شلاق و ماشه تفنگ و طناب دار؛ و بهطور آشکاری نوع زندگی و نوع رفتار نویسندگان، سخنگویان اینگونه از کلمات و در حقیقت شخصیت واقعی آنها را به نمایش میگذارند.
شکنجه و فرود آمدن شلاق بر کف پای زندانی در حقیقت آخرین حلقه از فرایندی طولانی است که در ابتدا به شکل کلام و یا نوشته ظاهر شده است. فرایندی طولانی که چه بسا ریشههای آن به آموزش این کلمات و فرهنگ و هنجارهای برخاسته از آن باز میگردد. شکنجهگران جمهوری اسلامی آیات قران را که در هنگام شکنجه بر زبان میآورند برای ثواب نمیخوانند، بلکه تلاوت آیات قران برای تکرار مداوم فرمانی است که در عمق و درون این آیات و کلمات خشونتپرور آن نهفتهاند، گویی فرماندهای در گوش آنها تکرار میکند که ضربه شلاق را محکمتر فرود آور، زیرا این راه و منش زندگی تو است.