در پنجم آذر ماه سال ۱۳۲۱ شمسی، یعنی هفتاد و پنج سال پیش از این، ایران دولتمرد بزرگی را از دست داد، که روشنفکری واقعگرا، متجدّدی آشنا با سنّت و تاریخ، میهندوستی متعادل، و ادیب و فیلسوفی متبحّر بود. در این هفتاد و پنج سالی که از درگذشت آن ایرانساز نامی میگذرد هیچ دورهای اینچنین محتاج دولتمرد روشنفکر و دانشمندی مثل محمدعلی فروغی نبودیم، که اکنون هستیم.
به یکی از این نیازهای امروزی نظری بیندازیم: داشتن دستگاه قضايی تمیز و مدرن و غیرایدئولوژيک، از اساسیترین خواستهای فعلی ملت ماست؛ زیرا هشتاد میلیون ایرانی از این نظام قضايی مذهبی معیوبی که مروّج ظلم و جور است، سخت متنفراند یعنی نظام قضايی سکولار و سالمی را میخواهند که غیرسیاسی و خالی از سلطهی فقهاء باشد و با قانونگریزی و شرّ و فسادی که حاکمان شرع به وجود آوردهاند مبارزه کند!
باری، صد و پنج سال پیش از این در سال ۱۲۹۱ شمسی - ۱۹۱۲ میلادی- در آن دریای هرج و مرجی که مردم ایران غرق بودند، فروغی که تازه به ریاست دیوان عالی تمیز گماشته شده بود، با شناخت و استفاده از نظام و نهادهای قضايی اروپايی، نظام قضایی مترقی و مدرنی را برای ایران پی ریخت که زمینهساز تحولات و اصلاحات اساسی، و سکولاریزاسیون در نهاد قضائی ایران شد؛ فسوسا که بازسازی آن سیستم قضائی مدرنی که فروغی و داور ساخته بودند، امروزه به یک نیاز و آرزوی ملی، حتی به رؤیایی روشنفکرانه تبدیل گشته ست، در واقع مردم ایران تشنهی داشتن دستگاه قضائی نوی هستند که یک سده پیش، دولتمرد و روشنفکر شایستهای چون فروغی آن را ساخته و پرداخته، و به رایگان تقدیم ملت ایران کرده بود!
درحقیقت بعد از چهل سال تحمل ظلم و جور و جنایات دستگاه قضائی فقاهتی -که زبان از بیانش عاجزست - تازه به ارج کار و عظمت مقام متفکر متجددی چون فروغی و فروغیها پی میبریم که میگفتند: «یک دستگاه قضائی مدرن و مسئله حلکن، عادل و سالم و مورد اعتماد مردم، تودهی مردم قانونمداری را تربیت و بزرگ خواهد کرد، که ستون فقرات محکم دولت و ملت ایران خواهند شد.»
عامل اصلی سازندگیهای عصر پهلوی اول
فروغی در هر زمینهای، در زمینهی اداری، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ایجاد رابطه با نهادهای مهم بینالمللی، کارهای ماندگاری کرده، بهطوری که میشه گفت پشت سر اکثر اقدامات و سازندگیهای دورهی رضاشاهی او قرار داشته که با استفاده از قدرت و علاقهی «شاه» به آبادی و امنیت و ترقی ایران، او را در آن مسیر سازندگی سوق میداده ست: از ساختن فرهنگستان زبان پارسی به قصد مدرنیزاسیون زبان ملی، ایجاد موزه و موسسات عالی آموزشی، توسعهٔ مدارس و تاسیس دانشگاه، تا تلاش برای سکولاریزاسیون نهادهای اداری و قضایی و قطع نفوذ ملایان در زندگی اجتماعی... همه و همه مستقیم و غیرمستقیم، مولود اندیشه و اندرزهای بلند محمدعلی فروغی بوده که نام او را به عنوان مدرنیزاتوری بزرگ و ایرانسازی کمنظیر، امروزه زبانزد خاص و عام کرده است!
همین تلاش و کوششها برای معرفی فرهنگ و فلسفهٔ نو اروپائی به ایرانیها همراه با آشنا کردن نوع ایرانی با کوروش و داریوش و تاریخ باستانی ما، نیز زندهکردن نام سعدی و حافظ و فردوسیها...اینها بودند که او را از زمان-مکانی که در آن بود جدا میکرد و دشمنی انبوه هذیانگوها و عقبمانده و مرتجعین جاهل را علیهاش برمیانگیخت: ارتجاع اسلامی، تلاش و کوشش فروغی را در سکولاریزاسیون جامعه، در تلاش برای آزادی زن ایرانی از پوشش اسلامی و خرافات دینی نمیپسندید، خاصه با سیاست او در ارتباط با برنامهی جمع کردن بساط تظاهرات خشونتبار مذهبی، مثل قمهزنی و زنجیرزنی و قفل و کلیدبندی ابدا موافق نبود.
بعد از انقلاب اسلامی هم فاشیست-اسلامیستهای تازه انقلابی مانند فرقهی فردید، که فرصتی برای فاشیستبازی و فحاشی یافته بودند، «جهود» و فراماسونر بودن او را جنایتی ضد انقلاب اسلامی خواندند و در محکوم کردنش سنگ تمام گذاشتند. از طرفی چپ-استالینیستهای ایرانی هم فروغی را به دلیل لیبرال بودن و اروپائیاندیشی...مزدور انگلیس میشناختند و در بدنام و محکوم کردنش میکوشیدند؛ حتی بخشی از جامعهٔ روشنفکری هم، متاثر از همان نوع نگاه استالینی و افکار چپروانه، در طرد و ردّ فروغی فعال بودند و کم از ملاها نبودند!
اما خانوادهٔ پهلوی هم که بسیار به او دین داشتند و مدیون تدبیر و بزرگ اندیشیهاش بودند، نمکناشناسی کردند، خاصه شخص محمدرضاشاه که سالها از درگذشت فروغی گذشته بود، ولی اجازهٔ برگزاری بزرگداشتی را که شایسته و در شأن آن دولتمرد باشد نمیداد، زیرا چنین بزرگداشتی را شریکتراشی برای سازندگیهای پهلوی، و اِبراز ضعف و نقصی برای قدرت و اقتدار مقام سلطنت خود تلقی میکرد...
باری در اوضاع و احوال فعلی که عمدهی جریانهای سیاسی، بار پیشداوریهای ایدئولوژیکی راکنار گذاشته و مسؤلانه به گذشته مینگرند، اقرار میکنند که ریشه بسیاری از مشکلات و شکستهاو مصائب بزرگ ما در بیارج شمردن و تحقیر دولتمردانی مثل محمدعلی فروغی بوده ست که هم ارزشهای عصر روشنگری را حمل میکردند، هم تجربهی جنبش مشروطه را با خود داشتند. در معنا چپ و راست و میانهرو و اسلامی، هر کدام به نوعی به افکار و اندیشههای روشنگرانهی کسانی چون فروغی پشت کردند در نتیجه در انقلاب اسلامی همه با هم آنگونه کیفر چشیدند که «قصهی پرغصهی آن» هنوز ادامه داره!
آری در شرائط کنونی که از منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد، و دردهای امروزی ایران مانند صد سال قبل است، باز نیازمند سیاستمداران روشنفکری مثل فروغی هستیم که ایرانمدار باشند یعنی: هدف اول و آخر آنها توسعه و اقتدار ایران باشد، و زندگی متمدنانه و مسالمتآمیز در میان ملل عالم!
...
محمد ارسی آذرماه ۱۳۹۶
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
■ محمد علی فروغی را ازبهترین نواندیشان فارسی زبان سده بیستم یافتم! در کشورهای مسلمان ، معمول این است که دولت مردان مستبد و خرافاتپرور و نواندیشان دشمن خرافات و استبداد باشند و هستند. جدای که دولت و روشنفکران را ازهم دور و باعث برآمدن بنیادگرایی و تروریسم مذهبی از افغانستان تا لیبی شده است. در واقع، جدای یاد شده و وضع ناهنجار جاری در کشورهای مسلمان به خصوص افغانستان، پاکستان و ایران، مرا وادارکرد تا جنبش روشنفکری مسلمان ها در هند، ایران و مصر را دقیقا مطالعه نمایم. بلی، از هند، مصر و ایران در پیوند به جریان روشنفکری مسلمان ها یاد کردم نه از دیگر کشورها و تازه مطالعه درباره نواندیشی در اندونزی را شروع کردهام.
علت یاد از سه کشوریاد شده نه دیگر کشورهای مسلمان این است که همینها توان تولید و جذب اندیشهی نو را دارند. بنابرآن، از هند، سرسید احمد خان، اقبال و جناح را نواندیش یافتم و از مصر دکتر طه حسین و شیخ علی عبدالرازق و از ایران بزرگتر از همه محمد علی فروغی را یافتم. از این رو، برای اینکه بحثم طولانی نشود، تمرکزبر شخصیت و اندیشه فروغی و اهمیت آن در امروز و فردای فارسی زبانها میکنم. جالب این است که ، محمد علی فروغی دو ویژگی داشت که بسیاری نواندیشان دیگر کشورهای مسلمان نداشتند و ندارند و آن اینکه این بزرگ مرد هم نواندیش مولد اندیشه هم دولت مرد نو اندیش بود. دو ویژگیای که نیاز مبرم جامعه های مسلمان میباشد تا خود را از شر استبداد شاه و شیخ و تروریسم زاده آن نجات دهند.
معلوم است که فروغی نوشتهها و مقالات زیاد دارد که همه آنها برای امروز که ۷۵ سال از مرگ او میگذرد کارآمد میباشد. مثلا،کتاب «سیرحکمت در اروپا»، نوشته فروغی یکی بهترین آثار برای شناخت اندیشه و تمدن غرب می باشد. شناختی که نه تنها ایران بلکه همه فارسی زبان ها در افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و جاهای دیگر به آن نیاز دارند. بنابرآن، از کتابخوانهای افغانستان به خصوص نسل نو آن میخواهم که نوشتههای فروغی به خصوص «سیرحکمت دراروپا»ی اورا پیداکرده بخوانند تا اندیشه غربی را از یونان و روم باستان تا پسین روز زندگی نویسنده آن درک نمایند!
■ آقای ارسی گرامی بسیار از شما سپاسگزاریم بابت یادآوری این شخصیت بزرگ تاریخی نامیر. متاسفانه ما مردم ایران حافظه تاریخی نداریم و بی انصافی های تاریخی بسیار را بدست مبارک خود تجربه کرده ایم. حق باشماست.به امید اینکه نسلی آگاه و متفکر همچون فروغی ها را ساخته و پرداخته،که آشکار و نهان داریمشان، زنده و کارا دارد. پاینده مانید.
سلیمی
■ ذکاءالملک فروغی بدون هیچ شک و تردیدی از ستارگان درخشان آسمان ادب و فرهنگ و سیاست ایران است. اندیشمندی که جز به ایران و سربلندی آن نمیاندیشید و در این راه تا جاییکه توانست کوشید. با تأسف باید گفت که روشنفکران از همه جناحها و گروهها قدر و ارزش کارهای وی را درک نکردند. جناب ارسی سپاس از این مقاله ارزشمند و روشنگر.
پاینده باشید اردلان